next page

fehrest page

back page

تمدن يهود
يهوديان در صدد برآمدند كه مكان و محلى جهت خواندن تورات و انجام مراسم مذهبى فراهم سازند. اين فكر پس از بحرانهاى عقيدتى بسيارى كه در جامعه مذهبى يهود روى داد، ايجاد شد. يهوديان مومن به دين يهوه وفادار ماندند و قربانيان خود را به پيشگاه او تقديم مى كردند. روزهاى شنبه در خانه هاى يكديگر جمع شده ، طومارهاى صحف مقدّسه انبيا و اوراق تورات را براى يكديگر تلاوت مى كردند و اخبار و روايات و تواريخ باستانى خود را مى خواندند و سرانجام كتب مقدس خود را تدوين كردند. آنان براى انجام مراسم و دعا خوانى كنيسه اى ساختند كه شوق مذهبى يهوديان مؤ من را به دنبال داشت . فعاليت هاى ادبى و مطالعات كلامى پديدار شد و استنساخ از روى نسخ قديمه و محفوظات ، معمول گرديد. هر كنيسه براى خود مراسم جداگانه عبادى داشت . به تدريج آثار كلامى و فقهى يهود مدوّن شد و كليه محفوظات ، به رشته تحرير درآمد. گفته مى شود كه در دوره اسارت در بابل ، دو نفر از انبياء بزرگ بنى اسرائيل ظهور كردند. ظاهرا يكى ((حزقيل نبى )) و ديگرى ((اشعياء دوم )) بوده است .(340)
در صفحات گذشته با تاريخ و جغرافياى تاريخى بيت المقدس آشنا شديم و گفتيم كه بيت المقدس حوادث بسيارى بخود ديده ؛ گاه ويران شده و زمانى آباد گرديده است .
از حمله آشورى ها و آكدى ها گرفته تا حمله ايرانى ها و يونانى ها و رومى ها و... در هر مقطعى از تاريخ سياسى خاورميانه و جهان فراز و نشيب هائى داشته است .
و درباره ساكنان اصلى آن نيز گفتيم كه يهوديان ساكنان اصلى فلسطين نبوده اند. آنان در ادوار مختلف بطور موقت در فلسطين سكنى گزيده اند و فقط به آن ديار تعلق عقيدتى و تاريخى دارند، يعنى كه در آنجا هدايت يافتند و به عبادت پرداختند. از آثار مذهبى يهود در اين سرزمين تنها معبد سليمان است .
بنابراين فلسطين سرزمين وحى و جايگاه حضور پيامبران خداوند است و به لحاظ حقوقى و تاريخى متعلق به صاحبان و ساكنان اصلى آن است كه كنعانى ها و عربها باشند.
در دوره اسلامى فلسطين در حيطه قلمرو خلافت بوده است . در دوره خليفه دوم عرب يعنى عمر بن خطاب ، كوشش شد تا استيلاى روميان از فلسطين سلب شود. و چنين شد. مسلمانان در سال 15 يا 16 هجرى به بيت المقدس رسيدند و از آن پس ، آنجا در قلمرو اسلام بود.
فرقه هاى يهود
موسى عليه السلام خود پيش بينى كرده بود كه قومش به تفرقه خواهند گرائيد. پيامبر اسلام (ص ) در بيان گذشته تاريخ و اديان آسمانى پيشين به قوم حضرت موسى (على نبينا آله و عليه السلام ) اشاره فرموده است كه به هفتاد و يك فرقه تقسيم شدند. آن حضرت هفتاد فرقه را گمراه و تنها يك فرقه را هدايت شده و رستگار ناميدند. آن گونه كه حضرتش در رابطه با امّت حضرت عيسى (عليه السلام ) رهنمود دادند كه به هفتاد و دو فرقه تقسيم شدند و تنها يك فرقه رستگار شد و بقيه گمراه و هلاك گرديدند.
1- فرقه فريسيان ، به معناى جدا شوندگان ، در عصر مكابيان پيدا شدند. اين فرقه كه بخش بزرگى از كاهنان يهود آن را پديد آوردند، در برابر يونانى زدگى ايستادگى كردند و نسبت به اجراى بى چون و چراى شريعت موسى اصرار ورزيدند. اين فرقه به معاد و روز قيامت اعتقاد داشتند و راه نجات مردم جهان را عمل به تورات و كليه دستورات دين يهود مى دانستند. آنان گروه يا فرقه سنت گراى يهود بودند كه به اصول و فروع مكتوب و منقول موسى و پيامبران بنى اسرائيل سخت اعتقاد داشتند. نفوذ اين فرقه مذهبى يهود تا سال 135 ميلادى ادامه داشت . روحانيون اين فرقه سخت تلاش ‍ داشتند تا يهوديان را از گرايش به عقايد فلسفى بيگانه برحذر دارند. آنان هر گونه تفسير و تغيير در احكام مذهبى را نمى پذيرفتند.(341)
2- فرقه صدوقيان ؛ منسوب به يكى از روحانيون يهود به نام صدوق . اين فرقه را روشنفكران و يونانى گرايان تشكيل مى دادند. آنان منكر معاد و مخالف احكام و اصول و فروع غير علمى - عقلى دين يهود بودند. اين فرقه تنها به نبوت مويس باور داشت و انبياء و كتب ديگر غير از تورات را قبول نداشت . از تورات فقط اسفار پنجگانه را قبول داشتند. اين فرقه به بقاى روح و جهان آخرت باور نداشت . و همين جهان را دار ثواب و عقاب مى دانستند. آنان به خداوند اعتقاد داشتند و به معبد نيز مى رفتند. اين گروه در سال هفتاد ميلادى و پس از ويرانى اورشليم ، بكلى از ميان رفت . عوام يهودى اين فرقه روشنفكر را مرتد و خارج از دين مى شمردند. در عهد جديد يعنى اناجيل و رسالات رسولان از اين فرقه ياد شده است . بنا به مندرجات انجيل ، مقارن ميلاد ((مسيح )) عليه السلام ، ميان دو فرقه فريسى و صدوقى اختلاف شديد رخ دارد. صدوقيان در اقليت بودند و لذا مورد تهمت و آزار فريسيان قرار داشتند. در آن هنگام فريسيان با مسيح و پيروان او در جنگ و جدال بودند. ((قيافا)) كاهن بزرگ يهوديان فريسى به قتل عيسى فرمان و فتوى داد و آن حضرت را مرتد ناميد: ((... پس ‍ ((يهودا)) (يكى از ياران عيسى كه مكان اختفاى او را مى دانست ) چون كه ((عيسى )) در آنجا با شاگردان خود بارها انجمن كرده بود، لشكريان و خادمان از نزد رؤ ساى كاهنان فريسيان با چراغها و مشعلها به آنجا آمدند.)) و نيز آمده است كه :
((كاهنان فريسى هميشه با حضرت عيسى (عليه السلام ) مناظره كردند، به او تهمت زنا مى زدند و به او اهانت و آزار مى رساندند.)) تعصّب و اختلافات فريسى و صدوقى باعث از ميان رفتن وحدت سياسى و مذهبى قوم يهود شد.(342) تعاليم صدوقيان به تعاليم عيسى شباهت دارد. قرآن به اختلاف و تفرقه يهود اشاره دارد.(343)
3- فرقه اينسيان ؛ فرقه يهودى با گرايش عرفانى كه محصول دوران فقر و فلاكت و اسارت يهود است . اين فرقه عليه مالكيت خصوصى شوريدند و اندوختن زر و سيم را حرام كردند.
افراد اين فرقه هيچگونه مالكيت خصوصى نداشتند و به صورت جمعى زندگى مى كردند. براى آنان دوست و بيگانه يكى بود و با همه برادر و برابر بودند. آنان در اغذيه و امتعه شريك بودند. آنان هر گونه سيستم اقتصادى - تجارى را كه منجر به تكاثر و اشرافيت و زراندوزى مى شد، ممنوع ساخته بودند. آنان به نظام برده دارى عاصى بودند، و خود برده نداشتند و برده فروشى را حرام كرده بودند. آنان همچنين ساختن اسلحه و آلات جنگى را حرام كرده بودند.
در حقيقت اين فرقه در تحقق عدالت اهتمام فراوان داشته اند. مورخان يهودى از اين فرقه با اعجاب و تحسين ياد كرده اند. فليسين شاله فرانسوى اين فرقه را اشتراكى مذهب مى داند كه در قرن دوم ق .م . حضور داشته و بنيان گذار آن را يوسف و قيلون يهودى معرفى مى كند. اين فرقه در عين حال عابد و زاهد و اهل رياضت و انزوار بوده اند و نسبت به اجراى مراسم و احكام دين موسى سخت پابرجا بوده اند. آنها ترك دنيا كرده بودند و غالبا در كوهها و غارها بسر مى بردند و كارى جز عبادت و زهد ورزى نداشتند. در زندگى اجتماعى به يك معاش جمعى قائل بودند و اموال خود را متعلق به عموم مى دانستند. غسل تعميد نزد ايشان نشانه پاكى و توبه از گناه شمرده مى شد و در ميان آنن معمول بود.(344)
جان ناس مى گويد: اسن ها در اغلب نقاط فلسطين وجود داشته اند. اين فرقه كه از مردم جامعه دورى گزيده و تارك دنيا بودند، اوقات خود را به عبادت و انزوا و روزه و نماز گذرانيده و به انتظار ظهور حضرت مسيح نشسته بودند. آداب شريعت موسى را بجا آورده ، از جنگ و جدال خوددارى مى كردند. مردم را به شكيبايى دعوت مى كردند. اين فرقه در قرن دوم ق .م . به ظهور رسيدند و به زراعت و صنعت امرار معاش مى كرده اند. در زندگى اجتماعى نوعى روش اشتراكى داشتند. اموال خود را متعلق به عموم مردم مى دانستند. اين فرقه خود را فرزندان نور نام نهاده بودند و ديگران را فرزند ظلمت مى دانستند كه فرشته تاريكى بر آنان حكومت مى كند. گويا عقايد اين فرقه از عقايد زرتشتيان اقتباس شده بود. اين فرقه در سال 68 ميلادى در قتل عام يهوديان از بين رفتند.(345)
4- فرقه هرويان ؛ اين فرقه بيشتر رنگ سياسى داشت كه در فلسطين پيدا شدند. اين گروه پيرو و هواخواه سلسله سلطنتى ((هرود)) بودند كه در حدود شش سال ق .م . در زمان ((اگستوس )) قيصر روم به ظهور رسيدند و با اين كه با فرهنگ روم و يونان دشمنى نداشتند، ولى مى خواستند كه سلطنت در ملت يهود براى هميشه باقى بماند.(346)
5- فرقه زيلوت ها؛ اين فرقه رنگ مذهبى داشت و در عين حال داراى گرايشهاى سياسى نيز بود. آنان با روميان مخالف مطلق بودند و لذا هميشه با آنان در حال جنگ بودند. اين فرقه با يونانيان اشغالگر نيز در ستيز بودند. اين گروه غالبا از ساكنان نواحى شمالى شهر جليل بودند و در حدود شش ‍ سال ق .م . انتشارى عظيم يافتند. پيشواى اين فرقه مردى به نام ((يهواى جليل )) بود كه چون روميان خواستند قوم يهود را سرشمارى كنند، عليه آنان قيام كرد. شورش آنان سركوب شد، ولى فرقه زيلوت ها باقى ماند.
اين فرقه معتقد بود كه تسليم به حكومت روميان بر خلاف ايمان به مشيت الهى مى باشد و بايد عليه آنان با شمشير قيام كرد تا كه حضرت ((مسيح )) ظهور كند و به قيامگران پاداش خير دهد.(347)
6- فرقه قرائون ؛ اين فرقه در سال 767 ميلادى به وسيله مردى به نام ((عانان بن داود)) ساخته شد. ((قرائون )) طايفه اى از ((يهود)) هستند كه جز به ((عهد عتيق )) اقرار ندارند و روايات شفاهى و ((تلمود)) را معتبر نمى دانند و تنها به ((تورات )) باور دارند. اين فرقه را عبرى ((قرائم )) گويند.(348) ((ابوالفدا)) مورخ اسلامى اين فرقه را به مجبره و مشبهه در اسلام تشبيه كرده است .(349) عبدالكريم شهرستانى صاحب كتاب ((ملل و نحل )) در رابطه با اين فرقه مى گويد: ((قرائيان يا قرائين يا قاريان )) از فرقه هاى كلامى قوم يهوداند كه در اسپانيا پيدا شدند. مؤ سس اين فرقه ((عانان بن داود بغدادى )) است كه تحت تاءثير برخى از متكلمان اسلامى از نصوص و ظواهر كتب الحاقى دوره هاى بعد به ويژه تلمود عدول كرد. به عقيده او در مبادى نبايد از حدود تورات تجاوز كرد و لذا به اصالت شك كرد. پيروانش در اسپانيا فراوان شدند. سعد يا بن يوسف اين نهضت را تجديد كرد و آداب جديدى ابداع نمود، از جمله : روشن كردن شمع در شب و روز شنبه را منسوخ كرد، خوردن گوشت را مطلقا ممنوع ساخت ، و مراجعه به طبيب را به قصد كسب درمان مكروه دانست ، زيرا اين يهوه است كه شفابخش است . اين فرقه دچار انشعاب شد و به چند فرقه تقسيم گرديد. گويا امروز عده بسيار اندكى از اين فرقه در شوروى سابق زندگى مى كنند.(350)
7- فرقه عنانيه ؛ منسوب به ((عنان بن دود)) ملقب به ((راس الجات )). بر خلاف فرقه هاى ديگر يهودى ، اين فرقه در روز شنبه و ديگر اعياد از خوردن مرغ و ماهى و آهو و ملخ خوددارى مى كردند. اين فرقه نبوت عيسى را تصديق مى نمودند و گفته هاى او را مخالف تورات نمى دانستند. آنان عيسى را از پيروان موسى مى دانستند و معتقد بودند كه او مردم را به تورات دعوت مى كند. آنان صريحا اعتراف به نبوت عيسى نمى كردند.
گروهى از اين فرقه معتقد بودند كه : عيسى ادعاى نبوت نكرده و نيز مدعى نبوده كه شريعت او ناسخ دين موسى است ، عيسى از اولياء الله و عارف به تورات مى باشد و انجيل وحى منزل نيست ، بلكه سرگذشت عيسى است كه توسط چهار نفر از ياران او تدوين شده است . قوم يهود به او ظلم كردند، چون كه او را تكذيب نمودند و باعث قتل او شدند، حال آنكه در تورات نام ((مشيحا)) زياد آمده است و او همين ((مسيح )) است . هر چند كه تورات او را نبى يا رسول يا كسى كه داراى شريعت خاصه اى است ، معرفى نكرده است . لازم است بدانيم كه در تورات نام مسيح نيامده ، بلكه فارقليطا آمده است .(351)
8- فرقه كاتبان ؛ اين فرقه جنبه مذهبى ندارند. كاتبان كارشان نسخه بردارى از كتاب مقدس بوده است . آنان با اين كار تجارت مى كردند. برخى از اين گروه را ((رابى )) و اب مى خواندند.(352)
9- فرقه عيسويّه ؛ منسوب به عيسى بن يعقوب اصفهانى . برخى گويند او عوقيد الوهيم يعنى عبدالله بود كه در زمان منصور عباسى مى زيسته و در آن عصر دعوت خود را آغاز كرده است . گويا در عصر مروان حمار گروه فراوانى از يهود به پيروى از او قيام كردند. ابو عيسى ياران خود را در دايره اى قرار مى داد و مى گفت : تا زمانى كه در داخل اين دايره باشيد، سلاح دشمن در شما كارگر نيست . ابوعيسى در شهر رى كشته شد و ياران او به هلاكت رسيدند. ابو عيسى بر اين باور بود كه پيامبر است و فرستاده حضرت مسيح است . او مى گفت كه : عيسى داراى پنج رسول است كه پس ‍ از او خواهند آمد. او مدعى بود كه پروردگار با او سخن مى گويد و به او فرمان داده كه قوم بنى اسرائيل را از شر غاصبان و طاغيان نجات دهد. او معتقد بود كه عيسى افضل اولاد آدم است و مقام او از همه انبياء برتر است . او گوشت حيوان ذبح شده را تحريم كرد.(353)
10- فرقه ربانيون ؛ اين فرقه را روحانيون يهود تشكيل دادند كه كارشان ترجمه و تفسير تورات و ديگر كتب مقدس يهود بود. آنان وظيفه داشتند در كنيسه مردم را موعظه كنند، لذا به آنان معلم نيز مى گفتند.(354)
11- فرقه تناسخيه ؛ اين فرقه قائل به تناسخ بودند. به گمان آنان در كتاب دانيال نبى آمده است كه خداوند بخت نصر را مسخ كرده و به صورت هفت حيوان درنده درآورده تا او را بدين وسيله عذاب داده باشد.(355)
12- فرقه راعيه ؛ منسوب به يكى از يهوديان كه دعاوى بزرگى داشت .(356)
13- فرقه سامره ؛ اين فرقه از ديگر فرقه ها به آداب و احكام دين يهود متعبدتر است . اينان رسالت موسى و هارون و يوشع را قبول دارند و به ديگر رسولان ايمان ندارند. آنان در انتظار پيامبرى هستند كه تورات بشار ظهور او را داده است . فردى سامرى ادعاى نبوت كرد و مدعى بود كه وى همان موعود تورات است . اين فرد صد سال قبل از عيسى ظاهر شد.(357)
14- فرقه دوستانيه ؛ شاخه اى از فرقه سامره ، معتقد به عذاب و عقاب در دنيا، كه گناهكار در همين دنيا مجازات مى شود.(358)
15- فرقه كوستانيه ؛ منشعب از فرقه سامره . اين فرقه نيز عقايدى مشابه با فرقه دوستانيه داشت . بين اين دو فرقه ، اختلاف در احكام است . فرقه سامره كوهى در بيت المقدس (جبل نابلس ) را قبله خود قرار داد: ((خداوند به داود دستور داده بود كه بيت المقدس را در جبل نابلس بنا كند، ولى داود در ((ايلنا)) بنا كرد و اين بر خلاف امر پروردگار است . پس ‍ حضرت داود ظلم كرد.)) اين فرقه مدعى است كه تورات اصلى به زبان آنان است . لغت اين فرقه نزديك به زبان عبرى است . گويا از اين فرقه 72 فرقه پيدا شده است .(359)
مورّخان مى گويند اين فرقه از يهوديان سامره هستند كه مى گويند همين دنيا محل ثواب و عقاب است و دسته اى مى گويند آخرت دار ثواب و عقاب است .(360)
ابوريحان بيرونى مى گويد: قوم سامره از بابل به شام هجرت كردند. مذهبى اين فرقه تركيبى از دين يهود و دين مجوس است . اكثر آنها در فلسطين زندگى مى كنند و كنيسه هاى آنان در همان حدود است .(361)
برخى مى گويند كه اين فرقه همان فرقه صدوقيان و فريسيان مى باشند. يعنى دوستانيه فرقه صدوقيان و كوسانيه فرقه فريسيان است . ضبط اسم اين فرقه در منابع مختلف است : سامريه ، سمره ، سامره ، و....(362)
16- فرقه مقاربه ؛ به گمان آنان : خداوند با رسولان خود توسط فرشته سخن مى گفت . پروردگار نبايد وصف شود. اوصاف خداوند، اوصاف فرشته است . خداوند برتر و بالاتر از آن است كه به وصف درآيد.(363)
17- فرقه يورغانيه ؛ منسوب به يورغان از همدان كه برخى نام او را يهودا گفته اند. اين مرد پيروان خود را به زهد و نماز فراوان دعوت كرد و از خوردن گوشت كليه حيوانات بازداشت . او فشره ميوه ها را ممنوع كرد. وى معتقد بود كه تورات داراى ظاهر و باطن است و تاءويل و تنزيل دارد. او از نظر تاءويل با يهوديان ديگر اختلاف داشت . به تقدير ثواب و عقاب قائل بود و در اين عقيده مبالغه بسيار نشان مى داد.(364)
18- فرقه موشكاتيه ؛ منشعب از فرقه مقاربه . گروهى از اين فرقه به نبوت پيامبر اسلام اعتراف نموده اند.
آنان مى گفتند: پيامبر اسلام بر همه مردم جهان مبعوث است و تنها بر قوم يهود رسالت ندارد. چرا كه يهوديان داراى كتاب هستند. رهبر اين گروه در قم به همراه يارانش كشته شد.(365)
19- فرقه الكسائيه ؛ فرقه اى از يهود كه در حدود سال صد ميلادى در ماوراء اردن ظاهر شدند. عقايد اين فرقه تحت تاءثير ثنويت و تقديس ‍ كواكب و فلسفه يونان بود. اين فرقه دچار انشعاب شد.(366)
20- اسنى ها،
21- سمپسى ها،
22- ابيونيها،
23- ماسبونى ها،
24- اوسى ها،
25- نزاريها،
26- ناصورائى ها،
27- همور و باتيست ها.(367)
مؤ لف بيان الاديان بطور فشرده در رابطه با قوم يهود و مذاهب آنان چنين مى گويد: يهوديان معتقدند كه : صانع جهان يكى است (اگر چه گروهى از آنان مشبه اند، و گروهى نيستند) و نبوت موسى و هارون و پيامبران سلف را ايمان داند و به نبوت پيامبران بعد از موسى نيز اعتقاد دارند. به نبوت عيسى و پيامبر اسلام ايمان ندارند. به تورات و زيور و كتب ديگر انبياء بنى اسرائيل باور ندارند.(368)
يهود در ايران
بدون شك ، يهود، حيات دوباره خويش را مديون ايرانيان مى دانند. بخت النصر تصميم داشت به حيات اين قوم پايان دهد. كورش پادشاه ايران در فتح بابل ، يهوديان را از اسارت هفتاد ساله رهانيد و آنان را آزاد گذاشت تا به هر كجا كه مى خواهند بروند. اين حادثه در سال 600 ق .م . واقع شده است . گروهى از يهوديان به ايران آمدند. در عهد عتيق آمده است : گروهى از يهوديان در قرن هشتم پيش از ميلاد به ايران آمده اند...
در كتاب دوم پادشاهان آمده است : و در سال چهارم حزقيال پادشاه اسرائيل بود كه پادشاه آشور به سامره برآمد و آن را محاصره كرد و در آخر سال سوم در سال ششم سلطنت حزقيال آن را گرفت و بنى اسرائيل را به آشور كوچانيد...(369) در تاريخ يهود آمده است : ((... تقريبا همه ده سبط به اسارت برده شد.))(370) در تاريخ ايران باستان آمده است كه : ((عده زيادى از يهود اسير و به آشور و ايران كوچ داده شد.))(371) بهر حال ، يهوديان پس از آزادى و هجرت به ايران ، در دوره خشايارشا قدرت بسيار يافتند. وزير شاه از اين قدرت هراسان گرديد و دستور قتل عام يهود را داد ولى موفق نشد، كه در صفحات گذشته به اين موضوع اشاره شده است .
آمار يهوديان ايران
با توجه به آمار رسمى مى توان حدس زد كه يهوديان امروز ايران به دويست هزار نفر مى رسند. زيرا براى هر دويست هزار نفرى يك نماينده به مجلس ‍ راه مى يابد. در حال حاضر يهوديان ايران ، يك نماينده دارند. اما واقعيت غير از اين است : تعداد يهوديان ايران به صد هزار نمى رسد.
مركز اقامت يهوديان ايران عبارت است از:
همدان ، نهاوند، اصفهان ، شيراز، كرمان ، فسا، جهرم ، نيريز، كاشان ، يزد، كرمانشاه ، قصر شيرين ، كردستان ، اراك ، گلپايگان ، خوانسار، خمين ، اهواز، خرمشهر، آبادان ، بروجرد، مشهد و رشت .(372)
آمار يهوديان در اين شهرها:
رشت : 120 نفر
بندر انزلى : 30 نفر
نهاوند: 490 نفر، داراى دو كنيسه .
بروجرد: 1000 نفر، داراى يك كنيسه .
خرم آباد: 80 نفر (كه قبلا 300 نفر بوده اند، بعد مهاجرت كرده اند).
ملاير: 240 نفر (قبلا بيشتر بوده ، مهاجرت كرده اند).
تويسركان : 20 خانواده (مهاجرت كرده اند).
آبادان : 250 نفر.
مسجد سليمان : 200 نفر.
دورود: چهار خانواده .
اليگودرز: 4 خانواده .
بندر معشور: 11 نفر.
گلپايگان : 4 خانواده .
مشهد و ديگر شهرهاى خراسان 60 خانواده (300 نفر)
اصفهان 3350 نفر (قبلا 7000 نفر بودند كه مهاجرت كردند).
يهوديان اصفهان 21 كنيسه دارند كه تعداد 16 باب آن در بخش سه اصفهان و دو كنيسه در باب الدشت ، و يك كنيسه در هارونيه ، و يك كنيسه در چهارباغ است كه در هزار و هشتصد سال قبل ساخته شده است .
اين كنيسه تاريخى در عصر آلب ارسلان سلجوقى تعمير شد. در سى كيلومترى جنوب اصفهان يك معبد مذهبى به نام بقعه پير بكران در محل لنجان قديم وجود دارد كه مورد توجه يهوديان اصفهان و ايران است .
كاشان : 350 نفر (قبلا 2000 نفر بودند).
شيراز: 8500 تا 9000 نفر. مراكز آموزشى يهود در اين شهر قرار دارد.
گنبد كاووس : 10 نفر.
گرگان : 20 نفر.
بندر شاه : 6 نفر.
بوشهر: 5 نفر.
آمل : 4 نفر.
بابلسر: 25 نفر.
شاهى : 25 نفر.
سارى : 12 نفر.
قزوين : 3 نفر.
كرمانشاه 2000 نفر.
تهران : 2500 نفر.
شميرانات : 100 خانواده
آذربايجان : 3500 نفر.(373)
برخى آمار يهوديان در جهان را چيزى در حدود دوازده ميليون نفر مى دانند. گويا در جنگ جهانى دوم تعداد شش ميليون يهودى قتل عام شدند. برخى از نويسندگان يهود، تعداد يهوديان ايران را حدود پنجاه هزار مى دانند.
آمار ديگرى كه در اين زمينه ارائه شده چنين است :
شيراز: 17000 نفر.
اصفهان : 12500 نفر.
همدان : 8000 نفر.
يزد: 4000 نفر.
بروجرد: 1500 نفر.
خراسان : 800 نفر.
نهاوند: 600 نفر.
بوشهر: 400 نفر.
تويسركان : 350 نفر.
رشت : 300 نفر.
خرم آباد: 520 نفر.
ملاير: 350 نفر.
دماوند: 520 نفر.
اراك : 300 نفر.
در ديگر شهرها، در حدود 860 نفر و در تهران در حدود 10000 نفر.(374)
اين آمار در سال 1330 شمسى ارائه شده و قطعا با تعداد امروز قابل مقايسه نيست .
پيدايش صهيونيسم (؟)
قوم يهود از ابتداى ورود به خاك فلسطين هرگز روز خوش نديد. يهوديان در فلسطين دچار گرفتاريهاى بيشترى شدند. در صفحات گذشته خوانديم كه فلسطين در معرض حمله و هجوم آشوريان ، يونانيان ، روميان و ديگر اقوام قدرتمند مهاجم بود و هر چند وقت يك بار اين سرزمين مورد تاخت و تاز قرار مى گرفت . يهوديان بارها در تاريخ حيات خويش قتل عام شدند. پيشينه اين قوم نشان مى دهد كه اين نابسامانى ناشى از ذات و طبيعت اين قوم است . اين ناسازگارى شگفت كه در ميان كمتر ملتى پيدا مى شود، از همان آغاز در ميان اين قوم مشهود بود، اينان ، موسى پيام آور بزرگ خداوند و قهرمان آزادى و نجات تاريخ انسان را دق مرگ كردند. اين قوم در پى آزادى و نجات از دست فرعون و فراعنه مصر، كفر ورزيدند و با ديگر پيامبران خداوند در ميان بنى اسرائيل در ستيز بودند.
يهوديان در سراسر جهان پراكنده شدند و در بسيارى از موارد به توطئه و دسيسه عليه دولت ميزبان پرداختند. اذيت و آزار و تبعيد يهوديان در بسيارى از كشورها معلول اين طبع خيانت كارانه است .
عناصر ماجراجو و فتنه انگيز اين قوم سرانجام از فرصت سياسى جهان سود بردند و حزب سياسى صهيون را بنياد گذاشتند. صهيون كوهى است در اورشليم و به عبارتى تپه اى است كه در تورات از آن به شهر داود ياد شده است . استعمار جهانى به اين قوم ماجراجو فرصت داد تا نيت پليد و شوم خود را در قالب اين حزب شيطانى تحقق بخشند. پيره گرگ استعمار يعنى بريتانياى كبير فلسطين را به عنوان كشور پيشنهادى و موعود يهود مطرح كرد. يهوديان ماجراجو و فتنه انگيز به رهبرى هرتصل در حزب صهيون به فعاليت پرداختند. هسته مركزى اين حزب در اورشليم تشكيل گرديد و سرمايه داران يهودى به نفع اين حزب وارد عمل شدند.
اكثر يهوديان مؤ من با اين حزب شيطانى مخالف بوده و هستند و اين حركت استعمارى - سياسى را مخالف مطلق با شريعت حضرت موسى مى دانند.
تلاش شيطانى اين حزب مبنى بر فرارى دادن يهوديان ساده و عامى از سراسر جهان به سوى فلسطين آغاز شد. در سال 1897 نخستين كنگره جهانى صهيونيستها در شهر بال سوئيس برپا گرديد. از آن پس شاخه هاى اين حزب در كليه كشورهاى يهودى نشين بطور سرى و محرمانه برپا گرديد. در سال 1917 وزير خارجه انگلستان لردبالور تاءسيس يك دولت يهودى در فلسطين را بلامانع دانست .
پس از شكست عثمانى در سال 1923، فلسطين زير سلطه روباه پير استعمار انگليس جنايتكار قرار گرفت تا مفاد اعلاميه ((بالفور)) اجرا شود.
جنگ جهانى دوم و كشتار يهوديان ، كه صهيونيست ها در اين قتل عام نقش ‍ مهمى داشتند و در واقع همين ها بودند كه به هيتلر و حزب نازى خط مى دادند، تاءسيس دولت يهود را در فلسطين تسريع كرد. در طى بيست سال بعد از جنگ جهانى دوم ، تعداد زيادى از يهوديان پراكنده در سراسر جهان با تهديد و تزوير صهيونيستها به فلسطين روى آوردند.
سازمان ملل كه افسار آن هميشه در دست امپرياليستها و صهيونيستها بوده و مى باشد، به تجزيه فلسطين راءى داد و دولت صهيونيستى اسرائيل اعلام وجود كرد. مخالفت عمومى مسلمانان نتيجه اى نبخشيد و جنگهاى پى در پى اعراب با دولت صهيونيستى به دليل توطئه جهانى مبنى بر تقويت نظامى - اطلاعاتى صهيونيست ها، بى نتيجه ماند. بدون شك ، مادام كه رهبران عرب دست نشانده امپرياليسم آمريكا و انگلستان باشند، فلسطين همچنان در اشغال صهيونيست ها خواهد بود. رهبرانى چون ((جمال عبدالناصر)) و قهرمانانى چون ((عزالدين قسام )) مى بايد، تا ريشه صهيونيستها كنده شود نه بوزينه گانى چون ((سادات )) و اخلاف او و مزدورانى چون ((آل سعود)) و ((آل صباح )) و... اين مزدوران خود از همكاران و همدستان صهيونيسم جهانى هستند و هدفشان نابودى امت عرب است . خلاصه آن كه تا زمانى كه امت اسلام سرنوشت خود را از دست مزدوران امپرياليسم جهانى بدست نگيرد و چنين حكام نابكارى بر آن حكومت كنند، اسرائيل پابرجا خواهد بود.
اسرائيل خار چشم امت اسلام است و لكه ننگى بر دامن امت اسلامى و عربى است . تبهكاران صهيونيست از اين پايگاه كه سرزمين وحى و نور و نجات تاريخ توحيد است ، در اقصى نقاط جهان به توطئه عليه بشريت مشغول اند. اسرائيل ، اين زقوم تلخ شجره خبيثه شرك در همه جاى دنيا به توطئه عليه ملتها مشغول است . اسرائيل معلم و مربى كليه رژيمهاى ضد مردمى و ديكتاتورى معاصر است .
صهيونيست ها به دليل بد ذاتى خونخوارى خود، در هر جاى دنيا آتشى مى افروزند. آنان در كليه نقاط جهان بحران مى آفرينند. در كليه جنگهاى جهان هيزم آور معركه اند. آنان از خونريزى و خونخوارى لذت مى برند. آنان در جنگهاى منطقه اى به تجارت مى پردازند و با فروش اسلحه به رژيمهاى تبهكار و ديكتاتورى ، به جنگ آتش بيشترى مى زنند.
دولت صهيونيستى به رژيمهاى ضد مردمى خاورميانه ، آسيا، آفريقا، آمريكاى لاتين و... ابزار و آلات شكنجه مى فروشد، تروريست مى فرستد و رژيم هاى همدست خود را تقويت و مسلح مى سازد.
دولت صهيونيستى يك واقعيت شرم آور و ننگين براى بشريت معاصر بشمار مى رود.
خوشبختانه بسيارى از يهوديان آگاه و آزاد جهان عليه اين غده سرطانى بسيج شده اند و به افشاى اين بليه بزرگ تاريخ معاصر پرداخته اند. شخصيتهاى جهانى در مذمت اين باند و پايگاه تبهكارى سخن ها گفته اند كه در مجموعه هاى بسيارى تدوين شده است .
اميدوارم كه بشريت معاصر شاهد نابودى مطلق اين پايگاه فساد و جنايت باشد.
دين عيسى (ع )
عيسى از آغاز تا انجام
تولد و تبليغ رسالت الهى
در كتب يهود خبر از ظهور مردى است كه ناجى قوم بنى سرائيل خواهد بود. محققان معتقدند كه قوم يهود بر اثر تماس با ايرانيان به يك منجى موعود اعتقاد پيدا كردند كه مانند سوشيانت در آخرالزمان ظهور خواهد كرد. اين فكر در اثر مظالم روميان در اين قوم قوت گرفت .
چنين باورى حوادثى نيز به دنبال داشت ، فردى از يهود به نام يشوع ظهور كرد و خود را مسيح موعود خواند كه گروهى از يهود به او پيوستند و جمعى ديگر او را ((دجال )) ناميدند و در انتظار ظهور ((مسيح )) راستين هستند. ((يشوع )) يا ((يهوشوع )) به زبان عبرى يعنى ((عيسى )) كه به معناى نجات و رستگارى است .(375)
عيسى فرزند مريم است . از زندگى وى اطلاعى در دست نيست . در اناجيل اربعه اشاراتى اندك به زندگى وى شده است . هر چند كه درباره زندگى او كتابهاى بسيارى نوشته شده است .
در اناجيل ((متى )) و ((لوقا)) آمده است كه :
مادر ((عيسى ))، مريم باكره بوده و تولد او خارق العاده و فوق طبيعى مى باشد. ((عيسى )) در زمان حيات به نام فرزند يوسف و مريم شناخته مى شد. ((عيسى )) در ((يهوديه )) بيت لحم چشم به جهان گشود. در شهر جليل از توابع ناصريه پرورش يافت . او يك طفل خردسال و نمونه يهودى بود.
والدين او از هر جهت مقررات و آداب رايج آئين يهود آن عصر را رعايت مى كردند. عيسى پدر نداشت . در ميان همسالان خود كودكى استثنايى بود. در يك خانواده متوسط زندگى مى كرد. هنگامى كه به سن سى سالگى رسيد، به نهضت اصلاى اى كه پسر عمويش در كرانه رود اردن آغاز كرده بود پيوست . عيسى در لحظه تعميد به روشنى دريافته بود كه خداوند پدر آسمانى پرعطوفتش او را فرا مى خواند. وقتى يحيى پسر عمويش دستگير و زندانى شد، عيسى اين اتفاق را نشانه اى بر كار بزرگ خود دانست . تبليغات عيسى در ميان مردم اثر بسيار مثبت داشت . در آغاز گروهى از مردم جهت شنيدن سخنان او جمع مى شدند، سپس استقبال مردم بسيار شد. علماء مذهبى يهود دقيقا مى دانستند كه اين مرد انقلابى ، همان مسيح موعود تورات و كتب آسمانى يهود است . اما آنان تعليمات عيسى را خطرناك تشخيص مى دادند. در عين حال ابتدا با كار عيسى مخالفتى نكردند. اين سكوت تا زمانى بود كه پايگاه و منافع خود را در خطر نمى ديدند. سپس به مخالفت برخاستند.(376) در آن هنگام عيسى دوازده نفر از ياران خود را برگزيد تا به وسيله آنان پيام خود را به مردم برساند. هنوز برخى از مردم و اهالى بسيارى از شهرها سخنان او را باور نداشتند. خانواده عيسى درباره حرفهايش ترديد داشت .(377)
عيسى در شهر ناصريه كه محل زندگى او بود، در كنيسه آن شهر رسالت خويش را به مردم رسما ابلاغ كرد: ((روح پروردگار بر من است ، زيرا كه او مرا مسح كرد تا فقيران را بشارت دهم و مرا فرستاد تا شكسته دلان را شفا بخشم و اسيران را آزاد و كوران را به بينائى موعظه كنم .))
عيسى به عنوان رسول شفا بخش ، معالجات عجيبى انجام مى داد. او بسيارى از بيماران را بهبود بخشيد و بسيارى از افراد را كه حالت ديوانگى داشتند، شفا داد. اين گونه اعمال حيرت آور به كمك پروردگار انجام مى شد. و چون سربازان دولتى براى دستگيرى او آمدند، همه اطرافيان او پراكنده شدند. سرانجام كاهنان و روحانيون اورشليم عيسى را دستگير كردند. دادگاه عالى يهود در رابطه با اين مطلب كه عيسى خود را فرزند خداوند خوانده است ، وى را به مرگ محكوم كرد. حاكم رومى اورشليم كه بايد حكم داگاه مذهبى را تاءييد مى كرد، با اينكه در پرونده عيسى گناهى نيافت ، او را محكوم شناخته ، حكم اعدام را تاءييد نمود. شاگردان عيسى پس از دوازده روز به سراغ استاد آمدند. قبر را خالى از عيسى يافتند. در كتاب اعمال رسولان آمده است : پروردگار درهاى مرگ را پاره كرد و او را برخيزانيد. زيرا محال بود كه مرگ او را در بند خود نگهدارد. اين زنده شدن يا زنده بودن براى شاگردان او نيز باورش مشكل بود. آخرين كلمات مسيح ، دعاى خير بود. به آنان گفت كه او براى هميشه حضور روحانى خواهد داشت . به آنان گفت كه ياد و خاطره او و كتاب انجيل را در سراسر جهان زنده نگاه دارند. آنگاه به نظر حواريون رسيد كه حضرت عيسى به آسمان بالا مى رود و صعود مى كند.(378)
عيسى در اناجيل موجود خود را اين گونه معرفى كرده است : نجات دهنده انسانها، باب نجات ، شبانى دل سوز، درخت تاك حقيقى كه پيروانش ‍ شاخه هاى آن هستند، قيامت و حيات ، راه حقيقت و زندگى ، نماينده خداوند در زمين ، نان زندگى ،(379) و بالاخره كسى كه خداوند پدر او است . سخنانى كه او بر زبان مى آورد، از آسمان ها و زمين جاودانه تراند، او قضاوت جهان را بر عهده خواهد داشت .
او خواهان آن است كه انسانها از او پيروى كنند، او در اناجيل اشاره مى كند كه فرزند خدا است و هر كس كه به وى اتهام گناه بزند، وى را به معارضه مى طلبد.(380)
عيسى از سوى مردم زمانش مورد بى مهرى بسيار قرار گرفت و علماء يهود به جنگ با عيسى و تعاليم او پرداختند. او را ديوانه ، ساحر، جادوگر و.. ناميدند تا اعتبار و حقيقت وى را از انظار توده ها بپوشانند.(381) علماء و احبار يهود نمى توانستند اعتراف به حقيقت عيسى موعود تورات كنند، زيرا با سيادت و سرورى آنان در تضاد بود. امپراطورى روم از تعاليم عيسى به شدت نگران بود وجود او را خطرى بزرگ براى ادامه حيات خود مى دانست . لبه تيز حمله عيسى متوجه ((سزار)) امپراطور روم بود. عيسى فقط در ميان توده هاى فقير و گرسنه و برهنه ، در ميان كودكان و نوجوانان محبوبيت بسيار داشت .(382) پيروان اوليه عيسى گروهى از يهوديان مؤ من بودند. آنان روش مذهبى خود را ترك نكرده بودند و در تفسير تورات و تبليغ باورهاى آئين يهود مى كوشيدند. آنان خود را گروه مؤ منين و قوم برگزيده خداوند مى دانستند. آنان سرانجام باور كرده و ايمان آوردند كه ((عيسى )) همان مسيح موعود تورات است و تدريج از ديگران فاصله گرفتند. اين گروه تحت فشار دولت روم و ديگر يهوديان قرار گرفتند. هر چه فشار بيشتر مى شد، ايمان آنان به مسيح كه او را مصلوب مى دانستند به مراتب بيشتر تقويت مى شد. آنان در راه حقانيت عيسى تا آنجا پيش رفتند كه سرانجام او را فرزند خدا دانستند. اين انديشه در همان قرن اول ميلادى شكل گرفت و همين باور به عموميت اين دين انجاميد، چرا كه ديگر يك آئين قومى و نژادى به حساب نمى آمد. مسيح پسر خداست ؛ پس مال همه مردم دنيا است ، پيامبر عامه مردم است . پيروان اوليه عيسى و كسانى كه در آغاز نهضت او به وى و دين او گرويدند، غلامان و فقيران بودند. بعدها اين آئين در ميان ديگر طبقات نيز راه يافت . در قرن چهارم ميلادى ((كنستانتين )) امپراطور روم آئين عيسى را پذيرفت و از آن پس آيين او در سراسر امپراطورى رسميت يافت . در آغاز دعوت عيسى سخنى از آئين جديدى بنام مسيحيت در ميان نبود و عيسى تفسير كننده آئين موسى بشمار مى رفت . از قرن چهارم ميلادى به بعد تحولى صورت گرفت و اغلب معتقدات آئين يهود عينا با تغييراتى در دين عيسى دوباره ظاهر شد. ولى پيروان عيسى از قرن چهارم ميلادى بكلى از يهوديان جدا شدند.(383)
اقانيم ثلاثه
در آغاز دعوت عيسى سخن از يكتائى پروردگار بود كه به نام پدر توانا و آفريدگار آسمان و زمين خوانده مى شد، ولى بعد عيسى را پسر خدا و در كنار پدر قرار دادند. يهوديان اوليه پيرو عيسى ، وى را مسيحى مى دانستند كه براى نجات قوم يهود آمده است . ولى عيسويان مرقيونى عيسى را خدايى دانستند كه از آسمان به زمين آمده تا جهان را نجات دهد. و مشركين سابق اروپا پس از قبول آئين عيسى ، وى را خدائى دانستند كه از جنس بشر است . و سرانجام : ((پدر + پسر + روح القدس )) يعنى : اقنوم هاى سه گانه عقايد مسيحيت پديدار شد. كاتوليك ها معتقدند كه ((مريم مقدس )) داراى عصمت بى شائبه اى بوده است . در تثليث كاتوليك ها: ((عيسى + مريم مقدس + يوسف نجار)) جاى دارند.(384)
محققان معتقدند كه : مسيحيت در پنج قرن اوليه حيات خود با جذب عناصر فلسفى و مذهبى يونانى و شرقى به تطور خود ادامه داد، و مخلوطى از همه معتقدات شرقى بويژه معتقدات مصرى - ايرانى كه در حوالى قرن اول ميلادى در اروپا انتشار يافته بود، گرديد. آئين مصرى - ايرانى كه در حوالى قرن اول ميلادى در اروپا انتشار يافته بود، گرديد. آئين مصرى و مهرپرستى ايرانى پيروان فراوانى در ميان اروپائيان داشت . اغلب مراسم و آداب و اعمال و مظاهر مذهبى مسيحى و نزاع خير و شر مربوط به مهرپرستى ايرانيان بوده است . آنان تثليث تازه اى را به جاى تثليث قديم گذاشته و به پرستش آن ادامه دادند. رهبران و قدّيسين مسيحى جاى خدايان فرعى قديمى را گرفت . يهوديان ارزش و بهاى فراوانى براى ((يهوه )) در نظر دارند و مسيحيان در تقليد از يهوديان براى ((پدر)) احترام و اعتبار بسيار زيادى قائل اند يهوديان براى روز شنبه احترام بسيار قائل اند عيسويان در آغاز اين موضوع را كاملا رعايت مى كردند، ولى بعد با فاصله تدريجى از قوم يهود، روز يكشنبه را گرامى داشتند. خلاصه موضوع تثليث با تفاوتى اندك در ميان مصريان و هنديان وجود داشته است . بدون شك عيسويان در اين مورد تحت تاءثير قرار گرفته اند. اهريمن مسيحيت همان انگاره مينوى آئين زرتشت است . عقايد مسيحيان با اندك اختلافى ، همان معتقدات زرتشت است . در آئين عيسى ديوان و ارواح و نفوس ‍ مقدس ، بقاياى آثار روح پرستى اقوام بدوى است . تقديس ((نان و شراب )) در آئين مسيح همان تقديس ((خون قربانى توتم مقدس )) در عقايد اقوام ابتدائى است . اين عقايد بدوى قبل از مسيحيت در ميان اقوام بدوى اروپايى وجود داشته است .
اغلب مراسم و اعمال مذهبى مسيحيت در اديان و مذاهب سابق مرسوم بوده است . تراشيدن فرق سر و ملبس بودن به قبا كه كشيشان مسيحى امروز انجام مى دهند، در گذشته بخشى از آداب مصريان باستان بوده است . تعطيل يكشنبه مسيحيان قبلا در روز تابوى كلدانيها تعطيل بوده است . نم زدن و دود دادن در كليساها تقليدى از يونانيان باستان مى باشد.(385)
عيسويان پس از به صليب كشيدن شدن عيسى معتقد شدند كه عيسى روزى به زمين باز خواهد گشت . اين باور ريشه در عقايد زرتشتى و يهودى دارد. در تاريخ مسيحيت نخستين تجزيه با تشكيل كليساهاى ارتودوكس ‍ آغاز مى شود. ارتودوكسها مسيحيان شرقى را پديد آوردند. اينان بر اثر اختلافات عقيدتى به تدريج از كليساى كاتوليك فاصله گرفتند و در اواسط قرن يازدهم ميلادى براى هميشه از كاتوليك ها جدا شدند. اختلاف اساسى بر سر تفسير ((روح القدس )) بود: در باور ارتودوكسها ((روح القدس )) ناشى از ((پدر)) است و در باور كاتوليك ها (يا مسيحيان غربى ) روح القدس ناشى از ((پسر)) است .(386) در صفحات آينده به عقايد فرقه هاى مسيحى خواهيم پرداخت .
فليسين شاله مى گويد: ((با تركيب طريقه عرفانى شرقى و مسيح موعود يهوديان و افكار يونانى و همگان گرائى رومى ، دين مسيح نمايان مى گردد. شخصيت تصورى عيسى ، تركيبى از عقايد ساميان و مردم اژه و اهالى آسيا است . به گفته ((ماسون اورسل )): يهوه در دين مسيح بدون واسطه نقش ‍ پدر خدا را دارد. عيسى پسر خدا آن دسته از خدايانى را نشان مى دهد كه براى نجات بشر رنج مى برند و مردم اژه و مصر و سوريه از آنها پيروى مى كنند. اين دين طرفدار نوعى واحد پرستى و يكتاپرستى است كه خدا را سرآغاز جامعه قرار مى دهد و بشر را بوسيله پسر خدا (عيسى مسيح ) با خدا مربوط مى سازد))(387)
جان ناس مى گويد: ((تاريخ مسيحيت از عقيده به تجسم الهى در شارع و بانى آن ناشى شده و تمام دستورات نصارى در اطراف ايمان به اين مطلب دور مى زند كه شخص عيسى روشن ترين ظهور از ذات الوهيت است . هر چند كه در ديگر اديان و مذاهب عقيده به تجسم الهى با رنگ هاى ديگرى ديده مى شود و اگر چه اين دين با عقيده به تجسم الهى آغاز مى شود، ولى در طى تحولات عديده ، جنبه بشرى پيدا كرده و بشريت با همه اميال و ضعف و قصور در آن متجلى شده است . داستان اين مذهب بسيار دراز است و از بس كه مراتب اوج و حضيض و نام و ننگ را طى كرده ، تاريخى پرمعنا و عبرت انگيز بوجود آورده است . و بالاخره اين دين از مقاصد عاليه دور مانده ست و در قرن اول ميلاد ميسح آنقدر كتاب ها بقلم آمده است كه هيچ عصرى از اعصار تاريخ بپاى آن نمى رسد))(388)

next page

fehrest page

back page