مقدمه
به راستی چرا آن گونه که از تاریخ بر میآید مردم کوفه علیرغم دعوت اولیه از سیدالشهدا (ع) از یاری و همراهی حضرت نه تنها سر باز زدند بلکه در کنار دشمنان امام (ع) قرار گرفتند؟ در مراحل تاریخی پیش از عاشورا و پس از آن نیز چنین رفتارهایی را از مردم کوفه در تاریخ سراغ داریم. آیا به راستی متن مردم کوفه و توده آنان چنان که معروف است، همین گونه بودهاند و آیا به راستی در کربلا کسانی که در مقابل امامحسین (ع) شمشیر کشیدند، همه از بدنه و متن اصلی مردم کوفه بودند؟ برخی صاحب نظران چنین نگاهی به کوفه ندارند ولینگاهی که نوعاً به مردم کوفه میشود همان است کهدر اذهان عمومی نیز وجود دارد. مقالهای که پیش روی دارید از همین منظر معروف به مردم کوفه نگریسته است. نویسنده در مقاله خود، در پی یافتن پاسخ مستدل به این پرسش است که چه عوامل و زمینههایی در جامعه و آحاد مردم کوفه، سبب جدایی آنان از یاری رساندن سیدالشهدا (ع) شده است. وی پیشینه مردم کوفه قبل از حادثه کربلا را بیوفایی، جهاد گریزی و تن دادن به ننگی که با شهادت امیرالمؤمنین (ع) و امام مجتبی (ع) دامنگیرشان شده میداند. نویسنده علل و عوامل ریزش کوفیان از گرد امامحسین (ع) را دنیاخواهی، وحشت از اختناق امویان، وابستگی مردم به حکومت، تابع احساساست بودن، نظام ناپذیری کوفیان و ابنالوقت بودن آنان میداند و برای نمونه، سه مصداق را نیز بازگو میکند.
پیشینه کوفه
پس از پیروزی مسلمانان در جنگهای قادسیه و جلولاء (15 - 16ه) خلیفه دوّم به فرمانده سپاه خود - سعد بن ابیوقاص - دستور داد تا برای تحکیم مواضع و انجام مقدمات حملات بعدی به ایران، در منطقه فرات بماند. او نیز با همکاری سلمان فارسی و حذیفة بن یمان، سرزمین کوفه را در نظر گفت و سنگ بنای کوفه در سال 17 هجری به عنوان پادگانی که پذیرای گروههای مختلف جنگی بود گذاشته شد." 1 " مهاجرین جنگی میتوانستند ضمن اقامت در آنجا و حفظ آمادگی دفاعی، در مواقع لزوم بهرهدهی نظامی نیز داشته باشند. علاقه خلیفه دوّم به کوفه و اهل آن و دادن القاب «دارالهجره»، «کنزالایمان»، «جمجمة العرب» و «رأس اهل الاسلام» " 2 " ، توجّه خاص او به وضع مالی فاتحان قادسیه مستقر در کوفه، وجود زمینههای اشتغال پس از فروپاشی ساسانیان و عواملی از این قبیل جاذبههای هجوم مهاجران و سکونت در این شهر شد. گروههای مختلف قبایل عرب، اسیران ایرانی که شریعت اسلام را پذیرفته بودند، صنعتگران و پیشه وران ایرانی، زنان ایرانی که به عقد فاتحان درآمده بودند، کشاورزان و روستائیان فقیر ایرانی که سقوط ساسانی، زمینه کا ررا در کوفه برایشان فراهم آورده بود و... ترکیب جمعیتی نامتجانسی را برای کوفه در حال توسعه به وجود آورد. این بافت جمعیتی ناهمگون که کوفه را عرصه ابراز تمایلات گونهگون قرار داده بود، پس از دورهای کوتاه، وسیلهای برای افروختن آتش فتنه و آشوب شد و حوادث تلخ تاریخی و هرج و مرجهایی را در حوزه حکومتی اسلامی پدید آورد و از سویی مردمانی پرورش داد با این خصایل : دستخوش احساسات تند، قابلیت تحریک آنی، عاقبت نیندیشی، اخذ تصمیم سریع و پشیمانی فوری، غدر، حیله، بیوفایی و... تاریخ گواهی میدهد که در این سرزمین آنچه به کار مردم نمیآمد، سخنی بود که از واقع بینی و خیر خواهی برخیزد و آنچه را به جان میخریدند، گفتاری بود که عاطفه و احساس را تحریک کند. در پس آن رگهای قوی و آوای درشت، غدر و حیلهای نهفته بود که هر انسانی را میفریفت. هرگاه حاکمی ستمکار بر آنان غالب بود، در خانهها میخزیدند و هرگاه ضعف حکومت بر آنان علنی میشد، به توطئه و شورش بر میخواستند. مسأله اصلی این نوشتار، یافتن پاسخی مستدل به این فرضیه است که: وجود چه عوامل و زمینههایی در جامعه و آحاد مردم کوفه، سبب جدایی آنان از یاری سالار شهیدان و ریزش از جناح حقگرایان شد؟ بیتردید در این رهگذر از کلام گهربار معصومان و تحلیل واقعبینانه تاریخ، در حدّ لزوم بهره خواهیم برد.
کوفه در عصر علی
کوفیان اولین کسانی بودند که با هدایت مالک اشتر با علی (ع) دست بیعت دادند. " 3 " آنگاه امام (ع) در سال 36هجری با هزار مرد جنگی اهل مدینه به کوفه رهسپار و آنان با 12هزار جنگجو به حضرت ملحق شدند. " 4 " این گروه، امام را در مقابل هم پیمانی بصره - مکه در جمل یاری دادند و امام آنجا را مرکز خلافت اسلامی قرار دادند. در سایه حکومت علوی، مذهب شیعه و پیروی آل محمّد (ص) در آنجا رواج یافت و مهد تشیع، زادگاه اصالتها و بستر فضیلتهای شیعی شد، امّا در جامعه پرخروش، همیشه یک طبقه از مردم نمایشگر شور و خروش آن جامعهاند و این گروه اندک، عمل قهرمانانهای انجام میدهند و تمامی آن جامعه را در قهرمانی، شور آفرینی و حماسه شهرت میدهند. کوفه نیز چنین بود. شهری بود که امیرالمؤمنین علی (ع) در میان همه بلاد اسلامی، آنجا را برای خلافتبرگزیده بود. اینان در تمامی جنگهای امام حضور داشتند، امامحسین (ع) را به شهرخویش خواندند، بذر غالب جنبشهای ضد اموی و عباسی در این شهر روئید، مردان حماسهآفرین تاریخ شیعه بیشتر از همه جا در کوفه بود امّا چگونه است در جایی کهآنهمه شگفتی از جلوههای عظیم انسانی از خود بروز میدهد، یکباره مظهر سستی، بیوفایی، تنبلی و غدر و حیله باشد. باید گفت: آن حماسههای عظیم از آنِ قلیل مردان خداجویی بود که پروانهسان گرد شمع وجود ولایت بودند و آن زشتیها از توده مردم و سران قبایل باطل گرا بود. از زمان ورود امام به آن شهر، همواره دو گروه در کوفه در دو موضع بودند: الف. رهبرانی مانند مالک که به امام توصیه جنگ با معاویه را میکردند و خود را غیر مشروط در اختیار امام قرار دادند . ب. رهبران قبیلهای که هیچ تمایلی به جنگ نداشتند اما برای حفظ موقعیت خویش به ظاهر با امام همراه جنگ میشدند و علاوه بر اینان، تودههای وسیعی از کوفیان بودند که در ظاهر متمایل به امام ولی از مواجهه با هر خطری گریزان بودند. هرگاه امید فتح بود در کنار امام بودند و هرگاه امیدها را رو به زوال میدیدند، حضرت را تنها میگذاشتند. آنان فاقد شهامت لازم و یا ثبات قدم در مرحله آزمون بودند. اینان با هدایت رهبران گمراهشان، دعوت حضرت مبنی بر مقابله با تعرضات معاویه را پاسخی نمیگفتند، و اگر میگفتند فاجعه شومی مثل حکمیت را خلق میکردند و اندیشه خارجیگری را بنیان میگذاشتند. نهج البلاغه مملوّ از دردها و رنجهای علی (ع) از این مردم و شاهد صدقی بر صفات نکوهیده و سیره ناپسندی است که خصلت این مردم بود. امیرمؤمنان (ع) در بیان جهادگریزی کوفیان میفرماید: «هرگاه شما را به جهاد با دشمنانتان میخوانم، چشمانتان در کاسه میگردد، گویی به گرداب مرگ افتادهاید و یا در فراموشی و مستی به سر میبرید. باب فهم سخنانم بر شما بسته است، گویی دیو در دلتان جای گرفته و دیوانهاید.» " 5 ".
و در جایی دیگر در همین خصلت کوفیان میفرماید: «هرگاه لشکر کوچکی از شامیان به سرزمینتان نزدیک شود، هنر مردانتان این است که درِ خانههای خویش را فرو بندند و چونان سوسمار به سوراخهای خویش خزند یا همانند کفتاران گریزگاهی جویند... شما در صحنه حرف و شعار بسیارید، امّا در پس پرچمهای پیکار اندک. " 6 ".
غدر و حیله و بیوفایی خصیصه زشت دیگری است که امام بارها در کلام خود، کوفیان را به این جهت سرزنش میفرمود: «ای کوفیان! گرفتاری من با شما در دو سه چیز خلاصه میشود: کرهایی صاحبگوش، لالهایی زباندراز و کورانی چشمدارید. نه در برخوردها آزادگی و صداقتتان هست و نه در هنگامه گرفتاری برادرانی مورد اعتمادید.» " 7 ".
و نیز میفرماید: «ای نامردانِ به صورت مرد، ای بیخردان! ناز پرورد! کاش شما را ندیده بودم و نمیشناختم که به خدا پایان این آشنایی ندامت بود و دستاورد آن اندوه و حسرت.» " 8 ".
و فرجام این جهادگریزیها و بیوفاییها به امام علی (ع)، نفرینهای متعدد حضرت در ناسپاسی آنها بود و ننگی که با به شهادت رساندن حیدر کرّار در محراب عبادت، برای همیشه تاریخ بر پیشانی کوفیان پیمانشکن ماندگار شد.
کوفه در عصر امام حسین
با آغاز امامت امام مجتبی (ع)، چهل هزار کوفی، نخستین مردمی بودند که در جهان اسلام با آن حضرت بیعت کردند. " 9 " قیس بن سعد، فرمانده سپاه امام علی (ع)، تقاضا کرد تا به عنوان اولین بیعت کننده، بیعت را بر اساس قرآن، سنت پیامبر و جنگ با دشمنان خدا قرار دهد، امّا امام که از تردید و بیوفایی کوفیان در آزمایش بیمناک بود، شرط سوّم را حذف کرد. " 10 ".
روز بیعت تمامی چهل هزار کوفی در موضوع بیعت متفق بودند امّا این بیعت که درمجاورت آوردگاه جنگهای جمل، صفین و نهروان انجام شد، همچنان آغشته بهوسوسهها و دلواپسیهای تردیدانگیز بود. در آن روز، کثیری از کسان مقتولان طرفین اینپیکارها در کوفه میزیستند که با کشتگاه خود هم رأی بوده و آرزوی انتقام خون آنان راداشتند. بسیاری از بیعت کنندگان که جلوههای دلفریب مادی به مرزهای عقیدهاشان تجاوز کرده بود، میپنداشتند که بیعت با امام، خواستهها و تمایلات نفسانی آنها را اشباع میکند. روی دیگر سکه، خزائن شام بود که پیوسته جلوه دلپذیر زرها و وعدهها را در دیدگان این مردم قرار میداد و دل از کفِشان میربود و امام نیز از این پنهان کاریها مطّلع بود. در همین بدو کار، جناح امویان مانند اشعث، شبث و... در مکاتبهای مخفی، فرمانبرداری خود از معاویه را اعلام و مشوق او در حرکت به سوی کوفه شدند. آنان ضمانت کردند که هرگاه سپاه دشمن به اردوگاه امام نزدیک شود، امام را دستبسته تحویل معاویه دهند و یا ناگهانی او را بکشند. " 11 ".
معاویه هم پذیرفت که با کشتن امام (ع)، به آنان صدهزار درهم، فرماندهی یکی از لشکرها و ازدواج با یکی از دخترانش را عطا کند. از آن پس امام همیشه در زیر لباس زره میپوشید، تا جایی که یکبار در حین نماز بر او تیر افکندند و زره مانع جراحت شد. " 12 ".
امام حسن (ع) که خوی نامردمی کوفیان را میشناخت، علیرغم اصرار آنان، دست به کار جنگ با معاویه نشد تا آنکه معاویه مهیای جنگ با کوفه شد. امام نیز اعلان جهاد فرمود و به دعوتش مؤمنان با اخلاص و حاملان قرآن نظیر حجر بن عدی، ابو ایوب، صعصعه، میثم، عدی بن حاتم و... گِردش جمع شده و جناح نیرومند جبهه امام را ایجاد کردند. امّا در کنار اینان، غداران جنگگریزی بودند که پس از دعوت امام در اردوگاه نخیله، سکوت محض اختیار کردند و حتی با یک کلمه هم پاسخ حضرتش را ندادند. " 13 ".
امام ده روز در نخیله ماند، امّا تنها چهار هزار نفر بیشتر به یاریاش نیامدند. لذا فرمود: مرا فریفتید همچنان که خلیفه پیشین را فریفته بودید. " 14 ".
آنگاه امام سرداری از قبیله کنده را با سپاهی به انبار فرستاد، امّا او در مقابل وعدههای معاویه به دشمن پیوست، امام با شنیدن این خبر فرمود: «بارها گفتهام که در شما وفایی نیست و شما بندگان دنیایید.» سپس سرداری از قبیله مراد را فرستاد و فرمود که او هم خیانت میکند. مرادی با سوگندهایی که کوه تاب آن را ندارد تأکید کرد که وفادار میماند، امّا او نیز در برابر قاصدان معاویه فریفته شد. " 15 ".
دیری نپائید که عبید الّلهبن عباس، فرمانده کل سپاه امام، به همراه هشت هزار کوفی دیگر در مقابل وعده یک میلیون درهمی معاویه به اردوگاه او پیوست. " 16 ".
سرانجام بیوفاییها به جایی رسید که کوفیان تحت تأثیر این شایعه معاویه که امام تن به صلح داده و قیس فرمانده سپاه امام به شهادت رسیده، در مدائن بر حضرت هجوم آوردند، خیمهاش را غارت کرده و با خنجر یک کوفی دیگر، رانش را مجروح کردند و امام حسن (ع) با پیکری مجروح و خونآلود به سوی کوفه رهسپار شد. " 17 ".
امام حسین، کوفه و ریزشها بافت فکری کوفیان در عصر قیام
جمعیت مسلمان کوفه از نظر فکری، همزمان با قیام سالار شهیدان متشکل بودند از:
شیعیان علی (ع)، هواداران بنی امیّه، خوارج و بیتفاوتها شیعیان خود دو گروه بودند: رؤسا و مردم عادی از رؤسای شیعه که میتوان به سلیمان بن صرد، مسیب بن نجبه، مسلم بن عوسجه، حبیب بن مظاهر، ابو ثمامه صائدی و... اشاره کرد، غالب یاوران علی (ع) در جنگهای آن حضرت بودند. اینان که قلباً به خاندان رسالت معتقد بودند، کسانیاند که پس از مرگ معاویه، به امام حسین نامه نوشته و حضرت را به کوفه دعوت کردند " 18 " ؛ مع الاسف ردّ پایی از اینان در تنهایی مسلم ابن عقیل نمیبینیم. شیعیان عادی که درصد قابل ملاحظهای از مردم کوفه را تشکیل میدادند، گرچه علاقهمند به خاندان عصمت بودند، امّا رفتار مستبدانه زیاد و پسرش عبیدالله با شیعیان و سیاستهای کلان اموی ودر شیعهزدایی جامعه کوفه، ترس عجیبی در دل آنها نهاده بود که تا احتمال پیروزی در حادثهای را نمیدادند، مشارکت نمیکردند. قیام مسلم بن عقیل و یاریرسانی ابتدایی مردم به او، نمونهای از این گونه است. هواداران بنیامیه: رهبری طرفداران حزب اموی در کوفه بر عهده افرادی مانند عمرو بن حجاج، یزید بن حرث، عمرو بن حریث، عبدالله بن مسلم، عمارة بن عقبه، عمربن سعد و... بود که با گذشت بیست سال حاکمیت امویان در کوفه و پیش از آن تشویق عثمان مبنی بر تعویض زمینهای اینان در مدینه و کوفه، از نظر مالی و موقعیت اجتماعی نسبت به سایر قبایل کوفه برتری یافتند." 19 ".
رؤسا و متنفذان بیشتر قبایل که ارتباط نزدیکی با حکومت شام داشتند، در این حزب بودند و این امر سبب گرایش بسیاری از مردم به این گروه شده بود. خوارج: اینان پس از سرکوبی در جنگ نهروان، به واسطه سیاستهای غیر اسلامی و ازدیاد ناراضیان جدید، دوباره قدرت گرفتند و چند بار نیز قیام کردند و توسط زیاد و عبیدالله سرکوب شدند؛ این گروه در عاشورا نقش چندانی نداشتند. شکاکها: افرادی بودند که تحت تأثیر تبلیغات خوارج قرار گرفته بودند، بدون اینکه جزو آنان باشند و پیوسته درحال تردید و دو دلی بودند. گویا این عده در اصل دین، تردید و تزلزل داشتهاند. " 20 ".
به هر حال اینان جمعی از ساکنان کوفه و فرومایگان آن اجتماع بودند که خود به خود نه قصد نیکی داشتند و نه توانایی بدی. با این وصف، وجود آنان خود مایه شر و وسیله فساد و آلت بیارادهای در دست اخلالگران و فتنهجویان بود. الحمراء: به گفته طبری، اینان بیست هزار مرد مسلح کوفی بودند که دارای نژادی مخلوط از اولاد بردگان و موالی بودند و شاید بیشتر اینان اولاد کنیزان اسیر در جنگ جلولاء بودند. این گروه در عصر امام حسن (ع) و امامحسین (ع) مردمی صاحبسلاح و جنگجو به شمار میآمدند که در برابر مزد به هر جنایتی تن میدادند و شمشیر برندهای در دست جباران بودند. اینان با استقبال از فتنهها و آشوبها، به قدری بر شوکت و قدرت خود افزوده بودند که شهر کوفه را به آنان نسبت میدادند و میگفتند:کوفة الحمراء." 21 ".
بیتفاوتها: بیشترین سهم جمعیت کوفه در کربلا، از آنِ افراد بیتفاوت و ابنالوقتی بود که قصدی جز دنیا خواهی نداشتند. این گروه هنگامی که احتمال پیروزی مسلم را زیاد دیدند به او پیوستند، امّا با ظهور آثار شکست یکباره او را تنها رها کردند. با آنکه خود، امام را دعوت کرده بودند امّا چون احتمال پیروزی ندادند، وعده و وعیدههای ابن زیاد را پذیرفته و به سپاه یزیدیان در کربلا ملحقشدند. اینان همان دینفروشانیاند که فرزدق در مکالمه با امامحسین (ع) اینگونه توصیفشانکرد: قلبهای آنان با توست و شمشیرهایشان علیه تو کشیده شدهاست. " 22 ".
چه کسانی امام را به کوفه دعوت کردند؟
آغاز حرکت امامحسین (ع) و یارانش به سوی عراق، بهدنبال نامهنگاریهای فراوان کوفیان در دعوت از امامحسین (ع)، صورت پذیرفت. چرا عراقیان امامحسین (ع) را نزد خود خواندند؟ آنها چه میخواستند و چرا حسین (ع) را پس از دعوت، تنها گذاشتند؟ آیا جملگی از بدعتهایی که در دین پدید آمده بود رنج میبردند؟ آیا همه میخواستنندسنت رسول خدا (ص) احیا گردد؟ اگر چنین بود؛ چرا نهضت، پایانی چنین غمانگیز داشت؟ دعوت کنندگان را میتوان به گروههای زیر تقسیم نمود: 1. گروهی از نامه نگاران مانند سلیمان بن صرد، رفاعة بن شداد و مسیب بن نجبه از شیعیان خاص علی (ع) و اقلیتی پایبند به دین و اجرای احکام اسلامی بودند و میدیدند که حدود شریعت معطل مانده و فقه و سنت رسول الله (ص) بازیچه حکومتها شده است. اینان حکومت عدل علوی و شاید حاکمیت نبوی را درک کرده و انحراف حاکمان اموی از سیره نبوی، آنها را به ستوه آورده بود و خودداری امامحسین (ع) از بیعت با یزید، فرصت مغتنمی برای قیامشان علیه بنیامیه بود. 2. اختلاف و جنگ بین شامیان و کوفیان در عصرمعاویه و بیتوجّهی عمدی معاویه به کوفه و تنزل آن به یک شهر عادی، گروهی را بر آن داشت تا عظمت کوفه در زمان علی (ع) و مرکزیت خلافت اسلامی را احیا کنند. روشن است که بازگشت عظمت از دست رفته به کوفه، پیامدهای اقتصادی و مالی فراوانی برای ساکنان شهر در پیداشت. 3. گروهی که سالها پیش برای شرکت در فتوحات اسلامی و برخورداری از غنایم جنگی به این آمادگاه نظامی - کوفه - آمده بودند و شاهد بودند که آسیبهای ناشی از جنگ برای اینان و بهرهگیری ظالمانه از بیتالمال نصیب دیگران شده، پیوسته مترصد فرصتی بودند تا اگر بتوانند حق خود را بستانند. 4. گروهی که در نتیجه شور و هیجان زایدالوصف نامه نگاریها، جوّ غالب آنها را گرفته و اقدام به نامه نگاری کردند. 5. گروهی از سران و متنفذان قبایل مانند شبث بن ربعی، حجاربن ابجر، عزرة بن قیس، و... که چندان دل خوشی از اهلبیت (س) نداشتند ولی برای آنکه از قافله عقب نمانند و در حکومت آینده امام، نفوذ و ریاست خود را حفظ کنند، احساساتیترین نامهها را به حضرت نوشتند امّا هم اینان در موقعیتهای حساس سپاه عمر بن سعد، جای گرفتند به گونهای که امام در روز عاشورا، اینان را با نام خطاب کرده و فرمودند: ای شبث بن ربعی! ای حجاربن ابجر! ای قیس بن اشعث! ای یزید بن حارث! آیا شما نبودید که به من نوشتید که میوهها رسیده و هنگام چیدن آنها شده و خرماها سبز شده و زمین پر از گیاه شده و سپاهی آماده در انتظار توست، پس بشتاب. " 23 ".
ناهمگونی فکری دعوت کنندگان امام (ع) به کوفه، بیتردید عکس العملهای گوناگونینسبت به یاری امام (ع) پدید آورد و سرانجام منجر به حادثهای بزرگ در تاریخ ادیان الهی شد، حادثهای که پیروان هیچ یک از ادیان گذشته، نسبت به اولاد پیامبر خویش چنین نکرده بودند.
علل و عوامل ریزشها در قیام عاشورا
کربلا گرچه به ظاهر آوردگاه پیکار حق و باطل، امّا در واقع عرصه ابتلا و آزمون بزرگ انسانها بود در یک سو، بزرگمردانی مجاهد که با امام خویش پیمان خون بستند و در وفای به این عهد سربلند شدند و سالارشان اباعبدالله الحسین (ع) در شب عاشورا به زینب کبرا - که نگران وفای اصحاب بود - اینگونه اطمینان خاطر داد: و الله لقد نهرتهم و بلوتهم... یستأنسون بالمنیّة دونی استئناس الطفل بلبن امّة؛ " 24 ".
به خدا سوگوند! من ایشان را آزمایش کردم، بلکه چند بار هم از خود راندم و به این نتیجه رسیدم که آنان مرگ در حضور مرا بیشتر دوست دارند و به آن بیشتر از طفل نسبت به شیر مادر مأنوسند. و سید الساجدین (ع) در مراتب آزمایش یاران پدرش میفرماید: خود شاهد بودم که پدرم در شب عاشورا به اصحابش فرمود: اینک شب در آمده و راه گریختن بر شما گشوده شده، پس این شب را غنیمت شمارید و بگریزید که این گروه جفاکار مرا میطلبند و با دیگری کاری ندارند. اگر مرا بکشند از پی شما نخواهند آمد. ایشان گفتند: به خدا سوگند! که این هرگز نخواهد شد. حضرت فرمود: فردا کشته خواهید شد و یکی از شما زنده نخواهد ماند. ایشان گفتند: حمد میکنیم خداوندی را که ما را مشرف کرده است به این کرامت که با تو شهید شویم. پس ایشان دل بر شهادت گذاشتند و حضرت ایشان را دعا کرد. " 25 ".
و در سایه چنین ایمان و اعتقادی بود که امام به یارانش فرمود: سر بالا کنید و نظر کنید. چون نظر کردند، درجات و منازل خود را در بهشت دیدند. پس حضرت منزل هر یک را به او نشان داد تا آنکه همه منازل خود را شناختند و حور و قصور و نعمتهای موفور خود را دیدند و به این سبب در آن صحرا روبه نیزه و شمشیر میرفتند که زودتر به منزل خود برسند و به نعیم ابدی متنعم گردند. " 26 ".
چه مردان بزرگی همچون حبیب و مسلم که از آغاز با حضرت بودند، یا دیگرانی چون حرّ و زهیر که بعدها به امام پیوستند و چه کسانی که با حضور در این حادثه، بزرگ و جاودان شدند، جملگی رویشهای نهضت حسینیاند. امّا در سوی دیگر، دونصفتانی که با ادعای شیعهگری و پیروی از امام، هرگونه جفایی را بر امام روا میداشتند، منافقانی که تا منافع و هوسهای شیطانی تأمین میشد وفادار بودند؛ در غیر این صورت اردوگاه دشمن را بر میگزیدند تا از زخارف دنیا بهرهای گیرند. اینان افرادی بودند که امامحسین (ع) تا آخرین لحظات از هدایت و دعوت آنها غافل نبود، امّا تنها قلوب مستعد درک پیام امام، قابلیت چنین هدایتی داشتند. این گروه، ریزشهای حادثه عاشورایند که به برخی از علل و عوامل ریزشهای این عصرمیپردازیم:
دنیا خواهی
جلوههای زندگی دنیا، سبب تعلق خاطر میشوند و انسانِ دل بسته را دست و پا نیز میبندد. روند گرایش به تجمل و ازدیاد ثروت که پس از رحلت نبی مکرم اسلام (ص) با بدعتهای خلفا در تخلّف از سیره آن حضرت آغاز شد؛ در دوره عثمان بیم پیامبر (ص) را که فرمود: «بیشترین ترس من برای امتم، جلوههای دنیا و زیاده خواهی آن است»، " 27 ".
محققساخت. دلی که مالامال از حبّ مال و جاه گردد، دیگر توانایی پذیرش را نیز ندارد. نمودهای فراوانی از دنیاخواهی کوفیان درتاریخ ثبت است: هنگامی که علی (ع) در سال 36 هجری از این مردم برای مقابله با بصریان در جمل دعوت به یاری کرد، چون ضریب موفقیت امام کم و احتمال شکست وجود داشت، با تأکیدات حضرت تنها 12 هزار نفر کوفی حضور یافتند. " 28 " امّا در صفین که حکومت امام در کوفه تثبیت شده بود، بین 65 تا 120 هزار نفر، در سپاه حضرت گردآمدند. " 29 ".
در حادثه کربلا، عمر بن سعد که وعدههای فریبای حکومت و پول، چشمان او را خیره کرده بود، مورد خطاب امام قرار گرفت: ای پسر سعد! آیا تصمیم داری با من بجنگی؟ آیا از خداوندی که بازگشت تو به سوی او خواهد بود نمیترسی؟ مرامیشناسیومیدانی پدر من چه کسیاست؟ آیانمیخواهی بامن باشی و دست از اینها برداری که این به پسند خدا نزدیکتر است. " 30 ".
عمر سعد پاسخ داد: میترسم در این صورت خانهام را در کوفه خراب کنند. امام فرمود: من با هزینه خودم، برایت خانهای میسازم. عمر سعد باز بهانه جویی کرد و گفت: میترسم باغ و نخلستانم را در کوفه مصادرهنمایند. امام فرمود: من در حجاز بهتر از آن به تو میدهم. عمر سعد باز بهانهجویی کرد و امام وقتی از هدایت او ناامید شد، او را نفرین کرد که آرزوی حکومت ری را به گور خواهد برد و همانگونه شد. " 31 ".
و عمق کلام آن حضرت در کربلا بهتر درک میشود که فرمود: الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم، یحوطونه مادرّت معایشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون." 32 ".
مردم بندگان دنیایند و دین امری لیسیدنی است که بر زبان آنها افتاده است، و تا هنگامی به دنبال دین میروند که معیشت آنان برقرار باشد، امّا زمانی که در آزمایش افتند، تعداد دینداران اندک خواهند بود.
منبع : سایت راسخون |