الف) خدای عهد عتیق
خدای کشتیگیر ضعیف
در کتاب عهد عتیق[1] در سِفر پیدایش[2] باب 32 از عبارت 24 تا 30 داستان کُشتی گرفتن خدا با یعقوب آمده است:
24) و یعقوب تنها ماند و مردی با وی تا طلوع فجر كشتی میگرفت.
25) و چون او دید كه بر وی غلبه نمییابد، كف ران یعقوب را لمس كرد، و كف ران یعقوب در كشتی گرفتن با او فشرده شد.
26) پس (آن مرد به یعقوب) گفت: «مرا رها كن زیرا كه فجر میشكافد». (یعقوب) گفت: «تا مرا بركت ندهی، تو را رها نكنم».
27) (آن مرد) به وی گفت: «نام تو چیست؟» گفت: «یعقوب».
28) گفت: «از این پس نام تو یعقوب خوانده نشود بلكه اسرائیل، زیرا كه با خدا و با انسان مجاهده كردی و نصرت یافتی».
29) و یعقوب از او سؤال كرده، گفت: «مرا از نام خود آگاه ساز». گفت: «چرا اسم مرا میپرسی؟» و او را در آنجا بركت داد.
30) و یعقوب آن مكان را «فِنوئیل» نامیده، (گفت:) «زیرا خدا را روبرو دیدم و جانم رستگار شد».[3]
خدایی که دروغ می گوید
همچنین در سِفر پیدایش؛ باب سوم؛ عبارات 1 تا 7 آمده است:
1) و مار از همهی حیوانات صحرا که خداوند خدا ساخته بود هوشیارتر بود و به زن گفت: «آیا خدا حقیقتاً گفته است که از همهی درختان باغ نخورید».
2) زن به مار گفت: «از میوه درختان باغ میخوریم.
3) لکن از میوه درختی که در وسط باغ است خدا گفته از آن مخورید و آن را لمس نکنید مبادا بمیرید».
4) مار به زن گفت: «هر آینه نخواهید مرد.
5) بلکه خدا میداند در روزی که از آن بخورید چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نیک و بد خواهید بود».
6) و چون زن دید که آن درخت برای خوراک نیکو است و به نظر خوشنما و درختی دلپذیر (و) دانش افزا (است) پس از میوهاش گرفته بخورد و به شوهر خود نیز داد و او خورد.
7) آنگاه چشمان هر دوی ایشان باز شد و فهمیدند که عریانند پس برگهای انجیر به هم دوخته سترها برای خویشتن ساختند.
یعنی خدا دروغ گفته (العیاذ بالله!) که وقتی از میوه درخت وسط باغ بخورند خواهند مرد بلکه خدای تورات نمیخواسته که آدم و حوا چون خود او عارف نیک و بد شوند ولی این دروغ فاش شد.
خدایی که همانند یک انسان است
در ادامه مطالب قبل آمده است:
8) و آواز خداوند را شنید که در هنگام وزیدن نسیم بهار در باغ میخرامید و آدم و زنش خویشتن را از حضور خداوند در میان درختان باغ پنهان کردند.
9) خداوند آدم را ندا در داد و گفت: «کجا هستی»؟
10) گفت: «چون آواز تو را در باغ شنیدم ترسان گشتم زیرا که عریانم پس خود را پنهان کردم».
و در مطالب دیگری میخوانیم:
و خداوند دید که شرارت انسان در زمین بسیار است و هر تصّور از خیالهای دل وی دائماً محض شرارت است.
و خداوند پشیمان شد که انسان را بر زمین ساخته بود و در دل خود محزون گشت.".
(سفر پیدایش؛ باب ششم؛ عبارات 5 و 6)
و خداوند نزول نمود تا شهر و برجی را که بنی آدم بنا میکردند ملاحظه نماید. (سفر پیدایش؛ باب یازدهم؛ عبارت 5)
و خداوند در بلوطستان مَمری بر وی ظاهر شد و او در گرمای روز به در خیمه نشسته بود.
ناگاه چشمان خود را بلند کرده دید که اینک سه مرد در مقابل او ایستادهاند و چون ایشان را دید از در خیمه به استقبال ایشان شتافت و رو بر زمین نهاد و گفت ای مولای من اکنون اگر منظور نظر تو شدم از نزد بندهی خود مگذر اندک آبی بیاورند تا پای خود را شسته در زیر درخت بیارامید و لقمه نانی بیاورم تا دلهای خود را تقویت دهید.
(مراد از کسی که خدا بر او ظاهر شد حضرت ابراهیم علیه السّلام است ـ سفر پیدایش؛ باب هجدهم؛ عبارات 1 تا 5)
در همان شب خداوند بر وی ظاهر شده گفت: «من خدای پدرت ابراهیم هستم ترسان مباش زیرا که من با تو هستم و تو را برکت میدهم». (مراد حضرت اسحاق علیهالسّلام است ـ سفر پیدایش؛ باب بیست و ششم؛ عبارت 34)
آنچه از مطالب ذکر شده استفاده میشود:
1 ـ خدا در باغ میخرامید. (با ناز حرکت میکرد)
2 ـ خدا نمیداند آدم در کجا مخفی گردیده است.
3 ـ خدا پشیمان میشود.
4 ـ خدا محزون میگردد.
5 ـ خدا برای دیدن برج نزول میکند.
6 ـ خدا بر ابراهیم علیه السّلام در بلوطستان ظاهر میشود.
7 ـ خدا پاهای گرد آلود دارد.
8 ـ خدا نیازمند به شستن پا است.
9 ـ خدا نیازمند به خوردن لقمه نان است.
ب) خدای ما
خدایی که ما قبول داریم و میپرستیم به دو خدای عقل و قلب تقسیم میشود.
1ـ خدای عقل
خدای عقل ما بر اساس آموزههای دینی خدایی قدرتمند و دانا و حکیم و عالم و مهربان و... است. خدایی که تمام خوبیها را به صورت لایتناهی دارد و کمیت و کیفیت صفات او قابل احصاء نیست.
این خدا هم بیناست، هم شنواست، هم به سر درون ما احاطه دارد.
2ـ خدای قلب (باور)
اما با وجود تمام این صفات، ما از حضور این خدا شرم نمیکنیم و در محضرش گناهانی را مرتکب میشویم که آن عمل را در برابر هیچیک از انسانها که مخلوق او هستند مرتکب نمیشویم.
از اینجا معلوم میشود که خدایی که ما در باور قلبی خود قبول داریم؛ به مراتب از خدایی که «عهد عتیق» معرفی میکند ضعیفتر و زمینیتر است.
شاید به همین دلیل است که در آیه 14 سوره حجرات در باره ایمان آوردن برخی از اعراب میفرماید:
قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في قُلُوبِكُمْ
عربهاى باديهنشين گفتند: «ايمان آوردهايم» بگو: «شما ايمان نياوردهايد، ولى بگوييد اسلام آوردهايم، امّا هنوز ايمان وارد قلب شما نشده است!
و یا در آیه 136 سوره نساء خطاب به مؤمنین میفرماید که دوباره ایمان بیاورند:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْكِتابِ الَّذي نَزَّلَ عَلى رَسُولِهِ وَ الْكِتابِ الَّذي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! به خدا و پيامبرش، و كتابى كه بر او نازل كرده، و كتب (آسمانى) كه پيش از اين فرستاده است، ايمان (واقعى) بياوريد.
چرا حضور خدا را باور نداریم
حضرت آیتالله جوادی آملی در این باره فرمودهاند:
قرآن كريم، گاهي درباره پندارگرايان غافل ميفرمايد: «ألَمْ يَعلم بِأنَّ الله يَري ـ مگر او نميداند كه خدا ميبيند؟»(علق/14)؛
اگر كسي بداند كه خدا او را ميبيند و در مشهد خدا كار ميكند هرگز دستش به تباهي و زبانش به بدگويي آلوده نميشود.[4]
گاهي ميفرمايد: «أيَحْسَبُ أن لَّن يَرهُ أحد ـ آيا ميپندارد كه كسي او را نميبيند؟»(بلد/7)
خدا شاهد است و شما در محضر و مشهد خداييد.
گاهي ميفرمايد: «أم يَحسَبونَ أنّا لانسمع سِرَّهم و نجواهُم ـ آيا ميپندارند كه ما كارهاي پنهان و نجواي آنها را نميدانيم؟»(زخرف/80)
اينها ناظر به بُعد علمي است؛ يعني انسان غافل فكر ميكند كه كسي او را نميبيند و او تنهاست و چون تنهاست، رهاست.
گاهي ميپندارد بر فرض، كسي او را ببيند قادر نيست جلو او را بگيرد و خود را در مشهدِ قدير نميبيند؛ يعني ميپندارد كه خدا بر او توانايي ندارد.
در اين زمينه، ذات اقدس اله آياتِ فراواني نازل كرده، ميفرمايد: «أيَحْسَبُ أن لَن يَقدرَ عَلَيه أحد ـ آیا او میپندارد کسی نمیتواند بر او دست یابد».(بلد/5)
آيا انسان ميپندارد خدا قدرت ندارد تا همه نعمتهاي او را به نقمت و حيات او را به ممات و سلامت او را به بيماري مبدّل كند؟
گاهي ميفرمايد: «أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ ـ آيا انسان ميپندارد كه با مرگ نابود ميشود و ما استخوانهاي پوسيدهی او را دوباره زنده نميكنيم؟»(قیامت/3)
برخي چنين ميپندارند كه با مرگ نابود ميشوند و خداوند بر احياي مجدّد آنها قدرت ندارد و برخي ميپندارند كه بعد از مرگ، حساب و كتابي نيست و كسي بر حسابرسي اعمال آنها قدرت ندارد و به همين جهت، زبانشان دراز و دستشان به گناه، آلوده است.
گاهي انسان، جاه و قدرت خود را عامل موفقيّت خود ميپندارد.
از اين رو ذات اقدس خداوند ميفرمايد: «أمْ حَسِبَ الّذينَ يَعملونَ السيّئات أن يَسبقونا ساءَ ما يحكمون ـ آيا كافران ميپندارند كه سابق و پيشگامند و ما به آنها دسترسي نداريم؛ قضا و قدر ما آنها را رها كرده است و آنها از قلمرو قدرت ما بيرونند؟ اين، حكم و داوري بدي است».(عنکبوت/4)
گاهي نيز ميپندارند قدرتهاي مالي، مشكل آنها را حل ميكند: «يحسَبُ أنَّ مالَهُ أخلَده ـ آيا ميپندارد كه مال او، او را جاويد ميكند».(همزه/3)
چنانكه در جاي ديگر ميفرمايد: «وَ ما جَعَلْنا لِبَشَر من قبلكَ الخُلْد أفَإنْ مِتَّ فَهُمُ الخالدون ـ پيش از تو (نيز) براى هيچ انسانى جاودانگى قرار نداديم؛ (وانگهى آنها كه انتظار مرگ تو را مىكشند،) آيا اگر تو بميرى، آنان جاويد خواهند بود؟!».(انبیاء/34)
در نظام آفرينش، دنيا جاي خلود و جاودانگي نيست و هيچ كس در آن، جاويد نميماند؛ زيرا دنيا نشئه حركت است و حركت بايد به مقصد برسد و با دوام، سازگار نيست و اگر موجودي دائماً در حركت باشد، «عبث» ميشود. معناي دوام حركت اين است كه هدفي در كار نيست. از اين رو حركت حتماً بايد منقطع شود و به «دارالقرار» برسد.
ذات اقدس خداوند در اين مورد ميفرمايد: «أفَحَسِبْتُمْ أنَّما خَلَقْنَاكُمْ عَبثاً وأنَّكُمْ إلينا لاتُرْجَعُون ـ آيا فكر كردهايد نظام آفرينش، ياوه و بيهوده است و اين نظام، هدفي نداشته و شما معادي نداريد؟»(مؤمنون/115)
گاهي انسان خود را در مشهد عَليم قدير حكيم ميبيند و هيچ يك از بحثهاي گذشته درباره او نيست امّا خود را «مُحِقّ» ميپندارد؛ با اين كه در برابر وحي ايستاده و هم فكرش تيره و هم كارش تاريك است، ميگويد: «حق با ماست».
در اين زمينه، قرآن كريم ميفرمايد: «وَ يَحسَبُونَ أنَّهُم مُهتَدون ـ آنان ميپندارند كه هدايت يافتهاند در حالي كه به بيراهه ميروند».(اعراف/30 و زخرف/37) «وَ هُمْ يَحْسَبونَ أنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صنعاً ـ فكر ميكنند كه كار خوب ميكنند؛ در حالي كه به بدي مبتلايند».(کهف/104) [5]
خدا را پستترین بیننده حساب نکنیم
امام صادق علیه السلام به اسحاق بن عمار فرمود:
یا إِسْحَاقُ خَفِ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ وَ إِنْ كُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ یرَاكَ فَإِنْ كُنْتَ تَرَى أَنَّهُ لَا یرَاكَ فَقَدْ كَفَرْتَ وَ إِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُ یرَاكَ ثُمَّ بَرَزْتَ لَهُ بِالْمَعْصِیةِ فَقَدْ جَعَلْتَهُ مِنْ أَهْوَنِ النَّاظِرِینَ عَلَیك
ای اسحاق ! طوری از خدا بترس که گویا او را میبینی، هر چند تو او را نمیبینی ولی او تو را میبیند. و اگر معتقد باشی که او تو را نمیبیند بیشک، به او کفر ورزیدهای و اگر بدانی که او تو را میبیند و آنگاه در حضور او معصیت کنی بیتردید او را از پستترین بینندگان قرار دادهای».[6]
هر چه میخواهى گناه كن
رُوِی عَنْ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ ع أَنَّهُ جَاءَ رَجُلٌ وَ قَالَ
شخصی نزد امام سجاد علیهالسلام رسید و عرض كرد:
أَنَا رَجُلٌ عَاصٍ وَ لَا أَصْبِرُ عَنِ الْمَعْصِیةِ فَعِظْنِی بِمَوْعِظَةٍ
من مردى گنهكارم و صبر نمیتوانم كرد از معصیت و گناه پس پند ده مرا به موعظهای.
قَالَ ع افْعَلْ خَمْسَةَ أَشْیاءَ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ
حضرت فرمود: پنج كار بكن و هر چه میخواهى گناه كن.
فَأَوَّلُ ذَلِكَ لَا تَأْكُلْ رِزْقَ اللَّهِ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ
اوّل اینكه مخور روزى خدا را و هر چه میخواهى گناه كن.
وَ الثَّانِی اخْرُجْ مِنْ وَلَایةِ اللَّهِ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ
دوم طلب كن موضعى كه خدا تو را نبیند و هر چه میخواهى گناه كن.
وَ الثَّالِثُ اطْلُبْ مَوْضِعاً لَا یرَاكَ اللَّهُ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ
سوم از ملك خدا بیرون رو و هر چه میخواهى گناه كن.
وَ الرَّابِعُ إِذَا جَاءَ مَلَكُ الْمَوْتِ لِیقْبِضَ رُوحَكَ فَادْفَعْهُ عَنْ نَفْسِكَ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ
چهارم چون ملكالموت بیاید كه روح تو را قبض كند پس دفع كن او را از خود و هر چه میخواهى گناه كن.
وَ الْخَامِسُ إِذَا أَدْخَلَكَ مَالِكٌ فِی النَّارِ فَلَا تَدْخُلْ فِی النَّارِ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْت
پنجم چون خواست مالك دوزخ تو را داخل آن كند، تو داخل مشو در دوزخ و هر چه میخواهى گناه كن. [7]
پینوشتها:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1]. عهد عتیق یا عهد قدیم کتاب مقدس یهودیان است که مسیحیان نیز آن را پذیرفته و به عنوان بخش اول از دو بخش کتاب مقدس قرار دادهاند.
(برخی از مسیحیان تلاش میکنند نسبت به مندرجات عهد عتیق رویهای انکار آمیز را پیش گیرند در حالی که در انجیل از قول حضرت مسیح آمده است: «گمان مبرید که آمدهام تا تورات یا صحف انبیاء را باطل سازم؛ نیامدهام تا باطل نمایم بلکه تا تمام کنم زیرا هر آینه به شما میگویم تا آسمان و زمین زایل نشود همزه یا نقطهای از تورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود. پس هر که یکی از این احکام کوچکتر را بشکند و به مردم چنین تعلیم دهد در ملکوت آسمان کمترین شمرده شود. اما هر که به عمل آورد و تعلیم نماید در ملکوت آسمان بزرگ خوانده خواهد شد» ـ انجیل متی؛ باب 5؛ عبارات 17 تا 20)
عهد عتیق نامی است که مسیحیان در مقابل عهد جدید به این کتاب دادهاند؛ اما یهودیان به کتاب مقدس خود تَنَخ میگویند که شامل تورات (پنج کتاب اول تنخ) به علاوهی کتابهای پیامبران است.
نسخههای کنونی تنخ از ۳۹ کتاب تشکیل شدهاند؛ ترتیب این کتابها در نسخههای یهودی و مسیحی با هم تفاوت دارد؛ مسیحیان علاوه بر این، ۷ کتاب دیگر را هم در زمره کتابهای عهد عتیق وارد کرده بودند اما یهودیان آن کتب را اپوکریفا مینامیدند و نامعتبر میدانستند. مارتین لوتر رهبر نهضت پروتستان در الهامی بودن این کتابها تردید کرد و آنها را از عهد عتیق خارج کرد، اما فرقههای کاتولیک و ارتدوکس همچنان این کتب را معتبر میدانند و همراه با عهد عتیق به چاپ میرسانند.
اصطلاح عهد عتیق از نظر مسیحیان، ناظر به پیمانی است که خدا با پیامبران پیش از عیسی بسته بود. در این پیمان نجات بشر (یا مرتبهای از آن) با وعده و وعید، قانون و شریعت به دست میآید، در حالی که در عهد جدید نجات از طریق محبت حاصل میشود.
میدانیم که عهد عتیق، در یک زمان معین، و توسط شخصی معین تنظیم نیافته بلکه، مجموعهی اسفار آن توسط اشخاص گوناگون، در دورانهای گوناگون نگارش شده است. نخستین سِفر از این اسفار را سفر عاموس( (Amosو آخرین آنها را سِفر دانیال ((Daniel دانستهاند. سِفر نخستین چنانکه گفتهاند در سال ۷۵۰ پیش از میلاد و سِفر آخرین در قرن دوم پیش از میلاد نوشته شده است.
[2]. تورات مشتمل بر پنج کتاب است: 1ـ سفر پیدایش 2ـ سفر خروج 3ـ سفر لاویان 4ـ سفر اعداد 5ـ سفر تثنیه
[3]. البته برخی از یهودیان پاسخ دادهاند که یعقوب با فرشته کشتی گرفته است و منظور از کلمه «الوهیم» در اینجا فرشته بوده اما در جای جای تورات از کلمه الوهیم به عنوان خدا یاد شده است. ضمن آنکه برخی از لغتشناسان یهودی اسرائیل را به معنی «کسی که با خدا مجاهده میکند» ترجمه نمودهاند.
مسیحیان نیز برای این مطلب توجیهاتی دارتد.
[4]. همه تعليمات قرآن بر اساس تشويق به بهشت و ترهيب از دوزخ نيست، بلكه بخش قابل توجهي از آن، معرفتهاي عارفانه و حكيمانه است و ما را به حياي از خدا واميدارد، مانند اين كه ميپرسد: «آيا انسان نميداند كه خدا او را ميبيند؟» بنابراين، اگر جهنّم نبود، باز هم جا داشت كه انسان گناه نكند، چنانكه هيچ انسان باحيايي در كنار سفره مهماندار و دوست خود آشكارا در برابر او به مخالفت برنميخيزد.
[5]. مراحل اخلاق در قرآن صفحه 58
[6]. الكافی (ط - الإسلامیة) ج2 ص68
[7]. جامع الأخبار(للشعیری)، ص 130
|