دين در لغت به معاني: اطاعت كردن،(43) گردن نهادن،(44) جزا و پاداش(45) دادن به كسي، باسياست اداره كردن(46) و...(47) استعمال شده است.در اصطلاح، به مجموعه عقايد و رفتاري كه فرد بدانها معتقد و پايبند است، دين اطلاقميشود. در يك تقسيمبندي كلي، دين به دو نوع بشري و الهي قابل تقسيم است. اديان بشريوابسته به فكر و تجربه انسان، بدون اتّكاء به منبع وحياني است، اما اديان الهي وابسته به عقلناب و وجهي الهي است. موضوع بحث، ضرورت بهرهمندي از دين الهي و پاسخگويي به اين سؤالات است كه: آياآدمي براي اداره زندگي دنيايي خود به دين وحياني نياز دارد؛ يا اين كه ميتواند با تكيه بر عقلو تجربه، نيازهاي معيشتياش را برآورد؟ آيا انسان، براي سامان بخشيدن به زندگياجتماعي، محتاج تعاليم وحياني است يا اين كه ميتواند با بهرهمندي از تجربه جمعي،حداقلي از نظام اجتماعي را فراهم سازد؟ و بالاخره آيا انسان براي رسيدن به سعادت كاملدنيوي و اخروي بينياز تعاليم آسماني است يا خير؟ در پاسخ اجمالي به اين پرسشهاميتوان گفت وجه اصلي نياز آدمي به وحي، سامان دادن به زندگي اجتماعي نيست، زيرابياستعانت از آموزههاي وحياني و با بهرهگيري از تجربههاي تلخ و شيرين زندگي شخصيو جمعي، ميتوان حداقلي از نيازهاي زندگي اجتماعي را فراهم كرد؛ هر چند دين در تعاليبخشي به زندگي اجتماعي نيز سهم فراواني دارد. موضوع نياز انسان به دين، فقط در پرتوتوجه به حيات اخروي او معناي واقعي خود را مييابد. به گفته علامه طباطبايي »بحث ازنبوت و دين، بدون توجه به معاد، جايگاه مناسب خود را نخواهد يافت«.(48) بحث از ضرورت دين وحياني، ارتباطي تنگاتنگ با بحث ضرورت وحي و نبوت وهدف از بعثت انبياء دارد. از اينرو، دلايل ضرورت نبوت و بعثت را در مقاله »ضرورتنبوت« پي ميگيريم و در اين مجال به اين نكته بسنده ميكنيم كه عمدهترين موضوعي كهعطش انسان به دين وحياني را در وجود آدمي شعلهور ميكند، محدوديت عقل و تجربهاوست. برخي از اين محدوديتها به شرح زير هستند: 1 - عقل قادر به شناخت اصول كلي خوبيها و بديها است، اما در شناسايي موارد جزيي- كه انسان در زندگي عملي بيشتر به آن نياز دارد - ناتوان است و عقل استدلالي در شناختحكم امور جزيي، معمولاً به خطا رفته است. به عنوان مثال: عقل آدمي وجوب سپاسگزارياز خداوند و لزوم اداي حقوق ديگران را درمييابد، اما نميداند با انجام چه اعمالي از عهدهشكر خداوند و اداي حقوق ديگران برآيد. 2 - شناسايي اعمال خوب و احساس تكليف عقلي در پايبندي به آنها؛ و نيز شناختاعمال بد و احساس تكليف عقل براي ترك آنها، لزوماً به انجام اعمال درست و ترك اعمالنادرست نميانجامد. تحقق اعمال اختياري علاوه بر ادراك خوبي و بدي آنها، وابسته بهتصميم و اراده آدمي است و اراده انسان نيز مسبوق به احساسات، اميال و گرايشهاي اوست.به همين دليل براي راهيابي انسان به كمال و سعادت، علاوه بر بهرهگيري صحيح از عقل وخرد، سالمسازي احساسات و عواطف و جلوگيري از مانع شدن آنها در برابر عقل، امريلازم و بايسته است. بدون اعتقاد به خالقي كه هميشه و همه جا با انسان و ناظر بر اعمال اوست؛ و بدون توجهبه آيندهاي كه انسان در محضر عدل خداوند بايد پاسخگوي اعمال ريز و درشت خود باشد؛هيچ عاملي توان مهار خشم و غضب يا شهوت و هوس انسان را ندارد. در اين صورت بامعطوف شدن توجه انسان به منافع محدود دنيوي، عقل مالانديش به عقل جزيينگر؛ واحساسات معتدل به احساسات غضبناك يا شهوتانگيز بدل ميشوند و راه اعتدال و كمال برروي عقل و عاطفه انسان مسدود ميگردد. گذشته از دلايل پيش گفته، امور وجداني ديگري از قبيل: ترديد در انتخابها، پشيماني ازتصميمهاي نادرست، تغيير رأيها و نظرات علمي و... همه نشان از نقصان عقل آدمي وناكافي بودن آن در پاسخگويي به همه نيازهاي معرفتي و رفتاري انسان دارد. جمعبندي و نتيجهگيري اديان بشري به دليل ناتواني در پاسخگويي كامل به نيازمنديهاي دنيوي و اخروي،معرفتي و رفتاري، فردي و اجتماعي انسان، قادر به سعادتمند نمودن انسان نيستند و سعادتانسان در گرو بهرهگيري از دين الهي است. ____________ پاورقی: 43) لسان العرب، واژه دين. 44) منتهي الارب، همان. 45) تاج العروس. 46) لسان العرب. 47) ر.ك: لغتنامه دهخدا. 48) علامه طباطبايي، الميزان، ج 5، ص 187، )دفتر انتشارات اسلامي، چاپ پنجم، 1417 ق، قم |