واجب:آن چه كه شرع به آن دستور داده و ترك آن جايز نباشد.
واجب اصلى: واجبى است كه بخاطر واجب ديگرى واجب نشده است، بلكه خودش واجب است، مانند نماز
واجب تَبَعى: واجبى كه به خاطر واجب ديگرى، واجب شده است؛ مانند مقدمات سفر حج كه به تبع وجوب حج واجب مىشود.
واجب تَعبّدى: واجبى كه در انجام آن قصد قربت لازم است؛ مانند روزهى ماه رمضان
واجب تَوَصّلى: واجبى است كه در انجام آن قصد قربت لازم نيست؛ مانند اداى دَيْن، جواب سلام دادن، كفن و دفن ميت
واجب تخييرى: واجبى كه مكلف در انجام آن و انجام يك يا چند واجب جايگزين ديگر، مخير است؛ مانند كفاره روزه كه مكلف بين 60 روز روزه گرفتن و اطعام 60 فقير مخير است.
واجب تعيينى: واجبى است كه جايگزين ندارد و مكلف بايد خود آن واجب را انجام دهد؛ مانند نماز
واجب عينى: واجبى است كه هر مكلفى شخصاً بايد آن را انجام دهد و با اقدام ديگران، از او ساقط نمىشود؛ مانند روزهى ماه مبارك رمضان
واجب كفايى: واجبى است كه هر مكلفى بايد آن را انجام دهد؛ ولى اگر تعداد كافى آن را انجام دهند، از او ساقط مىشود؛ مانند جهاد در راه خدا، كه وقتى عدهاى در حدّ كفايت، اقدام كنند، از ديگران ساقط مىشود.
واجب مطلق: واجبى است كه وجوب آن شرطى نيست؛ مانند نماز
واجب مشروط: واجبى است كه وجوب آن بسته به شرط يا شرايطى است؛ مانند حج، كه وجوب آن مشروط به استطاعت است.
واجب مُوَسّع: واجبى است كه مكلف، بيش از زمان انجام دادن واجب، فرصت دارد؛ مانند نماز ظهر و ...
واجب مُضيّق: واجبى است كه مكلف به مقدار زمان انجام واجب فرصت دارد؛ مانند روزه
واجب فورى: عمل واجبى كه فوراً و بدون تأخير بايد انجام داده شود.
واجب الاجتناب: آنچه كه پرهيز از آن شرعاً واجب است.
واجب الحج: كسى كه حج بر او واجب شده است مستطيع
واجب النفقه: آنكه پرداخت هزينههاى متعارف او بر مكلف واجب است؛ مانند همسر و فرزند
واجب اهم: واجبى كه شرع در قياس با واجب ديگر، اهتمام بيشترى به آن داده است؛ مانند حفظ جان مسلمان نسبت به حفظ مال
واجب بدنى: عمل واجبى كه مكلف بايد با اعضا و جوارحش آن را انجام دهد؛ مانند نماز، جهاد
واجب مالى: عمل واجبى كه مكلف بايد با پرداخت مال آن را انجام دهد؛ مانند خمس و زكات
وادى عقيق: يكى از ميقاتهاى پنجگانه عمره تمتع، در شمال شرقى مكه
وادى محسر: سرزمينى بين مشعر و منا
وارث: كسى كه از ميت ارث مىبرد.
وافى:كافى، بقدر كفايت
واقف:وقف كننده
واهب:هبه كننده، بخشنده
وَتر: رجوع کنيد به: نماز وَتْر
وُتَيره: نافله عشاء، دو ركعت نماز نشسته مستحبى پس از نماز عشاء
وثيقه:گرويى كه در برابر دريافت قرض در نزد بستانكار قرار داده مىشود تا تضمينى باشد براى بازگرداندن بدهى وجه پول، مبلغ ،صورت، چهره،شيوه، طريق
وجوب كفايى: رجوع کنيد به: واجب كفايى
وجوه بِريّه: امور خيريه و عام المنفعه
وجوه شرعيه: اموالى كه مكلف طبق نظر شرع، بايد پرداخت كند؛ مانند خمس و زكات
ودعى: كسى كه مال نزد او، به امانت سپرده شده است.
وَدْى: رطوبتى كه گاهى پس از خروج بول مشاهده مىشود.
وديعه:عقدى است كه بوسيله آن، مالى نزد كسى به امانت سپرده مىشود.
وَذْى: رطوبتى كه گاهى پس از خروج منى مشاهده مىشود.
وسواس:شك و شبهه زياد در عبادات و احكام مذهبى؛ خصوصاً در طهارت و نجاست
وسواسى: شخصى كه زياد شك مىكند.
وصل به سكون:نخواندن حركت آخر كلمه و چسباندن آن به كلمهى بعد
وصيت : سفارشهاى انسان به انجام عبادات، پرداخت بدهى، دريافت مطالبات و... پس از مرگ
وصيت تمليكى: وصيتى كه در ضمن آن مال يا منفعتى به ملكيت كسى در مىآيد.
وصىّ: كسى كه عهدهدار انجام وصيتى شده است.
وضع حمل : به دنيا آوردن نوزاد
وضو : شستن صورت و دستها و مسح سر و پاها به كيفيت مخصوص و با قصد تقرب به خداوند.
وضوى ارتماسى: وضويى است كه با فرو بردن صورت و دستها در آب صورت گيرد.
وضوى ترتيبى: وضويى است كه با ريختن آب به روى صورت و دستها انجام گيرد.
وضوى جبيرهاى: وضويى است كه روى بعضى از اعضاى آن جبيره باشد رجوع کنيد به: جبيره
وطء (وطى): عمل جنسى
وطن: محل زندگى انسان
وطن اصلى: محلى كه انسان در آنجا بدنيا آمده و بزرگ شده است.
وطن جديد (مُسْتَجد): محلى بجز وطن اصلى كه انسان براى اقامت دائمى انتخاب كرده و يا آن قدر در آنجا مانده كه در نظر عرف، وطن وى محسوب مىشود.
وطى به شبهه: مجامعت با كسى كه در واقع بر مكلف حرام است؛ اما يا بخاطر اينكه او را همسر خود مىپنداشته و يا بخاطر جهل به حكم، مجامعت صورت گرفته است.
وقت فضيلت: زمانى است كه اگر نماز در آن وقت خوانده شود، ثواب بيشترى دارد.
وقف: جدا كردن يك مال از اموال خود و اختصاص دادن منافع آن براى افراد خاص يا امور خيريه
وقف عموم: رجوع کنيد به: وقف عام
وقف معاطاتى: وقفى كه در آن صيغه خوانده نشده باشد.
وقف منقطع الآخر: وقفى كه در آن پايان مدت وقف معين است.
وقف منقطع الاول: وقفى كه ابتداى آن در زمان وقف نباشد و بعد از آن آغاز شود.
وقف نامه: سند وقف
وقف به حركت: وقف كردن بر روى يك كلمه (هنگام قرائت)، در عين تلفظ حركت آخر آن
وقوف: جمع وقف،بودن، باقى ماندن
وقوف ركنى: بودن در عرفات يا مشعر الحرام به مقدارى كه بودن در آنجا (ولو به مدت كوتاه) صدق كند.
وقوف اختيارى: باقى ماندن در صحراى عرفات يا مشعر براى كسى كه هيچ عذرى ندارد.
وقوف اضطرارى: وقوف كسى كه به خاطر عذر شرعى از وقوف اختيارى عاجز است.
وقوف در عرفات: ماندن از ظهر نهم ذى حجه تا غروب آن روز
وقوف در مشعر: ماندن در مشعر از طلوع فجر تا طلوع خورشيد در روز عيد قربان
وكالت: عقدى كه بموجب آن شخص (موكّل)، به ديگرى (وكيل) اختيار انجام عملى را مىدهد.
وكالت بلاعزل: وكالتى كه در آن، موكل هيچگاه حق عزل وكيل را ندارد.
وكيل: كسى كه پذيرفته است كارى را از طرف ديگرى انجام دهد.
ولايت: سرپرستى. رجوع کنيد به: ولى
ولايت فقيه : حكومت و ادارهى جامعه اسلامى، توسط فقيه جامع الشرايط
ولايت قهرى: ولايت پدر و جد بر صغير، مجنون و سفيه
ولد شبهه: فرزندى كه حاصل از وطى به شبهه باشد.
وُلوج روح: دميدهشدن روح در جنين
ولوغ: زبان زدن به آب يا ظرف
ولى : سرپرست
ولى دم: كسى كه شرعاً حق قصاص در دست اوست؛ مانند پدر مقتول
ولى فقيه: فقيه جامع الشرائطى كه در زمان غيبت امام معصوم، حكومت و اداره جامعه اسلامى بر عهده اوست.رجوع کنيد به: ولايت
ولى قهرى: رجوع کنيد به: ولايت قهرى
وليمه دادن:اطعام ميهمانان به مناسبتهايى همچون ازدواج، تولد و...
ولىّ: كسى كه از نظر شرع سرپرست ديگرى است؛ مانند پدر، جدّ پدرى و حاكم شرع/م
|