أعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم؛ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِين وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين وَ لَعنَةُ اللهِ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعين.
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم؛ «وَ المُؤمِنونَ و المُؤمِناتُ بعضُهُم اولِیاءُ بَعضٍ یَأمُرونَ بِالمَعروفِ وینهَونَ عَنِ المُنکَرِ و یُقیمُونَ الصَلاۀَ و یُؤتونَ الزَکاۀَ و یُطیعُونَ اللهَ و رسولَه اولئِکَ سَیَرحَمُهُمُ اللهُ إنَّ اللهَ عزیزٌ حکیمٌ».[1]
مروري بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به حرکت امام حسین(علیهالسلام) از مدینه منوّره به مکّه معظّمه و از آنجا به سوی عراق بود و عرض کردم بخشی از این حرکت مصداق آیه شریفه «وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوان»[2] است و در بخش دیگر که غایت قُصوی برای اصل حرکت محسوب میشود، چه از کلمات حسین(علیهالسلام) و چه از نوشتههای حضرت و چه خطبهها و سخنانی که داشتند، سه عنوان بدست میآید؛ یکی «اصلاح امّت جدّشان»، دوم «امربه معروف و نهی از منکر» و سوم «جهاد فیسبیل الله» است.
بررسي حركت امام حسين(علیهالسلام) در قالب عناوین شرعي
در اینجا قبل از آنکه وارد بررسی این سه عنوان شوم، این را عرض کنم که یکوقت هست که ما این مجموعه حرکت امام حسین(علیهالسلام) را در قالب احکام شرعی بررسی میکنیم که من از آن تعبیر میکنم به ظاهر حرکت؛ این یک بحث است که ما هم فعلاً دنبال همین هستیم. امّا یکوقت هست که نه، میخواهیم حرکت حضرت را با یک دید برتر و بالاتر، یعنی با دید معرفتی بررسی کنیم که به آن جنبه عرفانی میگوییم. آنچه که در اینجا مورد نظر من است، این است که میخواهیم این حرکت را از نظر چارچوب احکام اسلام و وظیفه شرعی بررسی کنیم که مصداق کدامیک از این عناوین است. ما به دنبال این هستیم.
· عنوان «اصلاح»
جلسه گذشته وصیّتنامهای که حضرت نوشتند و به برادشان محمّد بنحنفیه دادند را خواندم. در آنجا دو عنوان بود؛ «اصلاح امّت جدّم» و «امر به معروف و نهی از منکر». امّا اصلاح یعنی چه؟ در باب اصلاح، از نظر لغت، هم «صَلُحَ یَصلُحُ» داریم و هم «صَلَحَ یَصلَحُ» داریم. دو معنا در باب اصلاح هست که معمولاً این لغت در آن مادّه استفاده میشود؛ یکی «صُلح» به معنی آشتی دادن است که در قرآن هم هست: «وَ أصلِحُوا ذَاتَ بَینِکُم».[3] اصلاح ذات البین جایی است که میانه دو نفر به هم خورده و تو بین آنها آشتی برقرار کنی. یک اصلاحی هم داریم که از «صُلح» نیست؛ بلکه از «صَلاح» به معنی شایستگی است که آن را به عمل هم نسبت میدهیم و میگوییم: «عمل صالح» یا «اعمال صالحه». این از صَلاح است و از صُلح نیست. در قرآن هم استعمال شده است: «اِلَّا الَّذینَ تابُوا وَ اَصلَحُوا».[4] در آنجا هم به همین معنای شایستگی است. پس یکوقت میگویی عملی است که موجب آشتی میشود که این «اصلاح ذات البین» است؛ امّا یکوقت میگویی عملی که شایسته است، که این «اصلاح امر» است.
حالا اگر این عمل شایسته یا همان اصلاح امر به جامعه نسبت داده شود، به چه معنا خواهد بود؟ چون امام حسین(علیهالسلام) میگوید: «إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي». معنای اصلاح امّت، اصلاح اعمال امّت و ترویج عمل صالح و شایسته در متن جامعه است. حضرت میفرماید میخواهم طلب اصلاح کنم؛ یعنی اعمال شایسته را در بین امّت جدّم رواج دهم. در مقابل، در جملات قبل فرمود: «وَ اِنِّی یا لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً»؛ «افساد» در مقابل «اصلاح» است؛ عمل ناشایسته افساد است. میفرماید من دنبال افساد نیستم. من حرکت نکردم برای اینکه عمل ناشایستهای را در سطح جامعه رواج دهم؛ بلکه میخواهم اعمال شایسته را گسترش دهم. این نسبت به مفهوم اصلاح بود که از نظر لغت هم اگر مراجعه کنید، همین است و در اصطلاحات قرآنی هم همین مفهوم به کار رفته است.
· عنوان «امر به معروف و نهی از منکر»
امّا راجع به معروف و منکر و تعريفشان بايد گفت «معروف» یعنی خوب و «منکر» یعنی بد و زشت. از نظر عرف و لغت، معنای زشت و زیبا خیلی روشن است. از نظر اصطلاحی هم معنای «امر به معروف» وادار کردن دیگری نسبت به عمل خوب است و «نهی از منکر» هم به معنای بازداشتن غیر از عمل زشت است. پس امر به معروف و نهی از منکر هم در ربط با عمل است. در این وصیّتنامه که آن را محور بحث قرار دادم، حضرت بلافاصله بعد از اصلاح میفرماید: «أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ». یعنی من میخواهم دیگران را به عمل نیک وادار کنم و از عمل زشت بازدارم. خیلی روشن است. بعد هم دارد: «وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي»؛ که مسأله روش حرکت حضرت است که بعد به آن میرسیم.
وحدت هدف در حرکت امام حسین(علیهالسلام)
حالا سؤال این است که آیا در این جملات دو عنوان مطرح شده است؟ آیا «اصلاح» و «امر به معروف و نهی از منکر»، هر یک مفهوم خاصّ خودش را دارد و هر کدام چیزی غیر از دیگری است؟ آیا امام حسین(علیهالسلام) دو هدف را تعقیب میکند یا نه، یک چیز بیشتر نیست و دومی مفسّر اوّلی است؟ آنچه صحیح است این است که بگوییم جمله دوم، تفسیر جمله اوّل است. در جمله اول طلب را آورده در جمله دوم اراده را مطرح کرده است. یعنی اوّل میگوید: «خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي»؛ حرکت من این است که میخواهم شایستگی را در امّت جدّم رواج دهم. بعد هم بلافاصله در جمله دوم میفرماید: «أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ». «أُرِيدُ» همان «طَلَب» است که در جمله قبل فرمود.[5]
بنابر این امام حسین(علیهالسلام) دو عنوان و دو هدف را تعقیب نمیکرده است؛ در اینجا یک هدف بیشتر نیست. البته بعد شواهد دیگری را هم به مناسبت میآورم که نشان میدهد حضرت یک هدف بیشتر نداشته است. بنابراین به تعبیر ما، غایت قُصوی و آن هدف اصلی از حرکت، در ربط با اعمال مسلمین و جامعه اسلامی بوده که امام حسین(علیهالسلام) میخواستند مسلمین را وادار کنند که عمل شایسته انجام دهند و از اعمال زشت آنها جلوگیری کنند. لذا اصلاح و امر به معروف، یکی شد و دو تا نیست. حالا چون از یک طرف «صلاح و فساد» و «معروف و منکر» یکی شد و از طرف دیگر میگوییم اینها همه در ربط با فعل و عمل است، بحث در این است که «زشتی و زیبایی» و «خوبی و بدی» با چه معیاری شناسایی میشود؟ این خودش بحثی است که من اشارهای میکنم و رد میشوم و بعد هم همه را به یک چیز بر میگردانم.
احکام الهی؛ معیار ارزشگذاری اعمال
اینها از دید امام حسین(علیهالسلام) و معصومین(علیهمالسلام) و بلکه از دید قرآن و در نظام ارزشی دین اسلام تعریف دارند. معروف از دید اسلام، منکر از دید اسلام، صلاح از دید اسلام، فساد از دید اسلام، هرکدام دارای اهمیت و تعریف خاصّ خود است. منظورمان از «دید» همان حکم الهی است. امام حسین(علیهالسلام) هم به این مطلب تصریح کردند که کسانی که بر سرکار هستند، حرام خدا را حلال کردهاند و حلال خدا را حرام کردهاند؛ «وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ وَ حَرَّمُوا حَلَالَه».[6] یعنی آن معیار ارزشی که ما در نظام اسلامی داریم را عوض کردهاند. پس معروف و منکر و صلاح و فساد یعنی آنچه که در این مکتب و از نگاه سلام این عناوین را دارد. چون معیار ارزشگذاری اعمال، اسلام است.
لذا من همه را به یک چیز بر میگردانم؛ اصلاً امر به معروف و نهی از منکر، یک چیز بیشتر نیست؛ آنهم وادار کردن غیر به انجام احکام الهی است. حالا یکوقت حکم الهی، وجوبی است و یکوقت تحریمی است. یعنی حکمها مختلف میشود؛ وگرنه در هر دو صورت، امر به معروف و نهی از منکر یک چیز است که عبارت باشد از وادار کردن غیر به انجام احکام الهی. لذا از نظر فقهی هم اینطور است که اگر عملی واجب باشد و حکم وجوب داشته باشد، امر به معروفش هم واجب است. اگر عمل، حرام باشد، نهی از منکرش هم واجب است. اگر حکمش استحبابی باشد و خودِ عمل، مستحب باشد، امر به معروفش مستحب است. اگر حکمش کراهتی باشد هم نهیش مستحب است. لذا به این وابستگی دقّت کنید که یک چیز بیشتر نداریم؛ صلاح و فساد، معروف و منکر، همه اینها در چارچوب اسلام است و بیش از این هم نیست.
تبیین هدف از حرکت، در کلام حسین(علیهالسلام)
امام حسین(علیهالسلام) هم همین را میگوید. میگوید حرکتم برای این است؛ «وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ». این «اراده امر به معروف و نهی ازمنکر»، تفسیر همان «طلب اصلاح در امّت» است و همه به یک چیز بازگشت میکند. لذا این تعبیرات را دقّت کنید؛ اگر ما میگوییم حقّ و باطل، معروف و منکر، خیر و شرّ، تمام این ها از نظر ما یک جنبه ارزشی دارد و معیار ارزشگذاری هم اسلام و احکام الهی است. مثلاً وقتی در ربط با اعمال میگوییم فلان عمل خیر است، یا فلان عمل شرّ است، یا فلانی عملش حق است یا دیگری عملش باطل است، یا آن عمل معروف است یا منکر است، تمام این ارزشگذاریها بر طبق معیار ارزشهایی است که در اسلام وارد شده است. یعنی باید با معیار احکام الهی و ارزشهای اسلامی روی اعمال برچسب زد.
حالا جملات امام حسین(علیه السلام) را ببینید؛ وقتی حضرت از مکّه حرکت میکند، در بین راه در یکی از منزلها خطبه میخواند. البته نظیر این جملات را در گذشته هم داشت. خطبهای را که حضرت میخواند، با این جمله شروع میکند: «أیُّهَا النَّاسُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَدْ قَالَ فِي حَيَاتِهِ مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاكِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ يَعْمَلُ فِي عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ ثُمَّ لَمْ يُغَيِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْل».[7] یعنی پیغمبر اکرم(صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود کسی که حاکم جائری را ببیند که حرام خدا را حلال کرده و عهد الهی را شکسته و با سنّت رسول خدا مخالفت کرده و به اثم و عدوان عمل میکند و با این حال هیچ تغییری نکند، در قیامت این هم با او محشور میشود و در جایگاه او قرار میگیرد. این همان معنایی است که عرض کردم امام حسین(علیهالسلام) حرکتش را بر محور وظیفه شرعیشان انجام دادند. حضرت نسبت به اعمال دیگران، مسؤولیت داشت و باید به این مسؤولیتش عمل میکرد. ایشان به عنوان امام باید امّت اسلامی را وادار میفرمود که احکام الهی را انجام دهند.
در ادامه همین روایت تعبیرات عجیبی دارد؛ میفرماید: «وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ قَدْ لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّيْطَانِ»؛ یعنی شما میدانید که اینها پیرو شیطان هستند. «وَ تَوَلَّوْا عَنْ طَاعَةِ الرَّحْمَنِ»؛ اینها همانهایی هستند که از بندگی خدا روی گرداندهاند. «وَ أَظْهَرُوا الْفَسَادَ»؛ اینها کسانی هستند که اعمال ناشایست را ترویج کردند. «وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَأْثَرُوا بِالْفَيْءِ وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ وَ حَرَّمُوا حَلَالَهُ وَ إِنِّي أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ لِقَرَابَتِي مِنْ رَسُولِ اللَّه».[8] اینها همان کسانی هستند که حدود الهی را تعطیل کرده و حرام خدا را حلال و حلالش را حرام کردهاند؛ اینها اینگونهاند و من سزاوارترم که بیایم و جلوی اینها بایستم.
این جملات معروف است که باز در بین راه و در یکی دیگر از منازل، حضرت میفرماید: «إِنَّ هَذِهِ الدُّنْيَا قَدْ تَغَيَّرَتْ وَ تَنَكَّرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُهَا»؛ میبینید که به معروف یعنی کارهای شایسته و نیک پشت کردند تا اینکه معروفها بهطور کلّی از سطح جامعه رفت و رخت بربست. «فَلَمْ يَبْقَ مِنْهَا إِلَّا صُبَابَةٌ كَصَابَّةِ الْإِنَاءِ وَ خَسِيسُ عَيْشٍ كَالْمَرْعَى الْوَبِيل»؛ دیگر چیزی از معروف در جامعه باقی نمانده است. «أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا يُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا يُنْتَهَى عَنْهُ»؛ حقّ و باطل همان معروف و منکر و همان خیر و شرّ است. میفرماید مگر نمیبینید که به حق عمل نمیشود؟! یعنی حکم الهی که ما آن را حق میدانیم و آن را با ارزش میدانیم، عمل نمیشود و از باطل هم پرهیز نمیشود.
بنابر این هدف امام حسین(علیهالسلام) از حرکت، تا اینجا اصلاح بوده است، نه افساد؛ منظور از آن اصلاح هم امر به معروف و نهی از منکر است. همه را معنا کردیم و گفتیم که یکی بیشتر نیست و اختلاف عنوان نداریم. هدف حضرت، دو چیز نیست؛ یک چیز است و آن هم خلاصه میشود در وادار کردن جامعه اسلامی به عمل کردن به احکام الهی. حالا بر اساس اینکه آن حکم الهی چه باشد، یک جا اسم این حرکت میشود امر به معروف و یک جای دیگر نهی از منکر است. لذا با یک بررسی ظاهری از شناخت هدف و وظیفه شرعی امام حسین(علیهالسلام)، مسأله همین است. البته اگر با یک دید بالا، یعنی دید عرفانی و معرفتی به مسأله بنگریم، بحث چیز دیگری است. امّا سر و کار امام حسین(علیهالسلام) با خدا در ربط با این وظیفهای که داشت و باید عمل میکرد، چیز دیگری است.
ورود کاروان حسین(علیهالسلام) به سرزمین کربلا
از ابومخنف نقل میکنم که وقتی حضرت امروز (روز دوم محرّم) به کربلا میرسد، مَرکب امام حسین(علیهالسلام) ایستاد و دیگر حرکت نکرد. حضرت هر چه کرد، مَرکب نرفت و حرکت نکرد. ابومخنف میگوید حضرت حتّی شش مَرکب هم عوض کرد و باز هیچکدام حرکت نکردند. اینجا بود که سؤال کردند: «أَيُّ مَوْضِعٍ هَذَا»؛ اینجا کجا است؟ جوابهایی دادند و چند اسم را نام بردند تا اینکهگفتند به اینجا «کربلا» هم میگویند. در تاریخ مینویسند: «فَتَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ»؛ یکدفعه حسین(علیهالسلام) یک نفس راحتی کشید؛ یعنی دیگر به مقصدم رسیدم. در راه انجام وظیفه به مقصد رسیدم. «فَتَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ»! چه تعبیر و چه جمله عجیبی است! هر دفعه که این جمله را میبینم، تکان میخورم.
بعد هم دارد: «وَ بَکَی بُکَائاً شَدِیداً»؛ امام حسین(علیهالسلام) شروع کرد به گریه کردن. این جملات را هم مختلف نقل کردهاند که فرمود: «وَ اللهِ أرضُ کَربٍ وَ بَلَاء». در بعضی مقاتل هم هست که این جملات را گفت: «وَ اللهِ هَا هُنَا یُقتَلُ رِجَالُنَا»؛ به خدا قسم همینجا است که مردهای ما شهید میشوند. «وَ اللهِ هَا هُنَا یُذبَحُ أطفَالُنَا»؛ به خدا قسم بچههای ما همینجا ذبح میشوند. «وَ اللهِ هَا هُنَا تُهَتَّکَ نِسَاؤُنَا»؛ به خدا قسم همینجا است که به زنان ما اهانت میکنند...
توسّل به جناب حبیب بن مظاهر
در تاریخ مینویسند امام حسین(علیهالسلام) وقتی که به کربلا رسید، فقط به یک نفر در کوفه نامه مینویسد. من اینطور دیدهام. اینکه چه طور این نامه را بردند و به کوفه رسید، معلوم نیست؛ ولی وقتی حضرت وارد کربلا میشود، این نامه را مینویسد: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ مِنَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ إِلَى الرَّجُلِ الفَقِيه حَبيبِ بِنِ مَظَاهِرِ الأسَديّ»؛نامه ازحسین(علیهالسلام) است برای حبیب بنمظاهر؛ «أمّا بَعد، فَإنَّا قَد نَزَلْنا كَربَلا»؛یعنیحبیب، ما به کربلا رسیدیم. در این کلام حضرت سِرّی نهفته است. معلوم میشود که این سِرّ را بعضی میدانستهاند؛ آنهایی که اهل سِرّ بودند، اصلاً ذهنهایشان با نام این زمین و اسم «کربلا» مأنوس بود. «وَ أنتَ تَعْلَمُ قِرابَتَنَا مِنْ رَسُولِ الله»؛ حبیب، تو بستگی و خویشاوندی من به پیغمبر را هم میدانی. میدانی که من پاره تن پیغمبر هستم. لذا «فَإنْ اَرَدْتَ نُصْرَتَنَا فَأقْدِم إلَينا عَاجِلاً»؛ اگر میخواهی ما را کمک کنی، زود بیا و خودت را برسان.
نامه به دست حبیب رسید؛ حبیب راه افتاد؛ در بازار کوفه با مسلم بنعوسجه برخورد کرد. این دو پیرمرد به هم رسیدند. حبیب به مسلم گفت خبر داری که حسین(علیهالسلام) وارد کربلا شده است؟ معلوم میشود مسلم بنعوسجه هم با نام کربلا مأنوس بوده و از آن سِرّ آگاهی داشته است. خلاصه، هر دوی اینها از بیراهه عازم میشوند و به سمت کربلا میآیند. در مقاتل دارد وقتی این دو پیرمرد از دور پیدا میشوند، این بچهها و بیبیها آنقدر خوشحال شدند که دو نفر دارند به برای یاری حسین(علیهالسلام) میآیند. چون هر چه نگاه میکردند، میدیدند هر روز هزاران هزار به سمت لشگر عمرسعد میآید، امّا کسی به سمت خیام حسین(علیهالسلام) نمیآید. حالا دیدند دو تا پیرمرد دارند به این سمت میآیند. میگویند در حرم حسین(علیهالسلام) از خوشحالی غوغایی به پا شد!
حسین(علیهالسلام) گفت بروید و از این دو پیرمرد استقبال کنید! اصحاب آمدند و استقبال کردند. حبیب بنمظاهر و مسلم بنعوسجه نزدیک خیام حسین(علیهالسلام) آمدند. اینجا زینب(سلاماللهعلیها) پیامی برای حبیب فرستاد؛ گفت بروید سلام من را به حبیب بنمظاهر برسانید. حبیب وقتی این جمله را شنید، فهمید اینها در چه حال و روزی هستند. مینویسند خاکها را از زمین بر میداشت و روی سرش میریخت و میگفت من که باشم که دختر علی(علیهالسلام) به من سلام برساند.../ح
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. سوره مبارکه توبه، آیه71
[2]. سوره مبارکه مائدۀ، آیه 2
[3] . سوره مبارکه انفال، آیه 1
[4] . سوره مبارکه بقره، آیه 160
[5] . حالا اگر یک طلبه اینجا باشد و بگوید ما در کفایةالاصول خواندهایم که مرحوم آخوند میگوید طلب غیر اراده است، به او میگوییم نخیر، طلب غیر اراده نیست و اراده غیر طلب نیست؛ جواب مرحوم آخوند را هم در جای خودش دادهایم!
[6] . بحارالأنوار، ج 44، ص 381
[7] . در بعضی نقلها آمده است: «لَم یُعَیِّر عَلَیه»؛ یعنی اگر به او عیب نگیرد که منظور یا نکوهش و سرزنش است، یا رودرو شدن و با آن مبارزه کردن است.
[8] . بحارالأنوار، ج 44، ص 382 |