أعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین؛ أعوذ بالله من الشیطان الرجیم، و تعاونوا علی البرّ و التقوی و لا تعاونوا علی الإثم و العدوان و اتقوا الله إنّ الله شدید العقاب[1]
.* مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به اعانه به برّ و تقوی و عدم اعانه به اثم و عدوان بود و گفته شد که آیه شریفه امر میفرماید که مساعدت کنید کسی را که میخواهد عمل برّی انجام دهد و کمک کنید به کسی که میخواهد عمل زشتی را ترک کند و از آن طرف کمک و مساعدت نکنید در عمل ناروا و زشت دیگری که گناه است و نیز عمل سیئهای که تجاوز به حقوق مشروع دیگران است.
در جلسات گذشته توضیح دادم که اعانه چیست، بر چیست، تقوی چیست، اثم چیست، عدوان چیست و بالأخره در جلسه گذشته راجع به حکم وارد شده در خصوص عدوان که همان ظلم است عرض کردم که در مباحث فقهی، تحت عنوان «معونه ظالمین» مطرح است و جزء گناهان کبیره است. به این معنی که اگر ببینیم که شخصی دارد تجاوز میکند به حق مشروع دیگری، حرام است که متجاوز را مساعدت کنیم و از معاصی کبیره هم هست و روایات متعددی در این باب داشتیم که به بعضی از آنها اشاره کردم.
* پرهیز از رابطه با گناهکاران
یکی از روایاتی که در این باب وارد شده است روایت صحیحهای است از زین العابدین(صلوات الله علیه) که حضرت فرمودند: «إِيَّاكُمْ وَ صُحْبَةَ الْعَاصِينَ وَ مَعُونَةَ الظَّالِمِينَ وَ مُجَاوَرَةَ الْفَاسِقِينَ احْذَرُوا فِتْنَتَهُمْ وَ تَبَاعَدُوا مِنْ سَاحَتِهِم»[2]یعنی بپرهیزید از مصاحبت با کسانی که فرورفتگان در معیصتند و بر حذر باشید از اینکه مساعدت کنید کسانی را که میخواهند مرتکب تجاوز به حقوق مشروع دیگران شوند (یعنی همان سیئهای که تعدی به غیر میکند) و بپرهیزید از اینکه رابطه تنگاتنگ پیدا کنید با فاسقین (یعنی با کسانی که حریم الهی را می شکنند) و بر حذر باشید از فتنه آنها؛ به این معنی که اثر مجاورت و معاونت و مصاحبت با گناهکاران این است که انسان آلوده میشود و در دام فتنه آنها قرار میگیرد. لذا فاصله بگیرید از اینکه یک چنین روابطی با آنها داشته باشید.
اثر تخریبی معاونت گناهکاران بر روابط اجتماعی انسان
اساس بحث من در باب معاونت در اثم و عدوان و از آن طرف، معاونت در برّ و تقوی این بود که اینها دو رکن اساسی هستند برای یک اصل اساسی اسلامی در روابط اجتماعی تا رابطهها، رابطههای سالم و صحیحی باشد و جامعه اصلاح شود. این روایت هم همین را میگوید؛ بحث این روایت هم بحث «رابطهها» است. میفرماید با این افراد رابطه برقرار نکنید. «إِيَّاكُمْ وَ صُحْبَةَ الْعَاصِينَ وَ مَعُونَةَ الظَّالِمِينَ وَ مُجَاوَرَةَ الْفَاسِقِين» مصاحبت و معاونت و مجاورت، همهاش رابطه است. رابطه تو با این افراد موجب میشود که روابطت با دیگران خراب شود؛ این رابطه، رابطه تو با دیگران را هم خراب میکند.[3]
اعانه به عدوان روابط اجتماعی را بیش از اعانه به اثم تخریب میکند
با ملاحظه آیه شریفه «و لا تعاونوا علی الاثم و العدوان» میبینیم که این آیه ذکر خاص بعد از عام میکند یعنی همانطور که عرض کردم اثم که عبارت از سیئه است، یک مفهوم عام است که در محیط تشریعی به آن گناه میگوییم و در محیط عُقلایی به آن عمل ناروا میگوییم؛ لذا عدوان هم از اقسام اثم است. پس چرا آیه شریفه ذکر خاص بعد از عام میکند و بعد اثم، عدوان را مطرح میفرماید؟ اینکه آیه شریفه این بخش از گناه را مخصوص به ذکر میکند به این جهت است که اثرگذاری سوء عدوان در روابط اجتماعی بیش از هر چیز دیگر است. یک وقت کسی گناه فردی انجام میدهد، فرض کنید ـ نعوذ باللهـ میخواهد روزهاش را بخورد و تو هم او را اعانه میکنی و برای او غذا تهیه میکنی و جلوی او میگذاری؛ « لاتعاونوا علی الإثم» اینجا است. اما این گناه، فردی است و اسائهای است که تعدی به غیر ندارد. اما یک وقت ـ نعوذ باللهـ شخصی میخواهد برود مال مردم را بدزدد و تو برای او نردبان تهیه میکنی؛ این اعانه به عدوان است و اثر سوء آن در روابط اجتماعی و بر هم زدن سلامت جامعه بیشتر از اوّلی است. لذا آیه شریفه ذکر خاص بعد از عام کرده و از اعانه به عدوان به طور خاص نهی کرده است. «ولا تعاونوا علی الإثم و العدوان».
* ادلّه حرمت اعانه به اثم
بحث اساسی ما راجع به حرمت اعانه به اثم است. یعنی شما مساعدت نکنید و تهیه اسباب نکنید برای افرادی که میخواهند مرتکب گناه شوند. در اینجا فقهای ما از راههای مختلف وارد شدهاند و بر تحریم اعانه به اثم استدلال کردهاند؛ هم از راه عقل وارد شدهاند و هم از راه نقل وارد شدهاند که این اعانه و تهیه اسباب حرام است. از جمله امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه) در این باب هم به عقل فردی استدلال میکند و هم به عقل اجتماعی یا همان بناء عقلاء، که در ادامه استدلالهای ایشان را به تفصیل بررسی میکنیم.
* دلیل اول؛ عقل[4]
امام خمینی(ره) در باب دلیل عقلی میفرماید اگر شخصی مولویت خدا را پذیرفته باشد و قبول داشته باشد که خدا مولای او است و او عبد است، مثل ما که همه مدعی هستیم که او خالق من است و من مخلوق او هستم و او مولای من است و من عبد او هستم، و از طرفی این معنا را هم پذیرفته باشد که یک عملی مبغوض این مولا است و خدا از آن کار بدش می آید که ما اسم آن را گناه یا معصیت میگذاریم، حالا با توجه به پذیرش این دو مطلب به سراغ عقل میرویم تا ببینیم که عقل درباره چهار چیز چه میگوید؛ در اینجا چهار صورت داریم:
1- خودت این عمل مبغوض مولا را انجام دهی، چه مستقلاً و چه شراکتاً؛
2- تو شخص دیگری را امر کنی که او آن عملی که قبول داری مبغوض مولای تو است را انجام دهد؛
3- امر نکنی و نگویی این کار را بکن، بلکه او را تشویق و ترغیب کنی که کاری را که مبغوض مولا است را انجام دهد؛
4- تهیه کنی اسباب را و مقدماتی را در اختیارش بگذاری تا او آن عمل مبغوض مولا را انجام دهد؛ یعنی خودت مستقلاً انجام نمیدهی، با او مشارکت هم نمیکنی، امر هم نمیکنی، ترغیب و تشویق هم نمیکنی، بلکه مقدمات عمل را برای او فراهم میکنی.
قُبح عقلی اعانه به اثم
در تمام این چهار صورت بگو ببینم عقلت چه میگوید؟ آیا حکم به قُبح میکند یا نه؟ آیا نمیگوید که هر چهار صورت قبیح است؟ آیا نمیگوید زشت است که کاری را که مبغوض مولای تو است انجام دهی یا در آن کار مشارکت کنی؟ صورت اول که مسلّم است که قبیح است؛ بیاییم سراغ صورتهای بعدی؛ عقل میگوید امر هم نکن، تشویق هم نکن، مقدمات را هم برایش فراهم نکن. همه این صورتها را عقل میگوید قبیح است و زشت است. اینجا میگویند عقل، مستقل است؛ یعنی به هرکه بگویی، درک میکند و هیچ احتیاج به استدلال هم ندارد که این کار زشت است. آن وقت همین عقل حکم میکند حالا که تو این کار را کردی، مستحق عقوبت هم هستی. بله، عقوبتها مختلف است؛ یک وقت خودت دستت آلوده میشود، یک وقت امر کردهای، یک وقت هم اسباب را فراهم کردهای. مراتب عقوبتها به اختلاف عملها مختلف میشود.
کفایت دلیل عقلی برای اثبات حرمت اعانه به اثم
پس عقل هر کس مستقلاً میگوید دیگری را در کاری که قبول داری مبغوض مولای تو است کمک نکن. یعنی اگر ما این آیه را هم نداشتیم که «و لا تعاونوا علی الإثم و العدوان» و اصلاً این آیه در قرآن نبود و ما از شما سؤال میکردیم که آیا اعانه به اثم جایز است یا خیر، عقل شما چه حکمی می کرد؟ همین که خدا را قبول داشتی و میدانستی که این عمل مبغوض او است و خدا هم خودش نگفته بود «لاتعاونوا»، عقل تو چه میگفت؟ میگفت برو خجالت بکش! تو که قبول داری او مولای تو است و میدانی که این عمل هم مبغوض او است؛ پس چرا مقدماتش را برای دیگری فراهم میکنی تا انجام دهد و مبغوض مولا در خارج تحقق پیدا کند؟ به هر فردی هم بگویی همین را میگوید و نه احتیاج به آیه داریم و نه روایت. نسبت به هر معصیتی هم همین است؛ تمام معاصی مبغوض الهی هستند، اعم از اینکه عدوان باشند یا غیر عدوان و فرقی هم از این جهت نمیکند. عقل میگوید تو که میدانی روزه خواری حرام است و خدا بدش میآید؛ پس چرا کمکش میکنی در این راه؟ این مثال برای معصیت فردی بود؛ آنجایی که شخص بخواهد حق شرعی دیگری را از بین ببرد هم خیلی روشن است که عقل حکم به قبح میکند.
* دلیل دوم؛ بناء عقلاء
دومین دلیل حرمت اعانه به اثمْ بناء عقلاء است که از آن تعبیر میکنند به عقل جمعی؛ به این معنی که اگر هیچ اعتقادی هم به خدا نبود، حتی در یک منطقه کمونیستی، بالأخره عرفیهای وجود دارد؛ چون اگر قانون نباشد، جامعه انسانی تبدیل به جنگل میشود. حالا در اینجا سؤال این است که قوانین جزائیه عرفیه آیا فقط کسی که مرتکب جرم میشود را مجرم میدانند و برایش کیفر قرار میدهند یا نه، کسی که به مجرم کمک میکند را هم مجرم میدانند؟ یک مثال میزنم: فرض کنید که سه نفر توطئه کردهاند و میخواهند یک نفر را بکشند؛ یک نفر مقتول را نگه داشته است تا دیگری او را بکشد؛ یکی هم مراقب است و محیط را برای آنها امن نگه داشته است که کسی از راه نرسد. اینها مقدمه و اسباب جرم را فراهم کردهاند. حالا آیا در قوانین جزائیه عرفیه فقط میگویند کسی که کشت مجرم است یا نه، کسی که نگه داشت هم مجرم است و کسی که محیط امن را برای جرم فراهم کرد هم مجرم است؟ عُقلای عالم هر سه را میگویند مجرم هستند. بله البته، از نظر کیفر متفاوتند اما هر سه مجرم هستند.
غیرقابل تخصیص بودن احکام عقلی فردی
لذا شما از هر راهی که بروید، اگر کاری به شرع هم نداشته باشید، عقل فردی شما و بعد قوانین عرفی عُقلایی اجتماعی هر جا که بروید میگویند اعانه به اثم و عمل ناروا جرم است. اما مطلبی که درباره تفاوت بین احکام عقلی و بناء عقلاء میخواهم تذکر دهم این است که یک بحثی هست در احکام عقلی که میگوید احکام عقلی فردی استثناء بردار نیست و قابل تخصیص نیست؛ بر خلاف احکام عقلی جمعی یا همان بناء عقلاء. این یکی از مسلّمات احکام عقلی است که حکم عقل فردی یا همان احکام مستقله عقلیه قابل تخصیص و استثناء نیست. لذا اینکه گفتیم عقل حکم میکند که اعانه به اثم قبیح است و عاملش را هم مستحق عقوبت و کیفر می داند، یک حکم غیرقابل تخصیص است.
* مشروط نبودن حرمت اعانه به اثم به «قصد توصل»
سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که آن کسی که معین (اعانه کننده) است و تهیه اسباب میکند برای جرم یا معصیت آیا باید او هم قصد این را داشته باشد که طرف مقابل معصیت کند تا او هم مجرم و گناهکار محسوب شود یا نه؟ جواب: نه خیر؛ علم به اینکه او میخواهد مرتکب جرم و معصیت شود برای حکم عقل به قبح اعانه او کافی است و لازم نیست که انجام معصیت توسط او را دوست هم داشته باشد.
حالا یک مثال ساده بزنم از یک محیط کوچک و بعد شما همینطور بروید تا بالا و محیطهای بزرگ: مثلاً بچهای آمده است پیش پدرش و پول میخواهد که با آن پول برود سراغ خلافکاری؛ لازم نیست که قصد پدر این باشد که بچهاش برود خلافکاری کند؛ بلکه همینقدر که میداند که او پول را میخواهد بگیرد و برود خلاف کند کافی است. شرع میگوید حرام است و عقل هم میگوید قبیح است. حتی اگر این پدر خیلی هم ناراحت باشد که چرا این بچه میخواهد این خلاف را مرتکب شود، باز هم حرام است که پول بدهد و کمکش کند.
به تعبیر علمی میگویند آیا «قصد توصل» هم لازم است تا عقل حکم کند به قبح اعانه به اثم یا شرع حکم کند به حرمت آن؟ جواب: نه خیر؛ همین که میدانی او میخواهد مرتکب حرام شود کافی است. تویی که میدانی که یک جامعه با این حرف تو و با این کار تو رو به فساد میرود، حرام است که آن حرف از دهانت در بیاید؛ حرام است؛ اگرچه تو هم نمیخواهی مردم لاابالی شوند، ولی همینقدر که میدانی که با این حرف تو مردم به لاابالیگری میافتند، گفتنش بر تو حرام است. اگر بگویی، تو مجرمی؛ هم عند الله و هم عند العقل. پس قصد توصل لازم نیست و علم به اینکه او میخواهد کار حرام را انجام دهد کافی است.
حُسن و قُبح عقلی و شرعی در اعانه
اینکه آیه شریفه «برّ» و «اثم» را مطرح کرده است جهتش این است که بحث، بحث «حق» و «باطل» است؛ «معروف» و «منکر» هم همین است. امر به معروف و نهی از منکر هم ماهیتش همین است. یعنی معروف، حق است و منکر باطل است و تو نباید اعانه کنی به احیاء منکر و احیاء باطل، بلکه باید به اقامه حق و معروف کمک کنی. روایت از پیمغبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم) است که حضرت فرمودند: «مَنْ مَشَى فِي حَاجَةِ أَخِيهِ الْمُؤْمِنِ لِيُثَبِّتَهَا لَهُ ثَبَّتَ اللَّهُ قَدَمَيْهِ يَوْمَ تَزِلُّ الْأَقْدَامُ».[5] کسی که همراه با مظلومی برود و بخواهد کمکش کند که حق او را اثبات کند، خدا روز قیامت که تمام قدمها میلغزد او را ثابت قدم میکند. یعنی تو باید اینجور باشی و به دنبال این باشی.
حُسن و قُبح شرعی و عقلی در استعانه
در باب استعانه و طلب تعاون هم اتفاقاً همین را داریم. یعنی اگر کمک بگیری برای اقامه حق، هم عقلاً ممدوح است و هم شرعاً؛ ولی از آن طرف اگر بخواهی برای احیاء باطل کمک بگیری، هم عقلاً مذموم است و هم شرعاً حرام است. روایت از علی(علیه السلام) است که «طلب التعاون على إقامة الحق ديانة و أمانة»[6]طلب التعاون على نصرة الباطل جناية و خيانة»،[7] یعنی اگر کمک میگیری که باطل را یاری کنی، خیانت است و جنایت؛ عقل و شرع این را میگویند. اگر میخواهی کمک بگیری برای اینکه حق را اقامه کنی یا معروفی را بر پا داری، این هم دیانت است و هم امانت؛ «دیانت» اشاره به حکم شرع و «امانت» اشاره به حکم عقل است. اما از آن طرف، «
* تطبیق بحث با قیام امام حسین(ع)
استعانه امام حسین(ع) برای اقامه حق و معروف
لذا عرض کردم که حسین(علیه السلام) قیامش برای اقامه معروف و حق و اماته منکر و باطل بود و دقیقاً مسائلی که در باب تعاون به «حق و باطل» و «معروف و منکر» وارد شده است را رعایت کرد. امام حسین(ع) شروع به استعانه کرد. فرمود بیایید کمک کنید. استعانههای فردی داشت، اجتماعی داشت، پیغامی داشت، کتبی داشت ...، همه جور استعانه داشت؛ اما آنچه محور بود و حضرت خیلی به آن مقیّد بود این بود که شخص دنبال این باشد که بخواهد حق را زنده کند و جلوی باطل و منکر را بگیرد و چیزهای دیگر در آن مخلوط نشود.
برداشتن بیعت و رفتن عدهای از همراهان حضرت
همه شما شنیدهاید که امام حسین(ع) شب عاشورا که همه اصحاب جمع بودند خطبه خواند. من در بعضی از مقاتل دیدهام که تا دو هزار و صد نفر نوشتهاند که با حسین(ع) بودند. فرمایشی که حضرت درآن خطبه داشت این بود که اینهایی که میبینید چندین هزار و چندین ده هزارآمدهاند با شما کاری ندارند؛ اینها من را میخواهند. حتی در یک مقتل دیدهام که امام حسین(ع) فرمود که اینها اگر من را روی هوا هم ببینند، طلب میکنند و میگیرند و با شما کاری ندارند. بنابراین حتی استثناء هم نکرد، هم اصحابش را خطاب کرد و هم خویشاوندانش را و گفت این شب را برای خودتان مثل یک شتر راهوار در خدمت بگیرید و هر کدام دست یکی از اهل بیتم را بگیرید و بروید؛ هر که میخواهد برود، برود. حتی حضرت رو کرد که به پسران بنی ؟؟؟ که شما یک شهید دادهاید و همان کافی است؛ شما هم اگر میخواهید، بروید.
در بعضی از مقاتل هست که حضرت فرمود من بیعتم را از شما برداشتم. یعنی یک وقت شما در این ملاحظه گرفتار نشوید که بگویید ما با این آقا یک پیمانی بستهایم و این پیمان شما را در رودبایستی قرار دهد. من آن بیعت و پیمان را برداشتم. حتی در بعضی از خطبههایشان دیدهام که اوّل به آنها میفرماید شما که با من آمدید در ذهنتان این بود که با این همه نامهای که از کوفه برای من آمده و من را به کوفه دعوت کردهاند، حتماً من مرد پیروز میدان هستم و حکومت را در دست میگیرم؛ بنابراین حالا که اوضاع بر خلاف تصور شما پیش آمده است، هرگز ملاحظه این چیزها را نکنید و بروید.
آن روایت معروف هم هست که حضرت سکینه(سلام الله علیها) فرمود بعد از اینکه پدرم این خطبه را خواند، دیدم اینها ده تا ده تا، بیست تا بیست تا، همینطور دارند میروند. یعنی اینها برای کمک به اقامه حق و دفع باطل نیامده بودند.
باقی ماندن یارانی که برای اعانه حق آمده بودند
خوب، پس چه کسانی باقی ماندند؟ فقط آن کسی تا آخر با حضرت باقی میماند که تشخیص داده است و وظیفه خودش میداند و عقلش میگوید که این حق است و این حق باید حمایت و اعانت شود و آن باطل است و باید اماته شود و از بین برود. لذا حضرت میگوید اگر میمانی برای اقامه حق و ابطال باطل بمان؛ نه برای پیمانی که با من بستی. این پیمانها به درد نمیخورد. بله، اگر آن پیمانی که با من بستی بر این محور بود که من حق هستم، از آن پیمان نباید دست برداری. بنابر این کسانی که دنبال نهی از منکر و اماته باطل و اقامه حق بودند ایستادند و ماندند.
اول ابالفضل(سلام الله علیه) بلند شد و گفت: کجا برویم ما؟! برویم تا پس از تو زنده بمانیم؟! زندگی بدون تو به درد نمیخورد؛ بلافاصله بعد از ابالفضل(ع) عبدالله بن مسلم، پسر بزرگ مسلم که پدرش را شهید کرده بودند، بلند شد و گفت کجا برویم آقا ؟!... بعد اصحاب یکی یکی بلند میشوند و اینجاست که مسلم بن عوسجه بلند میشود و آن تعبیر را میکند که اگر من را بکشند و بعد زنده کنند و دوباره بکشند و بسوزانند و خاکسترم را به باد دهند و این کار هفتاد بار هم تکرار شود، من دست از تو بر نمیدارم؛ بعد زهیر بلند شد و...
قاسم بن الحسن و اعانه حقّ و معروف
وقتی رفتنیها رفتند و ماندنیها ماندند، امام حسین(ع) گفت حالا به شما بگویم که همه شما فردا شهید میشوید. وقتی حسین(ع) این تعبیر را میکند، در بین اینهایی که نشسته بودند فرزند حسن(ع) است، نوجوان است، او رو میکند و میگوید عمو جان، من هم جزء این شهدا هستم یا نه؟ حسین(ع) به او میگوید عزیزم، «کیف الموت عندک؟» بگو ببینم مرگ در راه خدا و برای اقامه حق در ذائقه تو چگونه است؟ قاسم منظور عمو را خوب فهمید؛ چون جواب ذائقهای داد. گفت: «أحلی من العسل»؛ شهادت در راه اقامه حق و معروف و ابطال باطل و منکر در ذائقه من شیرینتر از عسل است.
حماسه قاسم
روز عاشورا که شد، حسین(علیه السلام) مکرّر استنصار فرمود. در یکی از مقاطع است که میگوید: «هَل مِن ناصرٍ یَنصُرُنا و هَل مِن مُعینٍ یُعینُنا؟»... من در بعضی از مقاتل دیدهام که بعد از این جملات حسین(ع) بود که نو شتهاند «خَرَجَ مِن الخیمة غلامٌ» قاسم از خیمه آمد بیرون؛ میخواهد اعانه حق کند. مجلسی مینویسد: «و هو غلامٌ صغیرً لم یَبلُغ الحُلُم»، یعنی یک نوجوانی بود که به حسب ظاهر هنوز به سن تکلیف هم نرسیده بود. آمد جلو پیش حسین(ع). مینویسد: «فلمّا نَظَرَ الحسینُ إلیه قَد بَرَز...» وقتی چشم عمو به قاسم افتاد «إعتَنَقَهُ»، قاسم را در آغوش خودش کشید؛ «و جَعَلا یَبکیان حتّی غُشِیَ علیهما»، یعنی این عمو و برادرزاده آنقدر گریه کردند تا بیحال شدند. عمو که به قاسم اجازه نداد که به میدان برود؛ اما میدانی قاسم چه کار کرد؟ خودش را بر روی پاهای حسین(علیه السلام) انداخت؛ «فلَم یَزَل یُقَبّل یَدیه و رِجلَیه حتّی أذِنَ له». آنقدر بوسه زد به دست و پای عمو تا اجازه گرفت و به میدان رفت. قاسم رفت؛ اما طولی نکشید که صدایش بلند شد: «یا عماه»...
--------------------------------------------------------------------------------
[1]- سوره مائده، آیه 2
[2]- الکافی، ج 8، ص 16
[3]- چون این جلسه میخواهم وارد بحث اساسی اعانه به اثم شوم، بعدها اگر موفق شدم باید درباره مسأله مجاورت و مصاحبت و معاشرت با گناهان جداگانه بحث کنم.
[4]_ المکاسب المحرمه، ج 1، ص 194
[5] - مستدرک الوسائل، ج 12، ص 410
[6] - غرر الحکم و درر الکلم، ص 69
[7]- غرر الحکم و درر الکلم، ص 460 |