أعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین؛أعوذ بالله من الشیطان الرجیم، و تعاونوا علی البرّ و التقوی و لا تعاونوا علی الإثم و العدوان و اتقوا الله إنّ الله شدید العقاب[1].
* مروری بر مباحث گذشته
گفته شد که یکی از اصول لایتغیر در اسلام همین حکمی است که در این آیه شریفه مطرح شده که دارای دو رکن است؛ رکن اوّل اعانه به برّ و تقوی و رکن دوم عدم اعانه به اثم و عدوان است. امّا با توجه به اینکه این جلسه آخرین جلسه ما در این بحث است، میخواهم ابتدا دو مسأله فقهی را مطرح کنم و بعد هم به طور مختصر به دیدگاه اهل معرفت در باب آیه شریفه تعاون اشاره کنم.
* دو مسأله فقهی
مسأله اوّل
مسأله اوّل این است که به توجه به اینکه آیه شریفه میفرماید «ولاتعاونوا علیالاثم و العدوان» یعنی در تهیه اسباب و مقدمات معصیت کمک و مساعدت نکنید، اگر گناه، اثم و معصیت دارای مقدمات متعدد (مثلاً چهار مقدمه) بود، در صورتی که انسان خودش آن مقدمات را فراهم کند و در نهایت هم آن ذیالمقدمه که اصل فعل حرام و معصیت است را مرتکب شود، آیا در مجموع پنج معصیت مرتکب شده است یا نه؟ صورت دیگر همین مسأله این است که اگر مقدمات معصیت را تهیه کرد ولی ذیالمقدمه که اصل فعل معصیت بود را انجام نداد، آیا در اینجا چون آن چهار مقدمه را انجام داده، چهار معصیت مرتکب شده است و یا اینکه چون ذیالمقدمه را انجام نداده معصیتی مرتکب نشده است؟
پاسخ ما به مسأله اوّل
جواب ما این است که این مسأله اصلاً هیچ ارتباطی با این آیه شریفه ندارد و کسانی که این بحث را در ذیل مباحث این آیه مطرح کردهاند دچار مغالطه شدهاند. چون فرضیه آیه تعاون آنجایی است که کسی میخواهد گناهی انجام دهد و شخص دیگری مقدمات معصیت را برای او فراهم میکند. خطابِ «لاتعاونوا علی الإثم و العدوان» خطاب به عاصی و آثم نیست؛ یعنی این خطاب اصلاً مربوط به کسی که میخواهد گناه کند نیست؛ بلکه خطاب این آیه به کسانی است که خودشان نمیخواهند مرتکب گناه شوند، امّا گناهکار را کمک میکنند. لذا همه آن صُوَری که برای مسأله مطرح شد از این فرضیه بیرون است و مربوط به بحث دیگری است که جای آن در علم اصول فقه است وآن اینکه آیا بین حرمت ذیالمقدمه و حرمت مقدمه ملازمه هست یا نه؛ آنهایی که قائل به ملازمه هستند میگویند پنج معصیت مرتکب شده و آنهایی که قائل به ملازمه نیستند میگویند یک معصیت بیشتر نیست و اگر مقدمات را تهیه کرد ولی ذیالمقدمه را انجام نداد هیچ معصیتی مرتکب نشده است. پس این بحثی است که ارتباطی به آیه تعاون ندارد.
مسأله دوم
اما مسأله دوم که با مباحث آیه تعاون مرتبط است این است که اگر کسی میخواست مرتکب گناهی شود و دیگری هم میدانست که او میخواهد گناه کند و با این حال مقدمات گناه را برای او تهیّه کرد، در صورتی که مانعی پیش بیاید و شخصی که قصد کرده بود گناه را انجام دهد نتواند آن معصیت را مرتکب شود، در اینجا آن کسی که اسباب معصیت را فراهم کرده است چه حکمی دارد؟ آیا گناهکار است یا خیر؟ مثالی بزنم تا مسأله روشن شود؛ فرض کنید کسی میخواهد نردبانی تهیّه کند برای اینکه برود سرقت کند؛ نردبان فروش هم میداند که او این نردبان را میخواهد بخرد که برود دزدی کند؛ اتفاقاً مانعی پیش آمد و او نتوانست سرقت کند. در اینجا فقهای ما بحثی دارند تحت عنوان «تجرّی» و میگویند آن کسی که میخواست دزدی کند و نتوانست، چون معصیتی مرتکب نشده است گناهکار نیست و عدم گناهکاریاش هم به علّت توفیق جبری است؛[2] امّا بحث در این است که آن شخصی که به او کمک کرد و او را مساعدت و اعانه کرد چهطور؟ آیا اینجا صدق اعانه به اثم میکند یا نه؟ در اینجا آقایان فقهاء بحثهایی دارند که خلاصهاش این است که اگر اثم را به معنای حاصل مصدری بگیریم اعانه به اثم صدق میکند و اگر به معنای مصدری بگیریم صدق نمیکند.
پاسخ مسأله از دیدگاه امام خمینی(ره)
من در اینجا نظر امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه) را عرض میکنم؛ ایشان میفرماید آنچه عرفاً ظاهر است این است که اعانه به اثم صدق میکند و این خیلی دردآور است. یعنی کاری که کرده است هم عقلاً قبیح است و هم شرعاً. در این شبههای نیست که کاری که کرده است عقلاً قبیح است امّا بحث این است که آیا شرعاً هم مرتکب حرام شده است؟ نردبان را فروخته به کسی که میداند قصد دزدی دارد؛ یعنی بستر را برای فعل حرام باز کرده است امّا مانعی پیش آمده و او نتوانسته است دزدی کند؛ در اینجا امام(ره) میفرماید این شخص چون موفق به دزدی نشد مرتکب حرام نشده و عقاب ندارد ولی بدبختی که نردبان را فروخت و مقدمه حرام را فراهم کرد عذاب میشود. حتی اگر یک عمل حرام چندین مقدمه داشته باشد، تهیّه هر مقدمهاش یک معصیت است. لذا این مسأله را دست کم نگیرید. نباید گفت «ما کارمان جنس فروختن است؛ به من چه که مشتری میخواهد با آن چه کار کند!». دقت کنید؛ من نمیگویم تحقیق کنید تا مطمئن شوید که او میخواهد چه کار کند. تحقیق لازم نیست؛ اما وقتی فهمیدی که او قصد معصیت دارد نباید به او کمک کنی و بستر حرام را برای او باز کنی. چون اصلاً اشاعه فحشا در سطح جامعه از همینجا شروع میشود؛ گاهی با بیع است و گاهی از راههای دیگر؛ گاهی با فراهم کردن مقتضی گناه و گاهی با مرتفع کردن موانع از سر راه انجام معصیت است. بنابر این امام(ره) میفرماید اینجا ظاهر عرفیاش این است که اعانه به اثم صدق میکند و به تعبیر علمی در این آیه «اثم» به معنای مصدری است نه حاصل مصدری.[3]
* آیه تعاون از دیدگاه اهل معرفت
مباحثی که تا اینجا درباره آیه تعاون داشتیم با دید فقاهتی بود؛ نگرش دیگری که نسبت به آیه شریفه هست نگرش اهل معرفت است که البته این نگرش معرفتی هیچ منافاتی با آن نگرش فقاهتی ندارد. این مطلب را با بیان سه مقدمه مختصر عرض میکنم.
مقدمه اوّل؛ معنای لغوی و اصطلاحی برّ
مقدمه اوّل اینکه بِرّ مشتق از بَرّ است. از نظر لغت، بَرّ به معنای صحرای وسیع در مقابل بحر به معنای آب وسیع است و به خیر وسیع هم اطلاق میشود. لذا در یکی از صفات خداوند هم «بَرّ» است؛ «إنَّهُ هُوَ البَرُّ الرحیمُ».[4] یعنی آن وسعت خیر و احسان الهی را میرساند. لذا بِرّ به معنای احسان وسیع و گسترده به دیگران است که چنین احسانی مصداق بارزش الله تعالی است و غیر خدا نیست.
مقدمه دوم؛ اطلاق صفت بر ذات
مقدمه دوم این است که گاهی نفسِ یک صفت بر یک ذات اطلاق میشود که جهتش هم شدّت ظهور آن صفت در این ذات است؛ به گونهای که گویی این صفت سراپای آن ذات را گرفته است. مثالی که ما معمولاً در مباحث طلبگی میزنیم این است که میگوییم یک وقت گفته میشود «زیدٌ عادلٌُ» که این زید یک ذات است که صفت عدالت را بر او حمل کردهایم، امّا یک وقت میگوییم «زیدٌ عدلٌ» نه «عادلٌ»؛ یعنی اصلاً سراپای زید را عدالت گرفته است؛ اینجا صفت بر یک ذات اطلاق شده است.
مقدمه سوم؛ الف: برّ، لازمه رسالت
اما مقدمه سوم؛ در باب «رسالت و ولایت» بحثی هست و آن این است که رسالت دارای احکام و لوازمی است و ولایت هم دارای آثار و لوازمی است. یکی از احکام و لوازم رسالت مسأله توسّع در رحمت است. لذا وقتی قرآن کریم پیغمبر اکرم(ص) را توصیف میکند میفرماید «وَ مَا أَرْسَلْنَكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِين»[5] این همان مسأله توسّع در رحمت و احسان به غیر است؛ اصلاً رحمت همین احسان به غیر است. یعنی همانگونه که خداوند احسان و رحمتش وسیع و گسترده است، رسول هم دارای رحمت گسترده است. لذا گاهی اینطور تعبیر میکنند که رسالت عبارت است از رجوع به خَلق به صفت حقّ؛ یعنی کار رسول این است که از خداوند میگیرد و به خلق میرساند که گاهی از او تعبیر به واسطه فیض میکنیم. اصلاً کار رسول همین است که از حقّ میگیرد و به خلق میرساند. رجوع به خلق به صفت حقّ است که صفت حقّ، احسان و رحمت است آن هم به طور وسیع؛ لذا احسان به غیر که همان «برّ» است یکی از احکام و لوازم رسالت است.
ب: تقوی، لازمه ولایت
از طرف دیگر میگویند ولایت هم دارای آثار و لوازمی است که یکی از آنها مسأله انزجار و حفاظت است. چون به تعبیر اهل معرفت، ولایت عبارت است از رجوع از کثرت به وحدت؛ یعنی ولیّ خلق را به حقّ میرساند. بنابر این هم رسالت و هم ولایت، هر دو، کارشان «رساندن» است؛ کار رسول گرفتن از حقّ و رساندن به خلق است و کار ولیّ رساندن خلق به حقّ است؛ او از واحد میگیرد و به کثیر میرساند و این کثیر را به واحد میرساند. لذا یکی از لوازم و آثار ولایت در باب رجوع خلق به حقّ جنبه حفاظتی است که ولیّ نمیگذارد مانعی بر سر راه سیر خلق به سوی حقّ پیش آید و این همان مسأله تقوی است که گفتیم تقوی جنبه حفاظتی دارد و مانع ضرر و زیان میشود و از نفس حفاظت میکند. لذا باید گفت که «تقوی» یکی از آثار و لوازم ولایت است.
تأویل برّ و تقوی
با توجه به این مقدمات در اینجا از نظر تأویلی گفته میشود که «برّ» وجود مقدس پیغمبر اکرم حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و «تقوی» وجود مقدس علی(علیهالسلام) است. چون پیغمبر اکرم(ص) مظهر بِرّ و بَرّ الهی و رحمةٌ للعالمین است. اصلاً سراپایش رحمت است؛ مثل «زیدٌ عدلٌ» است؛ سراپایش برّ است و لذا به او اطلاق «برّ» میشود. از طرف دیگر علی(علیهالسلام) هم مظهر تقوی است و چون سراپایش تقوی است به او اطلاق «تقوی» میشود. لذا پیغمبر اکرم(ص) میشود «رحمةٌ للعالمین» و علی(علیهالسلام) میشود «امامُ المتقین»؛ او از حق میگیرد و به خلق میرساند و این خلق را میگیرد و به حق میرساند.[6]
تأویل آیه تعاون: تعاونوا علَی محمّد و علیّ
لذا با توجه به اینکه در روایات داریم که آیات قرآن از هفت تا هفتاد بطن دارد، چه بسا آیه شریفه «تعاونوا علیالبرّ و التقوی» این معنا را هم مورد نظر دارد که «ای مؤمنین، کمک کنید پیغمبر را و کمک کنید علی را»؛[7]رحمةٌ للعالمین است را کمک کنید؛ آن کسی که مظهر ولایت مطلقه الهیه است را کمک کنید؛ اگر میخواهید از من به شما برسد و شما به من برسید این دو را کمک کنید. لذا از دید اهل معرفت بطن تأویلی آیه این است که «تعاونوا علَی مُحمّدٍ و عَلیّ». یعنی خدا میفرماید آن کسی که مظهر رحمت الهیه است و از من میگیرد و به شما میرساند و
محبت و اطاعت، ابعاد درونی و بیرونی تعاون به محمّد و علی (علیهما السلام)
در آیات متعدد و روایات ما این همه سفارش شده است که پیوند خودتان را با رسالت و ولایت تقویت کنید. البته این سفارشها هم بُعد بیرونی دارد و هم بُعد درونی دارد؛ یعنی گاهی تعبیر به «اطاعت» میشود که جنبه بیرونی دارد و گاهی تعبیر به «حبّ» میشود که جنبه درونی دارد. البته اگر حبّ باشد اطاعت هم در پی آن میآید. چون محبّت تابعساز و پیروساز است. ممکن است اطاعت باشد ولی حبّ نباشد؛ امّا امکان ندارد که حبّ واقعی اصیل باشد و اطاعت نباشد. این آیه خیلی زیباست «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ اللَّه»؛[8] اگر خدا را دوست دارید از من تبعیّت کنید. چرا؟ چون من از خدا جدا نیستم؛ من دوست خدا هستم؛ دوستِ دوست، دوست است. این آیه به ریشه تبعیت اشاره میکند. ریشه اصیل تبعیت و اطاعت، محبّت است و اتفاقاً در باب طاعات میگوییم با ارزشترین اطاعتها اطاعتی است که از روی محبّت باشد نه خوف.
رابطه تنگاتنگ رسالت و ولایت در آیات و روایات
ما را در هر بُعد درونی و بیرونی، هم نسبت به پیغمبر اکرم(ص) و هم نسبت به علی(علیهالسلام)، آیات و روایات فراوانی داریم. یکی از آیاتی که در باب ولایت داریم همان آیه شریفهای است که راجع به اصل مسأله رسالت است و این خیلی عجیب است. میفرماید «قل ما أسئلکم من أجر إلّا المودة فی القربی»؛ من اجر و مزدی برای رسالت نمیخواهم؛ آن وقت حبّ ذویالقربی که همان مسأله ولایت است را در مقابلش قرار میدهد. ما از شما اجری نمیخواهیم؛ آنچه میخواهیم مودّت قربی و حبّ به ولایت است. حتی همین آیه تعاون را در سوره مائده که ببینید، آیه بعدیاش میفرماید «اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً»؛[9] یعنی همینجا بلافاصله بعد از آیه تعاون مسأله ولایت و رابطه تنگاتنگ آن با رسالت را مطرح میکند. لذا میتوانیم بگوییم که آیه تعاون زمینهساز بوده است برای مطلبی که آیه بعد میخواهد مطرح کند. یعنی میگوید این دو را کمک کنید؛ «لا تعاونوا علی محمّد و علیّ» . بنابر این مطلبی که اهل معرفت به عنوان تأویل بطنی آیه تعاون مطرح میکنند بسیار زیبا است. یعنی اگر میخواهید یک جامعه انسانی الهی داشته باشید جامعه شما باید هم نبوی باشد و هم وَلَوی باشد وگرنه آن جامعه اصلاحشدنی نیست و در مسیر حرکت آن انحراف ایجاد خواهد شد.
اینها از آیات قرآن بود؛ حالا اگر برویم سراغ روایات میبینیم که صحبت از یکی، دوتا، ده تا و صدتا روایت نیست. آن همه روایت داریم که پیغمبر اکرم(ص) راجع به علی(علیهالسلام) آن تعابیر را به کار برده است؛ آن همه روایت داریم که راجع به دخترش زهرا(سلامالله علیها) سفارش کرده است که «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي»[10](علیهماالسلام) داریم؛ همه اینها برای عمل به همین حکم و نهی از تبعیت طاغوت بود. امّا چرا این همه انحرافات به وجود آمد؟ همه این انحرافات به این دلیل بود که اعانه به برّ و تقوی نشد و عدم اعانه به اثم و عدوان نبود. ؛ آن همه سفارش راجع به حسنین
اگر آیه تعاون وارونه نازل شده بود...!
من گاهی اینطور فکر میکردم که اگر این آیه وارونه نازل شده بود، یعنی اینگونه نازل شده بود که «تعاونوا علی الإثم و العدوان و لاتعاونوا علی البرّ و التقوی» آیا اینها بعد از پیغمبر بیش از این همه میتوانستند اثم و عدوان کنند؟! یعنی اگر خودِ خدا امر کرده بود به اثم و عدوان، آیا بیشتر از آنچه کردند هم میتوانستند ستم کنند؟! من معتقدم که بیش از این دیگر امکان نداشت؛ آنچه اینها کردند بالاتر و فراتر از تصوّر است؛ لا اله الّا الله... امشب شب آخر جلسه ما است و گویا همه شما هم مثل من با امید آمدهاید؛ من خیلی با امید آمدهام...
مصیبت زینب سلاماللهعلیها
امشب میخواهم یک مسأله مقایسهای را مطرح کنم. در تاریخ اینطور دیدهام که حسین(علیهالسلام) روز ترویه که میخواست از مکه خارج شود، هنگام سحر نماز صبح را که خواندند آماده حرکت شدند. جمعیت زیادی هم برای بدرقه حضرت آمده بود. وقتی اینها میخواستند حرکت کنند در یکی از تواریخ اینطور نوشته است که زینب(سلاماللهعلیها) از داخل خانه آمد؛ موقعی که میخواست وارد دهلیز خانه شود، ابالفضل(سلاماللهعلیه) با صدای بلند، داد کشید «غُضُّوا أبصارَکم، وَطَّؤُوا رُؤُوسَکم»؛ چشمانتان را ببندید، سرهایتان را پایین بیندازید؛ دختر امیر عرب، بضعه زهرای مرضیه دارد میآید. همه برگشتند و روی خود را سمت دیوار کردند و سرها را پایین انداختند. این صحنه را خوب دقّت کنید؛ بیبی زینب(سلاماللهعلیها) آمد؛ وقتی نزدیک کجاوه رسید، قاسم بن الحسن که نوجوانی دوازده، سیزده ساله بود یک کرسی آورد و کنار کجاوه گذاشت؛ ابالفضل(سلاماللهعلیه) پای خود را روی این کرسی گذاشت و خم کرد؛ علی اکبر پرده کجاوه را کنار زد؛ زینب(سلاماللهعلیها) اوّل پایش را روی کرسی گذاشت و پای دیگر را بر روی زانوی ابالفضل(سلاماللهعلیه) گذاشت؛ زیر بغلهایش را هم حسین(علیهالسلام) گرفت و با این جلال و شکوه وارد کجاوه شد و پرده انداخته شد.
امّا یک ماه و دو روز بیشتر نگذشت؛ امروز ببینید که در کربلا چه خبر است... مرکبهای بی جهاز و آن وضع خاندان حسین(علیهالسلام)؛ سید بن طاوس مینویسد این بیبیها پوششی که نداشتند؛ لذا این گلیمهای پاره را برداشته بودند و روی سرهایشان انداخته بودند. امروز را با آن روز مقایسه کنید؛ ببینید که چه کردند این جنایتکاران؛ حالا این بیبیها میخواهند سوار مرکبها شوند، امّا دیگر مردی نیست که به آنها کمک کند؛ فقط زینالعابدین بیمار است که او را هم زینب(س) باید کمک کند تا بر مرکب سوار شود. زینب(سلاماللهعلیها) یکایک این بچهها و بیبیها را سوار بر مرکب کرد و حالا خودش مانده است که چه کند؛ قاسم کجایی؟ عباس کجایی؟ علی اکبرم کجایی؟ حسین جانم کجایی؟ من نمیدانم که زینب(سلاماللهعلیها) بالأخره به چه وضعی سوار بر مرکب شد....
عبور قافله کربلا از قتلگاه
وقتی میخواستند از کربلا حرکت کنند به درخواست کاروان، اینها را آوردند و از سمت قتلگاه عبور دادند. اعتقاد من این است که سختترین موقعیت برای زینالعابدین(سلاماللهعلیه) اینجا بود. ناگهان چشمش به بدنهای قلمقلم شده بر روی خاک افتاد؛ چشمش به جسد پدر آن هم با آن وضع افتاد. خود زینالعابدین(علیهالسلام) در روایتی نقل میکند که من وقتی چشمم به این صحنه افتاد، داشت روح از پیکرم خارج میشد. اینجا بود که زینب(سلاماللهعلیها) احساس خطر کرد؛ جلو آمد و گفت «مَا لِي أَرَاكَ تَجُودُ بِنَفْسِكَ يَا بَقِيَّةَ جَدِّي وَ أَبِي وَ إِخْوَتِي»، چرا با جانت داری بازی میکنی؟ زینالعابدین(ع) گفت عمّه، مگر این صحنه را نمیبینی؟ این بیحیاها آن اجساد کثیف خودشان را دفن کردهاند، اما این اجساد مطهره اینطور در بیابان افتاده است؛ مگر نمیبینی عمه جان؟...
مصیبت زهرا سلاماللهعلیها
این مصیبت، مصیبت دختر بود؛ حالا برویم سراغ مادر که اجر عزاداریهایمان را هم از مادر میخواهیم. مینویسند زهرا(سلاماللهعلیها) وقتی پس از رحلت پدر برای خطبه خواندن از منزل به سمت مسجد حرکت کرد، تمام زنهای مهاجر و انصار آمدند و حلقهوار اطراف بیبی را گرفتند که یک وقت مرد نامحرم اندام بیبی را نبیند. پوششی بر تن داشت که وقتی راه میرفت، روی زمین کشیده میشد. با این کیفیت رفت و وارد مسجد شد و آن خطبه را خواند. امّا همین زهرا که چشم نامحرم بر اندامش نیفتاد، در صحنهای که آمدند علی(ع) را از خانه ببرند، دست نامحرم آمد و سیلی به صورتش رسید... یا زهرا.../ح
-------------------------------------------------------------------------------
[1]- سوره مائده، آیه 2
[2]- البته بعضی از فقهاء نیز معتقدند که شخص متجری هم مستحقّ عقاب است؛ تفصیل این بحث را میتوانید در کتب اصول فقه ملاحظه کنید.
[3]- این چند نمونه مسأله فقهی را که گفتم تا این مطلب روشن شود که بحث ما در این چند جلسه یک بحث فقهی و کاربردی بود. من همان جلسات اول گفتم که امسال میخواهم مسأله شرعی بگویم؛ اما مسأله پایهدار و تا حدودی استدلالی. لذا خیال نکنید که این بحثی که کردیم صرفاً یک بحث اخلاقی بود.
[4]- سوره طور، آیه 28
[5]- سوره انبیاء، آیه 107
[6]- گرچه هر دو عنوان «رسالت و ولایت» در وجود مقدس پیغمبر اکرم(ص) جمع شده و با هم متحد است.
[7]- دیگر مقابلش هم معلوم میشود: «لاتعاونوا علی الإثم و العدوان» ؛ این را دیگر من معنی نمیکنم. خودتان میفهمید که یعنی چه!
[8]- سوره آل عمران، آیه 31
[9]- سوره مائده، آیه 3
[10]- بحارالأنوار، ج 27، ص 62 |