دولتها همواره، مسائل بينالمللي را از جنبههاي سياسي، نظامي، اقتصادي و فرهنگي با انگيزه حفظ تماميت ارضي، رفاه ملي، اقتصادي و فرهنگي، امنيت ملي، پرستيژ ملي و كسب قدرت به منزله يك واقعيت، تجزيه و تحليل كردهاند، اما از اين واقعيت مهمتر، درك اين نكته است كه امروز، روابط بينالملل حكم منبع تغذيه را براي هر ملت دارد. نويسنده اين مقاله بر اين باور است كه ارتباطات و مسلح شدن به نگرشي ارتباطي اصليترين حافظ منبع تغذيه مزبور براي حفظ حيات ملت است؛ ملتي كه با انقلاب بزرگ و بيسابقهاي به نام انقلاب اسلامي به يك الگوي انقلابي بينظير جهاني تبديل شده و در عين حال، براي انديشمندان و نظريهپردازان جهان نيز حكم يك الگوي پرمحتواي مطالعاتي را يافته است. اين انقلاب از جنبه مجاري ارتباطي خود، به ويژه از جنبه زيرساختهاي ارتباطي آزمايشگاه بزرگي است كه درسهاي بيشماري را براي فراگيري در خود جاي داده است؛ درسهايي كه جهان در آستانه كسب آنهاست. «چه درسي بايد از انقلاب ايران در ارتباط با نقش فناور ارتباطي در جهان سوم گرفت؟ بايد توجه بيشتري را به روابط ميان فردي، به ويژه رسانههاي كوچك مانند ضبط صوت و اعلاميههايي كرد كه دست به دست ميچرخند، چرا كه در نهايت، اين مردم هستند كه ميتوانند يكديگر را به كنش در ابعاد گسترده وا دارند. هر چند آيتالله [العظمي] خميني بر خلاف شاه، رسانههاي قدرتمند جمعي، مانند راديو، تلويزيون، امواج مايكرويو و ماهوارههاي ارتباطي را در اختيار نداشت، اما از فناوريهاي ارتباطي بهترين استفاده را كرد.» (راجز،1988) اين سخنان اورت ام راجرز، يكي از پيشتازان انديشه نوآوري در غرب است. وي شرط نوآوري را كنترل پيامها و در عين حال، بهرهگيري از كارگزاران ارتباطي ميداند. البته، منظور وي از نوآوري موردنظر چيزي جز مدرنيسم به مفهوم غربي نيست. بايد يادآور شد كه راجرز پيرو انديشههاي دانيل لرنز، نظريهپرداز امريكايي و يكي از معماران نوسازي براي رژيم پهلوي است. آن گونه كه گفته ميشود انقلاب به اصطلاح سفيد شاه محصول مقدمه يكي از كتابهاي لرنر به نام گذر از جامعه سنتي، نوسازي خاورميانه است (معتمدنژاد، 1370 ص 12). در ايران آيتالله[العظمي] خميني، نفرت طبقاتي و خشم مردم ايران را با شور مذهبي درآميخت، عشق به خدا نفرت از امپرياليسم مخالفت با سرمايهداري = انقلاب كه خاورميانه را به كانون بالقوه درگيري و جنگ انقلابي تبديل كرد. اما آيتالله[العظمي] خميني در حركت پرشور و واحدي، به كاري بيش از تركيب آن سه عنصر دست زد. وي همچنين، رسانه موج اول، يعني موعظههاي چهره به چهره روحانيان براي مؤمنان را با فناوري موج سوم، تركيب كرد، يعني نوارهاي صوتي حاوي پيامهاي سياسي روحانيت كه در مسجدها به طور مخفي برگزار ميشد، با دستگاههاي ارزان قيمت در همان مسجدها تكثير ميگرديد. «شاه براي مقابله با آيتالله[العظمي] خميني از رسانههاي موج دوم، يعني مطبوعات، راديو و تلويزيون استفاده ميكرد، به محض آنكه آيتالله[العظمي] خميني توانست وي را سرنگون كند و كنترل دولت را در دست بگيرد، فرماندهي اين رسانههاي متمركز موج دومي را نيز در اختيار گرفت.» (تافلر ترجمه خوارزمي، 1370 ص 108). اين ارزيابي ارلين تافلر، نظريهپرداز سرشناس معاصر امريكاست. به اعتقاد وي، در بحرانهاي سياسي آينده جهان، تاكتيكهاي اطلاعاتي حرف اول را خواهد زد و محور مانورهاي قدرت را همين تاكتيكهاي اطلاعاتي شكل خواهند داد؛ تاكتيكهايي كه چيزي نيست جز قدرت تحريف در اطلاعات، كه بخش عمده آن حتي پيش از رسيدن به رسانهها، انجام خواهد شد. از ديدگاه وي، عرصه نبرد فردا را گستره فرستندهها، رسانهها، پيامگيران و پيامسازان شكل ميدهد. تافلر در عين حال، برخي از تاكتيكهاي اين نبرد را كه امروز، دوران جنين خود را سپري ميكنند، معرفي كرده است كه در اينجا، به اختصار مرور ميشوند. تاكتيكهاي جنگ رواني رسانهاي 1) تاكتيك حذف كه كاملاً روشن است و بر حذف كردن پارهاي از اطلاعات استوار ميباشد. 2) تاكتيك كليبافي كه در آن، جزئيات بزرگ جلوه داده ميشوند، بيانيههاي ديپلماتيك را ميتوان نمونه برجستهاي از آنها دانست. 3) تاكتيكهاي زمانبندي كه معمولترين آنها تأثير در بخش پيام است تا پيامگير زمينگير شود. 4) تاكتيك قطرهچكاني كه در آن، دادهها به جاي آن كه در يك سند ارايه شوند، در زمانهاي گوناگون به مقدار كم پخش ميشوند. 5) تاكتيك تبخير كه در آن، شايعه پخش ميشوند تا مخاطب سردرگم گردد؛ تاكتيك برگشتياي كه ساختن دروغ براي تست حريف است. 6) تاكتيك دروغ بزرگ كه منظور از آن، همان شيوههاي دكتر گوبلز، عنصر تبليغاتگر هيتلر است. اينك، با اين مقدمه متمركز بر نقش ارتباطات، جنگ رواني را اجراي فعاليتهاي سياسي، نظامي، اقتصادي و اجتماعي طي جنگ يا جنگ سرد، براي تحت تأثير قرار دادن افكار و اعمال گويند. اصليترين هدفهاي جنگ رواني تضعيف اراده جنگيدن دشمن يا دشمن بالقوه براي تقويت اراده مردم خود يا مردم كشور متحد يا دستيابي به اهداف ديپلماتيك است. جنگ رواني اغلب از طريق تبليغ يا حركت ايدئولوژيك كه بر استراتژيها و تاكتيكهاي دقيق معطوف به اهداف مشخص مبتني است، هدايت و راهبري ميشود. سلاحهايي كه در جنگ رواني به كار ميروند، عبارتند از: تلويزيون، فيلم، گردهمايي عمومي، تظاهرات، شعارها، پوسترها، كتابها، روزنامهها و مجلهها، كنفرانسهاي خبري و ديگر ابزارهايي كه بر تفكر و عواطف نخبگان فكري و عامه مردم تأثير ميگذارند. ميتوان جنگ رواني را در سطوح محدودتر وپيچيدهتر براي گمراهسازي سياستگذاران و فرماندهان نظامي به كار گرفت. (پلانو و اولتون، 1988 ص210). در موشكافي اين تعريف بدين نتيجه ميرسيم كه هدف جنگ رواني، پيروزي بر قلبها و انديشههاست. جنگ رواني ميخواهد در ذهن مخاطب خود، نوعي رفتار و انديشه كليشهاي ايجاد و باور يك فرد را نسبت به يك نظام ارزشي، تخريب كند. كاملاً بديهي است كه اين پيروزي از كسب يك قطعه زمين بسيار بادوامتر است. حالا براي اين كه به مفاهيم ارتباطي و به عبارت بهتر، به نقش متحول ابزارها و رسانههاي جمعي پيشرفته نزديكتر شويم، از تعريف جنگ رواني به تعريفي از تبليغ ميرسيم. تبليغ هر نوع ارتباط براي نشان دادن دادهها، ايدهها و انگارهها در ذهن بشر براي تأثيرگذاري بر افكار، عواطف يا كنشهاي فردي يا گروهي است و اهداف آن عبارتند از: 1) كسب حمايت دوستانه يا تقويت آن؛ 2) شكلدهي يا تغيير نگرشها يا طرز تلقيها نسبت به ايدهها و رخدادها؛ 3) تضعيف يا تحليل بردن قدرت دولتهاي خارجي غيردوست يا تضعيف برنامهها و سياستهاي آنها؛ 4) مقابله با تبليغات خصمانه ديگر گروهها يا كشورها. تبليغ براي مؤثر بودن بايد در راستاي منافع مخاطبان انجام شود، نزد ايشان معتبر باشد، غالباً تكرار شود، ساده، پيوسته و جذاب باشد و با موقعيتي ملي يا منطقهاي تشخيص داده شود و طوري عمل كند كه مخاطب متوجه ماهيت تبليغاتي آن نشود. هر چند تبليغ ممكن است در شكل توسل به ايدهآليسم جلوهگر شود يا واقعي باشد، اما ميتواند از طريق انتخابهاي دقيق، تحريف يا بر اشتباههاي صريح استوار شود. در واقع، فعاليتهاي تبليغاتي، ابزارهاي جنگ رواني هستند و كنشهاي نوع بشر را براي انطباق با منافع دولت فرستنده تعقيب ميكنند؛ بنابراين، اگر فعاليتهاي تبليغاتي ابزارهاي جنگ رواني هستند، آيا كارشناسان عمليات رواني از ماهيت و كاربرد آنها آگاهند؟ و همگان فنون كاربرد آنها را نيز ميدانند؟ انقلاب تكنولوژيك در ارتباطات اجتماعي باعث شده است تا دسترسي به افكار ميليونها انسان و تأثيرگذاري بر آنها آسان شود و همين سهولت در دسترسي است كه ميزان تلفات را در اين جنگ ارتباطي در قياس با نبردهاي نظامي، بسيار گستردهتر كرده است. به عبارت بهتر وسايل ارتباطي از گلولههاي سلاحهاي جنگي بسيار جنگبارترند. امريكا نخست، با اسلحهاي به نام راديو اروپاي آزاد كرملين و سپس، در دو نوبت، به كوبا با اسحله راديو مارتي و تلويزيون مارتي يورش برد. در واقع، امريكا مجوز شليك همه اين سلاحها را از كنگره گرفته بود و راديو صداي امريكا مجري آن بود. بيگمان، در حال حاضر، فناوري ارتباطات يكي ابزارهاي سياسي سياست خارجي است؛ فناوري كه ميتوان با آن به سرعت به محيط سياسي دولتها وارد شد و آن را به نفع خود تغيير دارد. فناوري ارتباطي اين امكان را به بازيگران عرصه روابط بينالمللي داده است تا ميدان مانور خود را از حيطه ملي تا دورترين سطح بينالمللي گسترش دهند و از طريق اين نبرد ارتباطي، منافع ملي خود را تأمين كنند. در واقع، بر خلاف ديروز كه شبكه رسمي ارتباطات بينالمللي هر دولت را شمار سفارتخانهها و ديپلماتهاي آن دولت تشكيل ميداد، امروز، هر پيامي كه از مرزهاي ملي به سطوح بينالمللي ارسال ميشود، حكم يك سفير پرقدرت نامرئي را دارد؛ سفيري كه تمامي راههاي صعبالعبور را در ثانيهها ميپيمايد و موريانهوار علايق و منافع رقيب را تخريب ميكند و اين امر به معناي افزايش قدرت دولت فرستنده پيام است. امروز اين سفير كوچك آمده است تا مفاهيم بزرگ و در عين حال، گنگ روابط بينالملل را روشن كند، داشتن اطلاعات و شبكه ارتباطي، مقولههاي آگاهي و اراده سياسي را روشنتر ميكند. ارزيابي توان، وزن و اراده سياسي نظامها همواره، براي ديپلماتها پيچيده بوده است، اما هماكنون، ارتباطات در حال اندازهگيري آسان اين توان اراده است مثل اينكه ما به مرحلهاي وارد شدهايم كه دوره انطباق وضعيت فراملي ارتباطات بر روابط بينالملل است، جهان به مرحلهاي وارد شده است كه در آن، انگارهسازي و برجستهسازي حرف اول را ميزند. در جهان امروز، وسايل ارتباط جمعي، جهان ذهني و غيرواقعي را به دنيا مخابره و تعيين ميكنند كه براي نمونه، امروز، مردم دنيا به كودتا در فيليپين، فردا به لايه ازن، روز بعد، به ايدز و هفته بعد، به موضوع ديگري بينديشند. بايد يادآور شد كه تمام اين دستور جلسهها را كساني براي مردم دنيا تعيين ميكنند كه كنترل خبرگزاريها و رسانههاي بينالمللي را در دست دارند. در واقع، نقش انگارهسازيها و برجستهسازيها معناي واقعي خود را مييابد. «آسوشيتدپرس 17 ميليون، يونايتدپرس 11 ميليون، فرانس پرس 3 ميليون و 350 هزار و رويترز 1 ميليون و 500 هزار واژه را در روز به جهان مخابره ميكنند.» (مولانا، 1371 ص47). به عبارت دقيق، اين چهار غول روزانه، 32 ميليون و 850 هزار واژه را همچون خدنگ به جهان شليك ميكنند، ضمن آن كه بايد يادآور شد در عرصه تصوير، نيز وضع به همين منوال است. در اين ارتباط، گوشهاي از تحقيق دالگران را يادآور ميشويم: «بر اساس تراكمي كه گزارشهاي شبكههاي خبري تلويزيوني ايجاد ميكنند، بينظمي و نابساماني در جهان سوم، ابدي جلوه ميكند. اين خشونت يك خشونت ويژه، آشكار، پرهياهو و غالباً غيرمنطقي است. البته غرب در اين گزارشها طرفدار منطق است ... در جهان سوم، فساد سيستماتيك است و با نقض حقوق بشر نيز با ويژگي مشابهي برخورد ميشود. در بيشتر گزارشها، بدويت به طور ضمني ارايه و در برخي از موارد، نسبتاً به طور صريح تصوير ميشود. در گزارشهاي مربوط به جهان سوم، شكل خاصي از حقيقت به بيننده ارايه ميگردد، يك حقيقت صوري از يك حقيقت محض.» ديدگاههاي هربرت شيلر، پژوهشگر منتقد امريكايي، كه بيش از سه دهه در قلمرو مقولههايي، چون راديو، تلويزيون، تبليغات و ارتباطات تحقيق كرده است، در خور توجه است. به اعتقاد وي، كه پيشتاز انتقاد از فرآوردههاي رسانههاي غربي در جهان سوم و طلايهدار روشنسازي مفاهيمي چون، امپرياليسم فرهنگي و رسانهاي است، سيستم جهاني كنوني حاكم بر جريانهاي تلويزيوني، از سوي توليدكنندگان برنامههاي تلويزيوني غربي، به ويژه امريكا شكل گرفته و هدف آن، حفظ شرايط كنوني جهاني است (شيلر، 1976). متأسفانه در عرصه ماهوارهها نيز، وضعيت به همين منوال است. مجادله موجود در زمينه ماهوارهها بيشتر بر دو جنبه متمركز شده است: جنبه نخست: جريان آزاد اطلاعات در حال حاضر، غربيان جريان آزاد اطلاعات را به صورت يك حق غير قابل نقض مطرح كردهاند. اين آزادي دوفتكو در پي مباحث معروف به كنترل جريان اطلاعات مطرح شد و پس از جنگ جهاني دوم، به منزله يك اصل مورد تصويب قرار گرفت: «از سال 1948، كنفرانس بينالمللي سازمان ملل متحد درباره آزادي اطلاعات با زمينهسازي قبلي و پشتيباني مستقيم امريكا در ماههاي مارس و آوريل آن سال در ژنو برگذار شد و به دنبال آن اعلاميه جهاني حقوق بشر در مجمع عمومي ملل متحد در 10 ماه دسامبر همان سال به تصويب رسيد. بر اساس ماده نوزدهم اين اعلاميه درباره آزادي اطلاعات، نظم بينالمللي حاكم بر ارتباطات جهاني بر مبناي جريان آزاد اطلاعات گذشته شد.» (معتمدنژاد، 1369 ص11). امريكاييان با طرح نظريه جريان آزاد اطلاعات در پي دستيابي به هدفي اصلي، يعني گسترش سلطه كاخ سفيد در سطح جهاني بودند. آنها با طرح اين نظريه ميخواستند حاكميت ملي ديگر كشورها را از طريق تهاجمهاي نوشتاري، صوتي و تصويري خدشهدار كنند و به همين دليل هم بود كه جهان سوميها و بلوك شرق سابق و همچنين، فرانسه با اين نظريه مخالفت كردند، اما اين نظريه سالها مقاومت كرد و سرانجام با تلاشهاي جهان سوميها، غيرمتعهدها و بلوك شرق به خروج امريكا از يونسكو ـ كه مجري همين نظريه جريان آزاد اطلاعات بود ـ انجاميد، ولي متأسفانه مجدداً در دوران فدريكو مايور دبير كل وقت يونسكو، به رغم تلاشهاي دهه 70 محققان يونسكو كه عليه سلطه جريان آزاد اطلاعات بودند، مجدداً موجبات حذف آن فراهم آمد. جنبه دوم: حاكميت ملي هر چند در حال حاضر، اصل حمايت از جريان آزاد اطلاعات كماكان مطرح است، اما از سوي ديگر، اصل حاكميت ملي نيز مطرح ميباشد و در حقيقت، اساس قانونهاي بينالمللي به شمار ميآيد. در حال حاضر، تضاد بين همين دو اصل به محور مناقشهآميزي در سطح بينالمللي تبديل شده است. ناظران روابط بينالملل معتقدند جريان آزاد اطلاعات و در واقع، بمباران ماهوارهاي راديويي بلوك شرق سابق از سوي امريكا يكي از عوامل فروپاشي كمونيسم به حساب ميآيد. همچنين، صاحبنظران ارتباطات نيز امروز، جريان آزاد اطلاعات را يكي از اهرمهاي قوي مداخلهگر امريكا به حساب ميآورند. آنها ميگويند امريكا از همان زماني كه واشنگتن در نخستين اصلاحيه قانون اساسي 1791 امريكا اين نكته را گنجاند كه كنگره ايالات متحده امريكا نميتواند با وضع قانوني، آزادي بيان و مطبوعات را محدود كند و نيز از زماني كه در ماده نوزدهم اعلاميه جهاني حقوق بشر، با پشتيباني امريكا و به رغم مخالفت بلوك شرق، اين نكته گنجانده شد كه كسب اطلاعات، اخبار و انتشار آن بايد بدون ملاحظات مرزي انجام شود، امريكا به فكر مداخلهگري از طريق ابزارهاي ارتباطي و براندازي حاكميتهاي مخالف خود بوده است. هنگامي كه جنوبيها نظريه نظم نوين جهاني ارتباطي و ارتباطي را عليه نظريه جريان آزاد اطلاعات مطرح كردند، امريكا از يونسكو خارج شد و كمكهاي خود را از اين نهاد دريغ كرد. مهمترين خواستههاي جنوبيها در طرح نظريه نوين جهاني ارتباطي و اطلاعاتي، تعادل در اختصاص فركانسهاي راديويي و حمايت در برابر پخش مستقيم ماهوارهاي بود. در حقيقت، اين خواستهها تغييرات زيرساختي، حقوقي، قانوني و رويهاي را در سطح جهاني خواستار است؛ موضوعي كه به ويژه در مورد پخش مستقيم تلويزيوني از طريق ماهوارهها صدق ميكند: «پخش مستقيم تلويزيوني، به انتقال مستقيم تصويرهاي تلويزيوني از طريق ماهواره، به آنتنهاي بشقابي متصل به گيرندهها اطلاق ميشود. قوانين بينالمللي در اين زمينه نامطمئن است و در آميزهاي از مسائل بحثانگيز تكنولوژيك، حقوقي و سياسي پيچيده شده است ... مجمع عمومي سازمان ملل در سي و هفتمين اجلاسيه خود (1982 ـ 1983) قطعنامهاي درباره اصول حاكم بر استفاده از ماهوارهها براي پخش تلويزيوني مطرح كرد كه با 107 رأي موافق، 13 رأي مخالف (اغلب كشورهاي غربي) و 13 رأي ممتنع پذيرفته شد.» (بلدسوي، 1987 ص163). البته، علت مخالفت غربيان كاملاً روشن بود؛ زيرا، آنها نميتوانند با هيچ اصلي كه بر جريان اطلاعات حاكم شود، موافق باشند؛ زيرا، در حال حاضر، از جنبه سختافزاري و حتي نرمافزاري دست بالا را دارند و به عبارت ديگر، در حال حاضر، در اين جريان نابرابر و نامتعادل اطلاعاتي و ارتباطي، حرف اول را ميزنند و حفظ شكاف اطلاعاتي ناشي از وضع موجود، به نفع آنهاست. بهتر است در اينجا تنها به نقش شبكه تلويزيوني سي.ان.ان بپردازيم. «60 درصد از 92 ميليون خانواده امريكايي، مشترك تلويزيوني سي.ان.ان هستند. بيش از 60 ميليون خانه در سطح جهان از طريق ماهواره با سي.ان.ان تغذيه ميشوند. در بيش از 250 هزار تا از اتاقهاي هتلهاي جهان ميتوان به سي.ان.ان دسترسي يافت، ضمن آن كه حالا در هر كجاي جهان، تنها يك آنتن بشقابي ميتواند همه را به زير چتر سي.ان.ان ببرد.» (شولين، 1990 ص34). مورد جنگ دوم خليج فارس در جهان امروز، رسانهها مجريان اصلي جنگ رواني هستند؛ جنگي كه هر روز در حال وقوع است. اوج هنرنمايي در اين جنگ در جريان حمله امريكا و متحدانش عليه عراق در ماجراي اشغال كويت بود. مايكل ديور، مسئول انگارهسازي در كابينه ريگان، در اشاره به اين جنگ گفت: «صحنه اصلي عمليات براي جنگ اطلاعاتي ما نخست، تلويزيون و در مرحله دوم، رسانههاي نوشتاري بود كه البته، نتوانستيم به خوبي اين جبهه را كنترل كنيم.» (نيويورك تايمز، 1991). در اين ارتباط اظهار نظر باب سيپچن، گزارشگر نيوزويك، جالب توجه است: «در واقع، طوفان صحرا دو جنگ بود: جنگ متحدان عليه عراق و جنگ نظاميان عليه مطبوعات.» (لوس آنجلس تايمز، 1991). در اين جنگ رسانههاي غربي با سانسور كامل به انگارهسازي پرداختند و در طول جنگ، به محوي عمل كردند كه گويي مردم شاهد يك بازي يارانهاي هستند. در واقع، وانمود ميكردند كه امريكاييان شكستناپذير بيآنكه حتي به يك سرباز آنها كوچكترين جراحتي وارد شود، مراكز مهم عراق را نابود ميكنند، ضمن آن كه حتي يك غيرنظامي عراقي هم آسيب نميبيند؛ تبليغاتي كه تنها اط كاركردهاي ارتباطي و اطلاعاتي محافل غربي ناشي ميشد. هنگامي كه حدود 2 ميليون سرباز، 10 هزار تانك، بيش از 5 هزار اراده توپ، 3900 هواپيماي جنگنده، 1800 هليكوپتر و 175 رزمناو آماده آغاز جنگ در خليج فارس بودند، جرج بوش پدر رئيس جمهور موقت امريكا به كنگره اين كشور گفت: «اين جنگ عادلانه است و مسائل اخلاقي در نظر گرفته شده و موضوع، تنها جنگ سپيدي عليه سياهي و خوبي عليه شرارت است. ما آمادهايم تا براي دفاع از نظم نوين جهاني دست به اعمال زور بزنيم.» (رابينس، 1992 ص202). سپس، همين رسانههاي مدافع جريان آزاد اطلاعات بودند كه در پردازش اين تصوير براي جهانيان وارد عمل شدند، به ويژه راديو صداي امريكا با 42 زبان براي 130 ميليون شنونده بيشترين تلاش را در اين زمينه بكار برد. آنها حتي با صراحت نوشتهاند كه: «ضبط ديداري يا شنيداري موقعيت پرسنل هنگامي كه در حالت اضطراب يا شك شديد هستند، مجاز نيست. تصويربرداري از مجروحان در حالي كه تغيير شكل يافته يا تحت عمل جراحي پلاستيك هستند ممنوع است. مصاحبه با پرسنل يا تصويربرداري از آنها در حالي كه تحت رواندرماني هستند، مجاز نيست». (نيوزويك، ژوئن 1991). البته اين اظهارات، تنها بخشي از واقعيتها بوده و دستورالعملهاي اصلي در جلسات پنهاني سردبيران، نظاميان و سياستگذاران كاخ سفيد رد و بدل شده بود. جنگ خليج فارس مورد ويژهاي نبود و تنها براي غرب حساسيت بيشتري داشت؛ بنابراين، انگارهسازي به همان روش سابق در اينجا نيز دنبال شد: «دانشجويان ارتباطات جمعي بارها اين موضوع را كه خبر چيست؟ مورد بحث قرار دادند، اما در كنشهاي قدرتهاي بزرگ غالباً ارزش خبري دارد و از ديگر سو كشورهاي پيرامون (جهان سومي) هيچ گاه به طور مشخص از جنبه خبري مورد توجه قرار نگرفتند.» (جانسن، 1992 ص4). يك حقيقت اين يك حقيقت است كه ما به عصر انقلاب ارتباطات وارد شدهايم. در اين ارتباط به اين مورد دقت كنيد: «توليد كالاهاي الكترونيك ـ بدون در نظر گرفتن كشورهاي عضو بلوك شرق سابق ـ در سال 1990 به 904 ميليارد دلار امريكا بالغ شد و اين رقم براي سال 1992 برابر هزار ميليارد دلار بود ... . در ضمن، تا سال 2000، دو نفر از سه نفر در دنيا از محصولات و خدمات ارتباطي استفاده خواهند كرد.» (اطلاعات، 1991). اما منظور از اين انقلاب ارتباطي چيست؟ آيا بايد از اين انقلاب بترسيم؟ غرب در ادامه جنگ ارتباطي خود كه اوج جنگ رواني است، ميخواهد در اين زمينه ما را فريب دهد. انقلاب ارتباطي در جنبه سختافزاري خود به وقوع پيوسته است، اما تلاش غرب، به ويژه امريكا بر اين نكته متمركز شده كه گسترش فناوري، نوآوري سيستماتيك و سرعت انتقال پيامها را كه جنبه تكنولوژيك ارتباطات است، با جنبه انساني ارتباطات به شكل گنگ مخلوط كند. انقلاب اصلي ارتباطات هنوز در راه است. اين انقلاب در جنبه انساني ارتباطات رخ خواهد داد؛ انقلابي كه ما اكنون، با آن سر و كار داريم در جنبه تكنولوژيك ارتباطات به وقوع پيوسته است. انسانها به روابط متقابل نياز دارند، اما اين روابط متقابل بايد رضايتبخش باشد، نه اين كه شكل تهاجم فرهنگي به خود بگيرد. در حال حاضر، غرب از جنبه تكنولوژيك ارتباطات با همين نيت تهاجم فرهنگي استفاده ميكند تا از وقوع انقلاب دوم، يعني انقلاب در عرصه انساني ارتباط جلوگيري كند. در واقع، غرب ميخواهد با يكپارچهسازي فرهنگي از طريق وسايل ارتباطي همين تعريف خود را از انقلاب ارتباطي حفظ كند، آن كه انقلاب ارتباطي را بايد از جنبه انساني تعريف كرد. دكتر يونس شكرخواه |