انسان جانشین خداوند بر روی زمین
کلمات کلیدی: انسان در اسلام ،جایگاه و ارزش انسان در اسلام
انسان در دیدگاه اسلام، خلیفه و جانشین خداوند بر روی زمین است. نسبت به تمامی «اَسماء» علم و آگاهی دارد و مسجود جمیع فرشتگان و «ملائکةالله» است:
وَ اِذ قالَ رَبُّکَ لِلمَلائِکَةِ اِنّی جاعِلٌ فِیالْاَرضِ خَلیفَةً قالوا اَتَجعَلُ فِیها مَن یُفسِدُ فِیها وَ یَسفِکُالدِّمآءَ وَ نَحنُ نُسَبِّحُ بِحَمدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ اِنّی اَعلَمُ ما لا تَعلمُونَ، وَ عَلـَّمَ آدَمَ الاَسمآءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُم عَلَیالمَلائِکَةِ فَقالَ اَنبِئوُنی بِاَسمآءِ هؤُلاءِ اِن کُنتُم صادِقینَ، قالوُا سُبحانَکَ لاعِلمَ لَنَآ اِلاّ ماعَلَّمتَنَا اِنَّکَ اَنتَالْعَلِیمُالْحَکِیمُ، قالَ یاآدَمُ اَنْبِئْهُم بِاَسمآئِهِم فَلَمَّآ اَنْبَاَهُم بِاَسمآئِهِم قالَ اَلَم اَقـُل لَکُم اِنّی اَعلَمُ غَیبَالسَّمَوَ اتِ وَالْاَرضِ وَ اَعلَمُ ما تـُبدُونَ وَ ما کُنتُم تَکتُمُونَ، وَ اِذ قـُلنَا لِلمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا.(بقره:30-34)
و چون پروردگارت به فرشتگان گفت من گمارنده جانشینی در زمینم، گفتند آیا کسی را در آن میگماری که در آن فساد میکند و خونها میریزد، حال آنکه، ما شاکرانه تو را نیایش میکنیم و تو را به پاکی یاد میکنیم؛ فرمود من چیزی را میدانم که شما نمیدانید. و همه نامها را به آدم آموخت، سپس آنها را بر فرشتگان عرضه داشت و گفت اگر راست میگویید به من از نامهای ایشان خبر دهید. گفتند پاکا که تویی، ما دانشی نداریم جز آنچه به ما آموختهای، تو دانای فرزانهای. فرمود ای آدم آنان را از نامهایشان خبر ده؛ و چون از نامهایشان خبرشان داد، فرمود آیا به شما نگفتم که من ناپیدای آسمانها و زمین را میدانم و آنچه را آشکار میدارید و آنچه را پنهان میداشتید میدانم. و چنین بود که به فرشتگان گفتیم بر آدم سجده برید، آنگاه همه سجده بردند.
مفهوم خلیفه با وضوح هر چه تمامتر استقلال بشر و حریت و آزادی او را در دخل و تصرف بر روی زمین آشکار می سازد. اما راه های ترسیم شده برای او و خطوط نوشته شده جهت هدایت و رشد وی، در واقع نصایح و اندرزها و دلالتهایی است که خداوند متعال برای خلیفه و جانشین خود (در روی زمین) مقرر داشته است. تعلیم اسماء به آدم-اسمائی که مرجع ضمیر «هُم» که ویژه ذویالعقول است- می باشد، تأکید ویژه ایست. پروردگار پس از این که فرشتگان به عجز خویش اعتراف کردند، تأکید می فرماید که ذات مقدس الهی، غیب و پنهانیهای آسمانها و زمین را می داند. چنین «تعلیم و تأکیدی» امکانات و قدرت متعالی انسان را منعکس می کند؛ قدرت و توانایی انسان نسبت به شناخت تمامی موجودات و معرفت به فعل و انفعالات نیروها و انرژی هایی که در دایره خلافت وی و تحت تصرف او در حیات ایدئولوژیکی و مکتبی اش قرار دارند.
سجود ملائکه (به عنوان موجودات عالی و نخبه جهان) تأکید صریحی است بر خضوع و کرنش همه موجودات در برابر انسان و اطاعت و فرمانبرداری آنها از وی. چنین معنی و مفهومی را با وضوح و روشنی بیشتر به زودی بیان خواهیم کرد. پس استقلال در تصرف، قدرت بهره مندی از امکانات گسترده و خضوع و خشوع موجودات در مقابل انسان، صفات سهگانه ای است که ما آنها را از آیات فوق و در قالب عباراتی در عالیترین درجه تکریم و احترام می فهمیم.
انسان و آزادی در تصرف
به باور من ملائکه از ابتدا استقلال بشر را در عمل و تصرف در زمین درک می کردند و می دانستند که این استقلال کامل و همه جانبه تحققپذیر نخواهد بود، مگر آنکه انسان توانایی شناخت شرور و زشتی ها و نیز امکان و اختیار انجام دادن زشتی و پلیدی را داشته باشد. همین درک و شعور بود که ملائکه را وا داشت که بگویند: این انسان (انسان مستقل) در زمین فساد و خونریزی می کند. ولی با این همه احوال مشاهده می کنیم که چنین خطری از مقام انسان و کرامت وی چیزی نمی کاهد، بلکه این خطر کردن را چونان شرطی بنیادین برای استقلال انسان و حریت و آزادی او در عمل و تصرف، بارز و برجسته می سازد.
اما «ابلیس» در رأی و نظر قرآن تنها موجودیست که از سجده بر آدم ابا می کند و نسبت به وی تکبر می ورزد و از مقام ملکوت خداوند طرد می شود و مجازاتش به عذاب روز قیامت موکول می گردد.
فسَجَدَالمَلائِکَةُ کُلـُّهُم اَجمَعُونَ، اِلاّ اِبلیسَ اِستَکبَرَ وَ کانَ مِنَ الکافِرینَ، قالَ یا اِبلیسُ ما مَنَعَکَ اَن تَسجُدَ لِما خَلَقتُ بِیَدِیَّ استَکبَرتَ اَم کُنتَ مِنَ العَالینَ، قالَ اَنَا خَیرٌ مِنهُ خَلَقتَنی مِن نارٍوَ خَلَقتَهُ مِن طینٍ، قالَ فَاخرُج مِنهَا فَاِنَّکَ رَجیمٌ، وَاِنَّ عَلیکَ لَعنَتی اِلی یَومِ الدِّینِ، قالَ رَبِّ فَانظِرنی اِلی یَومَ یُبعَثوُنَ، قالَ فَاِنَّکَ مِنَ المُنظَرینَ، اِلی یَومِ الوَقتِ المَعلوُم، قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَاَُغوِیَنَّهُم اَجمَعینَ، اِلاَّ عِبادَکَ مِنهُمُ المُخلَصینَ، قالَ فَالحَقُّ وَ الحَقَّ اَقوُلُ، لَاَملَاَنَّ جَهَنَمَّ مِنکَ وَ مِمَّن تَبِعَکَ مِنهُم اَجمَعینَ.(ص:73-85)
آنگاه فرشتگان همگی سجده کردند. مگر ابلیس که کبر ورزید و از کافران شد. فرمود ای ابلیس چه چیزی تو را از سجده به آنچه با دستان خویش آفریدهایم، بازداشت؟ آیا کبرورزیدی یا از بلندمرتبگان بودی؟ گفت من بهتر از او هستم؛ «چرا» که مرا از آتش آفریدهای و او را از گل آفریدهای .فرمود از آنجا «بهشت» بیرون شو که تو مطرودی. و لعنت من تا روز جزا بر تو باد. گفت پروردگارا پس مرا تاروزی که «همگان» برانگیخته شوند مهلت ده. فرمود تو از مهلت یافتگانی .تا روز آن هنگام معین. گفت «سوگند» به عزّت تو که همگی آنان را گمراه خواهم ساخت. مگر از میان آنان، آن بندگانت را که اخلاص یافتهاند. فرمود حق است و حق را میگویم. که جهنم را از تو و کسانی از آنان که از تو پیروی میکنند، جملگی آکنده خواهم ساخت.
این ابلیس که پس از امتناع از سجده بر آدم به عنوان «شیطان رجیم» نامیده می شود، رهبری لشکریان «شر» را در حیات انسانی به عهده می گیرد و جنگ و نزاع محتومی را، هم در جهان خلقت و هم در نفس انسانی، به راه می اندازد. (که البته) پیروزمندان در این نبرد بندگان مخلص و بیآلایش خداوند می باشند، آنهایی که میوه های درخت آفرینش و گل های سرسبد وجودند. آفریدگار، جهان را به خاطر آنان آفریده و آن را عرصه خلافت وی قرار داده است. انسانی که با دست (قدرتمند) خداوند ساخته و «روح خدا» در کالبد او دمیده شده است:
اِذ قالَ رَبُّکَ لِلمَلائِکَةِ اِنّی خالِقٌ بَشَرا ًمِن طینٍ، فَاِذا سَوَّیتَهُ وَ نَفَختُ فیهِ مِن رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ.(ص:71-72)
چنین بود که پروردگارت به فرشتگان فرمود همانا من آفریننده انسانی از گِل هستم. پس چون او را استوار بپرداختم، و در آن از روح خود دمیدم برای او به سجده درافتید.
قالَ یا اِبلیسُ ما مَنَعَکَ اَن تَسجُدَ لِما خَلَقتُ بِیَدِیَّ.(ص: 75)
فرمود ای ابلیس چه چیزی تو را از سجده به آنچه با دستان خویش آفریدهام بازداشت؟
بنابراین انسان از مواد هم جنس کره زمین به دست خداوند آفریده و از روح خدا در وی دمیده شده است؛ تصویری واضح و روشن از همه ابعاد وجودی انسان و وجود شامل و کاملی که از حضیض زمین تا اوج آسمان امتداد می یابد. این تعبیر قدرتمند بیانگر کرامت و مقام ارجمندیست که انسان از آن بهره مند است یعنی تعبیری که بیان کننده آفرینش انسان در بلندترین قله خلقت و والاترین و استوارترین بام دستگاه آفرینش است.
لَقَد خَلَقنَا الْاِ نسانَ فی اَحْسَنَ تَقویمٍ، ثُمَّ رَدَدْناهُ اَسفَلَ سافِلیِنَ، اِلاَّ الـَّذینَ امَنُوا وَ عَمِلوُا الصّالِحاتِ فَلَهُم اَجرٌ غَیرُ مَمنُونٍ (تین:4-6)
به راستی که انسان را در بهترین قوام آفریدهایم. سپس او را به فرودین فرود بازگردانیم. مگر کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند، که ایشان را پاداشی ناکاسته«بی منت» است.
و نیز :
وَلَقَد خَلَقنَا الاِنسانَ مِن طینٍ، ثُمَّ جَعَلناهُ نُطفَةً فی قَرارِ مَکینٍ، ثُمَّ خَلَقنَا النَّطفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقنَا العَلَقَةَ مُضغَةً فَخَلَقنَا المُضغَةَ عِظاماً فَکَسَونا العِظامَ لَحماً ثُمَّ اَنشَأناه ُ خَلقاً آخَرَ فَتَبارَکَ الله اَحسَنُ الخالِقینَ.(مؤمنون:12-14)
هر آینه ما انسان را از گل خالص آفریدیم. سپس او را نطفه ای در جایگاهی استوار قرار دادیم. آنگاه از آن نطفه، لخته خونی آفریدیم و از آن لخته خون، پاره گوشتی و از آن پاره گوشت، استخوانها آفریدیم و استخوانها را به گوشت پوشانیدیم؛ بار دیگر او را آفرینشی دیگر دادیم. در خور تعظیم است خداوند، آن بهترین آفرینندگان.
اسلام و دعوت انسان برای شناخت خداوند
در میان موجودات، خداوند برای انسان امتیازی انحصاری قائل شده است و آن این است که به وی قابلیت داده است تا بتواند به اخلاق خداوندی متخلق شود. برهمین اساس انسان را آزاد آفریده تا امکان یابد در مسیر کسب علم و معرفت گام نهد. اسلام در موارد بیشماری از کتاب و سنت، انسان را بر این قابلیت ها آگاه کرده است. تا معنویات خود را ارتقاء دهد و به مقام مکرم، بزرگ و گرامی خویش اشعار پیدا کند و بداند که بر بسیاری از مخلوقات فضیلت و برتری دارد. این امتیاز در برخی از آیات قرآنی آمده و حدیث معروف«تَخَلَّقوا بِاَخلاقِ الله» نیز بر آن گواه است. در آیه 70 سوره اسراء چنین می فرماید:
وَ لَقَد کَرَّمنا بَنی آدَمَ وَ حَمَلناهُم فِی البَرِّ وَ البَحرِ وَ رَزَقناهُم مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلناهُم عَلَی کَثیرٍ مِمَّن خَلَقنا تَفضیلاً.
و به یقین ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم وآنها را در خشکی و دریا بر نشاندیم و از پاکیزه ها روزیشان دادیم و آنها را بر تری دادیم، برتری دادنی.
سپس قرآن کریم اعلام می کند که آنچه در زمین و اطراف آن وجود دارد برای انسان آفریده شده است و در تسخیر او قرار دارد.
خَلَقَ لَکُم ما فِی الاَرضِ جَمیعاً.(بقره:29)
تمام آنچه را که در روی زمین است برای شما آفرید...
و در آیه 12 سوره نحل می فرماید:
وَ سَخَّرَ لَکُم الَّیلَ وَ الَّنهارَ وَ الشَّمسَ وَ القَمَرَ وَ النُجُومَ مُسَخَّراتٌ بِاَمرِهِ اِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٌ لِقَومٍ یَعقِلُونَ.
و شب و روز و خورشید و ماه را مسخر شما کرد و ستارگان تسخیرشدگان به فرمان او بی گمان در آن آیاتی است برای گروهی که می اندیشند.
در تعالیم و آموزشهای اسلامی بر این واقعیت تأکید شده است که پروردگار به انسان بسیار نزدیک است. نزدیکتر از هر چیزی . لذا بر انسان لازم است که به چنین قرب و نزدیکی ادراک یابد و آنچنان خویشتن خویش را به ذات مقدس ربوبی نزدیک بیند که در ارتباط با آن مستوای بلند، نیرو و عزت و عظمت خود را درک کند. در آیه 16 سوره ق آمده است:
وَ لَقَد خَلَقنَا الاِنسانَ وَ نَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُهُ وَ نَحنُ اَقرَبُ اِلَیهِ مِن حَبلِ الوَریدِ.(ق:16)
و به یقین ما انسان را آفریدیم و میدانیم آنچه نفس او بدان وسوسه می کند، و ما از رگ گردنش به او نزدیکتریم.
و همچنین در آیه 186 سوره بقره آورده است:
وَ اذا سَئَلَکَ عِبادی عَنّی فَاِنّی قَریبٌ اُجیبُ دَعوَةَ الدّاعِ اِذا دَعانِ فَلیَستَجیبُوالی وَ لیُؤمِنُوا بی لَعَلَّهُم یَرشُدُونَ.
و چون بندگان من درباره من از تو پرسش کنند (بگو): من (به آنها) نزدیکم و دعوت دعا کننده را اجابت می کنم چون مرا بخوانند، پس آنها هم باید (فرمان) مرا اجابت کنند و به من ایمان داشته باشند، باشد که هدایت شوند.
و نیز در همین رابطه در آیه 24 سوره انفال می فرماید:
یا اَیُّهَا الـَّذینَ امَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ اِذا دَعاکُم لِما یُحْیِیکُم وَاعْلَمُوآ اَنَّ اللهَ یَحُولُ بَیْنَالْمَرْءِ وَ قَلبهِ وَ اَنَّهُ اِلیْهِ تُحشَرُونَ (انفال: 24)
ای مومنان به ندای خداوند و پیامبر وقتی که شما را به پیامی حیاتبخش میخوانند، لبیک اجابت گویید و بدانید که خداوند بین انسان و دل او حایل میگردد؛ و «بدانید که» در نزد او محشور میگردید.
و در روایت مشهوری نیز آمده است که:
قَلبُ المُؤمِنِ، عَرشُ الرَّحمنِ.
و تأکید بر این واقعیت که تقرب به خداوند مقام و معنویات انسان را اعتلا می بخشد و از وی ترس، حزن، اندوه و غم را می زداید و بسیاری از رذایل اخلاقی را که از ناتوانی و خوف و طمع نشأت می گیرد همانند دروغ، نفاق، حرص و آز را دور می سازد.
و دیگر آن که این قرب و نزدیکی، تحصیل و اکتساب صفات خداوندی را برای انسان تسهیل کرده و راه را جهت وصول به مقام تخلق به اخلاقالله آسان می کند.
در آیات قرآنی انسان به سبب آن که قدرت شناخت آفریدگار سازمان خلقت و عظمت آن ذات مقدس را دارد، معادل جهان هستی و کل آفرینش قرار دارد. پس وی به تنهایی برابر همه آفاق است. همچنین در برخی از احادیث، انسان به عنوان عالم اکبر معرفی شده است.
سَنُریهِم آیاتِنا فِی الافاقِ وَ فی اَنفُسِهِم حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُم اِنَّهُ الحَقُّ.(فصلت:53)
زودا که آیات خود را در آفاق و در وجود خودشان به آنها نشان خواهیم داد تا برایشان آشکار شود که او حق است.
اتزعم انک جرم صغیر وفیک انطوی العالم الاکبر
وانت الکتاب المبین الذی با حرفه یظهر المضمر
و بار امانتی که تمامی کائنات از حمل آن عاجز و ناتوان ماندند، انسان قدرت یافت تا بر دوش بگیرد:
اِنّا عَرَضنَا الاَمانَةَ عَلَی السَّمَواتِ وَ الاَرضِ وَ الجِبالِ فَاَبَینَ اَن یَحمِلنَهَا وَ اَشفَقنَ مِنها وَ حَمَلَهَا الاِنسانُ اِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً لِیُعَذِّبَ اللهُ المُنافِقینَ وَ المُنافِقاتِ وَ المُشرِکاتِ وَ یَتُوبَ الله عَلَی المُؤمِنینَ وَ المُؤمِناتِ وَ کانَ اللهُ غَفُوراً رَحیماً.(احزاب:72-73)
ما امانت را بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه کردیم و آنها از حمل آن سرباز زدند و از آن بترسیدند و انسان بار آن را به دوش گرفت. بی گمان وی ستمکار نادان است، تا آخر کار خدا مردان منافق و زنان منافق و مردان مشرک و زنان مشرک را عذاب کند و توبه مردان مؤمن را بپذیرد و خدا آمرزگار مهربان است.
تفسیر و تحلیل امانت در این آیه شریفه هر چه باشد، از مقوله دین باشد یا شناخت و معرفت ولایت، یا شرافت مسؤولیت، اختصاص پذیرش آن به انسان اشاره ای است به مقام بزرگ بشر و کرامت بی نظیر وی در پهنه جهان هستی.
مقام نبوّت
مقام نبوّت، مقام رسالت الهی است. مقام خلوص، مقام تکلم با خداوند، مقام برگزیدگی، مقام محبت به پروردگار، مقام کلمهالله وبالاخره عبارت است از مجموعه مقاماتی که به بشر اختصاص دارد و بس ... و مقام نبوّت برترین و شریف ترین مقامی است که به طور مطلق مخلوقی بدان دست یافته است.
لَقَد مَنَّ اللهُ عَلَی المُؤمِنینَ اِذ بَعَثَ فیهِم رَسُولاً مِن اَنفُسِهِم.(آل عمران:164)
به یقین خدا بر مؤمنان منت نهاد که پیامبری از خودشان بر انگیخت.
و در آیه دیگر می فرماید:
وَ لَو جَعَلناهُ مَلَکاً لَجَعَلناهُ رَجُلاً وَ لَلبَسنا عَلَیهِم ما یَلبِسُونَ.(انعام:9)
و اگر او را فرشته ای قرار می دادیم، لازم می شد او را به صورت مردی در آوریم و بر آنها آنچه را که ایشان می پوشیدند، بپوشانیم.
و بسیاری از آیات قرآنی دلالت دارد که خداوند سبحان رسولان خویش را با اوصاف و ویژگی هایی که ما برشمردیم، برگزیده است. آنچه را که تا کنون ذکر کرده ایم نمونه کوچکی است از تعریف انسان شریف و با کرامت و نیز تفسیر و تحلیل کوتاهی از بزرگواری و کرامت او در شریعت اسلامی.
هم اکنون مناسب است به بررسی برخی از ویژگی ها و تفاصیل وجود انسان بپردازیم. اسلام در تشریع احکام، سنت ها و قوانین خود بر قاعده اصیل کرامت انسان اعتماد نموده و آن را محور قرار داده است. این محور را هدفی بنیادین از اهداف دین و غایتی اساسی از غایات رسالت انبیاء قرار داده است. اینک به پاره ای از تعالیم و آموزه های مزبور می پردازیم.
الف- فطرت خدایی
دین به طور خلاصه و در شکلی موجز فطرت خدایی است که فطرت انسان ها را بر آن پایه بنا نموده است. به عبارت دیگر دین تعبیری است راستین و صحیح از این فطرت و سرشت و ابراز کننده و نمایانگر آن است، بدون اینکه تحتتأثیر عوامل گوناگون خارج از طبیعت انسانی قرار گرفته باشد:
فَاَقِم وَجهَکَ لِلدّینِ حَنیفاً فِطرَتَ اللهِ الَّتی فَطَرَالنّاسَ عَلیهَا فِطرَتَ اللهِ الَّتی فَطَرَالنّاسَ عَلَیهَا لا تَبدیلَ لِخَلقِ الله ذلِکَ الدّینُ القَیِّمُ وَلکِنَّ اَکثَرَ النّاسِ لایَعلَمُونَ.(روم:30)
پس روی خویش را به آیین یکتاپرستی بدار (و پیروی کن) فطرت خدا را که مردمان را بر آن آفریده و آفرینش خدا را دگرگونی نباشد. این است دین راست، ولیکن بیشتر مردمان نمی دانند.
در تفسیر آیه کریمه فوق حدیثی روایت شده است که:
کُلُّ مَولُودٍ یُولِدُ عَلَی الفِطرَةِ.
یعنی هر نوزادی که تولد می گردد، میلاد او بر شالوده فطرت نهاده شده است. پس دین به موجب این تعالیم همان سرشت انسان است، ولی خود انسان قدرت توانایی بیان آن را ندارد. زیرا وی تحتتأثیر عواملی است که او را احاطه نموده و در برابر آنها حالت انفعالی دارد. بنابراین تعبیر و بیان انسان از «فطرت» توسط شعور شخصی خویش رنگ ویژه ای به خود می گیرد. پس بهتر و صحیح تر آن است که «مقام دیگری» به جز خود انسان در مقام بیان «فطرت انسانی» برآید؛ مقامی که تحتتأثیر عوامل خارج از طبیعت انسان قرار نگیرد، مقامی که بالاتر از هر عاملی و آفریننده هر علت و مؤثری باشد؛ مقام آفریدگار جهان، که «دین» را برای بشر تشریع نمود. و براساس «فطرت انسانی» شریعت و رسالت را نازل فرموده است.
ب - صیانت از جان خود و دیگران
اسلام به زندگی انسان احترام گذارده است، آنچنان که اگر کسی فردی را زنده کند، در حقیقت همه انسان ها را زنده کرده است و هرگاه شخصی را بکشد، همانند این است که همه مردم را کشته است و کیفر او جهنم است.
مِن اَجل ذلِکَ کَتَبنا عَلَی بَنی اِسرائیل اَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفساً بِغَیرِ نَفسٍ اَو فَساداً فِی الاَرضِ فَکَأَنَّما جَمیعاً وَ مَن اَحیا النّاسَ جَمیعاً...(مائده:32)
از بهر آن بر بنی اسرائیل نوشتیم که هر کس نفسی را جز در برابر کشتن نفسی یا فسادی در زمین به قتل برساند، چنان است که همه مردم را کشته باشد و آن کس را که آن را زنده گذارد، چنان است که همه مردم را زنده ساخته باشد...
برحسب دستورات و آموزش های اسلامی «قتل نفس» حتی قتل جنین در رحم مادر را نیز شامل می گردد و نیز اسلام به این دلیل که زندگی هر فردی را متعلق به خداوند و ملک مطلق او می داند اجازه نمی دهد، انسان هر تصرف دلخواهی را در جان خویش روا دارد. هر چند که این تصرف «خودکشی» باشد. اسلام خودکشی را در شکلی قاطع حرام شمرده است و قرآن کریم در این باره می فرماید:
...وَلا تَقتُلُوا اَنفُسَکُم اِنَّ اللهَ کانَ بِکُم رَحیماً. (نساء:29)
... و یکدیگر (و خویش) را مکشید. به راستی خدا به شما مهربان است.
ارزش زندگی انسانی از دید آیین مقدس اسلام تا آن درجه است که حتی برای قتل غیرعمد خونبها معین ساخته است؛ قاتل هر چند که در قتل تعمد نداشته باشد باید آن را به ولی مقتول یا ولی دم بپردازند. این قانون امروز در کلیه جوامع بشری در ردیف قوانین کیفری است و اجرا می گردد، با این که می دانیم یکی از تشریعات و قانونگذاری های اسلامی است. همچنین آئین مقدس اسلام در وجوب صیانت از نفس و حفظ زندگی انسان ها راه تأکید و مبالغه را پیش گرفته است. تا آنجا که مرگ ناشی از بی توجهی به شؤونات فقرا و مستمندان را گناه نابخشودنی می داند و اهمالگران را به شدت ملامت و تهدید می کند. در این پیوند سه آیه شریفه ذیل قابل توجه و عبرت است:
وَ اَنفِقُوا فی سَبیلِ اللهِ وَلا تُلقُوا بِاَیدیکُم اِلَی التَّهلُکَةِ...(بقره:195)
و در راه خدا انفاق کنید، و خود را با دست های خود به هلاکت میاندازید.
...وَ ماتُنفِقُوا مِن خَیرٍ یُوَفَّ اِلَیکُم وَ اَنتُم لا تُظلَمُونَ.(بقره:195)
و آنچه ازخیر انفاق کنید، به خود شما عاید می شود وبر شما ستم نخواهدشد.
وَلیَخشَ الَّذینَ لَو تَرَکُوا مِن خَلفِهِم ذُرِّیَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَیهِم فَلیَتَّقُوا اللهَ وَلیَتَّقُوا قَولاً سَدیداً.(نساء:9)
و باید بترسند آنان که از پس خود فرزندان ناتوانی نهاده اند که بر ایشان بیمناکند، پس باید آن ها از عذاب خدا بپرهیزند و باید سخن استوار گویند.
در ارتباط با آیات مذکور امام صادق می فرماید:
«اگر بر مسلمانی عریان و مستمند از خانواده جامعه اسلامی، جامه پوشانیده شود و گرسنه آنها سیر گردد، در نزد خداوند متعال از یک حج و دو حج تا هفتاد حج خانه خدا محبوب تر است...»
ج- آزادی ذاتی
آیین مقدس اسلام مقام انسان را بسیار منزه می داند. لذا پرستش بت ها و عبادت بشر و هر شخص و هر شیئی را حرام ساخته و انسان را در نظام آفرینش بالاتر و والاتر از آن قرار داده است که غیر خدا را پرستش کند و در برابر موجودات محدودی چون خود او خضوع و خشوع نماید. ما در بسیاری از تعالیم اسلامی می یابیم که انسان از بیان نیاز به غیر از خداوند منع شده است.
د- قداست گفته ها
در بسیاری از آموزه های اسلامی آمده است که گفتار انسانی به اعتبار آنکه جزیی از وجود انسان است باید از قداست برخوردار باشد و کلمات از هر گونه زشتی و پلیدی مبرا باشند. از دیدگاه اسلام، کلام سنجیده و پسندیده و قول سدید کلید بهره مندی از خیر و خوبی و دفع زشتی و شر به شمار می آید. خداوند در قرآن کریم می فرماید:
یا اَیُّهَالَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ قَولُوا قَولاً سَدیداً یُصلَحُ لَکُم اَعمالَکُم وَ یَغفِر لَکُم ذُنُوبَکَم.(احزاب:70-71)
ای کسانی که ایمان آورده اید، تقوای الهی پیشه سازید و گفته استوار بگویید (تا بدینوسیله) اعمال و کردارتان را شایسته کند و گناهتان را بیامرزد.
قول سدید، در موارد بسیاری بر گفته های پیراسته از دروغ، غیبت، تهمت، نمامی، فحش، لهو و لغو تفسیر شده است. اما به مقوله شهادت و گواهی دادن در دعاوی و اختلافات ، اسلام عنایت ویژه ای دارد. کسی که شهادتی می دهد باید مسؤلیت آنرا بپذیرد و عواقب آنرا تحمل کند؛ زیرا به وسیله شهادت به حق است که حق آشکار ،وحقوق مستقر گشته کیفرها محقق می گردد. البته در دعاوی اسلامی شهادت تنها از انسان عادل پذیرفته می شود. شهادت دروغ از گناهان کبیره شمرده شده و شاهد دروغگو در پاره ای از امور جزایی به کیفرهای بزرگی محکوم می شود. همچنین عهد و پیمان که همان التزام لفظی می باشد در اسلام محترم شمرده است:
اِنَّ العَهدَ کانَ مَسئُولاً.(اسراء:34)
و به درستی که عهد مورد سؤال قرار خواهد گرفت.
و نیز وفاداری به تعهدات شفاهی و لفظی که از آنها به عقود تعبیر شده است، واجب شمرده و تخلف از آنها منع شده است.
یا اَیَّهَا الَّذینَ امَنُوا اَوفُوا بِالعُقُودِ.(مائده:1)
ای کسانی که ایمان آورده اید، به پیمان ها وفا کنید.
و نیز
وَ کَیفَ تَأخُذُونَهُ وَ اَفضَی بَعضُکُم اِلی بَعضٍ وَ اَخَذنَ مِنکُم میثاقاً غَلیظاً.(نساء:21)
چگونه آن - پیمان - را پس می گیرد در حالی که هر یک از شما به دیگری کام داده است و زنان از شما پیمان استواری گرفته اند.
و حتی وعده لفظی نیز محترم است و در حدیث شریف آمده است: «وَعدَة’المُؤمنِ دینُهُ» یعنی وعده مؤمن دین او است و التزامات لفظیه ای(قول شفاهی) که در ضمن عقود بیان می شود، واجبالوفا بوده و از آنها به شروط تعبیر شده است. «المسلمون عند شروطهم الاّ شرطاً حرم حلالاً او احلّ حراماً» مسلمانان متعهد به شروطی هستند که در ضمن عقد آورده اند، مگر شرطی که حلالی را حرام کند یا حرامی را حلال نماید. تعهدات کلامی و شفاهی یا همان شروط، قانون شاملی است که می تواند در همه قراردادها و معاملات جاری شود و بر تمامی نیازمندی های گوناگون تطبیق کند و بالاخره این التزامات، تعهدهای فراوانی را پدید می کنند. درجه احترام و گفتار و شأن لفظ در اسلام تا آن حد می باشد که در جای خود راهی برای ورود به دین مقرر شده است: آنطور که اگر کسی شهادتین- لااله الا الله و محمد رسولالله - را ادا کند، به آئین اسلام گرویده و هیچ کس حق ندارد، اسلام وی را پس از چنین اعترافی انکارکند ...
وَلا تَقُولُوا ِلمَن اَلقَی اِلَیکُم السَّلامَ لَستَ مُؤمِناً تَبتَغُونَ عَرَضَ الحَیَوةَ الدُّنیا.(نساء:94)
و به کسی که شما را سلام گوید، نگویید، تومؤمن نیستی، شما بهره زندگانی دنیا را می جویید.
اسلام در اکثر موارد ارزش لفظ و گفته را برابر کتابت و نوشته می شناسد، به گمان من تأکید شدیدی که این آیین مقدس درباره محاسبه هر لفظی که انسان بدان تکلم می کند دارد، و اینکه خداوند تمامی الفاظ و گفته های آدمی را به وسیله کرام الکاتبین ثبت و ضبط می فرماید، دلیل دیگری است بر اهتمام اسلام نسبت به صیانت و کرامت گفتار انسانی.
پس الفاظ و کلمات بزرگان، از اهمیت بسزایی برخوردار است، و هشدار اسلام نسبت به ثبت و ضبط گفته های انسان به مفهوم توجه ویژه به مسؤلیت گفتار و اشاره به عظمت و ارجمندی آنست:
ما یَلفِظُ اِلاّ لَدَیهِ رَقیبٌ عَتیدٌ.(ق:18)
او هیچ سخن به زبان نیاورده، جز اینکه نگاهبانی آمده پیش او آن را بنویسد.
و نیز:
وَاِنَّ عَلَیکُم لَحافِظینَ،کِراماً کاتِبینَ، یَعلَمُونَ ما تَفعَلُونَ.(انفطار10-12)
و بی گمان بر شما نگاهبانانی هستند -نویسندگانی گرانقدر- می دانند آنچه می کنید.
رابطه سعادت با عمل
در تعالیم وآموزشهای اسلامی صریحاً جایگاه «عمل انسان» تعریف شده است و در ارزیابی اسباب سعادت و شقاوت حقیقی آدمی تأثیر هرگونه عامل خارجی را نفی نموده و تنها راه وصول به سعادت و شقاوت را عمل می داند. در قرآن کریم آمده است:
وَ نَفْس ٍوَ ماسَوَّیهَا، فَاَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقوَیهَا، قَد اَفلَحَ مَن زَکَّیها، وَ قَد خَابَ مَن دَسَّیهَا.(الشمس:7-10)
و سوگند به نفس انسان و آنکه آن را سامان داد. آنگاه نافرمانی و پرهیزگاریاش را در آن الهام کرد. به راستی هر کس که آن را پاکیزه داشت، رستگار شد. و به راستی نومید شد هر کس که آن را فرومایه داشت.
و نیز:
کُلُّ نَفسٍ بِما کَسَبَت رَهینَةٌ. (مدثر: 38)
هر کس در گرو کاری است که کرده است.
قرآن مجید طرز تفکری را که از عوامل اساسی تقسیم و تجزیه جوامع بشری شناخته شده است، و برخی امتها بدان معتقدند و می گویند: «ما فرزندان خداوند و دوستداران او هستیم» صریحاً رد می کند و آنرا اندیشه ای خطا و خطرناک معرفی می نماید که با توحید حقیقی در تنافی و تضاد است. اسلام انسان را بی نیاز از عمل و کار و کوشش نمی داند. این طرز تفکر سهمناک است که برخی از امم خویش را تافته ای جدا بافته تلقی نموده و بر این باورند که ما فرزندان خدا و دوستان خداوندگاریم.
قُل یا اَیَّهَاالَّذینَ هادُوا اِن زَعَمتُم اِنَّکُم اَولِیاءَ لِلّهِ مِن دُونِ النّاسِ فَتَمَنَّواالمَوتَ اِن کُنتُم صادِقینَ وَ لایَتَمَنَونَهُ اَبَداً بِما قَدَّمَت اَیدیهِم وَاللهُ عَلیمٌ بِاالظّالِمینَ.(جمعه:6-7)
بگو ای قوم یهود هر گاه می پندارید که شما دوستان خدا هستید نه مردم دیگر پس تمنای مرگ کنید اگر راست می گویید، و آنان به سبب اعمالی که پیش از این مرتکب شده اند، هرگز تمنای مرگ نخواهند کرد و خدا به ستمکاران داناست.
نبی گرامی اسلام، حضرت محمد(ص) از ابتدا تا انتهای رسالت خویش «عمل» را به عنوان یک اصل اصیل و عنصری جدی در دعوت خود مدنظر قرار داده و به دختر گرامی اش حضرت فاطمه(س) چنین می فرماید:
«فاطمه، خودت باید برای خودت کار کنی. من به هیچ رو تو را در قبال مسئولیتهای الهی بی نیاز نتوانم نمود.»
گفتنی است که اسلام مسئولیت چگونگی تکوین و بنای اجتماعات، نوع و تفاوت جوامع، نظامات اجتماعی، مستوا و سطوح گوناگون فرهنگی و نیز مشکلاتی را که بر جوامع انسانی عارض می گردد، تنها به گردن انسان نهاده است ... .
از نظر اسلام در حقیقت انسان است که با فعل و عمل خود جوامع را می سازد و برنامه ها و آرمانهای اجتماعی را ترسیم می کند. اندیشه و برنامه ریزی های اوست که مسئولیتها را تعیین و تحدید و تنظیم می نماید و بر مشکلات و دشواری های فایق می آید. در این باره نیز قرآن کریم چنین نظر می دهد:
اِنَّ اللهَ لایُغَیِّرُ مَا بقَومٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما باَنفُسِهم.(رعد:11)
بیگمان خداوندقومی را دگرگون نکند مگرآنکه آنچه دردلهایشان دارند،دگرگون کنند.
و نیز:
ظَهَرَ الفَسَادُ فِیالبَرِّ وَالبَحرِ بِمَا کَسَبَت اَیدِیالنَّاسِ لِیُذیقَهُم بَعضَ الَّذی عَمِلُوا لَعَلَّهُم یَرجِعُونَ.(روم:41)
به خاطر کار و کردار مردم، تباهی در بر و بحر فراگیر شده است، تا «خداوند» جزای بخشی از کار و کردارشان را به آنان بچشاند، باشد که بازگردند «و به خود آیند».
در یکی از احادیث نبوی هم آمده است:
«هر گونه که باشید، به همان گونه بر شما حکومت می شود.»
بنابراین از دیدگاه اسلام این تنها عمل انسان است که تاریخ را می سازد. آن را تغییر داده به حرکت درمی آورد و به پیش می برد، عوامل خارجی در مسیر ساختن جوامع بشری تأثیر تعیین کننده ای ندارند. بلکه این فقط انسان است که با «عمل» نشأت گرفته از معرفت و شناخت یا برآمده از جهل و نادانی و یا ناشی از اهمال و بی تفاوتی فرصت می یابد تا طریقی را برگزیند و گامی را بر گام دیگر ترجیح دهد ... و بالاخره واقعیت های اجتماعی همان خواهد بود که که وی اختیار کرده است. نیز تغییر و تحولات تاریخی و یا به اصطلاح جبر تاریخی چیزی جز فعل و انفعال میان انسان و جهان نیست. انسان برحسب تمایلات و نیازمندی هایش می کوشد تا آگاهی هایی -از جهانی که در آن زیست می کند- فراچنگ آورد. براین اساس به قرائت سطوری از سطور سازمان آفرینش می پردازد. این قرائت بر حیات انسانی وی تأثیر گذارده، دانش و بینش او را بالا می برد و معیشت و زندگی وی را به دست تغییر و تحولی بنیادین می سپارد. در عین حال موجب تغییرات و دگرگونی هایی در محیط و دنیای اطراف انسان می گردد...، سپس به قرائت دومین سطر از سطور جهان خلقت می آغازد و همینطور... سپس تنها قهرمان صحنه نمایشگاه تاریخ عبارت است از «انسان» و بس ... تنها اوست که تاریخ را می سازد، تغییر می دهد و به حرکت در می آورد و همچنین خود تغییر می کند، پیشرفت می نماید و به طور مستمر کنش ها و واکنش های او با جهان استمرار می یابد. بنابراین «عمل» انسان است که آفریننده و سازنده کلیه این حوادث است نه عاملی دیگر ... حال آیا مقام و مرتبه ای والاتر و بالاتر از چنین مقام و مرتبه ای در سراسر سازمان خلقت می توان یافت؟
فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ خَیراً یَرَهُ، وَ مَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ.(زلزال:7-8)
پس هرکس به وزن ذره ای نیکی کرده باشد، آن را می بیند و هر کس به اندازه ذره ای بدی کرده باشد، آن را می بیند.
نیز در سوره یونس ، آیه 61 چنین آمده است:
وَما تَکُونُ فی شَأنٍ وَ ما تَتلُوا مِنهُ مِن قُرآنِ وَ لا تَعمَلُونَ مِن عَمَلٍ اِلاّ کُنّا عَلَیکُم شُهُوداً اِذ تُفیضونَ فیهِ وَ ما یَعزُبُ عَن رَبِّکَ مِن مِثقالِ ذَرَّةٍ فِی الاَرضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا اَصغَرَ مِن ذَلِکَ وَ لا اَکبَرَ فی کِتابٍ مُبینٍ.
در هر کاری که باشی و هر چه از قرآن بخوانی و دست به هر عملی که بزنی، هنگامی که بدان می پردازی، ما بدان ناظر هستیم. بر پروردگار تو حتی به مقدارذره ای در زمین و آسمان پوشیده نیست و چه کوچکتر از آن یا بزرگتر از آن باشد، در کتاب مبین نوشته شده است.
و چنین مسئولیتی همان ضمانت عظیم جهت صیانت و محافظت از عمل انسان است تا در راه باطل به هدر نرود و از خط درست و مفید منحرف نگردد. در آیات قرآنی و سیره نبوی(ص) از حلال و حرام به طیبات و خبائث، تعبیر می شود و این اشاره است به چنین «صیانتی» و تأکید شده است که اتخاذ چنین شیوه ای تنها به جهت تکریم و گرامی داشت مقام انسان و تطهیر وی از ناپاکی ها و پلیدی ها و پستی ها می باشد.
رأی و عقیده
الف. رأی و عقیده، ثمره تفکر انسان و نتیجه بعد وجودیِ شریف و برتر وی می باشد. اسلام رأی و اظهارنظر و عقیده را بزرگ و گرامی داشته و کوشش دارد تا حرّیت و آزادی رأی و عقیده هماره حفظ شود. نیز برای شناخت و وصول به «عقیده راستین» انسان را به اندیشه و اجتهاد امر کرده و به طور صریح اعلام نموده است: عقیده ای که مبتنی بر مبادی تفکر نباشد اعتبار ندارد و عذر انسان پذیرفته نیست. مگر آنکه علیرغم سعی و تفکر نتوانسته باشد به عقیده درست دست یابد.
لا اِکراهَ فِی الدّینِ.(بقره: 256) ، هیچ اجباری در دین نیست.
ب. نیت خوب روح عبادت است. در حدیث شریف آمده است که «وان لکل امرئ ما نوی» یعنی هر انسانی به حسب نیت خود سنجیده می شود. اما مهم این است که هیچگاه انسان به دلیل افکار و نیات خود تا آن گاه که گفته و یا عملی به دنبال آن نیاید، مورد مؤاخذه قرار نمی گیرد و در همین زمینه در حدیث معروف نبوی (معروف به حدیث رفع) آمده است:
ان الله رفع عن امته تسعة اشیاء، منها الوسوسة فی التفکر فی الخلق و الحسد مالم ینطق الانسان بشفقیة.
«خداوند نُه چیز را از امت خود برداشته است. از جمله وسوسه اندیشه در خلقت و نیز حسد، مادامی که چیزی به زبان نیامده است.»
ج. از زیباترین مسایلی که دین مقدس اسلام در مسیر تکریم و گرامیداشت انسان به آن توجه نموده است، عبارت است از ارج نهادن و بها دادن به «کوشش های گم شده» وی. چه بسا که انسان امکانات و نیروهای خویش را در راه خیر مصرف می کند، جان و مال و وقت و خدمات خود را در راه مزبور بذل می نماید لکن به دلیل عوارضی که آغاز می گردد و یا موانعی که ایجاد می شود، به اهداف و نتایج مطلوب و مورد نظر نمی رسد. در حقیقت از راه بازمانده و یا در وسط راه متوقف می شود به دلایلی که هیچگاه انسان مسئول آنها نبوده است تاریخ وی و کوششها، خدمات و ایثارگری های او را به دست فراموشی می سپرد. چه بسیار فراوانند سعی و کوشش های مصرف شده، نیروها و امکانات بذل شده، گام های سریع و محکم برداشته شده ای که بدون نتیجه و پیروزی در لابه لای تاریخ انسان ها گم شده و فراموش شده است. اما در دیدگاه اسلام مقدس این کوشش های گم شده و بسیاری دیگر از احساسات داخلی انسان -که در مسیر انجام رسالت انسانی بدون این که ظاهر شود مصرف می گردد- به هدر نمی رود، گم و فراموش نمی شود و محفوظ می ماند.
وَ مَن یَخرُج مِن بَیتِهِ مُهاجِِراً اِلَی اللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدرِکهُ المَوتُ فَقَد وَقَعَ اَجرُهُ عَلَی الله.(نساء:100)
هر کس از خانه خویش بیرون آید تا به سوی خدای و رسولش مهاجرت کند و آنگاه مرگ او را دریابد مزدش بر عهده خداست.
و نیز قاعده فقهی معروف می گوید:
«رأی مجتهد و کاوشگری که به واقع اصابت کند، دو اجر دارد و اگر خطا نماید یک اجر.»
اسلام مساعی خویش را برای گرامیداشت مقام انسان و حفظ و صیانت او در قبال انحطاط و انحراف دنبال می کند و یک «اجتماع انسانی»ای را پیشنهاد می نماید که متناسب با واقعیت وجودی انسان باشد. اسلام به تمامی جوانب و ابعاد وجودی انسان اعتراف نموده و جو ملایم و فضای مناسبی را برای رشد و نمو قابلیت ها و تربیت استعداداتش مهیا و آماده کرده است.
چنین طرح و آنگاه ضروری می نماید که توجه کنیم چگونه اعمال و اخلاق و باورهای انسان تحتتأثیر جامعه خویش و فعل و انفعالات محیط خود قرار می گیرد. نظر به اینکه هدف اصیل از ساختن چنین اجتماعی انسان می باشد و عنصر اساسی در مسیر ایجاد جامعه نیز انسان است، واجب و ضروری است که اولاً به واقعیت و حقیقت انسان توجه گردد و ثانیاً در پرتو عنایت به چنین «واقعیتی» برنامه ریزی ها صورت گیرد. چنین جامعه ای هیچ گاه به فردگرایی و «اندیویدوالیسم» مبتلا نخواهد شد؛ زیرا جوامع اندیویدوالیستی یکی از ابعاد اساسی وجود انسان را که همان بعد اجتماعی زندگی انسان است به دست فراموشی سپرده و زمینه رشد و نمو زوایای منفی وجود انسان را که نشأت گرفته از کشمکش های شریر فرد و به اصطلاح «انانیت» فردی و در تعبیر قرآن «نفس اماره بالسوء» است، تقویت می کنند. «انانیت» و «نفس اماره» در بستری رشد و نمو می یابد که هیچگونه صیانت و هماهنگی اجتماعی وجود نداشته باشد. آن طور که «حیات اجتماعی» آشفته می گردد و نیرومند بر ناتوان غلبه پیدا می کند و ضعیف مورد استثمار قوی قرار می گیرد و به ابزار اراده ای تبدیل می شود که به هر طرف که منافع قوی را تأمین کند، به گردش در می آید. در این موقع جامعه بشری قسمت مهمی از امکانات خویش را از دست می دهد و نیرومند هم به صورت یک آلت بدون اراده در استخدام مصالح انانیت و منافع نفس اماره اش در می آید. در این حال «قوانین» نیز در استخدام وضع موجود و برای تأمین منافع قوی تنفیذ می گردد. و دلیل وجودی قانون که صیانت و نگهداری انسان از خطر انحراف است از بین می رود. در چنین شرایطی نبردی ظالمانه بر سر جامعه انسانی سایه می افکند. قوی بر ضعیف سیطره پیدا می کند و مصالح خاصه بر مصالح عامه تسلط می یابد.
طرح اجتماعی اسلام شبیه یک جامعه سوسیالیست هم نیست، زیرا جامعه ای که بر اساس معیارهای سوسیالیستی بنا گردد، بعد دیگری از وجود انسان یعنی «آزادی و استقلال» را به دست نسیان می سپارد و فرد انسانی را چونان اجزای یک مجموعه طبیعی جزء بلا اراده ای از مجموعه انسان ها می داند. در چنین حالتی تنها مصالح آن «مجموعه» (بدون در نظر گرفتن خصلت های فردی) تأمین می شود و فقط برای آن برنامه ریزی می گردد. و نیز در چنین اجتماعی انسان شکل اصیل و صورت طبیعی خویش را از دست می دهد و دیگر مواهب طبیعی و استعدادهای فطری وی رشد نمی یابد. جامعه از بسیاری امکانات و شایستگی های افراد خود محروم می ماند و بر طبق قاعده عمومی و قانون کلی «کنش» و «واکنش» شرارت ها و رذالت های اشخاص کل جامعه را نیز تحتتأثیر قرار می دهد و فعل و انفعالات هر یک از «جامعه و فرد» در یکدیگر انعکاس می یابد. در چنین بستری است که یک تناقض دایم و مستمر در روند تکاملی اجتماع پدید می آید و حیات انسانی به سوی یک سلسله دگرگونی های منفی و سهمناک سوق داده می شود.
اسلام و ساختار اجتماع
حقیقت این است که اسلام اجتماعی را ترسیم کرده و در صدد ساختن آن است که در آن به فردیت فرد با تمامی جوانب و ابعاد شخصیتی و اجتماعی وی، عنایت و توجهی درخور و شایسته شود. برای توضیح این بحث سزاوار است که نظر خواننده گرامی را به مطلبی که در اوایل این بحث آوردیم، معطوف سازیم. آن مطلب این بود که «وجود خیر» به طور فطری در ساختار وجودی انسان نهفته است و انسان فطرتاً از شر بیزار و متنفر است؛ مبارزه مستمری که در ذات بشر میان خیر و شر هماره در جریان است، عناصر آزادی و استقلال را در سازمان وجود انسان تشکیل می دهد و حال می گوئیم آنچه را که از اعمال مثبت و خیر از انسان صادر می گردد، اعمالی است که اولاً با حقوق سایر افراد بشر در تنافی و تعارض نیست و ثانیاً با مصالح اجتماعی تناسب و انسجامی متین دارد. این قبیل رفتار و کردار در تعبیرات اسلامی نتیجه اوامر قلب و یا نفس مطمئنه است؛ اما اعمالی که با حقوق دیگران در تعارض و تنافی می باشند، به حسب تعبیرات مذهبی عبارتند از رغبات و تمایلاتی که از «نفس اماره بالسوء» نشأت گرفته اند . بدون تردید، تحدید، تعریف و جداسازی مرزهای این دو نوع از «اعمال»، نیازمند تعریف کامل و همه جانبه ای از مفهوم «حق» است.
«حق» یکی از اجزای عمده و بنیادین نظامات و برنامه های کلی و عمومی است که اسلام برای جامعه مورد نظر و مطلوب خویش پیشنهاد کرده است. حق اصل و امر ثابت و لایتغیری است که توجه و رعایت آن برای فردفرد جامعه -در روابطی که با یکدیگر دارند- لازم و ضروری است ... . در تحلیل و تفسیر موجز و خلاصه فوق امکان یافتیم تا تصویری از «آزادی فرد» به موازات «آزادی جمعی» و نیز ترسیمی از «مصالح افراد» منسجم و متناسب با «مصالح اجتماع» را ارائه دهیم. از زاویه دیگر بر طبق تفسیر مزبور می توانیم تمامی امکانات و استعدادهای مثبت فرد را حفظ و صیانت نمائیم بدون اینکه طغیان و تجاوزی پدید آید و نبردی میان افراد و طبقات پدیدار شود. بلکه با قداست بخشیدن به حقوق دیگران و با حفظ حرمت و کرامت انسان زمینه تجاوز، عصیان، تعدی، دعوی و جنگ به عرصه مساعدی جهت مسابقه و مسارعه به سوی خیرات و خوبی ها میان افراد جامعه متحول می گردد. قرآن کریم در این باره می فرماید:
وَسارِعُوا اِلَی مَغفِرَةٍ مِن رَبِّکُم.(آل عمران:33)
به سوی مغفرت و آمرزش پروردگارتان از یکدیگر پیشی گیرید و بر سرعت و شتاب خویش بیفزایید.
فَاستَبِقُوا الخَیراتِ.
در کارهای خیر و نیک بر یکدیگر پیشی گیرید.
کوشش ها و فعالیت های متنوع و مثبتی که از افراد صادر می گردد، تلقی به قبول شده و زمینه مناسب و مساعدی را جهت تعاون و تکافل اجتماعی در اشکال و الوان گوناگون به وجود می آورد. از جمله تعالیم و آموزش های مترقی و سازنده اسلامی که براساس حرمت و کرامت انسان بنا شده است، عبارت است از اصل قداست بخشیدن به کل نیازمندی های انسان. اسلام به جمیع این نیازمندی ها اعتراف نموده و آنها را در شمار نعمت های الهی قرار داده و احکام خود را بر پایه توجیه و بر آوردن این رغبات و تمایلات (نیازمندی ها) وضع کرده است. نیز اعتراف دارد که سعی و کوشش در مسیر پاسخ گویی به تمایلات (البته به صورت مشروع) عبادت است. تجارت، کشاورزی، کارهای عمرانی و ساختمانی عبادت است. خویش را به تعب و مشقت و زحمت انداختن برای طلب روزی حلال (جهت رفاه خود و خانواده) جهاد است. کسی که از ازدواج سرپیچی کند، نبی گرامی اسلام(ص) او را از خود نمی داند.
سول اکرم(ص) در وصایای خویش به صحابی بزرگوار خود «ابوذر غفاری» اصل و قاعده ای را مطرح کرده است که براساس آن مسلمان می تواند همیشه و به طور مستمر در مسیر عبادت و پرستش خداوندگار باشد. حتی در حال خواب و یا به هنگام خوردن غذا. اسلام هیچ گاه مسلمان را به ترک پاسخگویی به نیازمندی های طبیعی و سرکوب کردن آنها تشویق و ترغیب نکرده است. در حدیث شریف کسانی را که به عبادت و نیایش اشتغال ورزیده و کار نمی کنند و تلاش را برای تحصیل روزی رها ساخته اند در شمار کسانی که دعایشان اجابت نمی شود معرفی کرده است، و اشخاصی را که به این نمازگزاران و نیایشگران بیکار انفاق کرده و روزی می رسانند، برتر و والاتر و عابدتر شمرده است.
و در شمار این قبیل آموزش ها، کوشش های گسترده ای را در مسیر هماهنگی و تناسب و تعادل جمیع جوانب و ابعاد وجود انسان و عدم تجاوز یک بعد بر سایر ابعاد می یابیم که بارزترین و روشن ترین انواع این تعالیم عبارت است از تعریفی که اسلام پیرامون شأن و مقام زن ارائه کرده است. اسلام کوشش می کند که بعد زن بودن زن بر سایر ابعاد وجودی او طغیان نورزد. به منظور وصول به چنین هدفی است که در اسلام زن از خودآرایی و عشوه گری و تظاهر و غرور منع شده است تا انسانیت او در زینت وی ذوب نگردد و از همین روست که بر مرد واجب و ضروری است که پیش از توجه به ابعاد «زن بودن» زن، به انسانیت وی نظر کند. نیز بر خود زن فرض و لازم است که تنها از بعد مزبور به خویش ننگرد و ابعاد و جوانب اصیل و اساسی وجود انسانی خویش را قربانی مظاهر «زن بودن» خود نکند.
حلقه بارز دیگری از این سلسله آموزش ها عبارت است از دعوت به تکریم و احترام و گرامیداشت دیگران؛ آنطور که برای هر مسلمانی واجب است که انسان های دیگر و اموال و آبروی ایشان را مورد تکریم و احترام قرار دهد. تعدی و تجاوز گفتاری و عملی به جان و مال و آبروی انسان ها بر وی حرام شده است. اسلام کوشش دارد حتی قبل از تولد، انسان را مورد حفاظت و صیانت دقیق قرار دهد. لذا به شخصی که می خواهد ازدواج کند، دستور می دهد تا مادر صالحی را برای فرزندان خود برگزیند و سپس چنین رعایت و توجهی را در دوران مدت حمل، وضع حمل، شیرخوارگی و ایام کودکی و بالاخره در همه ادوار تربیت ادامه می دهد ... و ما در اسلام صدها حکم در این زمینه که عمدتاً براساس تکریم و گرامی داشت انسان بنیان نهاده شده است، می یابیم.
در اینجا ممکن است برای برخی چنین توهمی پیش آید که در قرآن و حدیث اسلام به برخی از تعبیرات برمی خوریم که گویا ارزش انسان مورد تخفیف قرار گرفته است. مثلاً آیات زیادی بر این اصل تأکید می ورزند که انسان از «تراب» - «طین»- «ماءٍ مَهین» و یا از نطفه و ماء دافق:
یَخرُجُ مِن بَینِ الصُّلبِ وَ التَّرائِبِ.(طارق: 7)
که از میان پشت و سینه بیرون می آید.
آفریده شده است و یا در حدیثی می خوانیم که مبدأ آفرینش انسان امری است حقیر و پست که با نهایت انسان و بعد از مرگ او قابل قیاس نیست و امثال چنین تعبیراتی. لکن حقیقت این است که اسلام می کوشد از طریق چنین بیانات و تعبیراتی انسان را از غرور و کبر و انحراف خصوصا در هنگام فتح و پیروزی باز دارد.
اِنَّ الاِنسانَ لَیَطغَی اَن رَاهُ استَغنَی.(علق: 6)
حقاً که انسان سرکشی می کند، چون خود را بی نیاز بیند.
انسان به وسیله اموال و اولاد و قدرت و ریاست مورد آزمایش قرار می گیرد و ممکن است در خطر نفسانی مهلکی واقع شود. برای معالجه این بیماری هلاک کننده اسلام می کوشد از راه نصایح و اندرزهای گوناگون و با الفاظ و تعبیرات مختلف وی را آگاه سازد که تکریم انسان از سوی خداوند متعال و قرار دادن وی به عنوان موجودی متعادل و برتر میسر نیست، مگر از ناحیه مشیت و اراده پروردگار.
انسان از عناصر و موادی آفریده شده است که موجودات دیگر نیز از همان ها خلق شده اند. پس کرامت و عظمت و فضل انسان امانتی است از جانب خداوند که به وی عاریت داده شده و بنابراین شایسته نیست که وی مغرور چنین کرامتی گردد. همچنین تمامی آنچه را که انسان تحت تصرف و مالکیت خویش در آورده، امانت خداوندگار است در دست او و بر وی واجب است که این امانت را از روی صدق و اخلاص ادا کند.
وَ اَنفِقُو مِمّا مُستَخلِفینَ فیهِ.(حدید:7)
و از مال هایی انفاق کنید که شما را در آن جانشین (دیگران) ساخت.
ارزشهای انسان
. 1 انسان خلیفهء خدا در زمین است .
. 2 ظرفیت علمی انسان بزرگترین ظرفیتهایی است که یک مخلوق ممکن است داشته باشد .
. 3 او فطرتی خدا آشنا دارد .
. 4 در سرشت انسان علاوه بر عناصر مادی که در جماد و گیاه و حیوان وجود دارد ، عنصری ملکوتی و الهی وجود دارد .
انسان ترکیبی است از طبیعت و ماورای طبیعت ، ماده و معنی ، جسم و جان . به عبارت دیگر روح بعد غیر مادی انسان انسان است.
. 5 آفرینش انسان، آفرینشی حساب شده است ، تصادفی نیست . انسان موجودی انتخاب شده و برگزیده است .
. 6 او شخصیتی مستقل و آزاد دارد ، امانتدار خداست ، رسالت و مسؤولیت دارد ، از او خواسته شده است با کار و ابتکار خود زمین را آباد سازد و با انتخاب خود یکی از دو راه سعادت و شقاوت را اختیار کند .
آزادی و اختیار انسان لازمه مسئولیت اوست.
. 7 او ازیک کرامت ذاتی و شرافت ذاتی بر خوردار است ، خدا او را بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری داده است
. 8 او از وجدانی اخلاقی برخوردار است ، به حکم الهامی فطری زشت و زیبا را درک میکند .
. 9 او جز با یاد خدا با چیز دیگر آرام نمیگیرد . خواستهای او بی نهایت است ، به هر چه برسد از آن سیر و دلزده میشود مگر آنکه به ذات بی حد و نهایت خدا بپیوندد .
. 10 نعمتهای زمین برای انسان آفریده شده است . رابطه انسان و دنیا دراسلام به درستی تعریف شده است.
. 11 او را برای این آفرید که تنها خدای خویش را پرستش کند و فرمان او را بپذیرد . پس او وظیفهاش اطاعت امر خداست .
. 12 او جز در راه پرستش خدای خویش و جزبا یاد او خود را نمییابد ،و اگر خدای خویش را فراموش کند خود را فراموش میکند و نمیداند که کیست و برای چیست و چه باید کند و کجا باید برود .
. 13 او همینکه از این جهان برود و پردهء تن که حجاب چهرهء جان است دور افکنده شود ، بسی حقایق پوشیده که امروز بر او نهان است بروی آشکار گردد .
. 14 او تنها برای مسائل مادی کار نمیکند ، یگانه محرک او حوایج مادی زندگی نیست .
او احیانا برای هدفها و آرمانهایی بس علی میجنبد و میجوشد . او ممکن است که از حرکت و تلاش خود جز رضای آفریننده ، مطلوبی دیگر نداشته باشد . نیازهای مادی و معنوی انسان مجموعاً موجب حرکت انسانها می شوند .
نویسنده: سارا مومنی
|