بحث ريزشها در سطح مديران و مسئولان ردههاى مختلف در نظام جمهورى اسلامى، يكى از موضوعات مهمى است كه لازم است مورد توجه و تأمل قرار گيرد. در ريشه يابى اين موضوع، عناصر زيادى را مىتوان عنوان كرد و پيرامون آنهابحث كرد؛ ولى در اين ميان عنصر افراط و تفريط در ابعاد گوناگون، جايگاه ويژهاى را به خود اختصاص داده است.
نكاهى كوتاه به تاريخ اسلام و تشيع و مرورى گذرا به دوران سى ساله حاكميت نظام اسلامى ايران، به روشنى نشان مىدهد كه يكى از علل و عوامل مهم لغزشها و ريزشهاى مديران و مسئولان و اشخاص سرشناسى، همانا خصلتهاى تند و تيز و روحيات زيادهطلبى و انحصار گرايى و موضعگيرىهاى نابهنجار و مبالغهآميز آنان بوده است و در مقابل، اعتدال و ميانه روى، عامل ثبات و جاودانگى شده است.
كسانى كه در صدر اسلام تند مزاج بودند اغلب از خود پيامبر صلى الله عليه و آله نيز مسلمانتر و عدالت خواهتر ظاهر مىشدند و حتى در مواردى آن حضرت رامتهم به عدم اجراى عدالت مىكردند و با كمال پر رويى مىگفتند: «يا محمد! والله انت لا تعدل»، همين افراد بعد از مدتى، دچار انحراف فكرى، عقيدتى واخلاقى شدند و در برابر پيامبر صلى الله عليه و آله و بعد در مقابل امير مؤمنان عليه السلام موضع خصمانه گرفتند و در هنگام صلح، نداى جنگ سر مىدادند و در وقت جنگ، دم از صلح و دوستى مىزدند كه عدم پيروى اينان از پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرمؤمنان عليه السلام و پس و روى و پيش روى آنان، از عجايب تاريخ اسلام به شمار مىآيد. در ماجراى صلح حديبيه، وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله به خاطر مصالح مهمتر، از برخى خواستهها و اهداف در ظاهر عقب نشينى و چشم پوشى كرد، برخى افراد كه تند خويى و افراط گرى،
چشم و گوش آنان را پوشانده بود و نمىتوانستند شرايط زمان و مكان را درك كنند، لب به اعتراض و پرخاش گشودند كه وامصيبتا! پيامبر از اصول مسلم اسلام دست كشيد و به دشمن امتياز داده است؛ ولى در اين ميان، امام على عليه السلام كه منادى اعتدال و ميانه روى و تعبد محض در برابر پيامبر صلى الله عليه و آله بود قلم به دست گرفت و متن معاهده حديبيه را به رشته تحرير درآورد.
در اوايل پيروزى انقلاب، برخى افراد كه در سازمان منافقين خلق حضور و فعاليت داشتند و از مديران ارشد اين تشكل به شمار مىآمدند و در عين حال، به ردههاى مختلف مديريتها رسيده بودند، اشخاص محترم بازارى را به جرم داشتن يكى دو مغازه يا منزل بزرگ، به سرمايه دارى متهم مىكردند و او را فئودال مىناميدند و مىگفتند: اينها بايد همانند اموال افراد وابسته به خاندان پهلوى، مصادره بشوند و در يك عرصه ديگر جلسه تفسير قرآن و تدريس نهج البلاغه مىگذاشتند و حتى صيغه عقد ازدواج اعضاى سازمان را خود جارى مىكردند و مىخواستند بگويند كه مادر همه چيز خودكفا هستيم و هيچ نيازى به روحانيت و مرجعيت نداريم. همين آقايان كه تا ديروز موضع جنگ مسلحانه را بر ضد شاه و آمريكا برگزيده بودند، بر اثر همين افراط كارىها به دامن آمريكا پناهنده شدند و مزدورى به آن كشور را سند افتخار خود شمردند.
نمونه ديگر، ابوالحسن بنى صدر بود كه افراط و تفريط او را هم از پاى درآورد. وى كه با شعار «عدالت اقتصادى» به ميدان آمد و چون دكتراى اقتصاد هم داشت، به خوبى توانست مردم را فريب بدهد و در انتخابات رياست جمهورى، موفق به كسب اكثريت آرا شد، در جلسه جامعه مدرسين كه در آن زمان اغلب آنان از فقهاى بزرگ و شخصيتهاى سرشناس حوزه بودند، خطاب به آنان گفته بود: من حدود هفتاد رشته و تخصص بلد هستم كه شما هيچ يك از آنها را نمىدانيد. بنى صدر با همين روحيه به جنگ با انسانهاى معتدل و منطقى، مثل شهيد بهشتى و شهيد رجايى برخاست و سرانجام هم با منافقين خلق هم كاسه شد و با لباس زنانه از كشور گريخت و بدين ترتيب، سقوط خود را رقم زد.
نمونه ديگرى كه باز در طول زندگى اجتماعى و مديريتى از اين اخلاق ناخوشايند رنج مىبرد، كسى بود كه با كتاب «عاليجناب سرخ پوش» نامش بر سر زبانها افتاد. او كه امروز به خارج پناهنده شده است و اخيرا طى اظهارات سخيف خود به مقدمات انقلاب و مردم توهين مىكند و حتى وجود مبارك حضرت حجت (عج) را منكر شده است، همان است كه در دهه شصت انقلاب شلوار لى وآستين كوتاه پوشيدن جوانان را برنمى تابيد و آنها را بى دين و لا ابالى و ضد انقلاب مىپنداشت و مىگفت كه همه اينها را بايد به خليج فارس ودرياى خزر ريخت؛ تا خوراك كوسهها شوند.
يكى ديگر از اين افراد، كسى است كه سر دبيرى نشريه هفتگى «پيام دانشجو» را بر عهده داشت. او با شعار «اما خامنهاى» پا به عرصه مطبوعات گذاشت و از همان اول، شعار «پدر طالقانى» منافقين را در اذهان آگاهان به تاريخ انقلاب زنده كرد و همان طورى كه منافقين تعريف و تمجيد از مرحوم طالقانى را وسيله مبارزه با ساير روحانيون انقلابى و خط حضرت امام قرار داده بودند، او و دوستانش نيز در نشريه پيام دانشجو نيز با اين شعار، ياران رهبر فرزانه انقلاب را به تير تهمت و اهانت نشانه گرفتند؛ تا اين كه موجب سقوط و انحطاط خود شدند.
طرح اين مسائل، اگر چه با روح لطيف مديران متعهد و مسئول، سازگار نيست و دل آنان را به درد مىآورد، ولى براى عبرت گرفتن و هشدار، شايد لازم و مفيد باشد. هشدار براى اين كه بايد از افراط و تفريط پرهيز كرد و از چپ و راست دورى جست و بايد به صراط مستقيم رفت و راه راست و درست را برگزيد.
از آيت الله بهجت كه مجسمه اعتدال و تقوا و پرهيزكارى بود، نقل است كه همواره اين جمله را تكرار مىكرد و مىفرمود: هر حركت و تفكر و موضعگيرى كه از حد وسط و ميانه، به طرف افراط و تفريط تمايل كند، عكس نتيجه مطلوب را مىدهد؛ «كل شىء جاوز حده انقلب الى ضده؛ هر چيزى از حدش بگذرد، به ضد خودش تبديل مىگردد».
افراد جامعه امروز ما، به ويژه مديران، بيش از پيش نياز به فرهنگ تعادل دارد؛ تا از سقوط و انحطاط در امان باشند و همواره جاويد و پايدار بمانند. شهيد دكتر بهشتى كه پرچم دار مبارزه با پرخاش گرى و منادى فرهنگ تعادل در انقلاب اسلامى ايران بود، در اين باره مىگويد: اگر به يك جوان حاد و با احساس و پاك بگوييم: ملايم باش! خواهد گفت: ليبرال و اگر به يك فرد ليبرال و بى تفاوت حركت دهم و بگويم: «قم: بپاخيز»، خواهد گفت: راديكال و تندرو. اين جاست كه بايد آبرو خرج كرد؛ تا جامعه را به تعادل كشاند. ما به فرهنگ تعادل نيازمنديم كه تنها از خون و يا مال ساخته نمىشود؛ بايد آبرو خرج كرد.
حال چه بايد كرد؟ چگونه بايد از آبرو خرج كرد؛ تا از سقوط به سراشيبى افراط و تفريط در امان ماند؟ بهترين راه، همان انتخاب روش اعتدال و حركت در صراط مستقيم است؛ اما در تشخيص آن، دقت لازم است؛ زيرا هر كس مىتواند راه خود و موضعگيرى هايش را مصداق اتم و اكمال اعتدال و صراط مستقيم پندارد وديگران را به افراط و تفريط متهم بكند. بايد توجه داشت كه كاملترين شاخص اعتدال و ميانهروى، همانا پيروى از سيره پيامبر و امامان معصوم عليه السلام و تبعيت از فرامين ولى فقيه در زمان غيت است؛ همان كارى كه اميرمؤمنان على عليه السلام در ماجراى صلح حديبيه كرد كه با اين كه ترديد داشت و نوشتن صلح نامه برايش سخت بود، ولى بر خلاف نظر خود و با اشاره پيامبر صلى الله عليه و آله قلم به دست گرفت و آن چه طرفين موافقت كرده بودند، نوشت. بنابراين، اگر در ادعاى اعتدال و ميانه روى و صراط مستقيم صادق
هستيم، بايستى در عمل از رهبرى انقلاب و ولى فقيه زمان جلو نزنيم و از ائو هم عقب نماينم و پا جاى پاى او بگذاريم و پيرويش كنيم و در غير اين صورت، از چاله در آمده، به چاه خواهيم افتاد.
عبدالرحیم اباذری منبع:آیینه رشد |