همه اتفاق متفكران و متكلمان اسلامي بر اين باورند كه اصل و اساس دين، يعني توحيد، نبوت و معاد، خطوط كلي و جوهره اديان الهي در همه اعصار بوده و همه پيروان راستين انبياء تحت تعاليم آن بزرگواران و به اقتضاي فطرت خداجوي خويش، آن را باور داشته اند. قرآن كريم، دعوت به توحيد را مشترك ميان همه پيامبران الهي مي داند:«وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَ نَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ؛ و ما قبل از تو هيچ پيامبري را نفرستاديم، جز اينكه به او وحي كرديم كه غير از من معبودي نيست، پس تنها مرا بپرستيد.» (انبياء،آیه 25) و «وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ؛ ما در هر امتي رسولي برانگيختيم كه (مي گفت:) خداي يكتا را بپرستيد، و از طاغوت (شيطان، پيشوايان گمراهي و...(111) ) اجتناب كنيد!» (نحل،آیه 36) برپايي جامعه عدالت محور نيز از مسئوليت هاي مشترك ميان همه پيامبران بوده است؛ چرا كه مي فرمايد:«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ...؛ و ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم و با آنها كتاب(آسماني) و ميزان نازل كرديم تا مردم به عدالت قيام كنند.» (حديد،آیه 25)
بنابراين، با توجه به آيات ياد شده، اصل دين كه منطبق با فطرت انسان است،(112) از آدم تاخاتم(ص) يكي بيش نيست و آن هم اسلام نام دارد. چنان كه مي فرمايد:«إِنَّ الدِّينَ عِندَاللّهِ الْإِسْلاَمُ... ؛ دين در نزد خدا، اسلام (و تسليم بودن در برابر حق) است.» (آل عمران،آیه 19) «وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلاَمِ دِيناً فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ؛ و هر كس جز اسلام(و تسليم در برابر فرمان حق)، آييني براي خود انتخاب كند، از او پذيرفته نخواهد شد و او در آخرت از زيان كاران است.» (آل عمران،آیه 85)
در آيه ديگري نيز به وحدت و ثبات دين و اصول آن ميان همه اديان الهي اشاره كرده و مي فرمايد:«شَرَعَ لَكُم مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّي بِهِ نُوحاً وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَي وَعِيسَيأَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ... ؛ آييني را براي شما تشريع كرد كه به نوح، توصيه كرده بود و آنچه را بر تو وحي فرستاديم و به ابراهيم و موسي و عيسي(عليهم السلام) سفارش كرديم اين بود كه دين خدا را بر پا داريد و درآن، تفرقه ايجاد نكنيد!» (شوري،آیه 13)
بنابراين اديان الهي در اصل ديانت كه همان اسلام است، اشتراك داشته و تفاوت آنها تنها در فروع و شرايع است. اما اصول دين مانند توحيد، نبوت، معاد و برپايي عدالت، همان خطوط كلي است كه در همه زمان ها و مكان ها يكسان است و همه انسان ها با هر نژاد و قوميتي، به سوي آن فراخوانده شده اند. امّا در فروع دين و جزئيات، سخن از تعدد و تفاوت است، چنان كه مي فرمايد:«لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاج؛ براي هر امتي از شما شريعت و روش خاصي قرار داديم.» (مائده،آیه 48)
از اين رو، اختلاف در شرايع و قوانين جزئي با توجه به زمان هاي مختلف و مخاطبان گوناگون كه وجود داشته اند، در جوهره و ماهيت اين دين واحد الهي كه نامش «اسلام» است تأثيري نداشته اند. تعليمات پيامبران نيز در عين اختلاف در پاره اي از موارد جزئي و فروع عملي، مكمل و متمم يكديگر بوده و در يك شاه راه هدايت(صراط مستقيم) حركت مي كرده اند.(113)
براي تكميل بحث و زدودن برخي ابهامات از آن، چند نكته مهم بيان مي شود:
1. پيامبران الهي، 124000 نفر بوده اند،(114) كه از اين ميان تنها پنج نفر آنان نوح، ابراهيم،موسي، عيسي و محمد(ص)، با عنوان پيامبران اولوا العزم (احزاب،آیه 7) و صاحبان رسالت گسترده، دين و شريعت، اعلام شده اند (شوري،آیه13). به دليل اينكه خداوند در اين آيه، در مقام امتنان به مسلمانان و درصدد بيان جامعيت و كمال دين خاتم (اسلام) است، اگر دين ديگري جز اين پنج دين و شريعت وجود داشت، حتماً آن را نيز مطرح مي ساخت.(115)
2. ساير پيامبراني كه در فاصله زماني اين پنج پيامبر اولوالعزم و صاحب دين و شريعت وجود داشته اند، مأمور بودند تا دين و شريعت پيامبر يا پيامبران اولوا العزم زمان خويش را تبليغ كنند.(116)
3. اين كه قرآن كريم براي غير پيامبران اولوا العزم، مانند داود(ع) از كتابي به نام زبور، نام مي برد (نساء،آیه163) و در روايات نيز براي آدم، شيث و ادريس(ع) كتاب هايي را اعلام مي كند، منافات با كتب آسماني پيامبران اولوا العزم و دين و شريعت آنان ندارد؛ زيرا آن كتاب ها دربردارنده احكام و شرايع نبوده، تنها به مباحث ديگري از قبيل مواعظ اخلاقي پرداخته اند.(117)
4. كلمه شريعت، در قرآن كريم به دو معنا آمده است. در آيه 13 سوره شوري، شريعت به معناي دين آمده است: «شرع لكم من الدين»، كه مراد از آن، همانا دين به معناي جامع اصول و فروع آن است. و در آيه 48 سوره مائده «لكل جعلنا منكم شرعة و منهاجاً»، منظور از شريعت، فروع ديني، احكام و شرايع عملي است. از اين رو، هرگاه سخن از شرايع پيامبران اولوا العزم است، مراد همان دين به معناي جامع اصول و فروع است، مانند روايت زير:«اِنَّ اللَّهَ تَبارَكَ وَ تَعالي أعْطي مُحَمّداًصلي الله عليه وآله شرائِعَ نُوحٍ وَ اِبْراهيمَ وَ مُوسي وَ عيسي عليه السلام : اَلتَّوحيدُ و...؛ خداوند تبارك و تعالي به محمد(ص)شرايع نوح، ابراهيم، موسي و عيسي(ع) را عطا كرده است كه آن: توحيد و...» (118)
5 . اين كه گفته شده، گوهر و حقيقت دين به ويژه توحيد و خداپرستي، فطري بوده و عقل و فطرت پاك و سالم انسان آن را اقتضا دارد، به اين معنا نيست كه انسان ها براي پذيرش دين و پرستش خدا، نيازي به ارسال پيامبران و تشريع و تبليغ اديان توسط آنان ندارند و خود مي توانند با تكيه بر خواست فطرت و هدايت و ارشاد عقل خود، به خداپرستي و مكارم اخلاقي روي بياورند و به آنان پايبند شوند، هرگز چنين نيست؛ زيرا عقل و فطرت انسان دچار انحراف و گمراهي مي شود و به جاي خدا و دين حق به خدا و دين باطل روي مي آورد. پرستش بت ها و موجودات آسماني و زميني توسط كثيري از مردم در طول تاريخ، گواه روشن آن است. به همين دليل، امير مؤمنان علي(ع) اساساً بعثت پيامبران را براي يادآوري پيمانِ فراموش شده فطرت خداجوي بشر و شكوفا سازي عقلِ و گنجينه هاي فكري و ذهني او، اعلام كرده است: فَبَعَث فيهِمْ رَسُلَهُ... لِيَسْتَأْدُوهُمْ ميثاقَ فِطْرَتِهِ... وَ يُثيرُوا لَهُمْ دَفائِنَ الْعُقُولِ.(119)
6 . اين كه گفته شده، اصل و گوهر دين هميشه ثابت بوده و تغيير نمي كند، به اين معنا نيست كه دين فقط در بخش فروعات عملي دچار تغيير بوده، سير تكاملي را پيموده است؛ بلكه در بخش اصول دين نيز اين تحول تكاملي رخ داده و پيوسته و به موازات رشد و تكامل فكري و علمي بشر، سير تكاملي داشته است، ولي تكامل در اصول دين با حفظ ماهيت مسائل اعتقادي، تغييرات در جهات غناي محتواي آن، افزوده شدن مسائل جديد بر آن مسائل اصولي، آشكار سازي ابعاد نهفته و بيان نشده آن با روش هاي جديد استدلالي و علمي و مانند آن بوده است.(120)
7. آيين پيامبر خاتم حضرت محمد بن عبدالله(ص) ، يعني اسلام، تنها دين معتبر در اين عصر و عصرهاي بعدي تا روز قيامت است. از اين رو، پذيرش اين دين و پيروي مطلق از آن، وظيفه همه انسان هاي روي زمين است و هيچ ديني جز دين پيامبر خاتم(ص)، از كسي پذيرفته نيست (آل عمران،آیه19و85) به همين دليل، اديان ديگر، نسخ شده و فاقد اعتبار مي باشند. بر اين ادعا، دلايل بسياري مي تواند اقامه كرد، از جمله: الف. سلسله نبوّت، چه تشريعي و چه تبليغي پايان يافته و پيامبر اسلام(ص) خاتم پيامبران و دين او، خاتم اديان اعلام گرديده است:«مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِن رِّجَالِكُمْ وَلكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ؛ محمد(ص) ، پدر هيچ يك از مردان شما نيست، ولي رسول خدا و ختم كننده (و آخرين) پيامبران است.» (احزاب،آیه 40)
ب. اسلام، دين جامع و كامل است، چنان كه در بند نخست (اين مقاله و مقالات جامعيت و كمال دين اسلام، آيين پاسخگو و...) گفته شد، اسلام، تنها دينِ برخوردار از جامعيت و كمال مطلق است، به اين صورت كه همه آن چه را پيامبران و اديان گذشته آورده اند، يك جا و به طور كامل در برداشته و اضافه بر آن را نيز به دليل نياز انسان ها در زمان هاي گوناگون به اقتضاي رشد فكري و علمي (چه به صورت بالفعل و چه بالقوه) دارا است. عقل و منطق حكم مي كند كه با وجود دين كامل، از پيروي از دين ناقص پرهيز شود.
ج. شواهد و قرائن قطعي وجود دارد كه متون اصلي ساير اديان، دچار تحريف و انحراف شده و بسياري از احكام و مسائل اصولي و فروعي آنها، دچار تحريف و انحراف شده و بسياري از احكام و مسائل اصولي و فروعي آنها، نه تنها با آن چه پيامبران آنها آورده اند، سازگاري ندارد، بلكه اساساً با عقل و علم نيز ناسازگارند.(121) اين در حالي است كه متون اصلي آيين آسماني اسلام، به ويژه قرآن كريم، از هرگونه تحريف و انحراف مصون مانده و خواهد ماند؛ چرا كه معجزه جاويد پيامبر خاتم(ص) ،اعلام شده است.(122) آيا عقل اجازه مي دهد كه به جاي دين و كتاب آسماني كامل و دور از هر گونه تحريف، به دين ناقص و كتاب آسماني تحريف شده روي آوريم؟!
جمع بندي و نتيجه گيري
اصول دين يعني توحيد، نبوت و معاد، به عنوان خطوط كلي و جوهره اديان، پيوسته يكي بوده و به همين دليل، پيروان همه اديان به اقتضاي فطرت خداجوي خويش آن را باور داشته اند.
قرآن كريم در آيات فراواني به وحدت اديان در اصول و تعدد و اختلاف در فروع و شرايع تصريح كرده است.
پيامبران الهي به رغم اختلاف و تفاوت در پاره اي از تعاليم جزئي و فرعي، در اصل دين وحدت داشته اند و تعليمات آنها مكمل و مؤيد يكديگر بوده است.
با توجه به اينكه از ميان يكصد و بيست و چهار هزار پيامبر، تنها پنج نفر پيامبران اولوا العزم كتاب و شريعت داشته اند، بقيه موظف به تبليغ دين آنان بوده اند.
كتاب برخي ديگر از پيامبران، چون دربردارنده احكام نبوده است با كتب ديني پيامبران اولوا العزم تعارض و تنافي نداشته است.
فطري بودن گوهر و حقيقت دين، بشر را از شرايع آسماني و تشريع و تبليغ آن توسط پيامبران الهي بي نياز نمي كند.
اديان به رغم ثبات در اصول دين، سير تكاملي داشته اند.
اسلام، بنا به دلايل چندي از جمله جامعيت و كمال و خاتميت نبوّت، تنها دين پذيرفته و معتبر نزد خداوند است.
------------------------------------------------------
پی نوشت ها:
111) مجمع البيان، ج 2 - 1، ص 633 - 632 .
112) قرآن بر فطري بودن دين (روم،آیه30) تصريح دارد. در اين زمينه ر. ك: الميزان، ج16، ص 199 -138، ذيل آيه ياد شده.
113) ر. ك. مجموعه آثار، شهيد مطهري، ج 2، ص 183 - 181 و ج 3، ص 164 - 158. در مقالات بعدي، درباره برتريدين اسلام بر ديگر اديان، به تفصيل سخن گفته خواهد شد.
114) ر. ك: بحارالانوار، ج 11، ص 32 - 30، ح 24 21 و 25.
115) ر. ك: در محضر علامه طباطبائي: پرسش ها و پاسخ ها، تهيه كننده: محمدحسين رخشاد، انتشارات نهاوندي، 1386ه . ش، ص 72 و 77، همو، الميزان، ج 16، ص 278 - 277.
116) اصول كافي، ج 2، ص 18 - 17، باب الشرائع، حديث 2.
117) الميزان، ج 2، ص 142.
118) اصول كافي، ج 2، ص 17، روايت 1، از امام صادق(ع).
119) صبحي صالح، نهج البلاغه، خطبه 1، ص 43. درباره فطري بودن دين و مسائل پيرامون آن، به اين كتاب رجوع كنيد:عبدالله جوادي آملي، تفسير موضوعي قرآن كريم (فطرت در قرآن)، ج 12.
120) ر. ك: الميزان، ج 1، ص 208 و ج 2، ص 133 - 130 و 157 - 148 و ج 16، ص 185 - 183 و 199 - 198؛ مجموعه آثار، ج 3، ص 168 - 159.
121) نشانه ها و نمونه هاي تحريف در كتب مقدس ساير اديان به ويژه در كتب دو دين يهود و نصارا فراوان و بلكه فزون از شمار است. از روشن ترين و بزرگترين تحريف در آنها در اصول دين، اعتقاد به ثنويت (دوگانه پرستي) در آيين زرتشت، تثليث (سه گانه پرستي) و نيز فرزند خدا خواندن عيسي و عُزَير در دو دين مسيحي و يهودي و نيز نسبت هاي ناروا از قبيل نسبت شراب خواري و زناكاري به پيامبران الهي است ر. ك: كتب مقدس عهد عتيق و عهدجديد، نشر انجمن پخش كتب مقدسه در ميان ملل، به ويژه سِفر اعداد، باب 27، جمله 14 و باب 12، جمله هاي 11- 9 و انجيل لوقا، باب 7، جمله هاي 34 - 33 و باب 22، جمله هاي 20 - 17 و انجيل يوحنّا، باب 2، جمله هاي 11 - 1؛توماس ميشل، كلام مسيحي، ترجمه حسين توفيقي، مركز مطالعات و تحقيقات اديان، قم، ص 75 - 65؛ مايكل پترسون و جمعي ديگر، عقل و اعتقاد ديني، نشر بنياد فرهنگ امروز، تهران، 1376 ش، ص 465 - 464.
|