موضوع سخن انتقاد پذيري و پرهيز از تملق گوئي و نقش آن در کمال انسان است. در تبيين و نتيجه گيري اين بحث تذکر چند نکته ضروري است:
نکته اول اينکه: انسان مصون از عيب و خطا نيست و جز برگزيدگان خدا يعني پيامبران و ائمه هدي عليهم السلام که به لباس عصمت آراسته اند همه انسان ها در هر سطح و جايگاهي که باشند به نوعي در معرض خطا و اشتباه و انحراف قرار دارند. بفرموده يوسف صديق(ع) که حتي خود را در جايگاه پيامبري از خطا و گناه مبرّا ندانست و گفت: «و ما أبري ء نفسي انّ النفس لامّارةٌ بالسوء الّا ما رحم ربي» اگر خداي بزرگ و مهربان برآدمي رحم نياورد هيچ انساني از خطر نفس امّاره در امان نيست و به کمک خداوند نياز دارد. آفريدگار جهان و انسان نيز با پيامبران برگزيده خود در موارد مختلف از اين حقيقت سخن گفته تا مبادا انسان ها را غرور دست دهد و از وادي توحيد دور افتاده و در معرض خودباوري و خود محوري که پرتگاه شرک است قرار گيرند. نمونه آن داستان داود(ع) پيامبر است که در معرض آزمايش الهي قرار گرفت که اگر لحظه اي غفلت عارض شود پيامبر خدا نيز ممکن است به خطاي در داوري گرفتار آيد و چرب زباني مدعي او را به حکم ناحق عليه متهم وادارد و از مسير حق و عدل به پرتگاه حکم به ناحق سقوط کند. باري آدمي با خصلت ذاتي خود از وسوسه نفس مصون نيست و اگر نگهداري خداوند و صيانت او نباشد به گناه مي افتد و با اين توضيح مختصر معناي «عصمت» که همانا نگهداري خداوند و نظارت و هدايت و کنترل بندگان برگزيده اوست روشن مي گردد، چرا که آنها که مقرر است رهبر و سرمشق ديگر انسان ها باشند، خطا و گناه از اعتبار آنها مي کاهد و اعتماد مردم را سست مي کند و نخواهند توانست نقش هدايتگر خويش را در علم و عمل براي جامعه بشري ايفا کنند.
بطور خلاصه از پيامبران و امامان معصوم و برگزيدگان ويژه خدا که بگذريم که عصمت خداوندي حافظ و نگهدار آنهاست، همه انسان ها در معرض خطا و گناه قرار دارند و لازمه چنين خصلتي است که آدميان بايد همواره مراقب خود باشند و از خداوند مدد بخواهند و به بندگان صالح خدا تاسّي جويند و رهنمودهاي آنان را مد نظر قرار دهند و پيوسته در حال مجاهده با نفس باشند و لحظه اي غفلت روا ندارند و اين مراقبت دائمي و محاسبه و تفکر و تذکر سرمايه سلوک آنها باشد تا بتوانند راه پرخطر کمال را طي کنند و از اين گذرگاه خطير سالم عبور نمايند در حالي که از وسوسه و خطر شيطان و نفس امّاره در امان بمانند.
اين فرايند اخلاقي تا لحظه هاي آخر عمر بايد ادامه پيدا کند که در هيچ حال و در هيچ شرائطي انسان از شرّ نفس و وسوسه شيطان مصون نيست چرا که شيطان و نفس براي هر مقطعي از حيات انسان دام ها و تله هائي دارند که رهائي از آنها مجاهدت دائمي را طلب مي کند...
خطر خودخواهي
نکته دوم: خصيصه حبّ نفس و نقش آن در مسير حيات مادي و معنوي انسان و آثار مثبت و منفي آن است. بر اساس اين خصلت آدمي در جلب منفعت و دفع مضرت مي کوشد و در صيانت خويش تلاش مي کند. اين خصلت ذاتي که در هر موجود زنده اي وجود دارد با نگاه مثبت سپر دفاعي است که خطرات را دفع و منافع را جذب و شرائط ادامه حيات را تکميل مي کند افزون بر اين اگر خصيصه ذاتي حبّ ذات به درستي هدايت شود عامل سعادت جاوداني انسان است. چرا که هيچ کسي بدبختي و بدفرجامي خود را نمي خواهد و بطور جدّ انسان خواهان خير است چنانکه قرآن کريم مي فرمايد: «و انّه لحبّ الخير لشديد» و کدام خير برتر و بالاتر از سعادت جاودانه انسان در حريم امن الهي و حيات ابدي. پس چرا انسان ها با دست خود خود را به هلاکت مي افکنند و به دشمن ديرين خود شيطان سر مي سپارند و يا تسليم نفس امّاره مي شوند و يا در دام راهزنان و حراميان مي افتند؟ براي اينکه در تشخيص خير و شرّ به اشتباه افتاده و لذت حاصل را بر سعادت پايدار آخرت ترجيح مي دهند و سيه روزي را براي خود فراهم مي سازند.
«انّ هؤلاء يحبّون العاجله و يذرون ورائهم يوماً ثقيلا» بطور خلاصه اگر غريزه حبّ نفس به درستي هدايت شود سرمنشأ خير و سعادت دوجهاني خواهد بود.
اما با نگاه ديگر: غريزه يا خصيصه حبّ نفس مي تواند خطرآفرين باشد و از خودخواهي، غرور، خودمحوري و طغيان سربر آورد و عامل سرکشي، ستم کاري، حق کشي گردد، آدمي عيب هاي خود را نبيند و به صدد چاره جويي برنيايد. و همين خصلت است که آدميان را به پايمال کردن حقوق ديگران و شکستن حريم مقدسات و قتل و غارت کشانده و زمين و دريا را از فساد پر مي کند. از اين ديدگاه انسان همواره به تذکر و تنبّه و موعظه نياز دارد تا سرکشي نفس و حبّ ذات را مهار کند.
ساز و کار اين مجاهده يکي عامل دروني که همان مجاهده با نفس است و ديگري انتقاد پذيري و حق گرائي و...از اينرو در روايات تربيتي اسلام به تفکر در عيوب خويش و اصلاح نفس و ضرورت نقد و پرهيز از تملق و مبارزه با چاپلوسي توصيه شده است. درباب نقد و نظر نخستين مرحله مسئوليت متوجّه انسان است که خود را نقد کند و به رفع معايب خويش بپردازد. پيامبر گرامي اسلام در توصيف بندگان شايسته خداوند مي فرمايد: «...و تفکر في عيوبه واصلحها» در عيوب خويش بينديشد و به اصلاح آن ها بپردازد. همچنين از قول امام صادق(ع) است که مي فرمايد: «احبّ اخواني من اهدي اليّ عيوبي» محبوب ترين برادران من کسي است که عيب هاي مرا به من هديه کند!
جالب است امام تذکر معايب را هديه اي مي داند که برادر به برادر خود مي دهد که نه تنها موجب رنجش نبايد باشد بلکه سبب محبوبيت بيشتر مي گردد. اين بدان خاطر است که تذکر عيبها از باب اصلاح و دلسوزي نه از باب تحقير و نکوهش کوشش در جهت صلاح و اصلاح است. چرا که آدمي گاه از عيب خود غفلت دارد و در آن مي ماند و هرگز اصلاح نمي شود ولي هرگاه برادر ديني با عنوان آينه مؤمن نقطه ضعف ها و عيب ها را به تصوير کشد همانند آينه اي است که چهره آدمي را از عيب مي زدايد و لذا در روايت آمده: «المؤمن مرآت المؤمن» مؤمن آئينه مؤمن است. و در همين حال در روايات اسلامي از مداحي ها و تعريف هاي نابجا و افراطي نکوهش به عمل آمده است از سخن پيامبر اعظم(ص) روايت شده که فرمود: «احثوا التراب في وجوه المدّاحين» در چهره مداحان يعني تملق گويان خاک بپاشيد. راز مطلب اينست که مدح و ثنا خواني بي جا و تملّق و چاپلوسي از يک سو حاکي از ذلت و حقارت مديحه گويان است و اين با کرامت مؤمن سازگار نيست و از سوي ديگر مخاطب را به غرور و نخوت مي کشاند و چه بسا به طغيان و عصيان وا مي دارد و مجال نمي دهد به خود بينديشد.
نخوت قدرت
اين خطر براي صاحبان قدرت از ديگران بيشتر است. چرا که قدرت خود منشأ غرور است بويژه آنکه با تعريف و تمجيدهاي نابجا همراه گردد.
چنانکه تاريخ ارباب قدرت نشان داده که به دليل نداشتن ظرفيت به ورطه طغيان افتاده و آتش نخوت و غرور آنان با تعريف و تملق شعله ور شده و آثار مخرب به جاي نهاده است. از اينرو صالحان قدرتمدار اجازه نمي دادند افراد رعيت در برابر آنان کرنش کنند در حالي که طاغيان مردم را به بردگي مي کشانند و ملتهاي تحقير شده از ارباب زر و زور خدايگان مي ساختند و به خاک پاي آنان به ذلت مي افتاده اند و اسلام آمد که اين تابوي هاي قدرت را بشکند و مردم را از بندگي، بندگان به بندگي خدا فرا خواند و بت هاي استکباري را بشکند و مستضعفان را به امامت و پيشوائي برساند. «ليخرج العباد من عبادة العبيد الي عبادة اللّه» مقايسه کنيم حاکميت کسري و قيصر را با حکومت اسلامي که پيامبر(ص) و علي(ع) طلايه دار آن بودند. در حاکميت اسلامي اجازه داده نمي شود افراد ملت به خاکپاي حاکم بيفتند و يا اگر حاکم سواره است در رکاب او پياده حرکت کنند همانگونه که در سيره حکومت علوي مي خوانيم که حضرتش به يکي از همراهان که پياده در رکاب آن حضرت حرکت مي کرد، فرمود: «ارجع فان مشي مثلک مع مثلي فتنه للوالي و مذلة للمؤمن(نهج البلاغه، قصار 322) برگرد چرا که راه رفتن مثل تو با مثل من فتنه براي حاکم و ذلت براي مؤمن است.
نمونه ها از اين دست در منابع اسلامي فراوان است البته آنچه از حاکميت اسلامي گفته شد به سيره سياسي پيامبر(ص) و علي(ع) ارتباط دارد، نه حاکمان اموي و عباسي که در کسوت خلافت اسلامي چهره کسري و قيصر را به نمايش مي گذاشتند و از اسلام چهره واژگونه ارائه دادند.
امير مؤمنان علي(ع) با مقام عصمت به ياران خود مي فرمود: «من از نقد شما فراتر نيستم هرآنچه را لازم مي دانيد با من بگوئيد و بيم و هراسي نداشته باشيد.» اين براي نهادينه کردن نقد و نصيحت به رهبران و حاکمان دولت اسلامي بود و حقي براي ملت و تصويري از دموکراسي ديني و سرمشق و رابطه ملت و دولت و امروزه نيز بايد اين خط مشي سرمشق دولتمردان و مسؤولان ما باشد. از نقد و نظر روي نگردانند، چهره درهم نکشند، به اصل مشورت به ويژه با عالمان و فرهيختگان و تجربه آموختگان سخت پايبند باشند تا تصميمات پخته تر، سنجيده تر و بي عيب تر باشد و در همين حال تعريف و تمجيدها بوي تملّق ندهد، فراتر از حد معقول نباشد و قدرت سازي و قدسي گرائي سوژه به دست بهانه تراشان ندهد و آخرين سخن اين مقال تأکيد بر اصل مشورت و نقدپذيري و تعامل سازنده به عناصر حاکميت و تلاش در تصحيح اشتباهات و عمل بر اساس حکمت و مصلحت و استفاده از تجارب ديگران در شيوه حاکميت است تا راهي که آغاز شده به فرجام نيک بيانجامد و خداي ناخواسته تجربه ناموفق نباشد.
آخرین شاهد
http://www.bahaneh.net/hall/topic_show.php?t=34306
|