چكيده
راهنمايي و مشاوره از جمله روش هاي پركاربرد و پهن دامن و ضروري جامعه اسلامي ماست. همه ما در زندگي روزمره و اجتماعي خويش به نوعي نيازمند مشاوره و راهنمايي هستيم. اصولا، هيچ كسي نمي تواند مدعي شود كه از مشاوره ديگران در زندگي فردي و اجتماعي بي نياز است. اصولا مشاوره و راهنمايي، در مسائل تربيتي پركاربردتر و بسيار ضروري تر جلوه مي نمايد. از سوي ديگر، روش هاي تربيتي نيز خود متنوع و گوناگون است. هر فردي در زندگي خانوادگي و اجتماعي، به نوعي نيازمند بهره گيري از روش هاي تربيتي است. اين مقال بر آن است كه، تا به سه شيوه و روش تربيتي از منظر دين حيات بخش اسلام بپردازد.
اهميت «روش» در تربيت اسلامي
براي موفقيت در هر كاري، آگاهي از اسباب و وسائلي لازم است كه بتواند به گونهاي سريع و آسان ما را در رسيدن به اهداف خود ياري رساند. به عبارت ديگر، اتخاذ روشهايي كه بتواند ما را به سادگي و آساني در پيمودن جاده موفقيت يار و مدد كار باشد، از شرايط توفيق در انجام هر كاري است. اسلام، پيروان خود را به اتخاذ روشها و شيوههاي درست در انجام كارها توصيه كرده است، خداوند متعال در قرآن كريم ميفرمايد: «:لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَلكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقي وَأْتُوا الْبُيُوت مِنْ اَبْوابِها...«(بقره: 189) نيكوكاري بدان نيست كه از پشت ديوار به خانه درآييد(چه اين كار ناشايسته است)، نيكي آن است كه پارسا باشيد و در هر كاري از "راه" آن داخل شويد.« در تفسير آيه فوق، امام محمدباقر(ع) فرمودهاند كه «اوتوا البيوت من ابوابها» يعني بايد هر كاري را از راه خودش انجام داد.1
در اهميت روش همين بس كه امام صادق (ع )فرمود: «العامل علي غيربصيرهكالسّائر علي غيرطريق فلاتزيده سرعة السير الابعدا« »عمل كننده بيبصيرت به رهنوردي ماند كه بيراهه رود. سرعت حركت او را به هدف نميرساند، جز آنكه دورش ميكند.«2 به عبارت ديگر، کساني که بدون روش علمي و از روي قاعده، و از روشهاي منسوخ به کاري بپردازند، به بيراهه مي روند.
هر رشته از علوم، متد و روش خاص به خود دارد كه اگر درست و بجا به كار گرفته شود، نتايج مطلوبي به همراه خواهد داشت. تعليم و تربيت نيز چنين است. براي آنكه بتوان استعدادهاي نهفته متربيان را در جهت مطلوب شكوفا ساخت و آنان را انسانهايي الهي و مفيد براي جامعه اسلامي پرورش داد، لازم است كه اوليا و مربيان از "روشهاي تربيت اسلامي" بهره گيرند.
در منابع ديني، ميتوان در عرصه تربيت، روشهاي گوناگوني را به دست آورد. پنج روش را به عنوان روشهاي تربيت اسلامي نام برد. روش عفو و گذشت، روش تغافل، روش الگويي، روش محبت، روش تكريم شخصيت، روش موعظه و نصيحت، روش تشويق و تنبيه. در اينجا به فراخور فرصت و امكان، اين روش ها را، كه كاربرد وسيع و نقش برجسته در راهنمايي و مشاوره ايفا مي كند، بررسي خواهيم كرد.
روش تربيتي
روش و شيوه، به معناي طريقه، اسلوب، راه و يا منوال است3 ودر اصطلاح علوم تربيتي، شيوه هايي است که با استفاده ازآن، شخص ميتواند تعليمات ومعارف حق واخلا ق پسنديده را در خود يا ديگري پياده کرده وعمق بخشد وناپاکيها را از صفحه دل وروح خود يا ديگري بزدايد.4 به بيان ديگر، شيوه تربيتي عبارت است از: دستورالعملهاي جزئي، که مبتني بر دستور العملهاي کلي هستند، «اصول تربيتي» نام دارند. اين اصول مبتني بر مباني هستند. مباني تربيتي همان اصول در علوم نظري، يعني مجموعه قوانين شناخته شده در علومي مثل روانشناسي وجامعه شناسي هستند. در تربيت ديني، مجموعه اصول موضوعهاي است که باکمک عقل از قرآن و روايات معصومان (ع) با تأثير پذيري از اهداف تربيت ديني استخراج ميشوند.
در اين مکتوب، روش هاي عفو و گذشت، نصحيحت و موعظه و تغافل بيان شده است.
1: روش عفو، صفح و گذشت
در خانواده ها و زندگي زناشويي، و در مسائل تربيتي، از جمله شيوههاي پسنديده براي رفع مسائل و مشکلات زندگي، روش عفو و گذشت مي باشد. عفو، اکسيري کارآمد و تأثير گذار در تربيت ديني است. «اَلعفو هو التّجاوز عن الذُّنوب و مَحْوها عن العبد»5؛ عفو، گذشت ازگناهان و محو آثار آن از بنده ميباشد». بخشش، عبارت است از تغيير ارادي و آگاهانه و آزادانه قلبي، و نتيجه موفقيتآميز كوششفعال براي جايگزيني افكار بد با انديشههاي خوب، تندي و عصبانيت با احساس ترحّم وشفقت.، بخشيدن عبارت است از: غلبه بر احساسات منفي (كينه، عصبانيت) وجايگزيني آن با احساسات مثبت.
عفو وگذشت، درمتون وآموزههاي اسلامي عبارت است از: بازنگري و فرانگري در رنجش، ملاحظه محدوديتهاي فردي و نوعي انسانها، توجه به احتمال خطا در رفتار افراد، و تفسير، تعبير و توجيه رفتار خاطي آنان، و همواره خود را فردي جايز الخطا ديدن، كه در شرايطي نيازمند گذشت مي باشد. همچنين احساس همدردي با فرد خطاکار و گذشت از اشتباه او با انگيزه آرامش رواني، بهبود رابطه با او، با هدف اصلاح رفتار نادرست و رشد و پرورش او، يا جلب رضايت خداوند صورت ميگيرد.
عفو، گذار از مرحله انزجار و رنجيدگي به مرحله احساسات مثبت فرد جفا ديده، نسبت به فرد خطاكار است.6 گذشت از خطا و تقصير ديگران، از جمله مكارم اخلاق و آداب معاشرت است. اگر همه انسانها دربه دست آوردن حقوق خود، سخت گير باشند، روح صفا و صميميت در جامعه يافت نميشود. در قرآنكريم به عفو امر شده است: «خُذِالْعَفو وَ أْمْرُ بِالْعُرْفِ»7. همچنين در آيات ديگر علاوه بر «عفو»، به «صفح» نيز اشاره شده است. معناي صفح رساتر از عفو است، يعني علاوه بر مفهوم گذشت، ناديده گرفتن خطا نيز در آن لحاظ شده است. گويا فرد اساسا دچار خطا نشده است. عفو، گذشت،چشم پوشي، و اغماض در صورتي ارزشمند است كه انسان قدرت انتقام داشته باشد. در غير اين صورت، سكوت انسان نه ازمصاديق عفو، بلكه از مصاديق كظم غيظ خواهد بود و «كَظم غيظ» در صورتي كه انسان از روي ناچاري سكوت ميكند. اين امر، منجر به حقد و كينه، و باعث سوءظن، حسد، غيبت و تهمت ميشود.8
مراتب عفو و گذشت
عفو و گذشت از نظر اخلاقي داراي مراتبي به قرار زير است:
الف. در زندگي و تربيت فرزند، گاهي اوقات عفو و گذشت جنبه تاكتيكي دارد؛ به اين معني كه فرد از آنجايي که نمي تواند از فرد خطاکار انتقام گيرد و امکان قصاص فراهم نيست، به ناچار او را عفو مينمايد. اين نوع گذشت و عفو، گرچه يك تمرين اجباري براي بخشيدن ديگران است، امّا از نظر اخلاقي و تربيتي کمترين ارزشي ندارد.
ب. گاهي اوقات نيز چشمپوشي و اغماض از خطاي ديگران، تنها براي خودسازي است. فردي که گذشت ميکند، به اين دليل از خطاي ديگري گذشت مي کند که، به خودسازي بپردازد و تحمل سختيها را تمرين نمايد، و به كمال صبر و مقاومت دست يابد. اين نوع گذشت و عفو داراي ارزش اخلاقي است؛ زيرا اين امر براي خودسازي است.
ج. گاهي اوقات نيز عفو و گذشت، نه جنبه تاكتيكي دارد و نه صرفاً براي خودسازي است، بلكه فرد به طورکلي از قيد انتقام صرفنظر ميکند و برايهميشه از انتقام متجاوز ميگذرد تا بدين سان، فرد خطاكار را تربيت كند و او را از ارتكاب دوباره عمل ناشايست باز دارد؛ زيرا انساني كه در كمال قدرت است وقتي از تجاوز كسي كه ضعيف و زيردست است ميگذرد، به طور طبيعي او را تحت تأثير قرار خواهد داد، و وجدان اخلاقياش را بيدار ميكند.9
از نظر اخلاقي اين نوع عفو، گذشت و اغماض نيكوست؛ زيرا علاوه بر ارزش اخلاقي كه برايعفو كننده دارد، ارزش تربيتي نيز دارد و متربّي خطاكار را پشيمان و هدايت خواهد كرد.
عفو در کلام امام سجّاد(ع)
امام سيد الساجدين(ع)، در دعاهاي گوناگون به موضوع عفو و گذشت مي پردازند. اما در دعاي «التجاء» از خداوند طلب عفو ميفرمايد:«الّلهُمَّ اِنْ تَشَأْ تَعْفُ عَنّا فَبِفَضْلِكَ، وَانْ تَشَأْ تُعَذِّبْنا فَبِعَدْلِكَ، يا غَنِّي الْاَغْنياء، ها نَحْنُ عبادُكَ بينَ يدَيكَ، و اَنَا اَفْقَرُ الْفُقراءِ اِليك، فَاجْبُرْ فاقَتَنابِوُسْعِكَ، ولا تَقْطَعْ رَجاءَنا بِمَنْعِكَ؛10 بارالها، اگر بخواهي ما را عفو كني ايناز فضل و بخشش توست، و اگر بخواهي ما را كيفر نمايي بر اساس عدالتاست. اي كسي كه از همه اغنياء بينيازتري، هم اكنون ما بندگان را درپيشگاه تو حاضريم، و من از همه نيازمندان نسبت به ]عفو[ تو محتاج تر هستم، بنابراين ناداري ما را با وسعت خود جبران فرما و اميد ما را با دريغ نمودنتقطع مگردان».
امام(ع) در اين فراز، در مقام هدايت و ايجاد بينش در متربّي هستند و ميآموزند كه متربّيمتواضعانه در برابر مربّي بايد خطايش را بپذيرد و از آن نادم باشد. از نظر ايشان، اغماض، عفو و گذشت با ارزشي فراواني كه دارد، اما در مقام تربيت، متربّي نبايد خطايي را تكرار نموده و هميشه انتظاربخشش مربّي را داشته باشد، بلكه مربّي ميتواند بنابر تشخيص خويش، متربّي را عفو كند يا اگربه تربيت متربّي مضّر باشد گذشت نكند. امام(ع) در اينجا به عنوان متربّي از خداوند متواضعانه طلب بخشش ميكند. اما ميفرمايد: اگر خداوند عفو نكند و عذاب نمايد اين مطابق عدالت اوست.
از جمله اوصاف خداي متعال «عَفُوّ» است. امام سجاد(ع)خداوند را با اين نام ميخواند و ازاوتقاضايبخشش ميکند:
«...اَنْتَ الّذي سَمّيتَ نفسك بِالْعَفُوّ فَاعْفُ عَنّي...؛11 اي خداوندي كه خود را بخشاينده ناميدي مرا عفو كن....».خداوند اوّلين مربّي است كه با بخشش اولين متربّيان خويش، يعني آدم و حوّا، «عَفُوّ» ناميده شد. از اين رو، عفو و گذشت در مقام تربيت قدمتي همسان با خلقت انسان دارد.
همچنين آن حضرت در دعاي ابوحمزه، اين گونه به ما ميآموزند: «اَنْتَ يا الهي اَوْسَعُ فَضْلاً وَ اَعْظَمُ حِلْماً مِنْ اَنْ تُقايسَني بِفِعْلي وخَطيئتي، فَالْعَفوَ فالْعَفو فالْعَفو؛12 تو اي خداي من كه فضل بيپايان وبردباري عظيم تو برتر از آن است كه مرا با گناهم مقايسه نمايي، از مندرگذر، از من درگذر، از من درگذر». در اين عبارت، امام با ذكر صفات خداوند و رحمت و حلم بي پايان او، به گناهكاران اميد ميدهند تا متربّي مأيوس نشود و در راه تربيت به حركت خويش ادامه دهد.
2. روش موعظه و نصيحت
از ديگر روشها در تربيت ديني و اسلامي، كه كاربرد زيادي در تربيت و مشاوره دارد، روش موعظه و نصحيت است. حكمت بزرگ تربيت، در اندرزها نهفته است. نصيحت و پند از تدابير مثبت و ارزنده تربيت ديني است. اوليا و مربيان، مصلحان و مسئولان جامعه اسلامي بايد از اين روش در تربيت فرزندان خويش سود جويند. قرآن كريم سرشار از پند و اندرز است. به عنوان مثال، »خداوند به شما دستور ميدهد كه امانتهاي مردم را به صاحبانشان باز گردانيد. و زماني كه بين مردم به قضاوت ميپردازيد، به عدالت داوري كنيد. خداوند به بهترين وجهي شما را "موعظه" ميكند. كه خداوند شنونده بيناست.«(نسا:58) اي مردم، (قرآن) كه پند و اندرز و شفاي دلهاي شما و هدايت و رحمت بر مؤمنان است، از جانب پروردگارتان به شما رسيد.« (يونس: 57)
خداوند براي دعوت مردم به راه خود ميفرمايد: «مردم را با حكمت و موعظه نيكو به راه خدا بخوان...»(نحل: 125). در جايديگر مي فرمايد:« اين قرآن بيان كننده حقايق براي مردم و هدايت و موعظه براي تقوا پيشگان است.«(آل عمران: 138)
پيامبر گرامي اسلام(ص) در همين زمينه ميفرمايند: »بايد مربي در گفتار و رفتار خود با كودك، مقام خويش را تا سرحد كودكي تنزل دهد»13
توجه به توانايي فهم طرف موعظه، تنها اختصاص به كودك ندارد، بلكه تمامي افراد اجتماع را در برميگيرد. پيامبر گرامي اسلام(ص) ميفرمايند: «ما گروه انبياء و پيغمبران دستور داريم كه مردم را طبقهبندي نموده و هر كس را به جاي خويش بنشانيم، و با آنها به نسبت توانايي فهمشان، گفتگو كنيم.»14
براي پيشگيري از سوء رفتارديگران، و جلوگيري از ارتكاب اعمال خلاف، لازم است مربي با ايما و اشاره و تعريض و كنايه، متربي خويش را پند و اندرز دهد و تا ضرورت ايجاب نكند از آشكارگويي و تصريح به تخلف آنها، خودداري نمايد؛ زيرا اولا، تصريح و آشكارگويي، پرده هيبت و ابهت استاد را از هم دريده و موجب جرأت و جسارت افراد، فرزندان و شاگردان در ارتكاب اعمال خلاف ميگردد. ثانيا، موجب ميگردد كه آنان- بيش از پيش- با حرص و ولع در تخلفهاي خويش اصرار ورزند. اوليا و مربيان بايد حتيالامكان متربيان خود را در خفا موعظه و نصيحت كنند، تا بدين وسيله، روح مقاومت و عناد در آنان ايجاد نشود. اما اگر در موردي لازم دانستند كه موعظه در جمع صورت پذيرد، لازم است به رعايت تعريض و كنايه در پند و اندرز عمل نمايند. حضرات معصومان(ع) در مواردي، كه ناگزير بودند در ميان جمع به پند و اندرز فردي بپردازند، حتيالامكان از آشكارگويي و تصريح خودداري ميفرمودند.
شرايط موعظه و نصيحت
براي آنكه موعظه و پند و اندرز اوليا و مربيان، نتايج ثمربخشي داشته باشد،لازم است دستكم سه شرط مهم ذيل مورد توجه قرار گيرد:
الف. فردي كه موعظه ميكند، بايد خود، نمونه و الگوي كاملي از محتواي پند و اندرز خويش باشد.به عبارت ديگر، به آنچه كه به ديگران سفارش ميكند، خود عمل نمايد.
ب. به فردي بايد پند و اندرز داد كه پندپذير باشد و در شرايطي به او پند داد كه از نظر رواني آمادگي پذيرش موعظه و نصحيت را داشته باشد.
ج. موعظه بايد رسا، روشن و بليغ باشد. يكي از شرايط بليغ بودن موعظه، سنجيده و بجا و متناسب با وضعيت فكري و حساسيتهاي روحي شنونده باشد.
د.موعظه و نصيحت بايد کوتاه، موجز، غير مستقيم، به موقع، حضوري، کنايهاي، رودرور و چهره به چهره و همراه با ملاطفت، صميميت و از روي دلسوزي باشد.
3. روش تغافل
از ديگر روشهاي تربيتي، تغافل مي باشد که در زندگي بسيار پرکاربرد، تاثيرگذار، مهم و راهگشاست. روش تغافل به اين معناست که، انسان چيزي را بداند و از آن آگاه باشد، ولي آگاهانه و با اراده، خود را غافل نشاندهد و وانمود كند كه از آن آگاه نيست.15 تغافل در فقه اسلامي تحت عنوان «اصل صحّت» مورد توجه قرار گرفته است؛ بدين معنيكه عمل مسلمان درست است. احتمال عدم صحت فعل مسلمان قابل اعتنا نيست. از اين رو، به هيچ عنوان تجسّس براي كشف مفسده در عمل، گفتار و رفتار ديگران، پذيرفته نيست. روش تربيتي، تغافل در رابطه تربيتي بين مربّي و متربّي بدين معناست كه، پس از آن كه خطاي متربّيمسلّم شد، ابتدا، آنگاه که خطا ناچيز باشد، مربّي بايد به گونهاي عمل كند كه گويا از هيچچيز خبر نداشته است. اين شيوه مبتني بر اصل عزّت است، قوّتها و ضعفهاي هر فردي در احساس عزّت اودخيل هستند و اين دو احساس، بايد به نحوي تحت كنترل درآيد كه منجر به حفظ عزّت فرد گردد، و با توجه به ضعفهاي متربّي از اين شيوه استفاده ميشود.16
در اهميت تغامل همين بس که، تغافل صفتي پسنديده، و يكي از اصول اخلاقي و طرق تربيتي ائمه(ع) ميباشد كه دارايآثار درخشاني در تربيت و راهنمايي و مشاوره است. در روايات به تغافل، و فوائد و اثرات تربيتي آن اشاره شده است. امام علي(ع) در باباهميت تغافل ميفرمايد: «نِصفُ العاقل اِحتمال و نِصفُهُ تغافُل» نيمي از ساختار (انسان) خردمند بر اساس احتمال و نيمي ديگر به چشم پوشي بستگي دارد.17 هم چنين فرمودهاند: «كسي كه ازبسياري امور تغافل نكند آرامش و آسايش خود را متزلزل كرده است.»18 تغافل شاخهاي از حلم وبردباري است و بدون حلم نميتوان به آن دست يافت و لذا امام علي(ع) فرمودهاند: «لاحِلمَكَالتّغافُل19؛ هيچ بردباري بهتر از چشم پوشي نيست».
امام علي(ع)، تغافل را بهترين و شريفترين صفت اخلاقي انسان با كرامت دانستهاند:«اَشْرفُ اَخلاق الكريم كثرةُ تغافُلِهِ عمّا يعْلم20».هم چنين امام(ع) تغافل نمودن از امور ناچيز را باعث افزايش منزلت تغافل كننده ميدانند، و با بيان مضرّات عدم بكارگيري اين شيوه، مخاطب را به اين روش هدايت و تحريك مينمايند: «وعَظِّموا اَقْدارَكم بالتغّافل عن الدَّنِيّ من الْامور.... و لاتكُونوا بَحّاثينعمّا غاب عنكم، فيكثر غائبكم.. و تكرّموا بالتَّعامي عن الْاِستقصاء؛21 قدر ومنزلت خود را با تغافل نسبت به امور پست بالا ببريد... و زياده از اموري كهپنهان است تجسّس نكنيد كه عيب جويان شما زياد ميشوند... و با چشم برهم نهادن از دقت بيش از حدّ در جزئيات، بزرگواري خود را ثابت كنيد.»
البته لازم به يادآوري است که، تغافل هميشه سودمند نيست، گاهي اوقات ناپسند مي باشد. از اين رو، براي آن كه مقصود ائمه از تغافل به عنوان يك وصفپسنديده روشن گردد، آن را دو قسم تحت عنوان مثبت و منفي (ممدوح يا مذموم) بررسي مي نماييم:
الف ـ تغافل مثبت، كه مقصود ائمه(ع) از تغافل در اخلاق و تربيت اين قسم ميباشد، يعنيانسان چيزهايي را بداند كه پنهان كردن آن لازم يا پسنديده است، يا اين كه فرد خود را نسبت بهمسئلهاي كه اظهارش عواقب نامطلوب دارد به ناآگاهي و بي اطّلاعي بزند، و يا با بزرگواري از كنارآن بگذرد تا باعث حفظ آبروي ديگران شود.
پنهان ساختن عيوب و لغزشهاي ديگران بسيار پسنديده است؛ زيرا هر كس كه عيبي دارد سعي ميكند از ديگران پنهان نمايد. خصوصاً در امر تربيت اگر از متربّي پرده دري شود، به نحويكه به آبرو و حيثيت اجتماعياش خدشه وارد شود، اين خود نوعي تشويق به خطا بوده و باعثگمراهي خواهد شد، زيرا وقتي نگرش مثبت نسبت به او نباشد، از انجام كارهاي ناپسند به صورتعلني ابايي نخواهد داشت.22
اين گونه چشم پوشي همان است كه در تعاليم ديني ممدوح ميباشد، روشي كه ناشي ازعقل و مصلحت و هم آهنگ اخلاق بوده و تغافل كننده با نيت تربيت انجام ميدهد، اين نحوهتغافل از صفات حميده بوده و ميتوان آن را از مكارم اخلاق به حساب آورد.
ب ـ تغافل منفي، همانطور كه غفلت در امور زندگي مايه بدبختي است تغافل نسبت بهامور مهم نيز همين گونه است، يعني انسان واقعيت را بداند و باور داشته باشد كه زندگي دنيا ناپايدار بوده و اين جهان گذرگاهي است كه بايد از آن عبور كند و هيچ اعتباري به قدرت وثروتهاي مادي نيست، ولي با اين حال، از كنار اين مسائل با بي تفاوتي ميگذرد انگار هيچچيزي نميداند.
چنين تغافلي در تربيت منظور نيست، و آثار زيانبارش از غفلت هم بيشتر است؛ زيرا غافل ناآگاهانه گرفتار حوادث ميشود، امّا تغافل كننده با آگاهي دچار عواقب سوء ميشود.23
گاهي نيز تغافل نسبت به ديگران براي تربيت و از روي حسن نيت نيست بلكه هواي نفسو انديشههاي پليد محرك تغافل كننده است. چند نمونه از اين نوع تغافل عبارتند از:
الف. تغافل شخص حسود: حسود در كارهاي بد محسود تغافل ميكند و قصدش اين استكه ميخواهد محسودش هر چه بيشتر به روش نادرست ادامه دهد تا بين مردم مفتضح شود وآبرويش برود.
ب. تغافل انسان سودجو، تغافل او از گناه ديگران به مصلحت تغافل شونده نيست، بلكه نفع شخصي خود را در آن ميداند.
ج. تغافل فرد جاه طلب، انسان جاه طلب از اخلاق ناپسند ديگران تغافل ميكند و از زشتيكارهاي آنان سخن نميگويد تا اين كه انتقادش موجب آزردگي افراد از او نشود.24
تغافل در كلام امام چهارم(ع)
روش تغافل مربّي از خطاهاي متربّي در كلمات امام(ع) به دو نوع قابل تقسيم است:
الف ـ چشم پوشي خداوند از گناهان بندگان
خداوند كه مربّي همه بندگان است با پوشيدن عيوب بندگان و رسوا نكردن آنها سعي درتقربّ آنها به خويش دارد. در قرآن كريم25 اين روش مورد تأييد قرار گرفته است؛ زيرا وقتي كه منافقين به قصد طعنه و اذيت پيامبر(ص) را «اُذُن» ميخوانند، خداوند از گوش شنوا و صفت پردهپوشي پيامبر كه ميخواهد از اين راه منافقين را هدايت فرمايد، با عنوان «اُذُنِ خير» و «رسولرحمت» تعبير فرموده است.26 بنابراين، قبول توجيههاي متربّي از طرف مربّي، زيركي مربّي راخدشه دار نميكند بلكه مايه بزرگواري مربّي است.
امام زين العابدين(ع) در دعاي ابوحمزه خداوند را به عنوان مربّي توصيف فرموده است،كه از گناهان او حلم و تغافل نموده به نحوي كه اصلاً گناهي مرتكب نشده است:
«والْحمدُلِلّه الّذي يحْلُمُ عَنّي حَتّي كَاَنّي لا ذَنْبَ لي27» در اينجا امام(ع) با لسان دعا، روش تربيتي تغافل را به همه مربّيان آموزش ميدهند؛ چراكه وقتي خداوند براي اصلاح رفتار بندگان از خطاهايشان تغافل ميفرمايد. پس تمامي بندگان درمقام تربيت بايد به اين نحو عمل نمايند.
ب ـ تغافل انسانها نسبت به يكديگر
از نظر امام(ع)، تغافل علاوه بر آن كه در تربيت ضروري است، يكي از اصول مهمّ اجتماعي زندگي آرام و خالي از دغدغه و وسيله سامان يافتن امور دنيايي جامعه انساني است. لذا امام(ع) در وصيت به فرزندشان در اهميت تغافل فرموده است:«وَاعْلَمْ يا بُنَيَّ انَّ صَلاحَ الّدنيا بِحَذافيرِها في كَلِمَتَينِ اِصلاحُ شَأنِالْمَعاشِ مِلْؤُ مِكْيالٍ ثُلُثاهُ فِطْنةٌ و ثُلْثُهُ تَغافُل، لاِنّ الاْنسانَ لا يتَغافَل اِلاّ عنْ شيء قَدْ عَرَفَهُ فَفَطِنَ لَهُ؛28 فرزندم همانا سامان يافتن همه امور دنيا در دوكلمه خلاصه ميشود، اصلاح و تأمين معاش زندگي همچون پري پيمانهاي است كه دوسوم آن به هوشمندي و يك سوّم آن به چشم پوشي است؛ زيرا انسان تغافل نميكند مگر از چيزي كه آن را ميشناسد و آگاهي دارد». امام با بيان اهميت تغافل و فوائد آن در صدد تحريك و تشويق به اين روش هستند و ما رابه اين طريق هدايت ميكنند.
در سيره امام نيز ديده ميشود كه با روش تغافل ميتوان رفتار ناشايست متربّي را ناديدهگرفت، تا از اين طريق عزّت او حفظ شده و از ادامه رفتار نادرست او جلوگيري شود؛ زيرا اگراحساس عزت متربّي زايل شود او با بيباكي تمام خطاهاي بيشتري را مرتكب خواهد شد. اين حديث گوياي اين مهم است:
«وَاسَتطالَ رجلٌ عَلي عَليبن الحسين عَليهما السَّلام فَتَغافَلَ عَنه، فقالَلَهُ الرَّجُلُ: اِياكَ اَعْني؟ فقالَ لَهُ عَليّ بن الحسين(ع) وَ عَنكَ اُغْضي»؛29 مرديحضرت را دشنام گفت: امام(ع) چشم پوشي نمود (تغافل فرمود)، مردگفت: با تو هستم، امام پاسخ دادند: از ]سخن[ تو چشم پوشي ميكنم»
از آنجا كه امام حجت و الگوي عمل براي ماست، لذا به كارگيري روش تغافل براي همهمربّيان اسوه است تا از اين طريق، با حفظ احترام متربّي، او را به تربيت صحيح سوق دهند.انسانها مايل نيستند كه ديگران از خطاي آنان مطلع شوند و خواهان كرامت و عزّت نفس خويشهستند، پس نيازمند آن است كه جامعه با نگرشي مثبت با او برخورد كند. آگاهي ديگران از خطاي او نگرش او را خدشه دار ميكند و اگر گناه او آشكار شود خطرناكترين لحظه در زندگي فرد(متربّي) است؛ چرا كه او ديگر از فرو پوشيدن خطاي خويش بيمي ندارد و از بر ملاشدن آن ابايي ندارد.30 در چنين وضعي، مربّي تنها با تغافل ميتواند از انحراف بيشتر متربّي جلوگيري كرده و اورا در مسير تربيت صحيح قرار دهد. بنابراين، تغافل به عنوان شيوه تربيتي در كلمات و سيره امام سجاد(ع) براي هدايت و تربيت افراد مورد استفاده قرار گرفته است.
محمد فولادي
پينوشتها
1. دانشجوي دکتري و عضو هيئت علمي مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني(ره)
1. ترجمه تفسير الميزان، ج 3، ص80
2 . تحفالعقول، ص 379
3. لغت نامه دهخدا ، ماده روش ، ج 8 صفحه 12378
4. موسوي کاشمري ، روش هاي تربيتي ، جلد 1 صفحه 15
5. فخرالدين الطّريحي، مجمع البحرين، ج 1، ص 300.
6. باقر غباري بناب، رفتار بخشايشگرانه در نهج البلاغه، مجله تربيت اسلامي، تهران، نشر تربيت اسلامي، كتاب چهارم،1379، ص 289.
7. اعراف / 199.
8. محمدرضا مهدوي كني، نقطههاي آغاز در اخلاق عملي، ص 599.
9. محمدتقي مصباح يزدي، اخلاق در قرآن، ج 3، صص 394 ـ395.
10. همان، دعاي 10، صص 145 ـ 146.
11. صحيفه سجاديه، دعاي 16، ص 184.
12. دعاي ابوحمزه ثمالي، ص 342.
13. وسائل الشيعة، ج3 ، ص 315
14. الخلق الكامل، ج2،ص 183
15. محمدتقي فلسفي، اخلاق از نظر همزيستي و ارزشهاي انساني، ص 403.
16. خسروباقري، نگاهي دوباره به تربيت اسلامي، ص 136.
17. محمد محمدي ري شهري، ميزان الحكمة، ج 9، ص 4374.
18. امام علی(ع)، غرر الحکم، ج 2، ص 717، ش 1486.
19. عبدالواحد آمدي، غررالحكم، ج 2، ص 345.
20. محمدمحمدي ري شهري، ميزان الحكمه، ج9، ص 268.
21. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 75، ص 64.
22. ناصرمكارم شيرازي، اخلاق در قرآن، ج 2، ص 351.
23. همان، ص 352.
24. محمدتقي فلسفي، اخلاق از نظر همزيستي و ارزشهاي انساني، ص 406.
25. توبه، 61.
26. خسرو باقري، نگاهي دوباره به تربيت اسلامي، ص 137.
27. دعاي ابوحمزه ثمالي، ص 334.
28. ميرزا حسين نوري، المستدرك الوسائل، ج 9، ص 38.
29. عليبن عيسي الاربلي، كشف الغمه في معرفة الائمة، ج 2، ص 312
30. محمدعلي حاجي ده آبادي، درآمدي بر نظام تربيتي اسلام، ص 163./ح |