حضرت آيت الله خامنه اي مدظله العالي در 24 آذر 87 در دانشگاه علم و صنعت ايران موضوع توجه به "صورت و سيرت انقلاب" را مورد تاکيد قرار دادند که در اينجا رهنمود معظم له را با هم مرور مي نماييم:
مسئلهى بازخوانى انقلاب به نظر من مسئلهى مهمى است. حالا هم وقت خيلى زياد نيست که من به تفصيل صحبت کنم، هم وضع سرماخوردگى و سينهى من، اين اجازه را نميدهد. من چند روز است دچار سرماخوردگى هستم و نخواستم اين قرارى را که امروز با شما گذاشتيم، به تأخير بيندازم. اين بود که با همين حال آمدم. اين، بالاخره محدوديتى در صحبت من با شما ايجاد ميکند.
يک نکته در باب شناخت اين تاريخچهى پرماجراى انقلاب ما اين است که توجه کنيم که کشور ما بعد از اينکه سالهاى متمادى دچار استبداد سلطنتى بود تا دورهى مشروطه، مشروطيت يک فرصتى بود براى تنفس؛ يعنى انتظار اين بود که حادثهى نهضت مشروطيت يک مجال تنفسى براى اين ملت به وجود بياورد، به آنها آزادى بدهد؛ اما اينجور نشد. مشروطيت از همان اول به وسيلهى بيگانگان، به وسيلهى قدرت مسلط آن روزِ دنيا يا يکى از قدرتهاى مسلط آن روزِ دنيا که دولت انگليس بود، مصادره شد.
بعد از هرج و مرجى که در اوائل مشروطه به وجود آمد، به فاصلهى چند سال، همان دولت بيگانهى سلطهگر خارجى - يعنى انگليس - يک ديکتاتور خشن و بيرحم و بسيار خطرناکتر از سلاطين قبل از مشروطه - يعنى مظفرالدين شاه و ناصرالدين شاه - را بر سر کار آورد که او رضا خان بود. ديکتاتورىِ رضا خان بمراتب از ديکتاتورى ناصرالدين شاه و مظفرالدين شاه براى کشور و ملت ما بدتر و خشنتر بود که انگليسها او را سر کار آوردند. در واقع ما از دوران استبداد، وارد دوران آزادى نشديم، بلکه وارد دوران استبداد ديگرى همراه با وابستگى شديم؛ يعنى ملت طعم آزادى را نچشيد. لذا وقتى نهضت اسلامى در ايران شروع شد و امام هدف از اين نهضت را ريشهکن کردنِ حکومت استبدادى و حکومت سلطه و قطع نفوذ بيگانگان اعلام کرد، خيلى از مبارزين قديمى و افرادى که دستشان تو کار مبارزه بود، زياد باورشان نمىآمد؛ نميتوانستند درست تصور کنند که چطور ممکن است چنين چيزى! سلطنت را در اين کشور انسان از بين ببرد؟! من يادم است در همان سالهاى آخر مبارزه - که امام بحثهاى اساسى مربوط به حکومت را کرده بودند و اين بحثها در بين مردم پخش شده بود و ايشان اعلام کرده بودند که شاه خائن است و شاه بايد برود - بعضى از عناصر مبارز، فعال و خوب - که بعد هم در انقلاب فعاليتهاى زيادى داشتند - حتّى آنها، ميگفتند: مگر ممکن است؟! چطور امام مسئلهى سلطنت را مطرح ميکند؟ مگر ميشود با سلطنت درافتاد؟! باورشان نمىآمد. علت اين بود که دوران طولانى اختناق و استبداد در اين کشور همراه شده بود با نفوذ بيگانه، سلطهى بيگانه و حمايت بيگانگان از نظام سلطنت. ولى اين اتفاق افتاد.
نهضت عظيم اسلامى، همت مردم، رهبرىِ شخصيت بىنظيرى مثل امام - که حقاً و انصافاً شخصيت بىنظيرى بود - کار خودش را کرد. «صبر» و «بصيرت». بنده بارها از کلام اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) اين را نقل کردهام: «لايحمل هذا العلم الّا اهل البصر و الصّبر»؛ بصيرت - آگاهى - و صبر؛ يعنى استقامت، پافشارى، خسته نشدن. اين دو خصوصيت در ملت ايران پيدا شد و کار خودش را کرد و انقلاب پيروز شد. در واقع تشکيل نظام جمهورى اسلامى، پاسخى بود به نياز بلندمدتِ تاريخىِ ملت ايران. ملت ايران از دل آرزوهاى تاريخى خودشان، جمهورى اسلامى را عَلم کردند و سر پا کردند. خوب، بديهى است وقتى که يک نظامى اينجور در آرزوهاى ديرين مردم ريشه دارد، اين نظام ماندنى است؛ اين نظام قابليت بقاء دارد، قابليت رشد دارد، ريشه ميدواند و دشمنى با اين نظام آسان نيست. و اين اتفاق افتاد.
يقيناً هيچ جريان مبارز ديگرى نميتوانست در کشور ما نظام سلطنتى را از بين ببرد - جوانهاى عزيز! اين را بدانيد و مطمئن باشيد - جز جريان اسلامى و دينىاى که پيش آمد. هيچ جريان ديگرى، هيچ حزبى، هيچ مجموعهى مبارزى امکان نداشت بتواند نظام استبدادى وابستهى به قدرت آمريکا را در اين کشور سرنگون کند؛ کمااينکه جريانهاى مبارز قديمى در اين کشور، همه از کار افتاده بودند؛ چه جريانهاى چپ، چه جريانهاى راست، چه گروههاى مسلح. در سالهاى 54 و 55 همهى اين گروهها به وسيلهى آن دستگاه قلع و قمع شده بودند. تنها چيزى که ميتوانست آن رژيم باطل را ساقط کند، موج عظيم ملى بود؛ حضور يکپارچهى مردم، که اين هم جز با انگيزهى دين و با پيشوائى روحانيت مبارز و مرجعى مثل امام بزرگوار امکانپذير نبود. بعد هم که آن رژيم فاسد سرنگون شد، هر نظام ديگرى غير از نظام جمهورى اسلامى - چه نظام چپ، چه نظام راست - اگر سر کار مىآمد، امکان نداشت بتواند در مقابل نفوذ دشمن، در مقابل دخالتهاى گوناگون دشمن مقاومت کند.
ما ديديم که چطور انقلابهائى که سر کار آمدند، چند سالى هم بودند؛ چه از نوع چپ، چه از نوع ميانه، اما نفوذ و دخالت آمريکا - دخالت سياسىاش، دخالت نظامىاش، محاصرهى اقتصادىاش - اينها را نابود کرد؛ از بين برد. شما امروز نگاه کنيد به اروپاى شرقى - که يک مرکز عمدهى حکومتهاى سوسياليستى و چپ بود - و ببينيد که کارشان به آنجا رسيده که پايگاههاى نظامى و موشکى آمريکا در همان کشورهاى چپِ سابقِ اروپاى شرقى گذاشته ميشود و آمريکائىها آنجا حضور پيدا ميکنند! بنابراين، هيچ نظامى جز جمهورى اسلامى نميتوانست در مقابل نفوذ و فشار آمريکا مقاومت کند.
اين نکته را هم عرض کنيم: علت دشمنى عميق و آشتىناپذير استکبار و در رأس آنها آمريکا و شبکهى صهيونيستى دنيا با جمهورى اسلامى، اين حرفهائى که گاهى گوشه و کنار گفته ميشود - چه چيزهائى که آنها شعارش را ميدهند، چه تصوراتى که بعضى در داخل ميکنند - نيست. مسئله اين است که جمهورى اسلامى يک «نفى» با خود دارد، يک «اثبات».
نفى استثمار، نفى سلطهپذيرى، نفى تحقير ملت به وسيلهى قدرتهاى سياسى دنيا، نفى وابستگى سياسى، نفى نفوذ و دخالت قدرتهاى مسلط دنيا در کشور، نفى سکولاريسم اخلاقى؛ اباحيگرى؛ اينها را جمهورى اسلامى قاطع نفى ميکند.
يک چيزهائى را هم اثبات ميکند: اثبات هويت ملى، هويت ايرانى، اثبات ارزشهاى اسلامى، دفاع از مظلومان جهان، تلاش براى دست پيدا کردن بر قلههاى دانش؛ نه فقط دنبالهروى در مسئلهى دانش، و فتح قلههاى دانش؛ اينها جزو چيزهائى است که جمهورى اسلامى بر آنها پافشارى ميکند.
اين نفى و اين اثبات؛ اينها دليل دشمنى آمريکا و دشمنى شبکهى صهيونيستى دنياست. اگر نفوذ آمريکا را قبول کنيم، دشمنىها کم خواهد شد؛ اگر راضى شويم که ملت ما به وسيلهى بيگانگان به طرق مختلف تحقير شود، دفاع از هويت ملى يا دفاع از ارزشهاى اسلامى را کنار بگذاريم، مطمئناً دشمنىها به همين نسبت کم خواهد شد. اينکه ميگويند جمهورى اسلامى رفتار خود را عوض کند، يعنى اين. شنفتهايد گاهى مسئولين سياسى کشورهاى مستکبر از قبيل آمريکا، دربارهى ايران که صحبت ميکنند، ميگويند: ما نميگوئيم جمهورى اسلامى از بين برود، ميگوئيم جمهورى اسلامى رفتارش را عوض کند. رفتارش را عوض کند، يعنى اين؛ يعنى از اين نفى و از اين اثبات دست بردارد. اين را ميخواهند.
با همين ايستادگى در اين نفى و در آن اثبات، جمهورى اسلامى توانسته با جبههى گستردهى مجهز به انواع امکانات مواجه شود و در مقابل او مقاومت کند؛ همان حالتى که در هشت سال دفاع مقدس بود که شرق و غرب و اروپا و ناتو و بعضى از کشورهاى عربى و همه، دست به دست هم دادند عليه جمهورى اسلامى و جمهورى اسلامى بالاخره همهى آنها را وادار به عقبنشينى کرد و خود هيچ عقبنشينى نکرد. در عرصهى سياسى و در سالهاى بعد از جنگ تا امروز همين معنا وجود داشته؛ يعنى جمهورى اسلامى توانسته در مقابل اين جبههى عظيمى که در برابرش شکل پيدا کرده، بايستد؛ نه فقط عقبنشينى نکند، بلکه پيشروى کند و به دشمن ضربه وارد کند. اين، اتفاق افتاده.
شما وضعيت امروز آمريکا را در خاورميانه نگاه کنيد، پانزده سال قبلِ او را هم نگاه کنيد و ببينيد وضع آمريکا در خاورميانه چه جورى است؛ روزبهروز منفورتر، روزبهروز ذليلتر، ناکامتر؛ در مسئلهى فلسطين، يک جور؛ در مسئلهى لبنان، يک جور؛ در قضاياى عراق و افغانستان، يک جور. آمريکا در طرحهاى خودش در خاورميانه - که عمدتاً هم آماج هدف اين طرحها جمهورى اسلامى بود؛ بيش از آنچه که آن کشورها باشند - ناکام مانده؛ ضربه خورده. و جمهورى اسلامى توانست بايستد و مقاومت کند. خوب، البته توطئهها زياد بوده؛ دههى اول انقلاب يک جور، و دههى دوم و سوم انقلاب توطئههاى گوناگونى بود - تفاصيلش را نميرسم عرض کنم؛ وقت ميگذرد - اما نکتهى اصلى که هم دانشجوها، هم دانشگاهيان عزيز، هم همهى آحاد ملت، بخصوص نخبگان و هوشمندان بايد به او توجه کنند، اين است که نظام جمهورى اسلامى اين «توانائى» و اين «اقتدار ذاتى» را دارد؛ همچنانى که تا امروز در طول اين سى سال توانسته ايستادگى کند. آنها همهى همتشان اين بود که جمهورى اسلامى را نابود کنند و از بين ببرند؛ اما نه فقط نابود نشد، بلکه روزبهروز در بخشهاى مختلف قوىتر شد.
اين «توانائىِ ماندن»، اين «اقتدار»، اين «ظرفيت بقاء» بايستى حفظ شود. اينجور نيست که ما هر جور عمل کنيم - ولو بىتفاوت، ولو با عدم توجه به وظائف حساس و مهم - باز هم همين ظرفيت مقاومت باقى بماند؛ نه، بايستى نظام جمهورى اسلامى را به معناى حقيقى کلمهاش حفظ کرد، تا بتوان از منافع اين ملت، از منافع اين کشور، اين ملت را بهرهمند کرد؛ تا بتوان اين ملت را به اوج ترقى و آرزوها و آرمانهاى خودش رساند.
آنچه مهم است اين است که نظام جمهورى اسلامى يک ساخت حقوقى و رسمى دارد که آن قانون اساسى، مجلس شوراى اسلامى، دولت اسلامى، انتخابات - همين چيزهائى که مشاهده ميکنيد - است، که البته حفظ اينها لازم و واجب است؛ اما کافى نيست.
هميشه در دلِ ساخت حقوقى، يک ساخت حقيقى، يک هويت حقيقى و واقعى وجود دارد؛ او را بايد حفظ کرد. اين ساخت حقوقى در حکم جسم است؛ در حکم قالب است، آن هويت حقيقى در حکم روح است؛ در حکم معنا و مضمون است. اگر آن معنا و مضمون تغيير پيدا کند، ولو اين ساخت ظاهرى و حقوقى هم باقى بماند، نه فايدهاى خواهد داشت، نه دوامى خواهد داشت؛ مثل دندانى که از داخل پوک شده، ظاهرش سالم است؛ با اولين برخورد با يک جسم سخت در هم ميشکند. آن ساخت حقيقى و واقعى و درونى، مهم است؛ او در حکم روح اين جسم است. آن ساخت درونى چيست؟ همان آرمانهاى جمهورى اسلامى است: عدالت، کرامت انسان، حفظ ارزشها، سعى براى ايجاد برادرى و برابرى، اخلاق، ايستادگى در مقابل نفوذ دشمن؛ اينها آن اجزاء ساخت حقيقى و باطنى و درونى نظام جمهورى اسلامى است. اگر ما از اخلاق اسلامى دور شديم، اگر عدالت را فراموش کرديم، شعار عدالت را به انزواء انداختيم، اگر مردمى بودنِ مسئولان کشور را دستکم گرفتيم، اگر مسئولين کشور هم مثل خيلى از مسئولين کشورهاى ديگر به مسئوليت به عنوان يک وسيله و يک مرکز ثروت و قدرت نگاه کنند، اگر مسئلهى خدمت و فداکارى براى مردم از ذهنيت و عمل مسئولين کشور حذف شود، اگر مردمى بودن، سادهزيستى، خود را در سطح تودهى مردم قرار دادن، از ذهنيت مسئولين کنار برود و حذف شود؛ پاک شود، اگر ايستادگى در مقابل تجاوزطلبىهاى دشمن فراموش شود، اگر رودربايستىها، ضعفهاى شخصى، ضعفهاى شخصيتى بر روابط سياسى و بينالمللى مسئولين کشور حاکم شود، اگر اين مغزهاى حقيقى و اين بخشهاى اصلىِ هويت واقعى جمهورى اسلامى از دست برود و ضعيف شود، ساخت ظاهرىِ جمهورى اسلامى خيلى کمکى نميکند؛ خيلى اثرى نميبخشد و پسوند «اسلامى» بعد از مجلس شورا: مجلس شوراى اسلامى؛ دولت جمهورى اسلامى، به تنهائى کارى صورت نميدهد. اصل قضيه اين است که مراقب باشيم آن روح، آن سيرت از دست نرود، فراموش نشود؛ دلمان خوش نباشد به حفظ صورت و قالب. به روح، معنا و سيرت توجه داشته باشيد. اين، اساس قضيه است.
و من به شما عرض بکنم که تغيير سيرت، تغيير آن هويت واقعى، بتدريج و خيلى آرام حاصل ميشود. توجه بعضىها به اين، غالباً جلب نميشود، يا خيلىها توجهشان جلب نميشود. يک وقتى ممکن است همه متوجه شوند، که کار از کار گذشته باشد. خيلى بايد دقت کرد. چشم بيناى طبقهى روشنبين و روشنفکر جامعه - يعنى طبقهى دانشگاهى - و چشم بيناى دانشجويان بايد اين مسئوليت را هميشه براى خودش قائل باشد.
نظام اسلامى، نظام اسلامى است در ظاهر و باطن؛ نه فقط نظام اسلامى در ظاهر. صرف اينکه حالا يک شرائطى در قانون اساسى براى رئيس جمهور و براى رهبر و براى رئيس قوهى قضائيه و براى شوراى نگهبان و براى که و که معين شده؛ و چه و چه، اينها کافى نيست؛ اگرچه اينها لازم است. انحراف در هدفها، در آرمانها، در جهتگيرىها را بايد مراقبت کرد که پيش نيايد. و اين چيزى است که ما در طول اين سالهاى طولانى - بخصوص بعد از جنگ و بعد از رحلت امام - درگيرش بوديم؛ جزو درگيرىهاى اساسى در اين دو دههى گذشته، يکى همين بوده. تلاشهاى زيادى شده است براى اينکه جمهورى اسلامى را از روح و معناى خودش خارج کنند. تلاشهاى زيادى کردهاند؛ به شکلهاى مختلف؛ چه در زمينههاى سياسى، چه در زمينههاى اخلاقى، چه در زمينههاى اجتماعى؛ از اظهاراتى که شده و حرفهائى که زده شده. ما يک دورهاى را هم مشاهده کرديم که در مطبوعات ما رسماً، علناً، جدائى و تفکيک دين از سياست را اعلان کردند! اصلاً مسئلهى يکى بودن دين و سياست را که اساس جمهورى اسلامى و اساس حرکت عمومى مردم بود، زير سؤال بردند. از اين بالاتر؟! در دورانى، در مطبوعات ما ديده شد که صريحاً، علناً، از رژيم ظالم، جبار و سفاک پهلوى دفاع شد! براى اينکه چنين حالتى پيش نيايد و براى برخورد با اين انحراف، ميشود با برجسته کردن مرزهاى اعتقادى و فکرى و سياسى، جلوى اين انحراف را گرفت. شاخصهاى هويت اسلامى بايستى معلوم باشد: شاخص عدالتطلبى، شاخص سادهزيستى مسئولان، شاخص کار و تلاش مخلصانه، شاخص طلب و پويائى علمى بىوقفه، شاخص ايستادگى قاطع در مقابل طمعورزى و سلطهى بيگانگان، شاخص دفاع از حقوق ملى. از حقوق ملت، دفاعِ شجاعانه کردن يک شاخص است؛ مثل همين حق هستهاى؛ مسئلهى هستهاى. اين يکى از دهها نياز کشور ماست؛ تنها مسئلهى ما نيست؛ اما وقتى دشمن روى اين نقطه متمرکز شد، ملت هم ايستادگى کرد. در اين نقطهاى که دشمن روى او تمرکز پيدا کرده است، اگر ملت عقبنشينى کند، اگر مسئولين عقبنشينى کنند و از اين حق قطعى و روشن صرفنظر کنند، بدون ترديد راه براى دستاندازى به حقوق ملى براى دشمن باز خواهد شد.
اجتناب از اشرافيگرى؛ يعنى ضد ارزش کردن. در انقلاب ما اين نکته وجود داشت؛ اين را بتدريج بعضىها سعى کردند کمرنگ کنند. اين در مسائل اقتصادى ما اثر دارد، در مسائل روانى ما اثر دارد. اشرافيگرى و گرايش به اشرافيگرى، يک ضد ارزش بود در انقلاب. يعنى افرادى در سطوح مختلف بودند که از اينکه به اشرافيگرى نسبت داده شوند، يا از آنها چيزى ديده شود که جزو خصوصيات اشرافيگرى باشد، بشدت اجتناب ميکردند. مسئولين کشور در درجهى اول متعهد به اين قضيه هستند و بايد باشند. اين تدريجاً ضعيف شد. امروز خوشبختانه همان موج ضد ارزش کردن اشرافيگرى، بحمداللَّه وجود دارد؛ يعنى دولت، مسئولين دولتى سادهزيستند، مردمى هستند و اين خيلى فرصت خوبى است؛ نعمت بزرگى است. اين يکى از شاخصهاست.
مسئلهى ارزش جهاد و شهادت، يکى ديگر از شاخصهاست. ارزش مجاهدت، مقام والاى شهادت، از جملهى چيزهائى بود که به وسيلهى عناصرى - کسانى، دستهائى - زير سؤال رفت. جهاد را زير سؤال بردند، شهادت را زير سؤال بردند. اين، يکى از شاخصهاست؛ بايد برجسته شود. احترام به شهيدان، احترام به جهاد و مجاهدان بايستى جزو بخشهاى برجستهى پرچم جمهورى اسلامى قرار بگيرد. جمهورى اسلامى به جهاد و شهادت شناخته ميشود.
اعتماد به مردم، عقيدهى واقعى به مشارکت مردم. بعضىها اسم مردم را مىآورند؛ اما حقيقتاً اعتقادى به مشارکت مردم ندارند. بعضى اسم مردم را مىآورند؛ اما به مردم اعتماد ندارند. بناى جمهورى اسلامى بر اعتماد به مردم و اعتقاد به مشارکت مردم است.
شجاعت در برابر هيبت دشمن، جزو شاخصهاست. در مقابل دشمن اگر مسئولين کشور احساس رعب و خوف بکنند، بر سر ملت بلاهاى بزرگ خواهد آمد. آن ملتهائى که ذليل و مقهور دست دشمن شدند، عمدهى علت اين بود که مسئولان - پيشروان قافلهى ملت - شجاعت لازم، اعتماد به نفس لازم را نداشتند. گاهى در بين آحاد مردم عناصر مؤمن، فعال، فداکار، آمادهى به جانبازى هستند، منتها مسئولين و رؤسا وقتى خودشان اين آمادگى را ندارند، نيروهاى آنها هم از بين ميرود و اين ظرفيت هم نابود ميشود. آن روزى که شهر اصفهان در دورهى شاه سلطان حسين مورد غارت قرار گرفت و مردم قتل عام شدند و حکومت باعظمت صفوى نابود شد، خيلى از افراد غيور بودند که حاضر بودند مبارزه و مقاومت کنند؛ اما شاه سلطان حسين ضعيف بود. اگر جمهورى اسلامى دچار شاه سلطان حسينها بشود، دچار مديران و مسئولانى بشود که جرأت و جسارت ندارند؛ در خود احساس قدرت نميکنند، در مردم خودشان احساس توانائى و قدرت نميکنند، کار جمهورى اسلامى تمام خواهد بود.
نزديکى با ملتهاى مسلمان. ملتهاى مسلمان عمق استراتژيک نظام جمهورى اسلامىاند. چرا تبليغات عجيب و غريب آمريکائى و انگليسى سعى ميکنند بين ملتهاى مسلمان با ملت ايران جدائى بيندازند؟ چرا؟ با مسئلهى قوميت، با مسئلهى سنى، شيعه؟ چون ميدانند آنها عمق راهبردى و عمق استراتژيک جمهورى اسلامى محسوب ميشوند. تکيهگاه يک ملت به عمق استراتژيک اوست. نميخواهند ملت ايران و نظام جمهورى اسلامى از اين حمايت و طرفدارىاى که از او در کشورهاى مختلف ميشود - که البته بىنظير هم هست - برخوردار باشد. شما در هيچ جا نمىبينيد که در يک کشورى از رؤساى يک کشور ديگرى، آحاد مردم - نه سياسيون - تجليل و احترام کنند؛ عکسشان را بلند کنند، نامشان را با هيجان بياورند؛ جز جمهورى اسلامى. در کشورهاى مسلمان هر جا برويد، آنجائى که رد پائى از جمهورى اسلامى هست، مردم نسبت به آن و نسبت به جمهورى اسلامى ابراز احساساتشان اينجورى است. دشمن اين را نميخواهد؛ دشمن نميخواهد اين ارتباط برقرار باشد. جمهورى اسلامى بايد اين را يکى از وظائف خودش بداند. اين جزو آن شاخصهاى اصلى است.
حالا شما نگاه کنيد در اين نوشتجات آدمهاى يا کوتهنظر - که خوشبينانهاش اين است که بگوئيم کوتهنظرند - يا اگر بدبينانه نگاه کنيم، مغرض و خائن، که از ارتباط جمهورى اسلامى با مردم لبنان، با مردم عراق، با مردم افغانستان، با مردم فلسطين، صريحاً و بارها انتقاد کردهاند و انتقاد ميکنند. ديدهايد شما، متأسفانه در مطبوعات ما و در بعضى از تريبونهاى سياسى، که اين چيزها گفته ميشود. اين ضديت با يکى از شاخصهاى اساسى جمهورى اسلامى است. نه، جمهورى اسلامى منافع ملتهاى مسلمان را منافع خودش ميداند؛ با آنها مرتبط است، از آنها دفاع ميکند؛ از مظلوم دفاع ميکند، از ملت فلسطين دفاع ميکند؛ اينها شاخصهاست و اينها بايستى برجسته شود. دانشجو و دانشگاهى، بخصوص دانشجو ميتواند در اين ميدان نقشآفرين باشد؛ ميدان حفظ شاخصها، برجسته کردن شاخصها و مختصات حقيقى جمهورى اسلامى؛ غير از مختصات ظاهرى که اسمها و مقامات رسمى و حقوقى و اينهاست. شما ميتوانيد سهيم باشيد، ميتوانيد اقدام کنيد. و البته و خوشبختانه، ملت ما ملت بيدارى است.
حالا من يک بخش عمدهاى از بحثى که امروز ميخواستم بکنم، دربارهى مسئلهى پيشرفت و عدالت بود - که گفتيم دههى چهارم دههى پيشرفت و عدالت است - منتها هم وقت گذشت، هم با وضعى که حالا حنجرهى من پيدا کرده، خيلى شما را بيشتر از اين زحمت ندهم. فقط چند جمله عرض بکنم؛ آن بحث را ميگذاريم براى يک ديدار ديگر دانشجوئى انشاءاللَّه.
همين اندازه من عرض کنم به شما جوانان عزيز که علىرغم همهى آنچه که انجام گرفته است در اين سه دهه؛ توطئههاى گوناگون، از موذيگرىها و توطئههاى براندازى و کودتا که در سالهاى اول، دههى اول انقلاب بود، تا جنگ تحميلى، تا توطئههاى به اصطلاح نرم از بعد از دههى اول و بعد از پايان جنگ به اين طرف تا امروز، ملت ايران و جمهورى اسلامى ثابت کرد که شايسته و لايق باقى ماندن است؛ با قدرت ايستاد. بعد از اين هم حوادث گوناگون عالم نخواهد توانست اين درخت تناور را تکان بدهد، که آن روزى که يک نهال بود، نتوانستند از جا درش بياورند، امروز تبديل شده به يک درخت تناور و ريشهدار. جمهورى اسلامى را نميتوانند تکان بدهند. ما بايد خودمان مراقب باشيم که از درون پوک نشويم؛ از درون پوسيده نشويم. از دشمن بيرونى، آن وقتى که ما سلامت معنوى خودمان را حفظ کرديم، راهى را که اسلام و جمهورى اسلامى به ما نشان داده، پيش رفتيم و از آن راه منحرف نشديم، مطلقاً ترسى نداريم؛ به ما آسيبى نميزند؛ نميتواند آسيب بزند.
سياستهاى استکبار، سياستهاى آمريکا، سياستهاى شبکهى صهيونيستى عالم که آماج اولش براى دشمنى، به دلائل روشن، جمهورى اسلامى است، نميتوانند جمهورى اسلامى را از پا در بياورند. نه فقط نميتوانند از پا در بياورند، نميتوانند کند کنند. ما ميتوانيم با سرعت حرکت خودمان را پيش ببريم. البته منتظر توطئهى دشمن هستيم. اين توطئهها ادامه پيدا خواهد کرد، تا يک مقطعى؛ آن مقطع عبارت است از اقتدار همهجانبهى کشور که اين، کارِ شما دانشجوها، کارِ شما نسل جوان است. آن وقتى که توانستيد کشور را به اقتدار علمى و به اقتدار اقتصادى برسانيد و آن وقتى که توانستيد عزت علمى را براى کشور فراهم کنيد، آن روز البته توطئهها کم خواهد شد؛ مأيوس خواهند شد. تا وقتى به آن نقطه نرسيدهايم، منتظر توطئهها بايد بود و آمادهى مقابلهى با اين توطئهها بايد بود. و انشاءاللَّه هر روزى که بگذرد، شما قوىتر خواهيد بود، دشمن شما ضعيفتر خواهد شد و آن روزى که پيروزى نهائى نصيب ملت بشود، انشاءاللَّه روز دورى نخواهد بود.
پروردگارا! آنچه را که گفتيم و شنيديم، براى خودت، در راه خودت و مقبول درگاه خودت قرار بده. پروردگارا! برکات خودت را بر نظام جمهورى اسلامى، بر فدائيان اين نظام، شهداى راه آرمانهاى اين نظام و بر امام بزرگوار اين نظام نازل بفرما؛ رحمت خودت و فضل خودت را بر اين جوانان عزيز، بر مجموعهى جوانان کشور و دانشجويان عزيز ما نازل کن؛ ما را همواره جزو سربازان و رهروان اين راه قرار بده؛ ما را در همين راه بميران. پروردگارا! درجات شهداى عزيز ما را روزبهروز بالاتر و متعالىتر قرار بده.
|