علاوه بر آن چه مطرح شد، می توان به آموزه ها و انگاره های دیگری نیز اشاره کرد که به عنوان عناصر فرهنگی متحجرانه، در ذهنیت عمومی جامعه رسوخ کرده و راه را برای تحولی بنیادین و اصیل در جامعه تنگ می کرد. انقلاب اسلامی در این عرصه ها در صدد شالوده شکنی و تغییر گفتمان غالب بر آمد و توانست این عناصر را کاملا یا به طور نسبی متحول سازد.
برخی از این انگاره ها عبارت است از:
انفعال در برابر قدرت های استعماری و تن دادن به قضا و قدر (به معنی عامیانه و منفی آن).
وازدگی، یاس و خود کم بینی برای ورود در عرصه ی مبارزات اجتماعی و سیاسی و تلاش های علمی و فنی.
اعتقاد به تعارض دین با علم، اندیشه ورزی، خردورزی...،
لزوم احتراز روحانیون از ورود به عرصه ی عمل اجتماعی و سیاسی و تصدی مناصب عمومی. در مورد بند اخیر، اظهارات یکی از چهره های سرشناس روشنفکری معهود کشورمان پس از پیروزی انقلاب در جمع روحانیان قم، خواندنی و قابل توجه است.[1] نگاه متحجرانه ای که روشنفکران متجددمآب در باب روحانیت، دین، حوزه های علمیه و نمادهای دینی از قبیل شهر مقدس قم داشتند، و تحول عمیقی که در این نگاه ها ایجاد شد، توفیق انقلاب اسلامی در شالوده شکنی و مبارزه با عناصر جامد و رسوب کرده در فرهنگ غالب را می رساند.
انقلاب اسلامی، ضد تحجر و انحراف، نه ضد تجدد و سنت
شالوده شکنی انقلاب اسلامی که با پشتوانه بینش الهی و توحیدی امام خمینی (ره) و عزم راسخ، تدبیر قاطع و رهبری ایشان تحقق یافت، در حقیقت به آزادسازی دو نیروی عظیم در جامعه ما و سپس در سطح جهان اسلام انجامید. یکی نیروی عظیم و انرژی نهفته در اسلام و دیگری نیروی عظیم مردم. امام خمینی (ره) با مقابله ی مدبرانه و ریشه ای با پاردایم های متحجرانه ی حاکم بر جامعه، اولا، توانمندی و تحول زایی اسلام ناب محمدی ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را به فعلیت رساند و با بیان حقایق دین و تأکید بر رویکرد های اجتماعی... سیاسی اسلام و بدون فروکاهی ابعاد عبادی و معنوی آن و با لحاظ انسجام ساختاری و ارتباط عمیق و ارگانیک جنبه ها و عرصه های مادی و معنوی اسلام، به بازخوانی اسلام اصیل و دعوت به سنت و سیره نبوی و علوی پرداخت و انرژی عظیم اسلام را آزاد ساخت. ثانیا، اقشار و اصناف گوناگون را با احیای روحیه دینی و انگیزه ی عمیق الهی در آنان و علی رغم فضای مسموم فرهنگی و فکری حاکم بر دستگاه های رسمی، آموزشی و فرهنگی به صحنه تأثیر گذاری در عرصه ی سرنوشت اجتماعی کشانید و با آزاد سازی این نیروی عظیم، مردمی ترین انقلاب تاریخ معاصر را خلق کرد.
همین دو نیروی بزرگ، با پیوند منسجم و در هم تنیده ای که با رهبری الهی امام (ره) برقرار می کرد، به عنوان سه عامل برجسته و اساسی شکل گیری انقلاب اسلامی شناخته شد.[2] و تحولی را ایجاد کرد که پس از گذشت ربع قرن از سرآغاز پیروزی آن، نه تنها پویایی خود را حفظ کرده، که نقش آفرینی آن در عرصه ی جهانی و به چالش کشیدن نظام استبداد بین المللی، برجسته تر و جدی تر شده است.
البته این، نتیجه ی جریان فرهنگی ای بود که عمدتا از دهه 1320 با تلاش عده ای از عالمان و متفکران متعهد حوزه و دانشگاه آغاز شده و بستر مناسبی را برای اقدامات امام (ره) فراهم کرده بود.[3]
این شالوده شکنی در برخی عرصه ها، بطور کامل تحقق یافت، ولی در برخی از عرصه ها که ریشه های تحجر در آن عمیق تر بود و به راحتی و در کوتاه مدت، نمی توانست زدوده شود، با ضربه کاری امام(ره) شکاف عمیقی برداشت که با استمرار، تعمیق و گسترش اندیشه ی ناب انقلاب اسلامی می تواند به توفیق کامل نزدیک شود.
همانگونه که پیش تر اشاره شد، غالبا سنت و تجدد در برابر هم نهاده و متعارض تلقی می شوند، حال آن که به نظر می رسد با توجه به معنی صحیح و ریشه دار سنت در دین و فرهنگ خودمان، این تقابل باید به نقد نهاده شود و لااقل ما نباید آن را به عنوان یک اصل مسلم و غیر قابل تردید، مورد پذیرش قرار دهیم، سنت به معنای مشهور آن یعنی هر چیزی که متعلق به گذشته است تلویحا با ارتجاع،کهنه گرایی، تحجر، جمود و ایستایی، مترادف تلقی می شود، حال آن که به نظر ما تحجر و جمود، تقابلی آشکار با سنت به معنی اصیل آن دارد. سنت، ناظر به اصول، روشها و قواعد ثابت و غیر متغیر نظام هستی است که در تکوین و تشریع نهاده شده و در درون خود با مکانیزم «اجتهاد» قابلیت هماهنگی و پاسخگویی به نیازهای متحول انسان را در عرصه های اجتماعی و فردی دارا می باشد. اگر سنت به طور جامع لحاظ شود، با برخی جنبه های تجدد نه تنها تعارضی پیدا نمی کند، که متلازم با آن نیز خواهد بود. اگر خردورزی و استدلال گرایی یکی ازویژگی های تجدد تلقی می شود، این خرد ورزی لازمه ی سنت دینی ما و از اصول لایتغیر رشد و پیشرفت فرد و جامعه تلقی می شود. اگر فناوری و علوم عملی از ویژگی های تجدد است، این ویژگی از نتایج حتمی التزام به سنت های الهی و دینی ما است؛ حتی انسان گرایی به معنی صحیح و واقع بینانه آن نه تنها تعارضی با سنت ندارد، که کاملا هماهنگ و لازمه آن است، همانگونه که مردم سالاری و دمکراسی به عنوان یک روش برای اداره ی حکومت، در سنت اسلامی ما ریشه داشته و هیچ تعارضی با آن ندارد.[4]
مگر نه این که شکوفایی و رشد فلسفه و دانش تجربی در قرون اولیه ی تمدن اسلامی، مبتنی بر نگرش دینی و متکی به سنت ها و ارزشها و باورهایی بود که اسلام ارایه کرده بود؟ مگر نه این که برترین جلوه های انسان گرایی و کرامت و حرمت انسان در سنت و سیره ی نبوی و علوی می توان سراغ گرفت؟ مگر نه این که «آن روز که در غرب، هیچ خبری نبود و ساکنانش در توحش به سر می بردند و امریکا سرزمین سرخ پوستان نیمه وحشی بود و دو مملکت پهناور ایران و روم، محکوم استبداد، اشرافیت، تبعیض و تسلط قدرتمندان بودند و اثری از حکومت مردم و قانون در آن ها نبود، خدای تبارک و تعالی به وسیله ی رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ قوانینی فرستاد که انسان از عظمت آن ها به شگفت می آید؟»[5]
بله، برخی از ویژگی های تجدد با سنت، قابل جمع نیست و هیچ راهی برای هماهنگی و همنوایی بین آن ها نمی توان پیدا کرد، طرفداری از رفتار سرمایه داری و حاکمیت سرمایه، سکولار زندگی کردن و دین پیرایی از زندگی اجتماعی، قربانی کردن مصالح جامعه به پای منافع فرد در قالب فردگرایی افراطی، سکولار بودن و غیر اخلاقی بودن قدرت و حاکمیت و...،[6] از ویژگی هایی است که سنت دینی ما آن را با تکیه بر استدلال و منطق، نقد و رد می کند و هرگز به این دلیل که این ویژگی ها، ویژگی های تجدد است، زیر بار آن نمی رود، چرا که سنت دینی و اسلامی ما، با هرگونه جمود و تحجری تعارض دارد، و پذیرفتن همه ی ویژگی های تجدد، بدون قید و شرط و عاری از تامل و استدلال، خود نوعی تحجر و جمود است.
بنابر این، سنت بدین معنی، نه تنها هیچ تلازمی با تحجر ندارد، که ضد تحجر و جمود است. همانگونه که اشاره شد اجتهاد، عنصری از همین سنت است و سنت اجتهاد اگر به درستی عمل شود، ضمن حفظ اصول و مبانی و چارچوب های اصیل، هرگز اجازه نمی دهد که تحجر و جمود بر جامعه ی دینی عارض شود.
خلط معنی تحجر و سنت و یکی دانستن آن، البته محصول مشترک رفتارها و تفکرات متحجرانه ی مسلمانان و مغالطه ی دوران تجدد است که به خصوص برای خلع سلاح جوامع دینی و اصیل، در ذهن بسیاری از نخبگان و متفکران این جوامع القا شد تا جرات دفاع از سنت گرفته شود و زمینه ی تسلیم شدن بی قید و شرط و بدون تامل و استدلال در برابر تجدد آن هم به عنوان یک امر بسیط و غیر قابل تبعیض و تفکیک فراهم گردد.
به نظر ما آن چه در برابر تجدد است، سنت نیست، بلکه تحجر است. البته با این توضیح و تبصره که برخی از آموزه های تجدد هم متحجرانه و متعصبانه است!
سنت به معنی جامع و اصیل آن، تحجر را نمی تابد، ولی در جامعه ما و سایر جوامع اسلامی، به دلیل تأثیر گذاری فرهنگ مسلمانان و آداب و عادات آنان در رفتار و قواعد زندگی و آمیزش آن با سنت ها و قواعد دینی، متاسفانه تحجر، دامن سنت را گرفت و به علت عدم نقد و پالایش، به تدریج در برخی عرصه ها بلکه در بسیاری از عرصه ها مسلمانان را از سنت به تحجر سوق داد.
بر خلاف تصور رایجی که تحجر و سنت را مترادف با هم و آن را در تعارض با تجدد ارزیابی می کند، به نظر ما سنت و تحجر با هم تعارض دارند، ولی تجدد، هم آموزه های هماهنگ با سنت دارد و هم آموزه هایی که رنگ تعصب و تحجر به خود گرفته است.
انقلاب اسلامی، که حقیقتا یک انقلاب معنوی و سنتی بود، در هر دو جبهه به شالوده شکنی و مبارزه پرداخت، از سویی انگاره های متحجرانه ی عارض بر سنت را به چالش کشید و از سوی دیگر انگاره های متحجرانه ی تجدد را که به عنوان اصول تردید ناپذیر دنیای جدید، به ذهن نخبگان جوامع اسلامی القا شده بود.
بنابر این جبهه ی اصلی شالوده شکنی انقلاب اسلامی، انحراف و تحجر بود، نه سنت و نه تجدد. این گمان که انقلاب اسلامی، همه ویژگی های تجدد را نفی و طرد می کند، گمان صحیحی نیست. امام خمینی (ره) بارها بر این حقیقت تأکید کرده است که: «ما با سینما مخالف نیستیم، ما با مرکز فحشا مخالفیم.
[1]. شمس آل احمد، پیشین، ص 149-150.
[2]. منوچهر محمدی، تحلیلی بر انقلاب اسلامی،تهران، امیر کبیر، 1376، ص 100.
[3]. مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، قم، صدرا، 1375، ص 44.
[4]. محمد رضا کاشفی، پیشین، صص 149 به بعد. این ویژگی های مدرنیته از آقای مصطفی ملکیان نقل شده است.
[5]. امام خمینی، پیشین، ص 10.
[6]. محمد رضا کاشفی، پیشین.
علي ذوعلم - پايگاه اينترنتي باشگاه انديشه |