اوج همهى حركتها و جنبشهاى اسلامى تاريخ اسلام و تشيّع پس ازمعصومین(ع)و تبلور همهى آرمانهاى انقلابى نهضتهايى كه در صد سال اخير به وجود آمد، نهضت امام خمينى قدسسره بود ،. در اين بخش به ابعاد گوناگون اين نهضت اسلامى مىپردازيم.
الف: زندگينامهى سياسى و اقدامات مبارزاتى امام خمينى قدسسره
زندگىنامه ى سياسى
امام خمينى قدسسره در روز 30 شهريور 1281ه.ش ـ 24 سپتامبر 1902م. در شهرستان خمين به دنيا آمد. پدرش آيت اللّه سيّدمصطفى موسوى، از معاصران آيتاللّه ميرزاى شيرازى، پس از آن كه ساليانى چند در نجف اشرف، علوم اسلامى را فرا گرفته و به درجه ى اجتهاد نايل آمده بود به ايران بازگشت و در خمين، پيشوايى اهالى آن ديار را بر عهده گرفت.
در حالى كه بيش از پنج ماه از ولادت «روح اللّه» نمىگذشت، سيّدمصطفى موسوى به علّت مبارزه و مقاومت عليه زورگويىهاى اشرار منطقه، در بين راه خمين و اراك مورد سوء قصد قرار گرفت و به شهادت رسيد.
مادر امام نيز كه از خانوادهاى روحانى بود، به همراهى عمّهى وى، سرپرستى امام را به عهده گرفت. و ديرى نگذشت كه عمّه ى امام نيز دارفانى را وداع گفت. اين مصايب پى در پى اگرچه روح امام را آزرده مىساخت، ولى او را در مقابل بحرانها و مشكلات آبديده تر نمود.
امام خمينى قدسسره در دورهى نوجوانى، قسمتى از معارف متداول روز و علوم مقدماتى و سطح حوزههاى علميه را نزد علماى آن ديار فرا گرفت و در سال 1298ه.ش عازم حوزهى علميه اراك شد. اندكى پس از هجرت آيةاللّه حاج شيخ عبدالكريم حائرى يزدى از اراك به قم در سال 1300ه.ش، امام نيز رهسپار حوزهى علميه قم گرديد و به سرعت مراحل تحصيلات تكميلى علوم حوزوى را نزد استادان حوزهى قم، از جمله ميرزا محمّد على اديب تهرانى، آيةاللّه سيد محمّدتقى خوانسارى، سيّد على يثربى كاشانى و آيةاللّه حائرى يزدى طى كرد و به درجهى رفيع اجتهاد نايل گشت.
همزمان با فراگيرى فقه و اصول، به فراگيرى رياضيات، هيأت، فلسفه اخلاق و عرفان نزد اساتيد مشهور آن زمان پرداخت.
امام خمينى قدسسره در شرايطى ديده به جهان گشود كه ايران يكى از سختترين ادوار تاريخ خويش را تجربه مىكرد. شكست نهضت مشروطيت، كودتاى رضاخان، جنگ جهانى اوّل و دوم، نهضت ملّى شدن صنعت نفت ايران از جمله حوادث و وقايع مهمّى بودند كه امام خمينى قدسسره تا پيش از آغاز نهضت در سال 1342 تجربه كرده است.
در دوران اقتدار رضا شاه، امام خمينى قدسسره از نزديك با مبارزات روحانيون نامورى چون حاج آقا نور اللّه اصفهانى، مجتهد بافقى و سيد حسن مدرّس آشنا و درباره ى مسايل سياسى آن دوره به گفتگو مىپرداخت، و در همان سنين جوانى به تهران مىرفت و با شركت در مجلس شوراى ملّى، مذاكرات مجلس و سخنان مرحوم مدرّس را پيگيرى مىكرد. جريانهاى سياسى مجلس، به ويژه مبارزات اين روحانى مجاهد، بر روح امام تأثير بهسزايى نهاد.
در سال 1322، كتابى به نام «اسرار هزار ساله» منتشر شد كه نويسندهى آن (حكمىزاده) با الهام از مبانى مسلك وهابيت و انديشههاى انتقادى كسروى، انتقادات متعدّدى از برخى معتقدات شيعيان و نيز از تشكيلات روحانيت كرده است. امام خمينى قدسسره در اوّلين متن سياسى خود يعنى «كشف الاسرار» درسال 1322ه.ش فجايع سلطنت 20 سالهى پهلوى را افشا كرد و با دفاع از اسلام، تشيّع و روحانيت به پاسخگويىِ شبهات پرداخت و در همين كتاب ايده حكومت اسلامى و ولايت فقيه و ضرورت قيام براى تشكيل آن را مطرح ساخت.
در آغاز دههى 30، امام خمينى قدسسره ضمن درسهاى فقه خود به مسألهى ولايت فقيه نيز پرداخت. ايشان در بحث اجتهاد و تقليد در تبيين وظيفهى مجتهد فرمودند:
«يكى از مقامات پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله فرمانروا بودن است، اين منصب در زمان غيبت از آنِ فقيه جامعالشرايط است».
آيت اللّه بروجردى در بسيارى از موارد، از امام به عنوان يكى از مشاوران برجسته خود بهره مىبرد. هنگامى كه زمزمه ى تشكيل مجلس مؤسّسان (1328ه.ش) براى تغيير موادّى از قانون اساسى (دادن حق انحلال مجالس به شاه) مطرح شد،شاه براى جلب موافقت و كسب اطمينان از عدم مخالفت آيتاللّه بروجردى، وزير كشورش دكتر اقبال را به قم فرستاد.امام از سوى آيتاللّه بروجردى به طور رسمى با دكتر اقبال به مذاكره پرداخت و در نهايت با لحنى تند و قاطع به وزير كشور گفت:
«ما به شما هرگز اجازهى چنين تغيير و تبديلى در قانون اساسى را نمىدهيم،زيرا اين گونه تغيير،افتتاحي هاى جهت دستبرد اساسى به قوانين موضوعه اين كشور خواهد شد و به دولت فرصت خواهد داد كه هر وقت و هر طور كه سياست و منافع او اقتضا مىكند در قانون اساسى دست ببرد و طبق اغراض و اميال خود، قانونى را ملغى و قانون ديگرى را جعل نمايد.»( روحانى، سيّد حميد، بررسى و تحليلى از نهضت امام خمينى قدسسره 1356، ج 1، ص102)
سيّد احمد خمينى قدسسره فرزند امام در اين باره مىگويد:
«براثر قضاياى سياسى كه در زمان آقاى بروجردى اتفاق افتاده بود،امام از طرف مرحوم آقاى بروجردى و علما مأمور شد با شاه صحبت كند. نظر مراجع و علما اين بود، نمايندهاى برود و حرف ما را صريح و پوست كنده به شاه منتقل كند و اين كار از كسى غير از حاج آقا روح اللّه (خمينى قدسسره ) بر نمىآيد و ايشان طى دو ملاقاتى كه با شاه انجام دادند، حسابى بر نقطه نظرات مراجع و علما تاكيد كردند و به شاه در بارهى عاقبت سياستهايش هشدار دادند».( مجلّهى حضور، شماره 1، ص 9)
در سال 1340 دو حادثهى ناگوار اتفاق افتاد. آيت اللّه بروجردى در دهم فروردين رحلت كرد و آيت اللّه كاشانى در اسفند همان سال از دنيا رفت. با فقدان آنها رژيم شاه تحرّكات تازهاى را آغاز كرد. تلاش براى تجزيهى مرجعيت و انتقال كانون آن به خارج از ايران بخشى از تحرّكات دربار بود كه در كنار شتاب گرفتن روزافزون اجراى رفرمها و تغييرات مورد نظر آمريكا تحقق يافت.
عناصر مؤثّر بر رفتار سياسى امام پيش از آغاز نهضت
براى بسيارى از پژوهش گران تاريخ معاصر ايران، اين پرسش مطرح است كه چرا امام خمينى قدسسره پيش از سال 41 و در زمان مرحوم آيت اللّه بروجردى نهضت خود را آغاز نكرد؟ براى پاسخ به اين پرسش، سه عنصر اساسى مؤثّر بر رفتار سياسى امام پيش از آغاز نهضت بايد مورد بررسى قرار گيرد. اين عناصر عبارت است از :
1. اعتقاد به حركت از طريق مرجعيّت عامّه
امام براين باور بود كه بايد زمينه را براى حاكميت مراجع دينى فراهم آورد و از اقتدار مرجعيت حمايت كرد.
امام خمينى قدسسره ، در پرتو شناخت عميق از منابع اقتدار در جامعه ى ايران و تجربههاى كاميابى و شكست جنبشها و حركتهاى اصلاحى، براين اعتقاد بود كه وادى اصلاح امر مسلمانان و سرافراز ساختن اسلام و امت اسلامى رابدون مركب مرجعيت نمىتوان پيمود.
2. بيگانگى حوزههاى علميّه با سياست
فضاى آن روز حوزه، فضايى بيگانه با مسايل سياسى بود و برچسب خطرناك «آخوند سياسى» ابزارى براى منزوى كردن روحانيون آگاه به شمار مىآمد. رژيم و وابستگان آن، كه حضور قدرتمند مراجع را مانع اقدامات سياسى خود مىديدند، شعار جدايى دين از سياست را تبليغ مىكردند. اين اقدام در حوزه و روحانيت مؤثّر افتاده بود چنان كه امام مىفرمايد:
«مهمترين حركت، القاى شعار جدايى دين از سياست است كه متأسّفانه اين حربه در حوزه و روحانيت تا اندازهاى كارگر شده است تا جايى كه دخالت در سياست دون شأن فقيه و ورود در معركهى سياسيون، تهمت وابستگى به اجانب را به همراه مىآورد... عدّهاى مقدّس نماى واپسگرا همه چيز را حرام مىدانستند.... خون دلى كه پدر پيرتان از اين دستهى متحجّر خورده است، هرگز از فشارها و سختىهاى ديگران نخورده است».( مجلّهى كوثر، ص 38)
3. ضرورت تربيت نيروهاى متفكّر و انقلابى
امام خمينى قدسسره با درك اين ضرورت كه هر گونه تحوّل و انقلاب نخست بايد از حوزهى روحانيت آغاز شود، براى ايجاد تحوّل و اصلاح مبارزهاى عميق و فراگير، به تربيت نيروهاى آگاه، متفكّر و انقلابى پرداخت. يكى از پژوهشگران تاريخ انقلاب اسلامى در اين باره مىگويد: «ايشان در كلاسهاى درس فقه خود كه معمولاً مهمترين موضوع در برنامهى درسى حوزهها محسوب مىشد، الهام بخش و تعليم دهندهى نسل كاملّى از علما بود كه بعداً به سازمان دهندگان انقلاب تبديل شدند. مشخصهى بارز درسها، توانايى عجيب او در ارتباط دادن فقه با عرفان و ملاحظات عقلانى و سياسى بود».( جمعى از نويسندگان، سلسلهى پهلوى و نيروهاى مذهبى به روايت تاريخ كمبريج، ترجمه عباس مخبر، تهران، طرح نو، 1375، ص 304)
نتيجهى تربيت نيروهاى متفكّر و انقلابى و كارآمد در سالهاى 56 و 57 آشكار شد. در اين سالها كه اوج درگيرى نيروهاى انقلابى و رژيم سلطنتى بود، امام توانست با بهرهبردارى از نيروهاى تربيت يافته، پيش از پيروزى انقلاب، نهضت را از انحرافات احتمالى حفظ كند. و پس از پيروزى، راه نفوذ بيگانگان در ساختار شكل گرفتهى جديد را ببندد.
اقدامات مبارزاتى امام خمينى قدسسره
امام با درك و شناخت عميق از قرآن و سنت پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله و ائمهى معصوم عليهمالسلام و بررسى سير تاريخ تحوّلات سياسى ـ اجتماعى جهان اسلام و به خصوص ايران و هم چنين مطالعه اوضاع و احوال سياسى ـ اجتماعى زمان معاصر، شيوهى مبارزاتى خود را انتخاب كرد. ابتدا موانعى كه بر سر راه مبارزه بود و از جمله تقيه را مرتفع كرد، آنگاه هدف اوّليهى خود را با طرح عدم مشروعيّت سلطنت، مبارزه و حملهى بىامان به آن كانون فساد قرار داد و سپس با اعلام هدف نهايى كه برقرارى حكومت اسلامى بود، علىرغم همهى فشارها و تلاش براى سازش و مصالحه، قاطعانه تا نيل به پيروزى مقاومت نمود.
دوران چهارگانه رهبرى امام
دوران رهبرى امام را به چهار دورهى متفاوت مىتوان تقسيم نمود كه در هر دوره خصوصيات و شيوه مبارزاتى امام با توجّه به شرايط و اوضاع سياسى ـ اجتماعى متفاوت است و اقدامات خاص هر دوره را امام انجام دادند.
دورهى اول: ظهور امام خمينى قدسسره به عنوان رهبر سياسى ـ مذهبى و كسب مقبوليت سريع از طرف تودههاى مردم.
اين دوران با اعلاميهى مخالفت با قانون انجمنهاى ايالتى و ولايتى آغاز شد و اوج شكوفايى آن در سخنرانى معروف ايشان در روز عاشورا و دستگيرى و قيام 15 خرداد بود و با تبعيد ايشان به تركيه كه به دنبال مخالفت شديد او با لايحهى كاپيتولاسيون صورت گرفت به پايان رسيد.
در اين دوره از مبارزه، امام چهار اقدام اساسى انجام داد:
1. تحريم تقيّه كه در طول ساليان، مهمترين مانع در راه مبارزات مستقيم مردم با رژيمهاى خودكامه و در عين حال دست آويز سازشكاران بود، از سر راه حركت و مبارزه اسلامى برداشت.
2. با كشاندن مبارزه به كانون اصلى فعّاليتهاى مذهبى، يعنى حوزهى علميهى قم، براى هميشه خطّ بطلان بر تز جدايى دين از سياست كشيد.
3. با متوجّه كردن لبهى تيز حملات خود به كانون اصلى فساد، يعنى سلطنت و شخص شاه به شيوهى محافظه كارانهى مبارزه پايان داد.
امام ضمن اشكال در مشروعيت سلطنت پهلوى، هر نوع محافظه كارى را كنار گذاشت و محور اصلى مبارزه را در حمله به عامل اصلى همه مفاسد؛ يعنى سلطنت درباريان و شاه قرارداد و به ديگران نيز جرأت و جسارت بخشيد تا چنين كنند. فرمود:
«فقط خدا مىداند كه سلطنت ايران از آغاز پيدايش خود چه جنايتهايى كرده است. جنايات پادشاهان تمام تاريخ ما را سياه كرده است، مگر پادشاهان نبودند كه به قتل عام خلايق فرمان مىدادند و بدون كمترين وسواس دستور سر بريدن مىدادند. از نظر پيغمبر اسلام كلمه ملكالملوك نفرتانگيزترين كلمات در نزد خداوند است. اصول اسلامى با سلطنت مخالف است. كاخهاى استبداد شاهنشاهى ايران را ويران كنيد. سلطنت يكى از شرمآورترين و پستترين ارتجاعهاست».( امام خمينى قدسسره ، صحيفه نور، ج 1، ص 165 ـ 175)
4. با حملهى مستقيم به همه قدرتهاى بزرگ خارجى و در رأس آنها آمريكا، هر نوع ملاحظه كارى سياسى را كه در گذشته و به ويژه در دوران نهضت مشروطه و ملّى شدن صنعت نفت رايج بود، مطرود دانست و شيوههاى كاملاً نو در مبارزه انتخاب كرد.
امام با شناخت دقيق از تجربيات گذشته و با عبارت معروف «آمريكا از انگليس بدتر، انگليس از امريكا بدتر و شوروى از هر دو بدتر و همه از هم پليدتر، امّا امروز سر و كار ما با اين خبيثهاست، با آمريكاست» راه هر نوع نفوذ را بر وابستگان به سياستهاى خارجى بست تا ديگر نتوانند با مشاركت در مبارزه ثمرهى مبارزات مردم را از آن خود كنند.
دورهى دوم: رهبرى امام در اين مرحله يك دوره طولانى فترت پانزده ساله را گذراند. نطق آتشين او عليه قانون كاپيتولاسيون كه در حمايت از آمريكاييان مقيم ايران تصويب شده بود، منجر به تبعيد وى به تركيه گرديد.
اين دوره از مبارزه از همين نقطه آغاز شد و با عزيمت ايشان از نجف به پاريش پايان پذيرفت.
دورهى سوم: رهبرى امام در اين دوره از زمانى آغاز شد كه اوّلين جرقههاى انقلاب در دى ماه 1356 در قم موجب شعلهور شدن آتش زير خاكسترگرديد و ديرى نگذشت كه با شعلههاى خود خرمن هستى نظام حاكم بر ايران را سوزاند و براى هميشه به نظام طولانى 2500 ساله شاهنشاهى خط بطلان كشيد.
شيوهاى كه امام در اين دوره براى رهبرى و در نهايت به پيروزى رساندن انقلاب به كار گرفت عبارت بود از:
1. از رخنه و نفوذ همه فرصت طلبانى كه با شامه قوى خود پيروزى قريبالوقوع را احساس كرده بودند و سعى در نزديك شدن به وى را داشتند، جلوگيرى كرد: «امام سخنگو ندارد ما با كسى ائتلاف و تفاهم نكردهايم. هر كس حرف ما را بزند با ما و با مردم است» بدين وسيله امام از هر نوع سوء استفاده از موقعيت ايشان و دستاوردهاى انقلاب جلوگيرى كرد.
2. برخورد قاطع ايشان با مسايل و سازشناپذيرى در راه تحقق اهداف مبارزه، تلاش بسيارى از ليبرالها و ميانهروها را براى وادار كردن امام به اتّخاذ سياست معتدلتر و به اصطلاح گام به گام و آنگونه كه مهندس بازرگان مىگفت، سنگر به سنگر، خنثى نمود. امام با قاطعيّت همهى آنها را رد كرده و همواره اعلام مىكرد كه شاه بايد برود و به جاى او و با رأى مردم جمهورى اسلامى برقرار گردد.
3. در پاريس دسترسى به رسانههاى جمعى دنيا آسان بود، امام از اين موقعيت براى رساندن پيام انقلاب به گوش مردم جهان حدّ اكثر استفاده را نمود به طورى كه علىرغم كهولت سن، روزانه در چندين مصاحبه مطبوعاتى و تلويزيونى شركت مىكرده و به سؤالات گوناگون خبرنگاران پاسخ مىداد. بدين وسيله امام موفّق شد به اهداف انقلاب، بُعد جهانى دهد و باب ديگرى در سطح بينالمللى، براى مبارزه با شاه و حاميانشان بگشايد.
دورهى چهارم: اين دوره حسّاسترين و مشكلترين دوران رهبرى انقلاب بود، دورهاى كه رهبر انقلاب هم به عنوان رهبر اجتماعى و هم به عنوان رئيس حكومت مىبايست كشتى هيجان زدهى انقلاب را به ساحل آرامش و سكون هدايت مىكرد، در حالى كه قدرت سياسى و نظامى طاغوت سقوط كرده بود و ميليونها انسان كه در بند اسارت رژيم وابسته بودند، آزاد شدند و امكان هر نوع هرج و مرج و خارج شدن حركت از كنترل رهبرى وجود داشت.
رهبر انقلاب مىبايست با قدرت و توانايى فوقالعاده، ضمن كنترل هيجان و احساسات عمومى تودههاى مردم و جلوگيرى از هرج و مرج، با معمارى قابل و تواناى خود ساختمان جديد حكومت اسلامى را كه طرح و ايدهى آن قبلاً داده شده بود، بر ويرانههاى حكومت ساقط شده، بنا كند.
در اين دوره بود كه هرگونه غفلت و بى دقّتى مىتوانست سبب سوء استفاده از آزادىهاى داده شده، يا رخوت و فتور در شور و هيجان مردم كه محرك و موتور اصلى انقلاب بود، يا دزديده شدن دستاوردهاى انقلاب و انحراف آن از مسير اصلى و ترسيم شدهاش را، فراهم كند.
او با حوصلهاى وصفناپذير و با استفاده از موقعيت و آمادگىهاى مردم و با سرعتى كه در همه انقلابهاى دنيا بىسابقه است، در طول يكسال، پايهى نظام اسلامى را با انجام انتخابات متعدّد از جمله رفراندوم جمهورى اسلامى، انتخابات مجلس خبرگان، انتخابات رياست جمهورى و مجلس شوراى اسلامى و رفراندوم قانون اساسى تحكيم بخشيد و بدين وسيله قابليّت و توان بىنظير خود را در سازندگى و ادارهى جامعه بعد از انقلاب نشان داد.
ب) انديشههاى فقهى، سياسى و حكومتى امام خمينى قدسسره
امام خمينى قدسسره يكى از بزرگترين فقهاى تاريخ اسلام و داراى آثار و تأليفات متعدّد و بسيار عميقى در زمينههاى فقه، اصول، حكمت، عرفان، اخلاق و سياست هستند ايشان نخستين فقيه و مجتهد از سلسله فقهاى عظام شيعه در طول عصر غيبت امام زمان(عج) هستند كه توانستند زمينهى عمل به دستور اسلام و اجراى مقررات و قوانين و فقه اسلام را آماده كنند. از فقهاى معاصر مرحوم نايينى با استمداد از مفاهيم فقهى، انديشهى تغيير و تعويض نظام حكومتى را مطرح كرد، ليكن نه به گونهى شايسته و كامل، بلكه از باب لزوم دفع افسد به فاسد و تغيير سلطنت مطلقه و استبدادى به سلطنت مشروطه با اعمال قوانين اسلام از طريق مجلس شورا را مطرح نمود. امّا امام خمينى قدسسره براى نخستين بار لزوم سرنگونى نظام سلطنتى را در هر شكل و قوارهاى كه باشد و جايگزينى آن به «حكومت اسلامى مبتنى بر ولايت فقيه» را مطرح فرمودند و آرزوى همهى انبيا و ائمّه و فقهاى اسلام را محقق نمودند و با استفاده از فقه شيعه نخستين حكومت اسلامى قبل از ظهور مهدى(عج) را در عمل پياده كردند و حكومت كه فلسفهى عملى فقه است را تأسيس نمودند و اين موضوع حادثهى عظيم و تحوّل بزرگ در تاريخ فقه حكومتىاسلام است.
عناصر انديشه سياسى، فقهى و حكومتى امام خمينى قدسسره را عمدّتا مىتوان در دو كتاب ايشان بررسى نمود كه در دو مقطع زمانى خاص بيان شده است: 1. كتاب كشفالاسرار (1322) 2. كتاب ولايت فقيه (1348).
1. انديشهى امام قدسسره در كتاب كشفالاسرار
كتاب كشفالاسرار در پاسخ به كتاب اسرار هزار سالهى حكمىزاده، در سال 1322 ه.ش تأليف شده است. نويسندهى آن كتاب با الهام از مبانى مسلك وهابيّت و انديشههاى انتقادى كسروى، اشكالاتى را به دين اسلام، و روحانيت گرفته و دربارهى مسايل حكومتى اسلام نيز اظهار نظرها و خردهگيرىها نموده است مبنى بر اين كه اسلام يك دين حكومتى نيست و نمىتواند دنياى مردم را اداره كند. امام در پاسخ به اين شبهات اين كتاب را نوشتند.
امام اصل سلطنت را مورد حمله قرار مىدهد و مىگويد:
«جز سلطنت خدايى همهى سلطنتها بر خلاف مصلحت مردم و جور است و جز قانون خدايى همه قوانين باطل و بيهوده است».
( امام خمينى ، كشف الاسرار، انتشارات آزادى، قم، ص 186.)
امام به استناد آيات مربوط به نهى از تولاّى كفّار(سورهى نساء، آيهى 139؛ مائده، آيه 51) و جهاد در راه خدا(سورهى توبه، آيه 36؛ بقره، آيه 190) و لزوم آمادگى رزمى(سورهى انفال، آيه 60.)، مردم را به قيام و مبارزه عليه استبداد داخلى رضاخانى و استعمار خارجى فرا مىخواند:
«هم ميهنان عزيز، خوانندگان گرامى، برادران ايمانى، جوانان ايران دوست، ايرانيان عظمت خواه، مسلمانان عزّتطلب، دينداران استقلال خواه، اينك اين فرمانهاى آسمانى است، اين دستورات خدايى است. اين پيامهاى غيبى است كه خداى جهان براى حفظ استقلال كشور اسلامى و بناى سرفرازى، و شهامت قرآن و پيروان خود فرستاده؛ آنها را بخوانيد و تكرار كنيد؛ و در پيرامون آن دقّت كنيد؛ و آنها را به كار بنديد تا استقلال و عظمت شما برگردد؛ و پيروزى و سرفرازى را دوباره در آغوش گيريد؛ و گرنه راه نيستى و زندگى سراسر ذلّت و خوارى خواهيد پيمود؛ و طعمهى جهانخواران خواهيد شد».( كشف الاسرار، ص 223)
و در يك جمله مىگويد:
«بايد اين كشور همه چيزش عوض شود تا روى اصلاح به خودش ببيند و گرنه فاتحهى آن را بايد خواند».( همان، ص 286)
اهميّت ديگر كشف الاسرار، در طرح مسألهى حكومت اسلامى و ولايت فقيه است. كه متأسّفانه تاكنون توجّهى به آن نشده است، زيرا بسيارى بر اين گمانند كه امام، اوّلين بار ولايت فقيه را در خلال دروس فقه و سپس در كتاب البيع خود مطرح كرد و حال آن كه بيست وشش سال پيش از آن به نحو روشن و گويايى در اين كتاب از اين موضوع سخن به ميان آورده است.
سيّد احمد خمينى قدسسره در اين باره مىگويد:
«در اين كتاب به مسايلى بر مىخوريم كه معلوم است امام از همان زمان در فكر حكومت اسلامى بودهاند.»( سيّد احمد خمينى قدسسره ، سيرى در كشف الاسرار و حكومت اسلامى، انتشارات سعيد، ص 4)
امام پس از ردّ همهى حكومتهاى غير دينى بشرى، به اثبات حكومت اسلامى به عنوان تنها حكومت مطلوب و سعادت بخش بشر مىپردازد. وى مىگويد:
«خداى عادل هرگز تن دادن به حكومت ظالمان را نمىپذيرد. تنها حكومتى كه خرد و شرع آن را حق مىداند، حكومت خدا، يعنى حكومت قانون الهى است؛... چنين حكومتى بدون نظارت فقها امكانپذير نيست».( كشف الاسرار ، ص 281)
حضرت امام قدسسره در جواب نويسندهى كتاب اسرار هزار ساله كه مىگويد: «اين كه حكومت حق فقيه است هيچ دليل ندارد» ضمن ردّ ادّعاى نويسنده و در حقيقت ادّعاى وجود دليل بر حكومت فقيه مىنويسد:
«مبانى عمدهاش (مبانى عمده حق حكومت براى فقيه) اخبار و احاديث ائمه عليهمالسلام است. كه آن هم متّصل است به پيامبر صلىاللهعليهوآله و آن هم از وحى است. اينك چند حديث در اينجا ذكر مىكنيم تا معلوم شود به كلى از فقه بىخبرند».( همان، ص 187)
حضرت امام آنگاه به چهار روايت اشاره مىكنند كه عبارتند از: توقيع شريف امام زمان(عج)، روايت منقول از اميرمؤمنان عليهالسلام از پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله و روايت معروف مقبوله عمر بن حنظله و روايت تحفالعقول از سيّدالشهدا عليهالسلام .( همان، ص 281)
امام همانند بسيارى از فقهاى شيعه، اولواالأمر را «ولايت مجتهد» يا «ولايت فقيه» دانسته و براى اثبات آن، دلايل عقلى و نقلى كافى ارايه مىدهد.( همان، ص 185، 188 و 190)
2. انديشهى امام در كتاب حكومت اسلامى يا ولايت فقيه
ديگر عنصر اساسى انديشهى سياسى حضرت امام را در كتاب حكومت اسلامى يا ولايت فقيه ايشان مىتوان يافت كه به صورت سلسله درسهايى در فاصله 1/11/1348 تا 20/11/1348 در ايّام اقامت در نجف اشرف ايراد فرمودهاند.
فقها در باب ولايت فقيه معمولاً به تناسب مورد در ابواب مختلف فقه بحثهاى كوتاهى كردهاند. قطع نظر از اختلاف آراى فقهاى شيعه در محدودهى اختيارات و شوؤون ولايت فقيه در زمان غيبت، عموم فقها در اثبات نوعى ولايت براى فقيه جامعالشرايط اجمالاً اتفاق نظر دارند.
امام در مقدّمهى كتاب، ولايت فقيه را يك امر بديهى مىداند كه نياز به استدلال ندارد و مىفرمايد:
«ولايت فقيه از موضوعاتى است كه تصوّر آن موجب تصديق مىشود و چندان به برهان احتياج ندارد به اين معنى كه هر كس عقايد و احكام اسلام را حتّى اجمالاً دريافته باشد چون به ولايت فقيه برسد وآن را به تصوّر آورد، بىدرنگ تصديق خواهد كرد و آن را ضرورى و بديهى خواهد شناخت». ( ولايت فقيه، مؤسّسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام خمينى قدسسره ، چاپ نهم، سال 1378، ص 3)
مبارزه براى تشكيل حكومت اسلامى
امام خمينى قدسسره مسألهى ضرورت حكومت اسلامى و دلايل لزوم آن را و بحث ولايت فقيه را صرفاً به عنوان يك نظريه مطرح نمىكند بلكه راهكار عملى و مبارزه براى تشكيل آن را نيز بيان مىكند و چند راه را براى مبارزه مطرح مىكند.
ج) سير پيدايش انقلاب اسلامى
با آنكه انديشهى ضدّ ظلم و ستم و مبارزه با استكبار و استعمار و استبداد داخلى و تشكيل حكومت اسلامى از آغاز جوانى و در قالب تدوين كتاب كشفالاسرار براى امام مطرح بود، با اين حال، آن مرد خدا تا زمان رحلت آيةاللّه بروجردى (فروردين 1340) عملاً و علناً عَلَم مبارزه را در دست نگرفتند.
به هر تقدير، عدم واكنش صريح و قاطع از سوى امام تا پيش از تاريخ ياد شده معلول عواملى است از قبيل وجود مرجع مطلق همچون آيةاللّه بروجردى كه از يكسو، رژيم ،مبارزه با اسلام را به طور علنى انجام نمىداد و از جانب ديگر، امام نيز به دليل رابطهى استاد و شاگردى و نيز از همه مهمتر تبعيت از مقام زعامت و ولايت آيةاللّه بروجردى بر خويش، روا نمىدانستند دست به كار شوند.
امام معتقد بودند قيام و نهضت، چون آتشفشانى مايه و مواد مىخواهد و نيز قدرتى كه آن را به خروش مىآورد و مايهى قيام دو عنصر مكتب و مردم هستند. با رحلت آيةاللّه بروجردى كه به مدّت 15 سال (1340 ـ 1324)، مرجعيّت مطلق شيعه از ميان رفت و هيچ يك از مراجع شرايط احراز آن را به تنهايى نداشتند. شاه نيز كه اصلاحات مورد نظر آمريكا رادر زمان حيات آيةاللّه بروجردى به تعويق انداخته بود، بلافاصله بعد از رحلت ايشان، با انتصاب على امينى به نخست وزيرى (ارديبهشت 1340) در صدد اجراى آنها بر آمد، وى براى آسوده شدن از مخالفتهاى احتمالى علماى قم ، در صدد برآمد تا پايگاه مرجعيت را از قم به نجف منتقل كند.
«اينها از زمان مرحوم آقاى بروجردى اين نقشه را داشتند. منتهى با بودن ايشان مىديدند كه مفسده دارد اگر بخواهند كارهايى را انجام بدهند. بعد از اين كه ايشان تشريف بردند به جوار رحمت حق تعالى، از همان اوّل اينها شروع كردند به اسم احترام از مركزى، كوبيدن اين مركز را... نه از باب اين كه به نجف علاقه داشتند (بلكه) از باب اين كه قم را نمىخواستند. قم... نزديك بود به اينها، مفاسد را زود ادراك مىكرد و كارهاى اينها زود در آن منتشر مىشد. اينها قم را نمىخواستند منتها مىخواستند به صراحت لهجه بگويند قم نه، مىگفتند نجف آره، مشهد آره».( امام خمينى قدسسره ، صحيفهى نور، ج 1، ص 66.)
به هر ترتيبى كه بود نخستين مرحله از طرح اصلاحات آمريكايى يعنى اصلاحات ارضى در بيستم دى ماه همان سال تصويب شد و به اجرا درآمد تا در صورت مخالفت احتمالى مراجع، آنان مخالفت با اصلاحات ارضى و طرفدار زمينداران معرّفى شوند. امام كه نقشه و حيلهى دولت را دريافته بود، و از طرفى هنوز ابعاد و نتايج عملّى اصلاحات ارضى روشن نشده بود به انتظار تحوّلات بعدى نشست و مخالفتى با آن نكرد.
اقدامات شاه و موضعگيرى امام
مصوبهى انجمنهاى ايالتى و ولايتى: اسدا...عَلَم تحصيلات عاليه نداشت و در ميان مردم و مخالفان سياسى چهرهى بدنامى بود با اين وجود نفوذ بىنظيرى در امور كشور داشت و از نزديكترين و مورد اعتمادترين دوستان شاه به شمار مىرفت. او مأمور اجراى اصلاحات گرديد و از آنجايى كه مجلس بيستم توسّط امينى در اوايل سال 40 منحل شد. تمام مقرّرات مورد نياز دولت از جمله اين مصوّبه با فرم ابتكارى تصويب نامه دولتى انجام مىگرفت.
مطبوعات روز 16 مهر 1341 اعلام داشتند كه دولت لايحهى انجمنهاى ايالتى و ولايتى جديد را تصويب كرده است و متن آن را انتشار دادند. به موجب اين لايحه، واژهى اسلام از شرايط انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان حذف شده بود، انتخاب شوندگان نيز به جاى سوگند به قرآن مىتوانند به هر كتاب آسمانى سوگند ياد كنند. افزون بر اين در مصوّبه به زنان نيز حق رأى داده شده بود.
امام خمينى قدسسره كه در پى فرصتى براى آغاز يك تحوّل بنيادين در نظام سياسى بود، مبارزهى خود را از همين نقطه آغاز كرد و اوّلين رويارويى سياسى علنى ميان امام و رژيم در ارتباط با تصويب همين لايحه شكل گرفت.
ايشان كه تصويب لايحهى مذكور را مقدّمهى برنامههاى ضد اسلامى رژيم شاه مىدانست، بلافاصله علماى طراز اوّل قم را دعوت كرد تا در منزل فرزند شيخ عبدالكريم حائرى، بنيانگذار حوزهى عليمه قم، گرد هم آيند و دربارهى اين لايحه به مشورت و تصميمگيرى بپردازند.
در پايان جلسه نيز تصميمات زير گرفته شد:
1. طى تلگرافى به شاه، مخالفت مراجع و علما را با لايحه اعلام داشته و لغو فورى آن درخواست شود.
2. علماى تهران و شهرستانها را از طريق نامه و پيغام درجريان امر قرار داده و از ايشان براى آگاه كردن مردم و مقابله با دولت دعوت شود.
3. هفتهاى يكبار و در صورت لزوم بيشتر، ميان علماى حوزه، جلسه مشورت برقرار شود تا تصميمات و مبارزه با وحدت نظر و عمل توأم گردد.
شاه درتلگرافى كه متن آن روز بعد به امام و سه تن ديگر از مراجع قم مخابره شد، اين تغييرات را غير مهم دانست. شاه در اين پيام اولاً مراجع را با عبارت «حجةالاسلام» مخاطب قرار داد تا اين تصوّر را ايجاد كند كه آنها مرجع نيستند.
ثانياً با عبارت «توفيقات جناب مستطاب عالى را در هدايت افكار عوام خواهانيم» به آنها مىگفت كه وظيفه شما هدايت عوام است نه دخالت در امور سياسى.
ثالثاً با عبارت «توجّه جنابعالى را به وضعيت زمانه و تاريخ و همچنين به وضع ساير ممالك اسلامى دنيا جلب مىكنم» مىخواست بگويد شما ارتجاعى هستيد و از دنيا بى خبريد و چرا اسلامى غير از كشورهاى اسلامى مىخواهيد.
بالاخره در پايان جوابيه اظهار داشت لايحه توسّط دولت تصويب شد ودولت بايد اقدام كند و از اين طريق خواست بگويد من سلطنت مىكنم نه حكومت و لذا هيچ مسؤوليتى ندارم.
پس از آن مراجع قم تلگرافى به عَلَم مخابره كردند. امام خمينى قدسسره در تلگراف خود، بى آن كه عَلَم را با عنوان نخست وزير خطاب كند، تصويب لايحهى مذكور را مخالف «شرع مقدّس» و «مباين صريح قانون اساسى» دانست و ضمن توصيه به رعايت قوانين اسلام، تأكيد نمود كه «علماى ايران و عتبات مقدسه و ساير مسلمانان در امور مخالفت با شرع، ساكت نخواهند ماند».( امام خمينى قدسسره ، صحيفهى نور، ج 1، ص 38 ـ 39)
به دنبال بىاعتنايى عَلَم به تلگرافهاى مراجع و علماى قم و ساير اقشار، امام خمينى قدسسره تلگراف اعتراضآميزى به شاه فرستاد و در آن بى اعتنايى عَلَم را خاطر نشان ساخت. سكوت و بىاعتنايى 40 روزهى عَلَم نيز امام را واداشت تا اعلاميهى كوبندهترى براى او صادر كند. امام در تلگراف خطاب به شاه مىگويد:
«... با آن كه به آقاى اسداللّه عَلَم در اين بدعتى كه مىخواهد در اسلام بگذارد، تنبّه دادم و مفاسدش را گوشزد كردم ايشان نه به امر خداوند قاهر گردن نهادند و نه به قانون اساسى و قانون مجلس اعتنا نمودند و نه به نصيحت علماى اسلام توجّه نمودند و نه به خواست ملّت مسلمان وقعى گذاشتند...».( سيد حميد روحانى، همان، ص 155 ـ 158)
سرانجام عَلَم در 22 آبان ماه 1341 تلگرافى به سه نفر از مراجع قم (به جز امام) مخابره كرد و در ظاهر موافقت خود را با خواستههاى آنان اعلام كرد.
2. به هر ترتيب با تلاشهاى پيگير امام و مراجع قم و پشتيبانى مردم ،لايحهاى كه در مهر ماه سال 1341 به تصويب دولت رسيده بود در آذرماه همان سال لغو شد.
رژيم شاه از تصويب لايحهى انجمنهاى ايالتى و ولايتى اهداف ذيل را دنبال مىكرد:
1. تضعيف روحانيت و تقويت عمّال بيگانه( سلسلهى پهلوى، نيروهاى مذهبى به روايت تاريخ كمبريج، ص 305)
2. گسترش بىبندوبارى در پوشش اعطاى حقّ رأى به زنان
انقلاب سفيد شاه و پيامدهاى آن
شاه در 19 دى ماه 1341ه.ش (سالروز اصلاحات ارضى) به طور رسمى اعلام كرد قصد دارد اصول ششگانهاى را به رفراندوم بگذارد. اين اصول كه شاه به آنها نام انقلاب سفيد داده بود در حقيقت همان رفرمهايى بود كه آمريكا به كشورهاى توسعه نيافته اعلام كرده بود. اصول فوق با جملاتى زيبا و سنجيده معرّفى شده بود كه مخالفت با آنها ، مخالفت با منافع عمومى و مصالح ملّى قلمداد مىگرديد.
اين اصول شش گانه عبارت بودند از:
1) الغاى رژيم ارباب رعيتى يا تصويب اصلاحات ارضى ايران بر اساس لايحهى اصلاحى قانون اصلاحات ارضى مصوب 19 ديماه 1340 و ملحقات آن.
2) تصويب لايحهى قانون ملّى كردن جنگلها در سراسر كشور.
3) تصويب لايحهى فروش سهام كارخانههاى دولتى به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضى.
4) تصويب لايحهى قانونى سهيم كردن كارگران در منافع كارگاههاى توليدى و صنعتى.
5) لايحهى اصلاحى قانون انتخابات.
6) لايحهى ايجاد سپاه دانش به منظور اجراى تعليمات عمومى و اجبارى.
البتّه اين اصول در سالهاى بعد اضافه شد و تا 21 اصل رسيد.(سيّد جلال الدين مدنى، ج 2، ص 2 و 10به نقل باباپور گلافشانى، محمّدمهدى - تحليلی بر انقلاب اسلامی ايران(ريشه ها و پيامدها) مركز جهانى علوم اسلامى).
امام خمينى قدسسره بار ديگر مراجع قم را به تشكيل جلسه و اخذ تصميم فرا خواندند. بدين ترتيب جلسهاى برگزار گرديد و در نهايت قرار شد نمايندهاى از سوى رژيم دعوت شود تا انگيزه شاه را از طرح اين لوايح توضيح دهد به همين منظور آقاى بهبودى روانه قم شد و بىدرنگ با مقامات روحانى و علماى قم به گفتوگو نشست و چند بار نيز بين تهران و قم رفت و آمد كرد و نظرات و پشنهادهاى علماى قم را به رژيم و پاسخهاى شاه را به آنان رساند.
امام خمينى قدسسره در واكنش به اصرار شاه بر انجام رفراندم، در روز 2 بهمن 1341ه.ش طى اعلاميهاى آن را تحريم كرده و رفراندوم اجبارى ناميد كه در مقابل حكم اسلام و قانون اساسى بى ارزش است.
( علّت مخالفت با لوايح ششگانه و تحريم رفراندوم در پاسخ امام به استفتاى جمعى از متديّنان تهران آمده است. امام فرمود:
«به نظر اين جانب رفراندوم كه به لحاظ رفع بعضى از اشكالات به اسم تصويب ملّى خوانده شده، مخالف رأى جامعهى روحانيّت اسلام و اكثريت قاطع ملّت است... به پارهاى از اين اشكالات اشاره مىنمايم:
1. در قوانين ايران رفراندوم پيشبينى نشده و تاكنون سابقه نداشته جز يك مرتبه آن هم از طرف مقاماتى غير قانونى اعلام شد و به جرم شركت در آن جمعى گرفتار شدند و از بعضى حقوق اجتماعى محروم گرديدند؛ معلوم نيست چرا آن وقت اين عمل غير قانونى بود و امروز قانونى است.
2. معلوم نيست چه مقامى صلاحيّت دارد رفراندوم نمايد اين امرى است كه بايد قانون معيّن كند.
3. در ممالكى كه رفراندوم قانونى است بايد به قدرى به ملّت مهلت داده شود كه يك يك مواد آن مورد نظر و بحث قرار گيرد و در جرايد و وسايل تبليغاتى آراى موافق و مخالف منعكس شود و به مردم برسد نه آن كه به طور مبهم با چند روز فاصله بدون اطلاع ملّت اجرا شود.
4. رأى دهندگان بايد معلوماتشان به اندازهاى باشد كه بفهمند به چه رأى مىدهند، بنابر اين اكثريت قاطع حق رأى دادن در اين مورد را ندارند و فقط بعضى اهالى شهرستانها كه قوّهى تشخيص دارند صلاحيّت رأى دادن در مواد ششگانه را دارند كه آن هم بىچون و چرا مخالفند
5. بايد رأى دادن در محيط آزاد باشد و بدون هيچ گونه فشار و زور و تهديد و تطميع انجام شود و در ايران اين امر عملى نيست... به نظر مىرسد اين رفراندوم اجبارى مقدمه براى از بين بردن مواد مربوط به مذهب، علماى اسلامى از عمل سابق دولت راجع به انتخابات انجمنهاى ايالتى و ولايتى براى اسلام و قرآن و مملكت احساس خطر كردهاند و به نظر مىرسد كه همان معانى را دشمنان اسلامى مىخواهند به دست جمعى مردم ساده دل اغفال شده اجرا كنند. علمای اسلام وظيفه دارند هر وقت براى اسلام و قرآن احساس خطر كردند به مردم مسلم گوشزد كنند تا در پيشگاه خداوند مسؤول نباشند. از خداوند متعال حفظ قرآن مجيد و استقلال مملكت را خواهانيم». روحاللّه الموسوى الخمينى (مدنى، سيد جلال الدين، همان، ص 13.)
به دنبال انتشار اين اعلاميه، بازار تهران تعطيل شد و كسبه با سر دادن شعارهايى عليه رفراندوم به تظاهرات پرداختند. گروهى از مردم و دانشجويان مسلمان دانشگاه تهران نيز تظاهراتى برپا كردند كه مورد هجوم پليس قرار گرفته و تعدادى از آنها مجروح و دستگير شدند. در قم نيز تظاهرات مردم با حملهى پليس و مجروح شدن و دستگيرى عدهاى مواجه شد.
سرانجام، رفراندوم در ششم بهمن 1341 برگزار گرديد و بنا به اعلان رسانههاى گروهى پنج ميليون و ششصد هزار نفر به لوايح مذكور رأى مثبت و چهار هزار و صد و پنجاه رأى مخالف دادند. پس از رفراندوم كه با نيرنگ و تقلب و تهديد گسترده همراه بود، روزنامهها با تبليغات گسترده اين پيروزى را به شاه و مردم تبريك گفتند.
با توجّه به شرايط پيش آمده، روحانيون به پيشنهاد امام خمينى قدسسره تصميم گرفتند به عنوان اعتراض در ماه مبارك رمضان آن سال كه از هشتم بهمن ماه آغاز مىشد، از رفتن به مساجد خوددارى كنند و براى جلب نظرعمومى در تمام ماه رمضان، مراسم سخنرانىها و مساجد را تعطيل كنند.
شاه در 23 اسفند 1341ه.ش طى سخنانى در پايگاه هوایی دزفول، از مراجع و روحانيون به زشتى ياد كرد و نسبت به يك سركوب قريبالوقوع هشدار داد.
امام خمينى قدسسره نيز در همان روز با صدور اعلاميهاى نوروز سال 42 را به عزاى عمومى اعلام كرد. از آن جاكه هر سال گروه بىشمارى از مردم در ايّام نوروز براى زيارت حضرت معصومه عليهاالسلام و ديدن مراجع به قم مىآمدند، آن سال اين حضور وسيلهاى براى اعتراض مردم عليه رژيم گرديد.
در روز دوم فروردين سال 1342 كه مصادف با 25 شوال 1382 ه. ق سالگرد شهادت امام صادق عليهالسلام بود، مجلس سوگوارى از سوى آيةاللّه گلپايگانى، در مدرسهى فيضيه برگزار گرديد. آن روز مأموران زيادى كه به طور ناشناس با اتوبوس وارد قم شده بودند پس از ناكامى از بر هم زدن مجلس سوگوارى بيت امام، وارد مدرّسهى فيضيه شده و به ضرب و شتم طلاّب و مردم شركت كننده در مجلس پرداختند. طلاّب نيز با استفاده از سنگ و آجر و چوب به دفاع از خود برخاستند امّا نيروهاى مسلّحى كه مدرسه را در محاصرهى خود داشتند به كمك كماندوها شتافته و با به گلوله بستن طلاّب و مردم، تعدادى از آنها را مجروح و شهيد نمودند. كه به فاجعهى «كشتار فيضيه» نام گرفت.
قيام پانزدهم خرداد 1342
در فاصلهى ميان فاجعهى مدرسهى فيضيه و ماه محرّم (2 فروردين تا 4 خرداد 1342) مبارزهى امام قدسسره اغلب در قالب صدور اعلاميههاى متعدّد بود، فرا رسيدن ماه محرّم وضعيت را به يك رويارويى گسترده كشانيد.
و همچنين ساواك كه از جايگاه ويژه اين ماه اطلاّع داشت، پيش از آغاز بسيارى از وعاظ را احضار و آنان را ملزم كرد كه در محافل و مجالس: 1. عليه شاه سخن نگوييد. 2. عليه اسراييل مطلبى گفته نشود. 3. مرتّب به مردم نگوييد كه اسلام در خطر است.
امام خمينى قدسسره در نشستى با مراجع و علماى قم پيشنهاد كرد در روز عاشورا هر يك از آنها براى مردم و عزاداران حسينى سخنرانى كرده و از مظالم و جنايات رژيم پرده بردارند. و خود نيز براى سخنرانى در عصر عاشورا در مدرسهى فيضيه مهيّا شد. صبح روز عاشورا در حالى كه هزاران نفر در مراسم عزادارى منزل امام شركت داشتند رييس ساواك قم خود را به ايشان رساند و اظهار داشت:
«من از طرف اعلىحضرت مأمورم به شما ابلاغ نمايم كه اگر امروز بخواهيد در مدرسهى فيضيه سخنرانى كنيد كماندوها را به مدرسهى مىريزيم و آنجا را به آتش و خون مىكشيم و پاسخ امام اين بود، كه ما هم به كماندوهاى خود دستور مىدهيم كه فرستادگان اعلى حضرت را تأديب نمايند».( مدنى، سيّد جلال الدين، همان، ج 2، ص 37.)
اما علىرغم تهديد رژيم، در ساعت 4 بعد از ظهر عاشوراى 42 كه مصادف با 13 خرداد آن سال بود، براى ايراد سخنرانى به طرف مدرسهى فيضيه رهسپار شد. عصر عاشورا يادآور شهادت امام حسين(ع) حالت خاص غير قابل توصيفى را در جامعه اسلامى ايران ايجاد مىكند و امام با استفاده از اين لحظات معنوى و الهى به افشاى ماهيّت رژيم پهلوى پرداخت.
سپس با اشاره به التزام گرفتن ساواك از وعّاظ كه به شاه و اسراييل بدگويى نكرده و نگوييد كه اسلام در خطر است اظهار داشت:
«تمام گرفتارىها و اختلافات ما در همين سه موضوع نهفته است...
اگر ما نگوييم اسلام در خطر است آيا در معرض خطر نيست؟ اگر ما نگوييم شاه چنين و چنان است آيا آن طور نيست، اگر ما نگوييم اسراييل براى اسلام و مسلمين خطرناك است آيا خطرناك نيست، و اصولاً چه ارتباطى و تناسبى بين شاه و اسراييل است كه سازمان امنيت مىگويد از شاه صحبت نكنيد، از اسراييل صحبت نكنيد؟ آيا به نظر سازمان امنيت شاه اسراييلى است؟ آيا به نظر سازمان امنيت شاه يهودى است؟ آقاى شاه! شايد اينها مىخواهند تو را يهودى معرّفى كنند كه من بگويم كافرى تا از ايران بيرونت كنند و به تكليف تو برسند؟!».( مدنى، سيد جلال الدين، همان، ج 2، ص 40)
اين سخنان كوبنده و افشاگرانهى امام كه او را به عنوان بت شكن مطرح نمود، شاه را بيش از پيش نزد مردم تحقير و رسوا كرد. دو روز پس از اين سخنرانى، در سحرگاه روز 15 خرداد 1342 امام به دستور شاه در منزل مسكونى خود در قم دستگير و بلافاصله به تهران آورده شد، وى را نخست در سلّول انفرادى زندانى و سپس به يك پادگان نظامى كه تحت مراقبت كامل بود منتقل نمودند.
به دنبال انتشار خبر بازداشت امام، اعتراضات گستردهاى در روز 15 خرداد در قم، تهران، ورامين، مشهد و شيراز برگزار شد كه با شعارهايى بر ضدّ شاه و در طرفدارى از امام همراه بود.
فجيعترين حادثه، قتل عام دهقانان كفن پوش ورامينى بود كه در پشتيبانى از امام راهى تهران شده بودند. مأموران نظامى در سر پل باقرآباد با آنها رو به رو شده و با سلاحهاى سنگين آنها را قتل عام كردند. مأموران نظام كه در نقاط مركزى و حسّاس شهرهاى قم و تهران مستقر شده بودند، به روى تظاهر كنندگان آتش گشودند. مردم نيز با چوب و سنگ به دفاع از خود برخاستند. تظاهرات در آن روز و روز بعد نيز ادامه يافت و هزاران نفر از مردم كشته، يا زخمى شدند.
قيام 15 خرداد نقطهى عطفى است در تاريخ معاصر، و به تعبير حضرت امام قدسسره مبدأ انقلاب اسلامى است.
ويژگىهاى قیام پانزده خرداد
1. اسلامى شدن مبارزه؛
پانزده خرداد سرآغاز جنبشى در ميان مردم ايران شد كه صد در صد اسلامى بود. اسلامى بودن در اين جنبش به صورت كاملاً مشخص در شخصيت رهبر آن كه مرجع تقليد و فقيه و زعيم حوزهى عليمه قم بوده جلوهگر شده بود.
2. اخلاص و قاطعيت در رهبرى؛
قيامى كه امام آن را رهبرى نمود يك قيام الهى بود كه از سر اخلاص و براى انجام وظيفه و تكليف شرعى صورت گرفته بود و در طول اين نهضت بارها فرمودند كه ما همانند رسول خدا و ساير انبياى الهى موظّف به اداى تكليف هستيم.
3. مردمى شدن مبارزه؛
نهضت پانزده خرداد، نهضتى كاملاً مردمى بود وبه هيچ قشر خاصّى تعلّق نداشت بلكه همه قشرها از شهرى و روستايى و بازارى و دانشگاهى، مرد و زن و پير و جوان در آن شركت داشتند.
4. مخالفت با اصل سلطنت؛
خصوصيّت مهمّ ديگر نهضت پانزده خرداد اين بود كه برخلاف عموم حركتها و مبارزههاى قبل، هدف اصلى را نشانه گرفته بود و شاه را مقصر اصلى مىدانست. پيش از اين نهضت، سياستمداران و مبارزان سياسى يا جرأت مخالفت با اصل رژيم سلطنتى را نداشتند يا اصولاً به براندازى آن معتقد نبودند، يا احياناً با مطرح كردن شعار «شاه بايد سلطنت كند نه حكومت» به وجود شاه مشروعيّت مىدادند.
5. بيگانهستيزى؛
ويژگى بعدى نهضت پانزده خرداد اين بود كه هيچ نوع گرايشى، نه در مكتب و نه در عمل، به بيگانه نداشت. امام خمينى قدسسره از همان آغاز بيگانگان را عامل بيچارگى مردم ايران معرّفى كردند و مبارزه با بيگانگان را آغاز نمودند. و همچنين مبارزه با رژيم اشغالگر قدس در رأس اهداف مبارزهى حضرت امام در قيام پانزده خرداد است.
6. محو جاذبهى گروههاى سياسى وانتقال رهبری مبارزه به روحانیت و شخص امام خمینی(ره)
پس از پانزده خرداد بازار فعّاليّتهاى سياسى و غير اسلامى مخصوصاً ملّىگرايى از رونق افتاد ورهبری مبارزه سیاسی به روحانیت وخاصه شخص امام خمینی(ره) انتقال یافت.
امام خمينى قدسسره در مبارزه، آخرين كلام را که همان سرنگونى رژيم بود آشكارا اعلام كرده بودند. بنابراين همه گروههاى سياسى كه به كمتر از اين قانع بودند جاذبه سياسى خود را از دست دادند.
7. تكامل مبارزات سياسى
نهضت پانزده خرداد موجب ناامیدی مخالفان از دولت پهلوی وتكامل مبارزه سياسى مردم شد و رشد و بينش آنان را در تشخيص هدف اصلى مبارزه افزايش داد. در اثر همين تكامل بود كه پس از پانزده خرداد شعار براندازى رژيم، شعار كلّيهى گروههايى شد كه قصد مبارزه داشتند و اگر گروهى پيدا مىشد كه مىخواست در چارچوب قانون اساسى و از طريق آزادىهاى سياسى مبارزه كند، در نظر ملّت محافظهكار و سازشكار تلقّى مىشد.
8. مذهب؛ راهنماى مبارزه
قبل از پانزده خرداد، مذهب در ميان بسيارى از جمله روشنفكران، به عنوان مكتبى كه اساس و راهنماى مبارزه باشد مورد توجّه نبود. تبليغات چند ده ساله استعمار به دست رضا خان و فرزند او و تبليغات كمونيستها كه مذهب را افيون تودهها مىدانستند، تصوّر غلطى از اسلام به وجود آورده بود. امّا با قيام پانزده خرداد، به رهبرى امام بطلان تصوّر فوق آشكار شد و توجّه همگان را جلب نموده بود.
9. برملا شدن چهرهى منافقانه شاه واز بین رفتن مشروعیت وتزلزل پایگاه اجتماعی رژیم
پس از كشتار مردم، همه دريافتند كه ريشهى تمام فسادها و خرابىها شاه است و بايد آماج تيرهاى اعتراض قرار گيرد. وقتى خبر حمله پليس و مأموران نظامى به مردم و روحانيان (در قضيهى مدرسهى فيضيه) به رهبر بزرگ انقلاب رسيد، چند بار پياپى فرمود: رژيم خود را رسوا كرد و ماهيّت خود را بروز داد.
10. افزايش رشد و مشاركت سياسى روحانيت و مردم
ضربههايى كه در پى نهضت مشروطه بر روحانيت فرود آمد و نيز اختناق و سركوبى دورهى استبداد رضا خانى، روحانيت را از صحنهى سياسى كشور كنار زد. امام با استناد به قرآن و سنت چهرهى سياسى ـ اجتماعى اسلام را معرّفى نمود و روحانيون را آگاه نمود و به دنبال آن روحانيون در ارتباط وسيعى كه با مردم داشتند در مراسم و فضاهاى مذهبى به تودهى مردم مسلمان آگاهى مىدادند. ( روحانى، سيد حميد، نهضت امام خمینی ج 1، ص 251به نقل باباپور گلافشانى، محمّدمهدى - تحليلی بر انقلاب اسلامی ايران(ريشه ها و پيامدها) مركز جهانى علوم اسلامى)
لايحهى كاپيتولاسيون و تبعيد امام خمينى قدسسره
در 13 مهر ماه 1343 قانونى از مجلس شوراى ملّى گذشت كه بر اساس آن به نظاميان آمريكايى مأمور در ايران و وابستگانشان مصونيت سياسى اعطا مىشد كليهى مستشاران آمريكايى در ارتش، از حيطهى قانون ايران بركنار مىشدند.
طورى كه اگر آنان مرتكب جرم و جنايتى در ايران مىگشتند در دادگاههاى ايران جوابگو نبودند. يازده روز پس از تصويب اين لايحه دولت منصور لايحهى وام 200 ميليون دلارى از يك بانك آمريكايى را با تضمين دولت آمريكا، به مجلس برد و به تصويب رساند. اين وام به خريد سلاحهاى جنگى از آمريكا اختصاص يافت. محافل سياسى ايران واگذارى اين وام را پاداش آمريكا به ايران، به خاطر تصويب لايحهى كاپيتولاسيون به شمار آوردند.
سخنرانى افشاگرانه امام
امام خمينى قدسسره تصميم گرفت اين توطئهى بزرگ و ننگين را افشا كند. از اينرو در حالى كه رژيم مىكوشيد تا با برگزارى تبليغاتى پر زرق و برق جشن چهارم آبان 1343ه.ش (مصادف با چهل و پنجمين سالروز تولّد شاه) اين مسأله را به دست فراموشى سپارد، امام خمينى قدسسره سخنرانى خود را در همان روز ايراد و در همه جا منتشر نمود.
در متن همين سخنرانى بود كه امام منشأ تمام گرفتارىها را از استعمار و خصوصا آمريكا دانست و فرمود:
«آمريكا از انگليس بدتر، انگليس از آمريكا بدتر، شوروى از هر دو بدتر، همه از هم بدتر، و همه از هم پليدتر، ليكن امروز سر و كار ما با آمريكاست. رئيس جمهور آمريكا بداند، اين معنا را بداند كه امروز در پيش ملّت ما از منفورترين افراد بشر است كه چنين ظلمى به ملّت اسلامى كرده است، امروز قرآن با او خصم است، ملّت ايران با او خصم است... امروز تمام گرفتارى ما از آمريكاست، تمام گرفتارى ما از اسرائيل است، اسرائيل هم از آمريكاست... ما اين قانون را كه به اصطلاح خودشان گذرانيدهاند قانون نمىدانيم، ما اين مجلس را مجلس نمىدانيم،ما اين دولت را دولت نمىدانيم، اينها خاينند، خاين به كشورند».( مدنى، سيّدجلال الدين، همان، ج 2، ص 88 و 90)
به دنبال اين سخنرانى امام خمينى قدسسره اعلاميهاى نيز منتشر كرد و تصويب لايحهى كاپيتولاسيون را افشا و محكوم نمود و آن را «سند بردگى ملّت ايران» و «اقرار رژيم به مستعمره بودن ايران و ننگينترين و موهنترين تصويب نامهى غلط دولتهاى بىحيثيّت» ناميد و نسبت به سوء استفادههاى ناشى از آن هشدار داد.( امام خمينى قدسسره ، صحيفهى نور، ج 1، ص 149 ـ 153)
نُه روز پس از اين سخنرانى، در نيمه شب 13 آبان، صدها كماندو منزل امام را در قم محاصره، ايشان را دستگير و شبانه به تهران منتقل نمودند و با يك هواپيماى بارى و به همراه دو مأمور امنيتى به تركيه تبعيد كردند. روز بعد راديو و مطبوعات كشور خبر دستگيرى و تبعيد امام را چنين گزارش كردند:
«طبق اطلاع موثّق و شواهد و دلايل كافى، چون رويهى آقاى خمينى و تحريكات مشارٌاليه بر عليه منافع ملّت و امنيت و استقلال و تماميّت ارضى كشور تشخيص داده شده لذا تاريخ 13 آبان ماه 1343 از ايران تبعيد گرديد». ( روزنامهى اطلاعات 13/8/1343، ص 1)
مدّتى بعد حاج آقا مصطفى خمينى قدسسره نيز به همان تبعيدگاه فرستاده شد. امام و فرزندش پس از گذشت يازده ماه،با اعتراض مجامع روحانى ايران وعراق، به عراق تبعيد گرديد. امام خمينى قدسسره به مدّت 13 سال و 5 ماه قبل از پيروزى انقلاب اسلامى در آن كشور در تبعيد به سر برد. (باباپور گلافشانى، محمّدمهدى - تحليلی بر انقلاب اسلامی ايران(ريشه ها و پيامدها) مركز جهانى علوم اسلامى)
نویسنده : بهزاد کاظمی |