الف)عوامل مربوط به نظام حاكم سياسي و اقتصادي
1ــ استبداد و ساختار قدرت تمركزخواه
دولتمداري و دولت سالاري مطلق و تمركزخواه داراي پيشينه طولاني و تاريخي است. مطلق بودن قدرت، ويژگي تاريخي ساختار سياسي ايران بوده است. با اين ذهنيت تاريخي، دولت ،قدرت خود را متمركز و مطلق ميخواسته و ازاينرو هيچ كانون قدرت رقيب يا مستقلي را در مقابل خويش برنميتابيده است.
بنابراين یکی از موانع تاريخي شكلگيري و كارايي احزاب در ايران را ميتوان در استبداد و دولتسالاري تمركزخواه خلاصه كرد؛ زيرا كليه سلسلههاي حكومتي ايران تاقبل ازانقلاب اسلامی در فردي بودن حاكميت و فقدان يا تحمل نكردن قدرتها و نهادهاي ناظر و تعديلكننده مشترك بودهاند. بدينترتيب ، حكومتهاي استبدادي با اعمال قدرت مطلق و خشونت مانع رشد شخصيت و هويت مردم شدند و اجازه شكلگيري نهادهاي جامعه مدني و رشد طبيعي آنها را نداند.
2ــ احساس ناامني
فقدان امنيت ناشي از حكومت مستبدان و قدرتمندان و در اصطلاح قاموس سياسي، تغلّب، يكي از عوامل بارز آسيبرساني به ساخت ذهني ــ رواني مردم ايران و مخلّ شكلگيري نهادهاي مدني در طي تاريخ بوده است. فضا يا احساس ناامني تاريخي ــ ذهني ايرانيان، حاصل كاربرد برهنه و خشونتآميز قدرت توسط حاكمان طي دورانهاي طولاني و متوالي است.
تهاجم و مهاجمپذيري ايران سبب تشديد نظام تغلّب و تغيير در سلسلههاي حاكم بر كشور شده است، و متأسفانه بايد اذعان كرد كه عموماً قدرت سياسي متكي بر شمشير از آن اين اقوام و گروههاي مهاجم بوده است.
يكي از نتايج اوليه ملموس چنين وضعي، جلوگيري از ثبات اخلاق و فرهنگ سياسي سازنده، و عقبماندگي نظام سياسي از نهادها و شئون مدني، شهري و متمدنانه بوده است. در هر حال فضاي تغلّبآميز و دستخوش ناامني بویژه با استمرار در دو سده گذشته، بستر نامناسبي براي پيدايش و رشد و كارآمدي احزاب فراهم نموده است. فضاي تغلّبخواهي و ناامني، هم در روابط دولت با نهادها و احزاب و هم در فضاي بينابين احزاب و اين نهادها مشاهده ميشود.
3ــ فرهنگ ايلي و عشيرهاي در عرصههاي سياسي
فرهنگ سياسي ايلي و عشيرهاي در تاريخ و سياست ايران ، همواره صفاتي را در هرجومرج ملّّي و قومي و دامن زدن به بيثباتيها به خود اختصاص داده است.
اختلافهاي ايلي و عشيرهاي با يكديگر و با حكومت مركزي، تأثير عمدهاي در ايجاد هرجومرج داخلي و تضعيف وحدت و يكپارچگي ملّي، به عنوان بستر لازم براي تحقق دموكراسي و نهادهایي مانند احزاب، داشته است.
4ــ ضعف یا نبود تجربه مشاركتهاي سياسي
پيشينه ضعيف و نبود تجربه مردم و نهادها در تحقق مشاركت سياسي فعال، باعث كمتواني و ضعف پشتيباني تاريخي از فعاليت تشكلها و احزاب سياسي شده است.
ايرانيان در پيشينه تاريخي خود، به دلايل مختلفي مانند وجود نظام سياسي مستبد، تمركزگرايي و دولتسالاري، و وجود دورههاي طولاني بحران و نا امني، ساختار اجتماعي و اقتصادي ناهمگون و توسعهنيافته، نهادهاي مشاركتي مستقل و نيرومند، فرصت ظهور و تمرين دموكراسي نيافتهاند.
اساساً تجربه مشاركتهاي سياسي فعالانه در نظامهاي قبل از انقلاب اسلامي، به دليل فقدان مشروعيت سياسي آنها، وجود نداشته است و دولتها، بدون واسطه نهادهاي برخاسته از متن جامعه يا با دولتسازي تشكلهايي مانند احزاب، به كنترل، هدايت، سازماندهي و بهكارگيري نيروهاي اجتماعي در جهت منافع خود اقدام نمودند و هرگونه داعيه مخالفت و دگرانديشي را بر نميتافتند و با سركوب مواجه مينمودند.
5ــ وجود احزاب دستوري و وابسته به دولت
در ايران، ابتدا قدرت ها شكل مي گيرندو دولت ها تشكيل مي گردند و سپس براساس تمايلات قدرت حاكمه، احزاب تشكيل مي شوند.
ظهور حزب كارگزاران سازندگي از دل دولت سازندگي و حزب مشاركت از دل دولت دوم خرداد نمونه هاي روشن از اين منش سياسي هستند. به همين دليل اين احزاب اولا فراگيري خود را پس از واگذاري قدرت از دست مي دهند و ثانياً براي جايگزيني منابع مالي- در اثر از دست دادن رانت هاي نفتي، قدرت، مالي و اطلاعاتي- اقدام به فعاليت هاي اقتصادي مي نمايند و در نتيجه وجهه سياسي آنها مخدوش مي شود.افول احزاب دولت ساخته پس از رها شدن از قدرت شاهد خوبي براي اين مدعاست.
بسياري از احزاب ايران در سده اخير، دستوري و دولتساخته بودهاند. اين احزاب به دليل غير مردمي بودن، خودجوش نبودن، نداشتن پايگاههاي مستقل و طي نكردن فرايند تشكيل از پايين به بالا، انحرافي اساسي در مسير تحزّب واقعي در ايران به وجود آورده و موجبات بياعتمادي و بدبيني بيشتر مردم را به احزاب فراهم ساختهاند.
احزاب دستوري عمدتاًَ در تاريخ صدساله اخير ايران در سه قالب ظاهر شدهاند: 1) احزابي كه متكي به يك شخصيت بوده و بر محور فردي شكل گرفتهاند، 2) احزابي كه با سفارش نظام حاكم توسط كارگزاران سرشناس رژيم بهوجود آمدهاند،3) احزابي كه بنا بر شرايط ويژه سياسي پديدار شده و به عبارتي احزاب واكنشياند.
احزاب دستوري يا فرمايشي كه احزاب دولتساخته نيز جزء آنهاست، به آن دسته از احزابي گفته ميشود كه ريشههاي عميق اجتماعي ندارند و بر حسب انگيزه فردي، طبقاتي يا خارجي بهوجودآمدهاند. اينگونه احزاب فاقد تشكيلات منسجم حزبي هستند و ايدئولوژي مدوّني ندارند. گردآوري اعضا و ايجاد باور حزبي در اين نوع احزاب با مشكلات فراواني مواجه است.
منافع گروهي و طبقاتي افراد و باندهاي سياسي و اقتصادي عامل ايجاد اينگونه احزاب هستند. احزاب فرمايشي در شرايط ويژه سياسي، يعني موقعيتي كه منافع گروهي و طبقاتي عدهاي در خارج يا داخل نظام سياسي در معرض خطر قرار ميگيرد، بهوجود ميآيند و در نتيجه، واكنش نيروهاي ذينفع در قالب اين احزاب سياسي در صحنه اجتماعي و در ظرف تحزّب ظهور پيدا ميكند و به همين خاطر عمر آنها كوتاه و متناسب با ميل كارگردانانشان و نظام سياسي سازنده آنها تعيين ميگردد.
احزاب مهم و دولتساخته دوران پهلوي از جمله حزب رستاخيز، ايران، ايران نوين، ملّت، و ملّيون ضربات مهلكي را به پيكر ضعيف تحزّب در ايران وارد نمودند. هر چند نميتوان از اين حقيقت نيز چشم پوشيد كه بعد از انقلاب اسلامي هم، احزابی مانند كارگزاران سازندگي، جبهه مشاركت اسلامي و... را نيز صاحبمنصبان دولتي تأسيس نمودند.
6- نظام اقتصادي دولتی
نظام اقتصادي يك كشور نيز بر نحوه شكل گيري و قدرت يابي و مانور احزاب و نهاد هاي مدني موثر است. زماني كه اقتصاد تحت تسلط دولت است، طبيعي است كه قدرت سياسي نيز در مهار دولت خواهد بود. دولت هاي رانتير با پشتوانه درآمدهاي( نفتي) خود هر كاري را براي ماندن در قدرت انجام مي دهند. فارغ از اينكه اين اقدام هاي آنها چه آثاري براي اقتصاد آن كشور داشته باشد. در اين باره بسيار گفته شده است كه دولت چون به جامعه وابسته نباشد، نقشي براي گروه ها و تشكل ها و نهاد هاي برآمده از آن نيز قائل نيست. طبيعي است كه در اين راه اين دولت به تشكيل گروه هاي تحت الحمايه از جانب خود اقدام مي كند.
در ايران برخلاف كشورهاي حزب محور كه قدرت اقتصادي به قدرت سياسي ميانجامد،ساختار قدرت و جامعه به گونهاي است كه قدرت سياسي منجر به قدرت اقتصادي ميشود.
در ايران مافياي قدرت و مافياي اقتصاد با يكديگر تعامل دارند و به همين دليل تصميم گيري و پروسهي مديريت كشور ، شفاف، علني و عمومي نبوده است. در نتيجه نبود نهادهاي ناظر و منتقد و همچنين متمركز بودن قدرت و محدود بودن تصميم سازان و تصميم گيران، گردش آزاد قدرت و نخبگان نيز صورت نميپذيرد.
مافياي اقتصادي نيز تنها و صرفاً براي نگهداري و پاسداري از برخي محافل و باندهاي سخت درون قدرت سياسي عمل ميكند. اكثراً نيز اين محافل سياسي پنهان اند و كارگزار اصلي نيز خود آنها هستند.
7ــ فقدان تحولات بنيادين در صورتبندي اجتماعي و تقابل ميان سنّت و تجدد
يكي از ريشههاي تاريخي موفق نبودن احزاب در ايران آن است كه فرماسيون يا صورتبندي اجتماعي در ايران كمتر در معرض تغييرات و تحولات زيربنايي قرار گرفته است.
زيربنا و شالوده اقتصادي ايران، دولتي بوده و دولت به صورت بزرگترين كارفرما عمل ميكرد. حتي اصلاحات ارضي، كه در اوايل دهه 1340 توسط رژيم شاه با هدف اضمحلال نظام ارباب ــ رعيتي انجام شد و در آن بيشتر كسب وجهه براي رژيم مدنظر بود، نتوانست در آن فرماسيون، تغيير چنداني ايجاد كند. از سويي يكي ديگر از موانع تاريخي كه ما هميشه در جوامع سنتي با آن روبهرو بودهايم، درگيري پنهان و آشكار ميان سنّت و تجدد است. حزب پديدهاي نوين است و طبيعتاً بافت سنتي جامعه پذيراي آن نبوده است.
8- نحوه تأمین هزینه احزاب
در برخي كشورهاي غربي كه فرهنگ حزبي نهادينه شده درآمد احزاب از طريق حق عضويت اعضا تامين مي شود اما در ايران، افراد توقع تأمين شدن توسط احزاب را دارند، يعني به جاي اينكه حمايت بكنند، توقع دارند كه حمايت بشوند، خيلي افراد به عضويت احزاب درمي آيند به اميد اينكه اين حزب وقتي حاكم شد از آن منابع دولتي آنها را تأمين كند و شغل و پست به آنها بدهد.
9ــ تأثيرات جنگ جهاني دوم و جنگ تحميلي عراق بر تحرّك و ركود تحزّب
جنگها و بحرانهاي مشابه، تأثيرات انكارناپذيري بر سير تحزّب و كاميابي يا ناكامي احزاب بر جاي گذاشته است. به طور نمونه در جنگ جهاني دوم و با ورود متفقين به خاك ايران در 1320، رضا خان بهرغم اعلام بيطرفي، به دليل هواداري قبلي از آلمانها از سلطنت خلع، و به جزيره موريس تبعيد شد و ايرانيان و جريانهاي سياسي از حدود دو دهه اختناق و استبداد مطلق به يكباره رها شدند؛ زيرا شاه كمتجربه و جوان، يعني پهلوي دوم، دست كم تا يك دهه بعد فاقد اقتدار لازم بود و همين امر باعث شد كه جنگ جهاني دوم به طور غير مستقيم باعث شود كه با سرنگوني ديكتاتوري پهلوي اول، از شهريور 1320 تا كودتاي 28 مرداد 1332، جو سركوب تا حدي تلطيف شود. به همين دليل اين دوره در جريانشناسي تاريخ تحزّب، دوره اوجگيري و تحرّكيابي فعاليتهاي احزاب به شمار آمده است.
همچنين نميتوان از تأثير جنگ تحميلي هشتساله عراق عليه ايران بر ركود فعاليتهاي حزبي غافل شد؛ زيرا در خلال سالهاي 1359 تا 1367، تمام امكانات، انديشهها و نيروهاي فيزيكي و فكري جامعه، اعم از عموم مردم و نخبگان، مشغول فريضه دفاع از ميهن اسلامي گرديده بودند و شركت در جبهههاي دفاع، از سوي امامخميني (ره) و ساير مراجع، به عنوان واجب كفايي و مهمترين اقدام ايرانيان، مورد تأكيد همهجانبه قرار گرفت. بديهي است اين حالت جنگي هشتساله، بسياري از فعاليتهاي سياسي را كند كرد و آنهايي را كه به طور بالقوه ميتوانستند به فعاليتهاي سياسي وارد شوند، به سوي فعاليتهاي جنگي كشانيد و با شهادت يا جانبازي گروه عظيمي از نيروهاي تواناي انقلاب، كشور در مقاطع بعدي از نعمت وجود و تأثير بسزاي آنها محروم گرديد.
ب)مسائل دروني احزاب
1- بی توجهی به الزامات کارحزبی
شكل گيري وارونه احزاب نظير آنچه كه در ايران شاهد آن هستيم، يعني "تشكيل احزاب از بالا به پايين"، "نبود آموزش كافي در احزاب و عدم كادر سازي مناسب"،" بي توجهي به گردش نخبگان و نيرو هاي جديد در داخل احزاب"، از جمله دلايلي است كه موجب شده احزاب نتوانند حتي به هنگام تاسيس، نقش موثري ايفا كنند.
در ايران به ويژه پس از دوم خرداد، "به رغم شكل گيري احزاب متعدد، آنها در موضوعات خاص متوقف شده اند". در حالي كه قاعدتا احزاب بايد همه جانبه نگر و چند بعدي باشند. در برهه هايي شاهد اهميت صرف بر مسائل سياسي و در دوره هايي نيز تاكيد بر اقتصاد شاخص آن بوده و از توجه توامان به اين دو و نيز ساير موضوعات غفلت شده است.
هرچند فعاليت احزاب و نتيجه عمل آنها در انتخابات مشخص مي شود، اما در ايران شاهد " فعاليت موسمي يا انتخاباتي احزاب" هستيم. در حالي كه احزاب مي بايست در طول سال و در جريان زمان موجود ميان انتخابات ها، به تدوين برنامهها و استراتژي ها و تربيت نيروها اقدام كنند، تشكيلات خود را منسجم و آن را پايدار كنند، اما مشاهده مي شود كه فعاليت بسياري از احزاب با كليد خوردن آغاز يك انتخابات آغاز و با پايان آن، تمام مي شود. هر چند كه در شكل گيري اين نوع فعاليت، نوع فضاي سياسي حاكم بر آن جامعه نيز موثر است.
"عدم تفاوت آشكار در مواضع احزاب" نيز از جمله دلايلي است كه موجب عدم تمايل و رغبت مردم براي حضور در احزاب شده است. به گونه اي كه كمتر حرف، ايده و برنامه جديد و متفاوتي از احزاب شنيده مي شود. مرامنامه بسياري از احزاب در جبهه اصلاح طلبان و نيز در جبهه اصولگرايان بسيار به يكديگر شباهت دارد. طبيعي است احساس نياز براي عضويت در يك تشكل براساس آرمان ها، جذابيت ها و ايده هاي جديد و بكر گروه هاست در غير اين صورت و در زماني كه همه گروه ها از يك چيز سخن مي گويند، دليلي براي عضويت در يك حزب و گروه سياسي نمي توان متصور شد.
2- ناآگاهي و بدبيني عمومي نسبت به جايگاه احزاب
با توجه به وارداتي بودن پديده حزب و ادبيات سياسي مربوط به آن، قشرهاي عظيمي از جامعه نسبت به جايگاه احزاب و گروههاي سياسي در ساماندهي و بهينهسازي ساختار سياسي كشور بياطلاع بودند و حتي بسياري از تحصيلكردگان و آگاهان سياسي نيز نسبت به تأثير آن در ترقي كشور ترديد داشتهاند كه اين بياطلاعي و ترديدها هنوز نيز در بخشهايي از عوام و خواص طبقات اجتماعي وجود دارد و بخشي از بدبينيها و ذهنيتهاي نامطلوب تاريخي جامعه نسبت به احزاب و گروهها، از همين بياطلاعيها و ترديدها ناشي ميشود.
احزاب هنوز نتوانسته اند به مردم بقبولانند كه حضور آنها براي جامعه مفيد است. ذهنيت منفي مردم نسبت به احزاب، سابقه تبليغات سوء دولت ها عليه احزاب و... موجب شده تا هنوز اين احساس در مردم ايجاد نشود كه تشكيل يك حزب و عضويت آنها در آن، مي تواند در بهبود اوضاع و شرايط سياسي اقتصادي و... موثر باشد.
3- فقدان همسويي احزاب با اعتقادات عمومي و مذهبي مردم
فقدان همسويي عملكرد احزاب با سنن، آداب و اعتقادات عمومي و مذهبي، وابستگي به اجانب و نظامهاي مستبد داخلي، و وجود بيصداقتي و شعارزدگي در عمل اين تشكلها در طي تاريخ ايران ازمسائل ديگردرونی احزاب است که بدبيني مردم راسبب شده است.
4- افراط و تفريط وجدایی از مطالبات واقعي مردم
احزاب و تشكلهای سیاسی عمدتا پيوندهاي واقعي با مردم و مطالبات آنها نداشتند و از بطن مردم نجوشيده بودندکه موجب ركود تحزّب شده است.
عمر مفيد و رسمي پر سابقه ترين احزاب سياسي ايران کمتر از تعداد انگشتان دو دست بوده است. شايد در مورد علل ناپايداري احزاب بتوان شخص مدار بودن و افراط و تفريط هاي پيوسته را نام برد. به قول گراهام فولر، شرق شناس آمريکايي: «وقتي به رنگ فرش ايراني نگاه مي کني، در آن افراط گري مشاهده مي شود».
5- شخص محوری وفقدان برنامه
احزاب ايراني، برنامه محور نيستند و شخص محور هستند؛ چپ سنتي ايران يعني كروبي،چپ مدرن ايران يعني خاتمي، اصولگرايان و نئومحافظه كاران ايران يعني پيروان احمدي نژاد، راست سنتي و عقلاني نيز يعني رهروان ناطق نوري.
به همين دليل حزب مشاركت شعار خود در انتخابات دهم را «يا خاتمي يا هيچ» ميگذارد و اعتماد ملي اعلام ميدارد كروبي در هيچ شرايطي كنار نميرود. ...
ايرانيان هم عادت کرده اند كه در بحث حكومت داري ذهنيت خود را متوجه ويژگيهاي قدرتمندان نمايند و با توصيف آنها به افراد خوب و يا بد، قدرت آنان را نتيجه بگيرند. اين خصلت «اهورا/ اهريمن»، «فرشته/ ديو» ، «خوب/ بدي»، جامعه ايراني، در نتيجه فعالان حزبي را به مجبور به ثنويت گرايي «خاتمي / احمدينژاد»،«كروبي/ احمدينژاد»، «كروبي/ خاتمي» و «خاتمي / كروبي» سوق ميدهد.
6ــ وابستگي به بيگانگان و ايدئولوژيهاي الحادي
يكي از مشكلات تاريخي احزاب و موجد بدبيني بيشتر به اين تشكلها، وابستگي بعضي از آنها به دو قطب شرق و غرب و بهويژه تحت الحمايگي آنها به شوروري سابق يا وابستگي به مجموعههاي فراماسونري بوده است؛ همچنانكه وابستگي يكي از سه يا چهار جريان اصلي احزاب و گروههاي سياسي ــ يعني چپگرايان ــ به ايدئولوژي الحادي ماركسيستي ــ لنينيستي، ميان آنها و عامه مردمِ پايبند به اعتقادات عميق اسلامي، فاصله افزونتري ايجاد كرد.
شايان ذكر است كه بهطور كلي عمدهترين گروهها و احزاب دهههاي 1320، 1340، 1350 جريانات چپ وابسته به نظامهاي سوسياليستي شوروي سابق و نظام كمونيستي و مائوئيستي چين بودند.
خيانتها، دسيسهها و كارشكنيهايي كه بر اثر پيروي كوركورانه حزب توده و ساير گروهكهاي چپ، از دستورات و خطمشيهاي سران نظام سوسياليستي شوروي سابق در مسائل و صحنههاي مختلف همچون جنگ جهاني دوم و خيانت سران احزاب كمونيست در شمال و غرب كشور، مسائل نفت شمال در دهه 1320 و سپس مسأله ملّي شدن صنعت نفت و جريانات دوران انقلاب اسلامي و... انجام شد، سبب افزايش بدبيني و بياعتمادي تاريخي نسبت به احزاب در ايران شد.
در دهه1370 و80، كشورهاي غربي با رهبري و سردمداري ايالات متحده امريكا براي نفوذ و مداخله در جريانهاي حزبي داخلي تلاش بسيار روزافزوني نمودهاند تا بهزعم خويش به وسيله اين احزاب و جريانهاي روشنفكري و نخبهنما، طرح براندازي و انقلابهاي مخملين اجراشده در بعضي از جمهوريهاي شوروي سابق ــ و همسايگان روسيه فعلي ــ و بلوك شرق را نيز در ايران اجرا نمايند.
سرمايه گذاري بر روي احزاب به سياست علني آمريكا مبدل شده است.آمريكا علنا اعلام می کند بودجه هايي را اختصاص داده تا احزاب،تشکل ها و مطبوعاتی را عليه نظام اسلامی ايجاد وپشتیبانی كند.
گروه هايي كه به تضعيف اصل ولايت فقيه در كشور و تضعيف جنبه ديني و اسلامي مي پردازند قطعا مورد حمايت آمريكا، انگليس، اسرائيل و ساير دشمنان انقلاب اسلامي هستند و آنها مايلند كه اين گروه ها تقويت شوند و دشمن هميشه به دنبال راه هايي است كه دستش براي اين چنين احزابي رو نشود.
دعوت از سران بعضي جريانها و گروههاي سياسي و روشنفكري به كنفرانسهاي خارج از كشور ــ همانند كنفرانس برلين ــ با همين هدف انجام پذيرفت و متأسفانه بعضي از جريانهاي سياسي و حزبي و اعضاي اين تشكلها بدون درس گرفتن از گذشته، به اين دعوتها و مطالبات پاسخ مثبت دادند و به آن آغوش گشودند و با اتخاذ روشي افراطي، خط سير عبور از نظام را دنبال كردند.
ج- فرهنگ جامعه و مردم
1- نهادینه نشدن فرهنگ حزبي و استنباط منفي ازآن
در ميان ايرانيان و در فرهنگ ما فعاليت جمعي و گروهي جايگاه مناسبي ندارد. فرديت در معناي منفي آن ، تبديل شدن اختلافات فكري به اختلافات شخصي ، هيجاني و احساسي عمل نمودن ، عدم پذيرش يكديگر و آستانه پايين تحمل باعث شده تا تمايل زيادي به جمع گريزي ايجاد و به راحتي هر گروه متلاشي و يا دچار انشعاب شود.
در ايران همچنان جايگاه افراد از نهادها مهمتر است و به همين دليل مشاهده مي شود كه حتي در شرايط حضور احزاب ، افراد و شخصيت ها در تصميم گيري هاي سياسي نقش بيشتري دارند.
عدم تعميق فرهنگ حزبي و استنباط منفي ازآن به گونه اي است كه گاه عضويت در يك حزب و يا حزبي بودن ، داراي بار منفي است.تاآنجا که برخی نخبگان و فعالان سياسي كشور نيز يكي از افتخارات خود را "حزبي نبودن" مي دانند.
برهمین اساس، گروهى از تحليلگران از پديده سوم تير84 به عنوان"پايان احزاب" ياد مى كنند چه آنكه پيش از اين در هيچ انتخاباتى، احزاب، چنين دستچين شده، نامزدهاى خود را به سبد آراى عمومى عرضه نكرده بودند وپيشرفت نسبى در اين حوزه قابل ملاحظه بود، با اين حال برنده انتخابات نهم(احمدی نژاد) نامزدی غيرحزبى بود.
2- تجربه ناموفق احزاب
عدم قدمت طولاني و تجربه ناموفق احزاب در ايران موجب شده است كه انباشت تفكر سياسي و حزبي صورت نگيرد. برغم سابقه يكصدساله تحزب در كشورمان ، در بيشتر اين دوران فضاي بسته سياسي و عدم فعاليت احزاب مستقل و واقعي حاكم بوده است.
حادثه سوم تير84 در بستر يكسري از تحولاتي كه در دوره قبل اتفاق افتاده بود، به وجود آمد. به تعبير ديگر پيش از سوم تير، كشور در دورهي 8 ساله حاکمیت اصلاح طلبان، شاهد اتفاقات بسيار متعدد و پرتنشي بود.
نكته اصلي در 8 سال پيش از سوم تير اين بود كه تئوري مدرنيزاسيون دوباره در جامعه ايران احيا شده است و ميگفتند كه اصلا دوم خرداد اتفاق افتاده براي اين كه مردم ايران مدرن شدهاند و در تاريخ ايران يك موقعي انقلاب اسلامي اتفاق افتاده، مضمون اين بود كه به اشتباه به اسلام روي آورده و حالا بعد از مدتها دولت كارهاي توسعهاي داشته و به مدرنيزاسيون و جهان مدرن برگشته است.
پس از انتخابات دوم خرداد در جامعه از منظر اجتماعي - سياسي ذهنيت و تلقيهايي در روند كشور به وجود آمد كه در واقع حادثه سوم تير آزمون و ارزيابي آن تلقيها و ذهنيتهاست. بنابراين سوم تير يك آزمون براي فرضيهاي بود كه طي 8 سال طرح شده بود؛ آزموني كه آن فرضيه را ابطال كرد.
3- تفاوت ماهیت حزب درفرهنگ غربی وایرانی
حزب در فرهنگ غرب به معناي گردآمدن عده اي به دور هم و عضوگيري اجتماعي با برنامه و اهداف مشخص براي كسب قدرت است و در حقيقت حزب در فرهنگ غربي براي كسب و حفظ قدرت ايجاد شده اما در كشورما باتوجه به اصول، ارزش ها و ويژگي هاي فرهنگي كشورمان اصولا قدرت طلبي و تلاش براي كسب قدرت به خودي خود يك ارزش محسوب نمي شود بلكه فرصت خدمت است.
براین اساس انتظاری که از احزاب درایران می رود کاملا متفاوت است و صرف تلاش براي كسب قدرت ازسوی آنها وضعف خدمت رسانی به مردم موجب ناکامی احزاب می شود. (www.baznevis.com-( www.kayhannews.ir
فهرست منابع:
امام خمینی(ره)، صحيفه نور
احزاب سياسي در ايران، نشريه بنياد تاريخ انقلاب اسلامي، مجموعه شمارههاي 153 الي 56 سال 1378
بابايي ،علي ، غلام رضا، فرهنگ سياسي، تهران، نشر آسيان، 1383
برزين، سعيد، جناحبندي سياسي در ايران از دهه 1360 تا 2 خرداد 1376، نشرمركز، چاپ 4، تهران، 1378.
تبريزنيا، علل ناپايداري احزاب سياسي در ايران، تهران، مركز نشر بينالمللي، 1371، ص 246
جعفريان، رسول ، جريانها وجنبشهاي مذهبي ـ سياسي ايران، نشر پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي ، چاپ دوم، 1381
جریان شناسی سياسي، پژوهشكده تحقيقات اسلامي سپاه
چپ در ايران، فصلنامه فرهنگي و اجتماعي گفتگو، شماره 31، بهار 1380
حجاريان، سعيد ، "احزاب و ضرورت وجود آنها در روند انقلاب"، هفته نامه مشاركت، 15 فروردين 1379
زيباكلام، صادق "استبداد مانع تاريخي حزب در ايران"،
سید احمد میری ، تساهل آری یانه ، ص266 ، نشر موسسه فرهنگی اندیشه معاصر
شادلو، عباس ،. اطلاعاتي درباره احزاب و جناحهاي سياسي ايران امروز، نشر گستره، تهران، 1379.
شعباني ساروئي، رمضان ،جریان شناسی ،سازمان بسیج فرهنگیان، 1387
شکوهی، علی ، سلسله مقالات جریان شناسی گروههای سیاسی پس از انقلاب
فرهنگ علوم سیاسی، مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران ، 1374
فصل نامه کتاب نقد، شماره 22 ، بهار 81، ويژه جريان شناسي.
فصل نامه دانشپژوهان شماره 6
قرباني، نبيالله "تحزب و توسعه؛ بررسي موانع تحزب در ايران"، مندرج در: تحزب و توسعه سياسي، كتاب دوم،
قوام، عبدالعلي، چالشهاي توسعه سياسي، تهران، نشر قومس، چ 3، 1384، ص 152
ماهنامه زمانه - شماره 66
مجله اطلاعات سياسي، اقتصادي، سال 12، شماره 126 ـ 125 بهمن و اسفند 1376.
منصورنژاد، محمد - متغيرها و شاخصههاى جريانشناسى سياسى -فصل نامه علوم سياسي - شماره30
منصور نژاد، محمد ، دين و توسعه فرهنگى، سياسى و اقتصادى
معرفت ، شماره 23، ص 71 و علی ربانی گلپایگانی، تحلیل و نقد پلورالیسم دینی
نجفي، موسي، جريا ن شناسي و فلسفه سياسي در تاريخ معاصر ايران، نشر دفتر فرهنگي و امور دانشجويي دانشگاه علوم اسلامي رضوي چاپ اول: پاييز 1379.
سایت مركز اسناد انقلاب اسلامی
همشهري آنلاين
http://www.khamenei.ir
www.daneshnameh.roshd.ir
www.baznevis.com
http://www.bashgah.net
http://www.motalebe.ir
http://www.bpdanesh.ir
http://www.kayhannews.ir
www.BornaNews.ir
www.farsnews.com
http://www.asalooyenews.com
http://www.encyclopaediaislamica.com
http://www.hawzah.net
www.afkarenow.com
http://www.irandiplomacy.ir
http://alef.ir
http://www.basirat.ir
http://seyyed.parsiblog.com
www.ircongress.com
http://www.rajanews.com
http://www.shora-gc.ir
http://www.encyclopaediaislamica.com
http://www.irna.ir
http://www.farsnews.com
http://www.kayhannews.ir/
http://ahmadghadiri.blogfa.com
http://shafaf.ir
http://www.jahannews.com
http://ahmadghadiri.blogfa.com
نویسنده : بهزاد کاظمی
|