چكيده
آنچه خواهيد خواند مقالهاي است در خصوص سوء استفاده از قدرت كه نويسنده آن به منظور توضيح بيشتر برخي نكات تدوين كرده است. توضيحاتي در مورد مفاهيم رهبري و قدرت، مقدمه بحث را تشكيل ميدهند. سپس قدرت نرم، به معناي توانايي شكل دادن ترجيحات ديگران و جذب كردن آنها براي تحقق اهداف مشخص، تفاوتهاي آن با قدرت سخت به معناي قدرت اجبار و وارد كردن ديگران به انجام يك كار با استفاده از سلاح يا تهديد به استفاده از آن، تعامل ميان قدرت سخت و قدرت نرم و تأثير آنها بر يكديگر، محدودة اعمال قدرت نرم، محدوديتها و شرايط آن و تأثير شگرف انقلاب اطلاعات بر كاربرد استفاده از قدرت سخت، مباحث اصلي هستند. در پايان نتيجه ميگيرد كه حتي استفاده از قدرت سخت توسط رهبران سياسي براي دستيابي به اهداف نيز مستلزم آشنايي آنان با قدرت نرم و شيوة كاربرد آن در راستاي تحقق اهداف است.
واژگان كليدي
قدرت نرم، قدرت سخت، منابع قدرت نرم، انقلاب اطلاعات
مقدمه
در خصوص توانايي ايالات متحده جاي سؤالي وجود ندارد؛ سربازان ايالات متحده در حدود 130 كشور در سراسر جهان مستقر شدهاند و هيچ ارتش معارضي توان چالش با آنها را در سطح عملياتي ندارد. اما همگام با افزايش برتري نظامي آمريكا، توانايي آن براي ترغيب و جذب در بسياري از بخشهاي دنيا در پايينترين نقطه است، حتي در ميان كشورهايي كه قديميترين هم پيمانان آن بودند. براين اساس اين مقاله به توضيح «سوء استفاده از قدرت و تمايز ميان قدرت سخت (قدرت اجبار) و قدرت نرم (قدرت جذب كردن ديگران) ميپردازد.
در لغتنامه آمده است كه معناي «رهبري»، جلوتر رفتن و نشان دادن راه است. هدايت؛ يعني كمك به يك گروه براي تعريف كردن و دست يافتن به يك مقصد مشترك. انواع و سطوح متعددي از رهبري وجود دارند، اما نقطه مشترك همه آنها داشتن رابطه با پيروان است. بدين ترتيب، رهبري و قدرت رابطهاي ناگسستني با هم دارند. بحث من اين خواهيد بود كه بسياري از مهارتهاي رهبري مانند ايجاد چشمانداز، منتقل كردن آن به ديگران، جلب و انتخاب افراد توانا، تعيين نماينده و تشكيل ائتلاف متكي به آن، چيزهايي هستند كه من آن را قدرت نرم مينامم. اما ابتدا بايد بپرسيم، قدرت چيست؟[2]
قدرت چيست؟
در كليترين سطح، قدرت به معناي توانايي تأثيرگذاري بر رفتار ديگران به منظور رسيدن به نتايج دلخواه خويش است. براي تأثيرگذاري بر رفتار ديگران چندين راه وجود دارد:
* ميتوان آنها را با تهديد مجبور به انجام كاري كرد؛
* ميتوان با پول دادن آنها را وادار به انجام كاري كرد؛
* ميتوان آنها را جذب و با خود همراه كرد.
گاهي من ميتوانم بدون دستور دادن هم رفتار شما را تحت تأثير قرار دهم. اگر باور داشته باشيد كه اهداف من مشروع هستند، شايد بتوانم بدون استفاده از تهديد يا تطيمع، شما را متقاعد كنم. براي مثال، كاتوليكهاي وفادار ممكن است از آموزههاي پاپ در مورد مجازات اعدام تبعيت كنند، اما نه از ترس تهديد به قطع ارتباط، بلكه به دليل احترام به اقتدار معنوي او؛ يا برخي از مسلمانان تندرو شايد براي حمايت از اسامهبنلادن و اعمال او جذب شده باشند، اما نه با تطميع يا تهديد، بلكه به دليل اعتقاد به مشروعيت اهدافي كه او تبليغ ميكند.
سياستمداران فعّال و مردم عادي اغلب قدرت را به صورت در اختيار داشتن قابليتها يا امكانات تأثيرگذاري بر نتايج امور تعريف ميكنند. كسي كه داراي اقتدار، ثروت يا يك شخصيت جذّاب است، قدرتمند تلقي ميشود. در سياست بينالملل، طبق تعريف دوم،كشوري را مقتدر تلقي ميكنيم كه جمعيت قلمرو، منابع طبيعي، قدرت اقتصادي، نيروي نظامي و ثبات اجتماعي بالنسبه زيادي داشته باشد.
مزيت تعريف فوق آن است كه باعث ميشود قدرت مجسمتر، قابل اندازهگيري و قابل پيشبيني به نظر برسد. قدرت به اين مفهوم مانند در اختيار داشتن كارتهاي برتر در يك بازي است. اما هنگامي كه مردم، قدرت را به عنوان چيزي مترادف با امكانات توليد كنندة قدرت تعريف ميكنند. گاهي با اين تناقض مواجه ميشوند كه مقتدرترين افراد هم نميتوانند به نتايج مورد نظر خود دست يافتند. براي مثال، ايالات متحده از نظر امكانات در سال 2001 تنها ابرقدرت دنيا بود، اما نتوانست از وقوع فاجعه 11 سپتامبر جلوگيري كند. تبديل كردن امكانات به قدرت تحقق يافته- به مفهوم دستيابي به نتايج دلخواه- مستلزم راهبردهاي خوب طراحي شده و رهبري ماهرانه است. اما راهبردها اغلب ناكافي هستند و رهبران اشتباههاي فراواني در قضاوت مرتكب ميشود- شاهد اين كلام هيتلر در سال 1941 يا صدام حسين در سال 1990 است.
سنج قدرت بر مبناي امكانات، يك ميانبر ناقص اما مفيد است. درك اين نكته هم بسيار مهم است كه كدام امكانات بهترين مبنا را براي رفتار مقتدرانه در يك زمينه مشخص فراهم ميآورند. پيش از دوران صنعتي، نفت يك منبع قدرت تأثيرگذار نبود، همانگونه كه پيش از دوران هستهاي هم اورانيوم اهميت چنداني نداشت نميتوان در مورد منابع قدرت بدون توجه به زمينة بحث قضاوت كرد. در برخي موقعيتها كساني كه در جايگاههاي عالي دولتي قرار دارند يا بر نيروهاي مسلّح فرمان ميرانند يا ثروت در اختيار آنهاست، قدرتمندترين افراد نيستند. موضوع انقلابها هم همين است.
قدرت نرم
همه با مفهوم قدرت سخت آشنا هستند. ميدانيم كه توان نظامي و اقتصادي غالباً ديگران را وادار به تغيير موضع ميكند. مبناي قدرت سخت ممكن است تطميع (هويج) يا تهديد (چماق) باشد. اما گاهي ميتوان بدون تهديد يا تطميع ملموس، به نتايج دلخواه رسيد. راه غيرمستقيم براي دستيابي به خواستهها را گاهي «روي دوم قدرت» ناميدهاند. يك كشور ممكن است به نتايج موردنظر خود در سياست بينالمللي دست يابد؛ چون كشورهاي ديگر ارزشهاي آن را تحسين ميكنند، از نمونه آن پيروي ميكنند. و آروزمند دستيابي به همان سطح از سعادت و آزادي هستند. اين قدرت نرم- واداشتن ديگران به خواستن آنچه شما ميخواهيد- است كه به جاي مجبور كردن ديگران، آنها را با خود هم نظر و همدل ميكند.
قدرت نرم متكي به توانايي شكل دادن به ترجيجات ديگران است. در دنياي كسب و كار،مديران زرنگ و هوشمند ميدانند كه رهبري فقط به معناي صادر كردن دستور نيست. بلكه مسلتزم الگو بودن و جذب كردن ديگران براي انجام دادن آنچه شما ميخواهيد، هم ميباشد. همچنين، شيوههاي امروزي كار پليسي جامعه محور، متكي به اين مفهوم هستند كه پليس بايد آن قدر دوستانه و جذّاب عمل كند كه جامعه مايل به كمك كردن به وي براي دستيابي به اهداف مشترك باشد.
رهبران سياسي از مدتها پيش قدرت ناشي از جذابيت را شناختهاند. اگر بتوانم كاري بكنم كه تو هم چيزي را بخواهي كه من ميخواهم، لازم نيست براي رسيدن به هدفم از چماق يا هويج (تهديد يا تطميع) استفاده كنم.
قدرت نرم يك پديده مورد نياز روزمره در سياست است. توانايي ايجاد ترجيحات و علايق معمولاًبا داشتههايي چون: شخصيت، فرهنگ، ارزشها و نهادهاي سياسي جذاب يا سياستهايي است كه داراي مشروعيت يا اعتبار اخلاقي به نظر ميرسند. اگر يك رهبر نمايندة ارزشهايي باشد كه ديگران ميخواهند از آنها پيروي كنند، رهبري كردن هزينه چنداني نخواهد داشت.
قدرت نرم فقط به معناي نفوذ نيست. به هر حال، نفوذ ممكن است ناشي از قدرت سخت تهديد يا تطميع هم باشد. لذا قدرت نرم، چيزي بيش از اغوا كردن يا توانايي به حركت واداشتن افراد به كمك استدلال است؛ گرچه اين هم بخش مهمي از آن است. قدرت نرم، توانايي جذب كردن است و جذابيت اغلب منجر به پذيرش همراه با رضايت ميشود. به زبان ساده، از نظر رفتاري، قدرت نرم جذاب است. منابع قدرت نرم داشتههايي هستند كه چنين جذابيتي را پديد ميآورند.
اگر من براي همراهي با شما، بدون وقوع هيچ تطميع يا تهديد آشكاري متقاعد شوم- در واقع اگر يك جذابيت قابل مشاهد اما ناملموس تعيين كنندة رفتار من باشد- قدرت نرم اعمال شده است. قدرت نرم از نوع ديگري از ارزش- نه زور، نه پول- براي ايجاد همكاري استفاده ميكند و از جذابيت ارزشهاي مشترك، عدالت و مشاركت در دستيابي به آن ارزشها بهره ميگيرد.
تعامل ميان قدرت سخت و قدرت نرم
قدرت سخت و نرم با هم ارتباط دارند؛ زيرا هر دو وجوهي از توانايي دستيابي به خواستهها از راه تأثيرگذاري بر رفتار ديگران هستند. تمايز ميان آنها بر حسب درجه است؛ هم از نظر ماهيت رفتار و هم از جنبه ملموس بودن منابع. قدرت فرمان دادن- توانايي تغيير دادن آنچه ديگران انجام ميدهند- ممكن است مبتني بر اجبار يا تطميع باشد. قدرت هماهنگ كردن- توانايي شكل دادن به آنچه ديگران ميخواهند- ممكن است متكي بر جذابيت فرهنگ و ارزشهاي يك طرف يا توانايي تغيير دادن اهداف سياسي به شيوهاي باشد كه باعث ميشود ديگران نتوانند ترجيحات خود را ابراز كنند چون غير واقعگرايانه به نظر ميرسند.
انواع رفتار در محدودة ميان دستور دادن و همدلي كردن، در امتداد طيفي قرار دارند كه از اجبار تا تطميع مالي و تعيين دستور كار و جذابيت محض ادامه دارد. منابع قدرت نرم معمولاًبا انتهاي همدلانه اين طيف ملازمت دارند. در حالي كه منابع قدرت سخت معمولاً با رفتار آمرانه همراهند. قدرت سخت و نرم گاه موجب تقويت يكديگر شده، گاه با هم تداخل پيدا ميكنند. رهبري كه در پي دستيابي به محبوبيت است، شايد از كاربرد قدرت سخت در هنگام لزوم اكراه داشته باشد، اما رهبري كه بدون توجه به آثار كاربرد قدرت نرم همه جا از آن استفاده ميكند، ممكن است دريابد كه ديگران بر سر استفاده او از قدرت سخت، موانعي ايجاد ميكنند.
محدودة قدرت نرم
برخي از افراد بدبين با انديشه قدرت نرم مخالفند؛ چون تصور بسيار محدودي از قدرت به عنوان امر و نهي يا كنترل فعال ديگران دارند. از نگاه آنان، همانندي يا جذابيت موجب افزايش قدرت نميشود. قدري همانندي يا جذابيت تأثير چنداني در قدرت كنترل پيامدهاي سياسي ندارد و همانندي همواره نتايج مطلوب در پي نخواهد داشت. براي مثال، ارتشها اغلب با تقليد و همانندي موجب خنثي شدن تاكتيكهاي موفق دشمنان خود ميشوند و دستيابي آنان به نتايج مورد نظرشان را دشوارتر ميكنند. اما جذابيت، بيشتر مواقع به شما امكان دستيابي به خواستههايتان را ميدهد. بدبيناني كه ميخواهند قدرت را فقط به صورت اعمال آمرانه و كنترلي تعريف كنند، روي دوم يا جنبه «ساختاري» قدرت- توانايي دستيابي به نتايج مطلوب بدون نياز به اجبار يا فشار بر افراد براي تغيير دادن رفتارشان را از طريق تهديد يا تطميع- را ناديده ميگيرند.
در عين حال، مشخص كردن شرايط منجر شدن جذابيت به دستيابي به نتايج مطلوب هم مهم است. قدرت، وابسته به زمينه آن است؛ اينكه چه كسي با چه كسي تحت چه شرايطي ارتباط دارد. اما قدرت نرم بيش از قدرت سخت متكي به وجود مفسران و مخاطبان علاقهمند و مختار است. به علاوه، جذابيت به طور معمول تأثير فراگيري در ايجاد نفوذ عمومي دارد و يك اقدام خاص قابل مشاهده را موجب نميشود. درست همان طور كه ميتوان با پول سرمايهگذاري كرد، سياستمداران از ذخيره كردن سرمايه سياسي براي استفاده در موقعيتهاي آينده صحبت ميكنند.
البته ممكن است چنين حسننيتي در نهايت ملاك عمل نباشد. با وجود اين، آثار غير مستقيم جذابيت و تأثيرگذاري فراگير را ميتوان در دستيابي به نتايج مطلوب در وضعيتهاي مبتني بر دادوستد داراي اهميت فراوان تلقي كرد. اگر چنين نبودرهبران فقط بر منافع فوري و جبرانهاي خاص اصرار ميورزيدند و ميدانيمكه رفتارهاي ما هميشه چنين مبنايي ندارند.
قدرت نرم هم احتمالاً در هنگام پراكندگي قدرت، اهميت بيشتري خواهد داشت. يك ديكتاتور نميتواند در مورد نظر كساني كه بر آنها حكومت ميكند كاملاً بيتفاوت باشد، اما ميتواند در هنگام محاسبه منافع خود، محبوبيت عمومي را ناديده بگيرد. در شرايطي كه عقايد مردم اهميت دارند، رهبران راههاي كمتري براي استفاده از تاكتيكهاي فريبكارانه و معامله كردن در اختيار دارند. به همين دليل دولت تركيه در سال 2003 نميتوانست اجازه عبور سربازان آمريكايي از سرزمين خود را به آنها بدهد؛ زيرا سياستهاي آمريكايي باعث كاهش شديد محوبيت آمريكا در آن كشور شده بود. برعكس، به دست آوردن اجازه استفاده از پايگاههايي در ازبكستان تحت حاكميت استبداد براي عمليات در افغانستان، براي ايالات متحده بسيار سادهتر بود.
انقلاب اطلاعات
شرايط براي اعمال قدرت نرم در سالهاي اخير دچار تحولات چشمگيري شده است. انقلاب اطلاعات و جهاني شدن در حال تغيير دادن و كوچككردن دنيا هستند. در آغاز قرن بيست و يكم، اين دو نيرو موجب تقويت قدرت آمريكا شدهاند. اما به مرور زمان، فنآوري به كشورها و افراد ديگر هم خواهد رسيد و برتري نسبي آمريكا كاهش خواهد يافت.
تمامي اقدامات مبتني بر قدرت سخت نتايج مطلوب را به دنبال نخواهند داشت و حتي مهمتر از آن، انقلاب اطلاعات، جوامع و شبكههايي مجازي پديد ميآورد كه از مرزهاي ملي فراتر ميروند. شركتهاي فرا مليتي و نقشآفرينان غيردولتي، نقشهاي بزرگتري را برعهده خواهند گرفت. بسياري از آن سازمانها، قدرت نرم خود را خواهند داشت؛ چون شهروندان را جذب ائتلافهايي ميكنند كه فارغ از مرزها و محدودههاي ملّي هستند. رهبري سياسي تا حدي به رقابت براي جذابيت، مشروعيت و اعتبار تبديل ميشود و توانايي مشاركت در اطلاعات – و باوراندن خود به ديگران- به منبع مهمي براي جذابيت و قدرت مبدل ميگردد.
اين بازي سياسي در عصر اطلاعات جهاني حاكي از آن است كه نقش نسبي قدرت نرم در برابر قدرت سخت احتمالاً افزايش خواهد يافت. محتملترين برندگان در عصر اطلاعات كساني هستند كه موارد ذيل را در اختيار داشته باشند.
مجاري ارتباطي متعددي كه به چارچوببندي موضوعات كمك ميكنند؛
رسوم و انديشههاي فرهنگي نزديك به هنجارهاي غالب جهاني؛
اعتباري كه به واسطه ارزشها و سياستها تقويت ميشود.
كنترل منابع قدرت نرم دشوار است. بسياري از منابع مهم آن خارج از كنترل دولتها قرار دارند و آثار آنها شديداً متكي به پذيرفته شدن از سوي مخاطبان است. به علاوه منابع قدرت نرم اغلب به صورت غيرمستقيم با شكل دادن به محيط براي اعمال سياست عمل ميكنند و گاه سالها طول ميكشد تا نتايج مطلوب را پديد آورند.
البته اين تفاوتها درجاتي دارند. اعمال قدرت سخت در همه موارد نتايج مطلوب را به دنبال ندارد – شاهد اين سخن جنگ طولاني و شكست نهايي در ويتنام است، يا اين واقعيت كه تحريمها و مجازاتهاي اقتصادي از نظر تاريخي در بيش از نيمي از موارد استفاده از آنها، نتايج مورد نظر را به دنبال نداشتهاند. اما به طور كلي، منابع قدرت نرم كندتر و پراكندهترند و مهار آنها پردردسرتر از منابع قدرت سخت است.
«اطلاعات» قدرت است و امروز بخش بسيار بزرگي از جمعيت جهان به اين قدرت دسترسي دارند. پيشرفتهاي فنآوري به كاهش چشمگير در هزينه پردازش و انتقال اطلاعات منجر شده و نتيجة آن انفجار اطلاعاتي است كه «پارادوكس فراواني» را پديد آورده است. هنگامي كه افراد مغلوب انبوه اطلاعات پيشروي خود شوند، دانستن اينكه روي چه چيز بايد متمركز شد. بسيار دشوار است. توجه به جاي اطلاعات به يك امكان كمياب تبديل ميشود و كساني كه ميتوانند اطلاعات با ارزش را از انبوه خردهريزهاي پس زمينه تشخيص دهند، قدرت را در اختيار ميگيرند. ويراستاران و راهنمايان كليدهاي متن، متقاضي بيشتري پيدا ميكنند.
در ميان ويراستاران و راهنمايان، «اعتبار» يك منبع مهم قدرت نرم است. سياست به مسابقه رقابت در اعتبار و باورپذيري تبديل شده است. دنياي سياست قدرت سنتي مربوط به آنهايي است كه قدرت نظامي و اقتصادي برتري دارند. سياست در عصر اطلاعات ممكن است در نهايت مربوط به كساني باشد كه حرفشان پذيرفته ميشود.
شهرت همواره در رهبري نقش مهمي داشته است، اما در حال حاضر نقش اعتبار و باورپذير بودن به دليل «پارادوكس فراواني»، در حال تبديل شدن به مهمترين منشأ قدرت است. اطلاعاتي كه تبليغاتي به نظر ميرسند نه تنها ممكن است پذيرفته نشوند، بلكه شايد تأثير معكوس و مخرّبي داشته باشند؛ چون منجر به خدشهدار شدن شهرت، اعتبار و باورپذير بودن فرد خواهند شد. در شرايط جديد، بيش از هر زمان ديگري، قدرت نرم احتمالاً از قدرت سخت مؤثرتر است.
سرانجام، قدرت عصر اطلاعات فقط ناشي از قدرت سخت نيست، بلكه از مشاركت جدّي ناشي ميشود. در عصر اطلاعات، چنين مشاركتي نه تنها توانايي ديگران را در همكاري با ما زيادتر ميكند، بلكه موجب افزايش تمايل آنان به اين كار خواهد شد. ما از طريق مشاركت با ديگران به ديدگاهها و رويكردهاي مشتركي دست خواهيم يافت كه توانايي ما براي رويارويي با چالشهاي جديد را بيشتر خواهند كرد. قدرت از جذابيت سرچشمه ميگيرد. ناديده انگاشتن اهميت جذابيت و محبوبيت زودگذر تلقي كردن آن به معناي عدم توجه به برداشتهاي كليدي از نظريههاي جديد رهبري و همچنين واقعيتهاي جديد عصر اطلاعات است.
نتيجهگيري
قدرت نرم همواره يك عنصر كليدي رهبري بوده است. قدرت جذب كردن- واداشتن ديگران به خواستن آنچه شما ميخواهيد، چارچوببندي موضوعات و تعيين دستور كار- ريشه در هزاران سال تجربه بشر دارد. رهبران ماهر همواره دريافتهاند كه ريشة جذابيت در مشروعيت و باورپذيري است. قدرت هرگز فقط از لوله تفنگ سرچشمه نگرفته است؛ حتي خشنترين ديكتاتورها علاوه بر ترس، به جذابيت هم متكي بودهاند.
وقتي ايالات متحده در مسير سياستهاي خود در عراق به موضوع مشروعيت و اعتبار به اندازه كافي توجه نكرد، نظر سنجيها نشان دادند كه افت چشمگيري در ميزان قدرت نرم آمريكا رخ داده است.
اين موضوع مانع ورود ايالات متحده به عراق نشد، اما بدان معني بود كه بايد خسارات جاني و مالي سنگينتري را تحمل كند. همچنين، اگر ياسر عرفات الگوي قدرت نرمگاندي يا مارتينلوتركينگ را به جاي قدرت سخت برگزيده بود، ميتوانست و اكنون يك سرزمين فلسطيني در اختيار داشته باشد. من در آغاز گفتم كه رهبري، رابطهاي ناگسستني با قدرت دارد. رهبران بايد در مورد نوع قدرتي كه به كار ميبرند، انتخابهايي حساس و مهم انجام دهند. واي بر پيروان آن رهبراني كه اهميت قدرت نرم را ناديده ميگيرند يا آن را بيارزش ميدانند.
-------------------------------------------------------------------------------
[1] - Joseph S. Nye. Jr. The benefits soft power: hbswk. hbs. edu/arechive/4290.html
1 - شكست سنگين ارتش آمريكا در ويتنام و ناكامي آن در لبنان و همچنين ناتواني آن در صحنه عراق گوياي عدم صحت ادعاي نويسنده و وجود چالشهاي جدي براي دولت آمريكا ميباشد. (م)
نويسنده جوزف ناي
مترجم: دكتر ناصر بيلغ |