اوايل فوريه- 22 بهمن- سال گذشته در حالي كه چند هفته بيشتر از آغاز رياست جمهوري باراك اوباما نمي گذشت، روزنامه نيويورك تايمز عصاره سياست جديد آمريكا در قبال چالش بزرگ ايران را ضمن گزارشي بيان كرد. راجر كوهن نويسنده گزارش با اشاره به انتخاباتي كه در ايران در پيش بود نوشت «بيشترين نگراني ايران ظهور چهره اي مانند گورباچف است كه در درون به اسم مصالحه با غرب، كار را به حراج انقلاب و نابود كردن نظام اعتقادي آن بكشاند. بايد از اين منظر به رقابت انتخاباتي آينده در ايران نگريست، انتخاباتي كه بعد از انتخابات اخير آمريكا مهم ترين انتخابات جهان است. براي جلب افكار عمومي ايران بايد سياست فريب را برگزيد، سياست پتك جواب نداده است. يكي از مخالفان به طور كاملا جدي به من گفت فريبكاري ضروري است. منظور اين بود كه سياست يعني به كار بستن تدابيري زيركانه و مزورانه اما آمريكا به جاي آن موافق استفاده از پتك بوده است، اين سياست همان طور كه در عمل ديده شد، ابزار مناسبي نيست. برتري و تفوق هاي ايران با دردسرهاي آمريكا همزمان شده است. نفع غرب در آن است كه احمدي نژاد براي دوره اي ديگر به رياست جمهوري انتخاب نشود. اوباما نبايد زمينه تقابل را ايجاد كند. لحن جو بايدن معاون اوباما كه گفت راه ايران به فشار و انزوا ختم مي شود، كاملا اشتباه بود». گزارشگر نيويورك تايمز در سفر به تهران از محل اقامت سفير انگليس بازديد مي كند كه 66 سال پيش محل تصميم گيري سران آمريكا و انگليس براي جهان پس از جنگ دوم جهاني بوده است. او با حسي نوستالژيك و حسرت بار مي نويسد: «اي كاش اوباما مي توانست به محل اقامت سفير انگليس در تهران بيايد و ميزي را ببيند كه شام روز 30 نوامبر 1943 (9 آذر 1322) بر روي آن صرف شد، شامي به افتخار تولد 69 سالگي چرچيل با حضور او، رزولت و استالين. در بين اين مقامات حتي يك ايراني هم حضور نداشت تا شاهد سرنوشت جهان پس از جنگ باشد. استقلال اصل انقلاب ايران است كه در آستانه سي سالگي قرار دارد. پرتاب ماهواره، مانند برنامه هسته اي باعث غرور ملي شده است. هدف آمريكا بايد باز شدن فضاي حاكميت ايران باشد و نه سرنگون كردن آن. براي اين كار بايد هوشمندانه به جاي تكان دادن انگشت تهديد، اين غرور را رعايت كرد. اگر قرار بر تغيير و دگرگوني است، بايد بسيار پيش از انتخابات 22 خرداد اين تغيير روي دهد تا جوانان ايراني بتوانند آن را باور كنند». دولت اوباما همين سياست را پيشه كرد. تيم او دست چدني آمريكا را با دستكش مخملين پوشاندند و دم از تغيير زدند. اوباما در واقع از همان جا آغاز كرد كه بوش در ماه هاي پاياني دولت خود به آن رسيده و در دستور كار قرار داده بود؛ تغيير دكور و ظاهر سياست آمريكا از پتك به فريب. وزارت خارجه بوش در ماه هاي پاياني تأكيد بر «ديپلماسي عمومي» و ارتباط با افكار عمومي ايران به ويژه از طريق فضاي مجازي و شبكه هاي ماهواره اي را در اولويت جديد خود قرار داده بود و برخي ملاقات هاي كاري هم از سوي جورج بوش و كاندوليزا رايس با برخي عناصر مخالف فعال در حوزه مجازي و عمومي انجام گرفت. موقتا تهديد به حمله نظامي و تحريم اقتصادي مسكوت ماند و تأكيد بر تغيير مسير طي شده و گشايش افق جديد در تبليغات عمومي پررنگ شد. اوباما اين تاكتيك پرورده شده در هيئت حاكمه آمريكا را كه از سوي بوش آغاز شده بود، ادامه داد با اين تفاوت كه سابقه منفي بوش را هم با خود نداشت. قرار بود عرصه از داخل بر جمهوري اسلامي و سياست خارجي منطقه اي و جهاني آن تنگ شود. نقطه مطلوب، روي كار آمدن يك چهره مرعوب و منفعل در انتخابات بود. يكي از سران فتنه براي اين امر نشان گذاري شده بود. اگر جريان مرعوب- و آلوده به برخي عناصر مرتبط با سازمان هاي جاسوسي آمريكا و انگليس و اسرائيل- روي كار مي آمد، مي شد در پوششي دموكراتيك و قانوني، جمهوري اسلامي را در تنگنا انداخت و دچار فروپاشي نرم يا دست كم ضعف و ناتواني كرد. اما حتي اگر اين نقطه مطلوب فراهم نمي شد- كه نظرسنجي ها و جمع آوري هاي اطلاعاتي قدرت هاي غربي نيز همين را نشان مي داد- پروژه تقلب قرار بود كار مشابهي را انجام دهد. بدين ترتيب آنچه در عمل به وقوع پيوست، خياباني شدن مهره اي ذخيره نه در شكل و شمايل قهرمان و منتخب ملت بلكه در قواره يك ياغي قانون شكن و راهزن انتخابات بود. دولت آمريكا ابتدا با احتياط و سپس با بي پروايي تمام از اين ياغيگري و راهزني- در پوشش حمايت از «حقوق نقض شده ملت معترض ايران»- پشتيباني كرد اما پس از 3، 4 ماه، اميد پديدار شده در دولتمردان آمريكايي به تدريج رنگ باخت و هر چه اين اميد بي رمق تر شد، لحن فريبكارانه آنها نيز كاهش پيدا كرد و بازگشت به سياست هاي كور- و صرفا از سر عصبانيت و بي كنترلي- روزگار بوش جاي آن را گرفت. دولت اوباما در 4ماهه دوم از 8 ماهه پس از انتخابات، ابتدا صدور ضرب الاجل عليه برنامه اتمي ايران را از سر گرفت كه ضرب الاجل دوم با پايان گرفتن آخرين ماه سال 2009 ميلادي به سر آمد بي آن كه حلقه اصلي تصميم سازان در اتاق فكر هيئت حاكمه آمريكا بدانند پس از آن چه بايد بكنند. بعد از آن هم دستكش مخملي بيشتر كنار رفت و لاف ملال آور 7سال اخير بلكه به تعبيري 30سال گذشته درباره از سرگيري تحريم هاي فلج كننده عليه ايران آغاز شد و نهايتا پس از حماسه خيره كننده و فتح الفتوح بزرگ ملت ايران در 22بهمن، درياسالار مايك مولن رئيس ستاد مشترك نيروهاي مسلح آمريكا در ديدار از فلسطين اشغالي اعلام كرد: «گزينه نظامي عليه ايران همچنان مطرح است. ما هيچ گزينه اي و از جمله گزينه حمله نظامي را عليه ايران مردود نمي دانيم.» 10 روز از رفراندوم بزرگ 22بهمن مي گذرد. سران آمريكا و اتحاديه اروپا كه براي اولين بار در آستانه راهپيمايي 22بهمن علنا از ضدانقلاب جانبداري كرده و نسبت به خشونت عليه آنها هشدار داده بودند، در اين 10 روزه فقط سكوت كرده اند گويي كه گرد مرگ در كاخ سفيد آمريكا يا كريدورهاي دولت انگليس فرو پاشيده باشند. وقتي قرار مي شود يك ژنرال نظامي مثل مايك مولن كه چهار دست و پا در باتلاق افغانستان و عراق- و ايضا يمن- گيرافتاده، جور باراك اوباما، هيلاري كلينتون، ويليام برنز و جان ليمبرت و ديگر صاحب منصبان سياسي را در واكنش به ظهور خيركننده و حقيقي «ملت ايران» در 22بهمن بكشد، چيزي بهتر از اين در نمي آيد كه دسته پتكي شكسته را در پايان اولين سال تاجگذاري اوباما و برخلاف «سياست ورزي» تراز توقع گزارشگر نيويورك تايمز بچرخاند. يك سال پيش در قبال ديدگاهي كه از اوباما مي خواست فعلا سياست دعوت به مذاكره بزرگ با ايران را متوقف كند تا حمل بر اقتدار ايران و باعث پيروزي اصولگرايان در انتخابات نشود، ديدگاه ديگري در آمريكا به رئيس جمهور اوباما يادآور مي شد كه اصولگرايي تراز استقلال و عزت، انتخاب ملت ايران است و اميد بستن به جريان مرعوب و تجديدنظرطلب در ايران صرفا از دست دادن زماني يك ساله و فرصت طلايي بخشيدن به ايران است كه چهار نعل به سمت قله هاي پيشرفت هسته اي مي تازد. اكنون كه ايران در كنار رونمايي از تأسيسات فردو، غني سازي اورانيوم تا سقف 20درصد را آغاز كرده و اعلام مي كند ديگر هيچ اتكا و اعتمادي به آژانس ندارد و با شتاب مضاعف، برنامه پيشرفت هسته اي خود را دنبال خواهد كرد، احتمالا عقلانيت و صحت ديدگاه دوم براي تيم تصميم سازان دولت اوباما ثابت شده باشد ضمن اينكه آمريكا سرمايه هاي ديگري را هم باخته است. اولا اوباما ماسك تغيير و مسالمت و آشتي را از چهره برداشته و در كمتر از يك سال تبديل به يك بوش دوم اما ناتوان تر از وي و ميراث دار ورشكستي هاي بوش شده و بنابراين حناي فريب ديگر رنگي نخواهد داشت. ثانيا او شبكه بزرگ راه اندازي شده براي جنگ نرم طي دو دهه اخير در ايران را با تمام شاهرگ ها و مويرگ هاو اتاق فرمان و زيرشاخه هاي آن به طور كامل براي دستگاه اطلاعاتي و امنيتي- و افكار عمومي- ايران لو داده است. در واقع اين، شير درازگوش خورده اي مانند مهاجراني يا دلقكي مانند ابراهيم نبوي نبود كه پروژه اسب تروا را سوزاند و خاكسترش را به باد داد. تخطئه مهره هاي بيچاره اي مثل اينها، حكايت خرابكاري پدري است كه از خجالت سيلي به گوش كودك خود مي زد. اگر درست نگاه كنيم يك هرم استكباري، آن اسب ترواي به دقت ساخته شده در 2دهه اخير را نابود كرد. نوك اين هرم سران آمريكا و انگليس و اسرائيل بودند. يك مثلث از اين هرم 3دستگاه جاسوسي سيا، ام آي 6 انگليس و موساد را شامل مي شد مثلث ديگر، وزارت خارجه 3رژيم استكباري مذكور و به ويژه خانم هيلاري كلينتون است كه از شدت عداوت با ايران به نومحافظه كاران تيم بوش و خانم كاندو ليزا رايس شبيه تر است. مثلث سوم هرم نيز شبكه جنگ نرم و رسانه اي آنهاست. «قاعده» اين هرم كه تمام حجم پروژه روي آن سوار شد، شانه هاي ناتوان چند تن از سران فتنه در ايران بود. البته از حق و انصاف نبايد گذشت؛ آن چهره سياسي ملاقات كننده با جورج سورس، در جلسات داخلي گروه متبوع خود درست گفته بود كه اين موسوي فلان فلان شده همه سرمايه اجتماعي ما را به باد داد و از اين پس با ما نه به عنوان بخشي از دولت- ملت و حاكميت و نه به عنوان جرياني مشروع]يا حتي اپوزيسيون رسمي[ بلكه به عنوان سرانگشت دشمن برخورد خواهد شد. شما حق بدهيد به امثال كروبي و موسوي كه سي ام بهمن يعني 8 روز پس از راهپيمايي فيصله بخش 22بهمن، تازه لب به سخن بگشايند و از مردم تشكر كنند. يعني فاصله انتقال پيام از چشم تا مغز و زبان يك انسان عادي و سالم 8روز است؟! روش نشانه شناسي با انبوهي از دلالت هاي ايام پس از 22بهمن، به هر ناظر بيطرفي مي گويد كه دشمن از پيچيده ترين مرحله هجوم و جنگ با ملت ايران- جنگ نرم- هيچ طرفي نبسته است. آنها پس از تجربه ناموفق 2جنگ سخت (نظامي) و نيمه سخت (تحريم اقتصادي و انزواي سياسي و القاي ايران هراسي) به فاز پيچيده و خطرناك جنگ نرم پاگذاشته بودند و اكنون كه صرفا از سر عصبانيت- و نه توانايي- دوباره به جنگ سخت و نيمه سخت تهديد مي كنند، در واقع، فاتحه اي با مضمون لعنت بر پياده نظام فتنه و جنگ نرم مي خوانند. آنها اين بار ملت و حاكميت ايران را در برابر پنهان و پيچيده ترين فاز تهاجم، واكسينه و روئين تن كرده اند. عسي ان تكرهوا شيئا و هو خيرلكم. آمريكا به اميد سران و سازمان نفاق جديد، سياست خارجي خود را در سراشيبي فتنه خلاص كرد تا شايد از هزينه هاي گزاف خود براي مهار ايران بكاهد اما كاميون سنگيني كه در سراشيبي خلاص كند، ترمز مي برد و به كوه مي كوبد و واژگون مي شود، اگر ته دره سقوط نكرده باشد. بي خود نيست كه شيطان را سگ دست آموز خدا خوانده اند. ملت ما از اين جهت، هم از زمامداران احمق آمريكا و هم از سران فتنه متشكر است. اين دشمني هاي لجوجانه، هم زرادخانه مكرهاي دشمن را تا آخرين حيله تهي كرد و هم اسباب رشد بصيرت ملت ما شد. سپاس خداوندي را سزاست كه دشمنان ما را از احمق ها قرار داد و فتح الفتوح بزرگ 22بهمن را ارزاني ملتي كرد كه به فاصله 8ماه، 2بار پوزه مستكبران عالم را به خاك كشيد. تاريخ كجا اين عزت و آقايي مستضعفان را سراغ داشت؟ انگليس سوم اسفند 1299 (89سال پيش) و آمريكاي 30نوامبر 1943 كجا و وضعيت امروز آنها كجا؟ محمد ايماني |