أعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمد و آله الطیّبین الطاهرین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین؛أعوذ بالله من الشیطان الرجیم، و تعاونوا علی البرّ و التقوی و لا تعاونوا علی الإثم و العدوان و اتّقوا الله إنّ الله شدید العقاب.[1]
* مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به یک اصل اساسی در اسلام بود و آن مسأله اعانه و تعاون در روابط اجتماعی است چه نسبت به امور دنیوی و مادی و چه نسبت به امور اُخروی و معنوی. در جلسات گذشته هم تعاون را معنا کردیم و هم برّ و تقوی را و درجلسه گذشته گفتیم که اصلِ همکاری و حمایت به طورِ مطلق نیست؛ بلکه حمایت نسبت به برّ و تقوی است. تعاون به برّ به این معنا که زمینه را در روابط اجتماعی برای دیگران نسبت به فعلی که از دیدگاه اسلام برّ محسوب میشود فراهم کنید و همچنین از آن طرف هم راجع به تقوی، حمایت و همکاری به این معناست که برای دیگران شرایطی را فراهم کنید که از آنها عمل زشت سر نزند و کمک کنید که از گناه پرهیز کنند.
* دو تذکّر
تذکر اوّل: صدق دو عنوان بر یک فعل
در این جلسه ابتدا دو تذکر میدهم و بعد وارد جمله دوم میشوم؛ «وَ لاتَعاوَنُوا عَلَی الإِثمِ وَ العُدوانِ».
تذکراوّل: بعضی از اعمال هستند که اینها به اصطلاح علمی گفته میشود که مصداقِ دو عنوان قرار میگیرند یعنی دو مفهوم و دو عنوان بر یک فعل صدق میکند. در اینجا عرض کردیم که مسأله «امر به معروف و نهی از منکر» رابطه تنگاتنگ دارد با مسأله «اعانه به برّ و تقوی» و گفتیم که برّ یعنی فعل و عملی که از دیدگاه اسلام نیکو است و لذا تمام طاعات و عبادات، همه و همه، برّ هستند و ابرار هم که میگوییم، یعنی نیکوکاران که همان کسانی هستند که مطیع خداوند هستند و تمام فرمانهای الهی را عمل میکنند و هرکس هر یک از اموری را که مورد فرمان الهی است انجام دهد، عمل به برّ کرده است. پس نماز خواندن و روزه گرفتن و هرچه مورد امر خداوند است، اعمّ از واجب و مستحب؛ از دیدگاه اسلام عمل به برّ است.
امر به معروف، هم «عمل به برّ» و هم «اعانه به برّ»
یکی از اموری که مورد امر الهی است، امر به معروف و نهی از منکر است. یعنی خود این مورد واجب است. مثلاً همین که میبینم وقت نماز دارد میگذرد و شخصی هم هست که نماز نخوانده است و میدانم که اگر به او بگویم، بلند میشود و نمازش را میخواند، بر من امر به معروف واجب است؛ و از آن طرف اگر شخصی میخواهد معصیتی انجام دهد و شرایط نهی از منکر هست، آنجا بر من نهی کردن واجب است.
پس امر به معروف برّ است و نهی از منکر هم برّ است، مثل نماز خواندن. یعنی نفسِ عملِ من که به نماز خواندن امر میکنم برّ است. امّا نکته مهمّ این است که همین امر به معروف در عینِ اینکه خودش برّ است، اعانه به برّ هم هست. مثلاً اگر کسی میخواهد نماز بخواند که برّ است و شما میخواهید به او کمک کنید چه کار میکنید؟ شرایطی را که در دسترسش نیست در دسترس او می گذارید؛ اگر مُهر ندارد به او مُهر میدهید یا اگر آب ندارد که وضو بگیرد به او آب میدهید. تعاون و اعانه به برّ، کمک کردن به مقدمات کاری است که آن کار، برّ است. امر به معروف، یعنی همین که میگویید بلند شو نماز بخوان، این هم یکی از مقدمات برّ است؛ مثل اینکه به او مُهر بدهید؛ و اتفاقاً تأثیرش هم بیشتر است. لذا امر به معروف، هم عمل به برّ است، چون واجب است مثل نمازخواندن؛ و هم إعانه به برّ است.
نهی از منکر، هم «عمل به برّ» و هم «اعانه به تقوی»
از آن طرف، نهی از منکر، هم عمل به برّ است و هم اعانه به تقوی است. تقوی چه بود؟ پرهیز؛ اعانه به تقوی این است که مقدمات را فراهم کنی که معصیت واقع نشود. یکی از مقدماتش این است که تا میبینم که میخواهد معصیتی انجام دهد، بگویم «نکن»؛ «تعاونوا علی البرّ و التقوی»[2]. اینکه عرض کردم گاهی از نظر فقهی بر یک فعل دو عنوان صدق میکند، نمونهاش همین آیه شریفه است که یک فعل هم تعاون به برّ و تقوی است و هم امر به معروف و نهی ازمنکر؛ امر به معروف، هم عملِ به برّ است و هم تعاون به برّ و نهی از منکر هم عمل به برّ است و هم تعاون به تقوی. یعنی یک فعل از من صادر شده است، امّا مصداقِ دو عنوان است؛ هم مصداق امر به معروف و نهی از منکر است و هم مصداق تعاون به برّ و تقوی.
تدکر دوم: دو رکن تعاون برای اصلاح و سلامت جامعه
تذکر دوم: در اوّل بحث عرض کردم که مسأله تعاون امری عُقلایی است و اسلام هم یکی از اصول اساسیاش تعاون است امّا همکاری و حمایت به طور مطلق نیست. تعاون برای اصلاح جامعه است و اصلاح جامعه یعنی سلامتی جامعه و این سلامتی جامعه یعنی سلامتی روابط اجتماعی.
تعاون و همکاری که برای اصلاح جامعه است دو رکن دارد؛ رکن اوّل، جمله اوّل آیه شریفه است: «تعاونواعلی البرّوالتقوی». یعنی اگر میخواهید یک جامعه از نظر روابط اجتماعیاش چه در بُعد مادی و چه در بُعد معنوی سالم باشد، مقدمات را فراهم کنید برای اینکه عمل کنند به فرمان الهی و مقدمات را فراهم کنید برای اینکه ترک کنند نواهی را. «تعاونوا علی البرّ و التقوی»؛ این یک رکن اصلاح جامعه است.
رکن دوم، «و لاتعاونوا علی الإثم و العدوان». «لاتعاونوا» معنایش مشخص است؛ چون «تعاونوا» را معنا کردیم. یعنی مقدمات را فراهم نکنید برای اثم و عدوان؛ تهیه اسباب نکنید و یا حدّاقل شرکت نکنید. یعنی قدر متیقّن این است که در اثم و عدوان شرکت نکنید.
* معنای اثم و عدوان
تفاوت اثم و عدوان
اثم و عدوان چیست و فرق بین این دو چیست؟ «اثم» از نظر لغت، عملِ ناروا است و از نظر اصطلاحِ فقهی یا متشرعانه به معنی گناه است؛ یعنی کاری که موجب عقب ماندگی انسان نسبت به زندگی سعادتمندانه میشود. «عدوان» به معنای تجاوز و ستم است. عدوان هم همان اثم است؛ امّا وقتی اثم و عدوان کنار هم آمدند مراد از اثم، آن عمل سیّئی است که متعدّی به غیر نیست ولی عدوان، اثم و عمل زشت و سیّئی است که متعدّی به غیر هم هست. لذا از آن تعبیر میکنند به عدوان؛ یعنی تجاوز.
در آیه شریفه هر دو عملِ زشت را مطرح کرده است؛ چه سیّئی که در آن تعدّی به غیر نباشد و چه عملِ سیّئی که متعدّی به غیر هم باشد. یک وقت هست که ـنعوذ باللهـ شخصی نماز نمیخواند و روزه نمیگیرد که این در محیط تشریعی «سیّئه» است، امّا متعدّی به غیر نیست؛ امّا یک وقت مالِ مردم را میخورد که این کار، هم زشت است و اثم است و هم متعدّی به غیر است. آیه شریفه هر دو را میگوید؛ «و لاتعاونوا علی الإثم و العدوان» یعنی حمایت و کمک نکن نسبت به عملِ ناروا و زشت؛ چه مربوط به خودش باشد و چه تجاوز به غیر هم باشد.
* تعریف برّ و اثم در روایات
در بعضی از روایات داریم که از پیغمبر اکرم(ص) درباره برّ و اثم سؤال میکنند که برّ چیست و اثم چیست. روایتهای مختلف داریم که این روایت را بخصوص عامّه نقل میکنند که شخصی به نام وابصه است که میگوید من آمدم خدمت پیغمبر اکرم(ص) در حالی که نمیخواستم فروگذار کنم شیئی از اثم و برّ را مگر اینکه از حضرت پرسش کرده باشم. وقتی وارد شدم حضرت فرمود میخواهی بگویم از چه میخواهی از من بپرسی؟ گفتم شما بگو یا رسول الله؛ حضرت فرمود تو آمدهای پیش من تا از برّ و اثم سؤال کنی. سپس حضرت سه تا از انگشتانشان را جمع کردند و سه انگشتی بر سینه من زدند و فرمودند برو از دلت و از روحت بپرس که برّ چیست و اثم چیست. یعنی خوب و بد را خودت تمییز میدهی؛ نیا از من سؤال کن که خوب چیست و بد چیست.[3]
درک قلبی برّ و اثم
این مطلب زیبایی است در روایت؛ یعنی هر انسانی خدا به او عقل عملی داده و زشت و زیبا را میشناسد؛ البته در صورتی که مسخ نشده باشد و آدم باشد. اسلام بر محور همان چیزی است که سازمانِ وجودیِ انسان است. احکامش هم همینطور است و بر اساس فطرت انسان است. بنابر این از خودت، از دلت و از روحت بپرس. چرا از من میپرسی؟! برّ آن کاری است که وقتی انجام دادی دلت آرامش پیدا میکند؛ خودت از خودت شرمنده نیستی. وقتی آدم کار خیر و کار خوب میکند حالت طمأنینه و اطمینان دارد؛ به این میگویند برّ. امّا از آن طرف اثم یعنی چه؟ اثم و عمل ناروا چیزی است که دلخراش است و روحت را آزار میدهد ولو اینکه به روی خودت هم نیاوری. اگر کار دلخراشی کرده باشی، هرچه هم به تو بگویند کارت خوب بود، خودت در درونت عذاب میکشی.
تعریف شیء به اثر آن شیء
ما در باب تعاریف میگوییم که گاهی شیئ را که می خواهند تعریف کنند، نمیخواهند ماهیت و مفهوم و حقیقتش را بگویند؛ بلکه آن را «تعریف به اثر» میکنند. مثلاً سؤال میکنی آتش چیست؟ میگویم آن چیزی که میسوزاند. این تعریف به اثر است. اینجا هم همین است. حضرت خواستند مطلب خوب جا بیفتد، لذا تعریف به اثر کردند. برّ چیست؟ همان عملی است که وقتی انجام دادی روحت و دلت آرام است؛ و إلّا برّ به معنای نیکی و عمل نیک است و آن منافات با این ندارد. اثم چیست؟ عملِ ناروا است. امّا اثرعملِ ناروا روی روح و دل است؛ البته در صورتی که مسخ نشده باشد. بله، بعضی از افراد هستند که از انسانیت مسخ شدهاند؛ مثل حیوان هستند؛ گناه که میکنند، لذّت میبرند و کیف هم میکنند؛ وگرنه هر انسانی اینجوری نیست.
پس این آیه «و تعاونوا علی البرّ و التقوی و لاتعاونوا علی الإثم و العدوان» میگوید اگر بخواهید جامعه را اصلاح کنید این دو رکن لازم است؛ یکی تعاون، حمایت و همکاری در برّ و تقوی است و از آن طرف، عدم حمایت و کمک و مساعدت و شرکت در اثم و عدوان است. این است که موجب صلاح جامعه است و اگر این نباشد، آنجاست که روابط اجتماعی روابط فاسدی خواهد بود و این اجتماع سلامت نخواهد بود.
* تطبیق بحث با قیام امام حسین(ع)
حسین(علیه السلام) هم محور حرکتش همین بود و روی همین تکیه کرده است؛ «و لاتعاونوا علی الإثم و العدوان». اوّل خواستند از حضرت برای یزید تأیید بگیرند که ایشان تأیید نکرد و از مدینه به مکّه رفت. بعد هم که شرایط برای از بین بردن اثم و عدوان فراهم شد، از آنجا حرکت کرد که این حرکت جنبه نهی از منکری داشت و اینجا بود که استعانت کرد، طلب حمایت کرد و فرمود بیایید حمایت کنید. لذا چند جور استعانه کرد؛ هم مستقیم و هم غیرمستقیم؛ استعانههای مستقیمش هم دو جور بود: هم فردی و هم اجتماعی و گروهی. دراین جلسه یکی از این موارد و بخصوص جملات حسین(علیه السلام) درباره اثم و عدوان را میخواهم مطرح کنم.
مواجهه حُرّ با امام حسین(ع)
حسین(علیه السلام)حرکت کردند و آمدند و در بین راه رسیدند به ذیحَسم که یکی از اصحاب ناگهان بلند گفت «الله اکبر»؛ تکبیرگفت. گفتند چه شده است؟! گفت نخلستانهایی میبینم. گفتند در این بیان قفر و بیآب و علف؟! او خیال کرده بود که نزدیک کوفه رسیدهاند. یک نگاه دیگر کرد و گفت نه آقا! اینها درخت و نخلستان نیست؛ اینها نیزهها و اسبهاست. نزدیک شدند و دیدند که حُرّ است به همراه هزار نفر از لشکریانش که آمدند سر راه حسین(ع). ابتدا حسین(ع) چون دستور داده بود در منزل قبلی آب زیاد بردارند، فرمود اینها تشنه هستند، به اینها آب بدهید، هم به خودشان، هم به مرکبهایشان. حتی خودِ حسین(ع) آمد و با دست مبارکش به اینها آب داد؛ مشک آب را گذاشت جلوی دهان یکی از اینها و فرمود بخور...
حضرت اوّل حضرت از حُرّ سؤال کرد: «لنا أو علینا؟» آمدهای من را حمایت کنی؟ «تعاونوا علی البرّ و التقوی» است یا نه؟ گفت: نه؛ من از کوفه نیامدهام که شما را حمایت کنم؛ بلکه عکسِ این است. نزدیک ظهر شد و حسین(ع) رو کرد به حُرّ و گفت: شما بروید نمازتان را بخوانید. حُرّ گفت نه، شما بایستید، ما اقتدا میکنیم. سعادتمندِ عجیبی است این حُرّ!
مقابله با اثم و عدوان در کلام امام حسین(علیه السلام)
حسین(ع) نماز ظهرشان را خواندند و تمام شد و بعد هم صحبتهایی کردند و بعد، نماز عصر را خواندند و بعد از نماز عصر خطبه خواندند که یک بخشی از کلمات حسین(ع) را میخوانم که اساسِ مطلب را مطرح میکند: «أیّها الناس، إنّ رسول الله(ص) قال: مَن رأی سلطاناً مستحّلاً لحرام الله ناکثاً لعهدالله مخالفاً لِسُنَّةِ رسول الله یعمل فی عباده بالإثم و العدوان». مردم، بدانید که پیغمبراکرم(ص) این را گفته است که اگر یک کسی دید حاکمی را که حرامهای خدا را میگوید حلال است و عهد الهی را شکسته است و مخالفت با سنت پیغمبر میکند و در بین مردم رواج میدهد اثم و عدوان را «فَلَم یُعَیِّر علیه بفعلٍ و لا قول» با او کسی مقابله نکند چه عملاً، چه لفظاً و نهی از منکرنکند، «کانَ حقّاً علی الله أن یدخلَه مدخل....» یعنی اگر کسی این وضع را ببیند و چیزی نگوید و هیچ کاری هم نکند سزاوار است که خدا او را به جهنم ببرد. «ألا و إنّ هؤلاء قد ألزموا طاعة الشیطان» بدانید اینهایی که بر سر کار هستند، اینها رفتهاند به دنبال کارهای شیطانی، «و ترکوا طاعة الله» و از طاعت الهی دست برداشتهاند، «و أظهروا الفساد» اینها فساد را در جامعه ترویج میکنند و اشاعه میدهند، «و عطّلوا الحدود...و أحلّوا حرام الله و حرّموا حلال الله...»
حسین(ع) مطلب را روشن و زیبا بیان میکند که مسأله، مسأله اثم و عدوان است و اگر کسی بتواند در مقابل اینها بایستد و نایستد به جهنم میرود و این موجب فساد جامعه میشود. بعد هم همهشان را دعوت کرد که بیایید کمکم کنید. حتّی من در بعضی از تواریخ دیدهام که حضرت با حُرّ خصوصی هم صحبت کرد و به او گفت خودت بیا؛ یعنی از شخص حُرّ استعانت کرد. حُرّ هم جواب مثبت داد. امّا میدانید کِی؟ روز عاشورا...
مینویسند در روز عاشورا ابتدا حسین(علیه السلام) با ابالفضل(سلاماللهعلیه) آمدند و ملاقاتی با عمر سعد(لعنةاللهعلیه) داشتند. به اصطلاح، سَرانِ این طرف با سَرانِ آن طرف ملاقات کردند. حُرّ هم با عمر سعد و در جرگه آنها بود. حسین(ع) آنجا هم شروع کرد اینها را موعظه کردن و تذکردادن و... بعد هم پیشنهادهایی کردند که هیچکدام را عمر سعد نپذیرفت. خوب، حسین(ع) اتمام حجّتش را کرد و برگشت. در تاریخ و مقاتل مینویسند حُرّ رو کرد به عمر سعد و گفت: هیچکدام از پیشنهادهای حسین(ع) را نمیپذیری تو؟ عمر سعد گفت: نه، با او جنگی کنم که آسانترین چیزش این باشد که سرها از بدنها و دستها از پیکرها جدا شود. اینجا بود که حُرّ جدا شد از عمر سعد و آمد کنار.
توبه جناب حُرّ
مهاجر بن اوس میگوید: دیدم حُرّ سوار بر مرکب شده است و آرامآرام دارد میرود امّا بدنش میلرزد و حال دیگری دارد. به او گفتم حُرّ، این چه حالی است که در تو میبینم؟ اگر از سرداران بزرگ کوفه از من سؤال میکردند، من از تو تجاوز نمیکردم و میگفتم بزرگترین سردار کوفه حُرّ بن یزید ریاحی است. گفت ای مهاجر، به خدا قسم خودم را بین بهشت و جهنم میبینم؛ تعاون به برّ و تقوی کنم یا از آن طرف شوم و به اثم و عدوان تعاون کنم؟ بعد قسم خورد و گفت به خدا قسم، و الله جز بهشت هیچ چیز را انتخاب نمیکنم. مهاجر بن اوس میگوید دیدم حُرّ آرامآرام دارد میرود سمت خیام حسین(علیهالسلام) و این جملات را میگوید: «الهی إلیکَ أَنَبتُ فَتُب عَلَیَّ» خدایا من رو به سوی تو آوردم؛ توبه من را بپذیر؛ من را قبول کن. «فَإنّی و قد أرعَبتُ قلوب أولیائک و أولادَ بنتِ نبیِک» ای خدا، من دلهای دوستان و اولیاء تو را لرزاندم؛ دلهای فرزندانِ دختر پیغمبر را لرزاندم...
حُرّ آرامآرام نزدیک خیام حسین(علیه السلام) رسید. من نمیدانم با چه هیأتی بود؛ امّا از جملهای که حسین(ع) به او گفته است معلوم میشود که یا سرش را پایین انداخته بود و یا از اسب پیاده شده بود و صورتش را روی زمین گذاشته بود؛ چون حسین(ع) که آمد به استقبالش اوّلین جملهای که به او گفت این بود که «إرفع رأسَکَ یا شیخ». سرت را بلندکن، چرا سرت را به زیر انداختهای؟ اگر اینجا نیامده بودی سر به زیر بودی؛ امّا حالا دیگر سربلندی. حُرّ رو کرد به حسین(علیه السلام) و عرض کرد «هَل لی مِن توبة؟...»/ح
--------------------------------------------------------------------------------
[1]- سوره مائده، آیه 2
[2]- این مباحث ازنطرعلمی پیچیدگی دارد؛ ولی بایدگفته شود.
[3] بحارالأنوار 17 228؛ أَنَّ وَابِصَةَ بْنَ مَعْبَدٍ الْأَسَدِيَّ أَتَاهُ فَقَالَ لَا أَدَعُ مِنَ الْبِرِّ وَ الْإِثْمِ شَيْئاً إِلَّا سَأَلْتُهُ عَنْهُ فَلَمَّا أَتَاهُ قَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ إِلَيْكَ يَا وَابِصَةُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دَعْهُ ادْنُهْ يَا وَابِصَةُ فَدَنَوْتُ فَقَالَ أَ تَسْأَلُ عَمَّا جِئْتَ لَهُ أَوْ أُخْبِرُكَ قَالَ أَخْبِرْنِي قَالَ جِئْتَ تَسْأَلُ عَنِ الْبِرِّ وَ الْإِثْمِ قَالَ نَعَمْ فَضَرَبَ بِيَدِهِ عَلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ يَا وَابِصَةُ الْبِرُّ مَا اطْمَأَنَّتْ بِهِ النَّفْسُ وَ الْبِرُّ مَا اطْمَأَنَّ بِهِ الصَّدْرُ وَ الْإِثْمُ مَا تَرَدَّدَ فِي الصَّدْرِ وَ جَالَ فِي الْقَلْبِ وَ إِنْ أَفْتَاكَ النَّاسُ وَ أَفْتَوْك. |