انسان در نگاه اسلام
انسان در جهان بینی اسلامی داستانی شگفت دارد. انسان اسلام تنها یک حیوان مستقیم القامه که ناخنی پهن دارد و با دو پا راه می رود و سخن می گوید نیست، این موجود از نظر قرآن ژرف تر و مرموزتر از این است که بتوان آن را با این چند کلمه تعریف کرد. قرآن انسان را مدحها و ستایشها کرده و هم مذمتها و نکوهشها نموده است. عالی ترین مدحها و بزرگترین مذمتهای قرآن درباره ء انسان است، او را از آسمان و زمین و از فرشته برتر و در همان حال از دیو و جار پایان پست تر شمرده است. قرآن به عنوان کاملترین کتاب آسمانى که قوانین حاکم بر نظام هستى و واقعیتهاى مربوط به انـسان و جهان را بیان کرده، و حقایق را آن چنان که هست بازگو مى کند، درباره انسان به عنوان گـل سـرسـبـد جـهـان آفـریـنـش و اشـرف مـخـلوقـات بـه بـهـتـریـن شـکـل سـخـن گفته و از حقایق مربوط به او پرده برداشته است. با توجه به ویژگیهاى این کـتـاب آسـمـانـى مى توان گفت آن گونه که قرآن درباره انسان سخن گفته هیچ کتاب آسمانى سخن نگفته است. قـرآن مـى خـواهـد شالوده جامعه اى نوین با الهام از وحى الهى و قوانین مترقى و حیاتبخش تحت رهـبـریـهـاى پـیـشـوایـان مـعـصـوم (ع ) پـى ریـزى کـنـد کـه انـسـان تـنـهـا عـنـصـر تشکیل دهنده آن است. قرآن کریم بر پایه واقعیتهاى مربوط به انسان از یکسو از وى ستایش کرده و از سوى دیگر نـکـوهـش عـالیـتـریـن سـتـایـشـها و بزرگترین نکوهشهاى قرآن مربوط به انسان است؛ برخى انـسـانـهـا را از همه موجودات زمینى و آسمانى، حتى از فرشته برتر دانسته، و بعضى را از دیو چهارپایان پست تر شمرده است. از نظر قرآن، انسان موجودى است که توانایى دارد جهان را مسخر خویش سازد، و فرشتگان را به خدمت گمارد. امام باقر (ع) در این زمینه می فرماید: « ما خلق الله خلقا ارم الله عزوجل من مومن لان الملائکه خدام المومنین » ترجمه: خداوند مخلوقی شریف تر و بزرگوارتر از مومن خلق نکرده است زیرا فرشتگان خدمتگزاران مومنان هستند(بحار الانوار، ج 69، ص 19). و نیز مى تواند راه انحطاط و پـسـتـى را پـیـمـوده، از هـمـه ارزشها تهى شود، و به پایین ترین درجه ممکن، و به تعبیر قـرآن بـه «اسـفل السافلین» (تین، آیه 5) سقوط کند. این انسان است که باید درباره خود تصمیم بگیرد، و سرنوشت نهایى خویش را تعیین کند.
فطرت انسان از دیدگاه اسلام
به شهادت یک سلسله از آیات قرآن، انسان داراى فطرت مى باشد. از جمله در آیات زیر به این مسئله اشاره شده است: «زین للناس حب الشهوات من النساء و البنین و القناطیر المقنطرة من الذهب و الفضة و الخیل المسومه و الانعام و الحرث» ترجمه: «براى مردم علاقه به زنان و فرزندان و اموال فراوان از طلا و نقره و اسبهاى ممتاز و چهارپایان و زراعت زینب داده شده است» ( آل عمران، 14). در این آیه لفظ «حب» که به معناى علاقه و گرایش است و همچنین لفظ زین به معناى زینت داده شده، نشانگر آن است که تمایلات مذکور در نهاد انسان قرار دارد و از جمله فطریات انسان به شمار مى رود. آیه دیگر در سوره رحمن آمده که مى فرماید: «هل جزاء الاحسان الا الاحسان» ترجمه: «آیا جزاى احسان چیزى جز احسان است؟» ( الرحمن، 60)یعنى اگر انسان به فطرت خود رجوع کند، فطرت با زبان حال او، خواهد گفت که جزاى احسان چیزى جز احسان نیست. این از فطریات اوست. از دیدگاه قرآن، انسان موجودى است دو بعدى، هم داراى بعد مثبت و هم داراى بعد منفى. انسان مى تواند هم سیر صعودى پیدا کند؛ چنان که مى فرماید: «یا ایتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربک راضیة مرضیة فادخلى فى عبادى و ادخلى جنتى»ترجمه: «اى نفس ملکوتى به سوى پروردگارت باز گرد که هم تو از او خشنود باشى و هم او از تو، داخل در زمره بندگان خاص من و وارد بهشت من شو». و هم سیر نزولى «ثم رددناه اسفل السافلین الا الذین امنوا و عملوا الصالحات فلهم اجر غیر ممنون» «سپس او را به پست ترین منازل بازگرداندیم، مگر آنان که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، سپس برایشان مزدى بى منت است» (سوره فجرآیه 27 – 30). انسان در بعد مثبت طبیعت خود گرایش به خدا دارد: «فطرة الله التى فطر الناس علیها» ترجمه: «فطرت خدایى که مردم را بر اساس آن آفرید» ( روم، 30). انسان ها چه به این مسئله اقرار بکنند یا نکنند، این نیاز در درون ذات آن ها نهفته است. در آیاتى دیگر از حب خدا سخن به میان آمده است: «و الذین آمنوا اشد حبا لله»( بقره،165). همچنین انسان از دیدگاه قرآن موجودى خودآگاه است: «بل الانسان على نفسه بصیرة و لو القى معاذیره» ترجمه: «بلکه انسان بر نفس خویش آگاه است، هر چند که عذر تراشى کند» (سوره قیامت آیات 14 و 15). انسان خود بهتر از هر کس دیگر، از خود و باطن خویش آگاه بوده و به اعمال خود آشناست. یکى دیگر از فطریات انسانى این است که انسان مى تواند خوب و بد را تشخیص دهد و حسن و قبح عقلى را درک نماید. انسان از دیدگاه فرهنگ اسلامى موجودى است ملهم از فجور و تقوى: «فالهمها فجورها و تقویها»( سوره شمس آیه 8. ). انسان از نظر آفرینش ترکیبى است از لجن و روح، مجموعه اى از حیوانیت و روحانیت، بالقوه توان صعود به مرحله «خلیفة فى الارض» (ص،26) و در سیر نزولى امکان رسیدن به مرحله «بل هم اضل» ( فرقان، 44) را داراست. از این رو انسان از نظر تعلیمات، آگاه بر فجور و تقوى است و قادر به تشخیص فجور، تمایلات بالفعل حیوانى، و تقوى، روحانیت بالقوه مى باشد، لذا برخى از مفسران گفته اند این آیه اشاره به حسن و قبح عقلى است که خداوند توانایى درک آن ها را به انسان داده است. جنبه حیوانیت نیاز به آموزش ندارد؛ چون بالفعل موجود است، مثل توانایى خوردن و آشامیدن... اما جنبه روحانیت نیاز به آموزش و تربیت دارد؛ چرا که موجودیتى بالقوه دارد و باید با تعلیم و تربیت به شکوفایى و منصه ظهور برسد: «و هدیناه النجدین»؛ و دو راه خیر و شررا به او نشان دادیم». از دیگر فطریات انسان «وجدان» یا «نفس لوامه» است: «لا اقسم بیوم القیامة و لا اقسم بالنفس اللوامة» ترجمه:«قسم به روز قیامت و قسم به نفس ملامتگر» ( قیامت، 1و 2). روان شناسان نیروى ملامت کننده درون انسان را وجدان اخلاقى نامیده اند و قرآن از آن به نفس لوامه تعبیر مى کند که بیانگر این معناست که این نیرو از ابعاد نفس انسان به شمار مى رود و جزو ذات آدمى و داراى نمودهاى بى شمارى است، از جمله این که وجدان قاضى امین است، نظارت مى کند و راهنماى امین و مطمئنى است، هم شکنجه مى دهد و هم شکنجه مى بیند، میزان سنجش بسیارى از امور است، حکم مى کند و شماتت مى کند و آرامش مى یابد و برخى بایدها و نبایدها را تفکیک مى کند.
جنبه هاى منفى طبیعت انسان در قرآن
قرآن کریم یک بعد از ابعاد نفس انسان را نفس اماره مى داند که او را به سوى کارهاى زشت و پست فرا مى خواند. «ان الانفس لامارة بالسوء الا ما رحم ربى» ترجمه: «همانا نفس به کارهاى بد امر مى کند، مگر اینکه پروردگار به لطف خود رحم کند»( سوره یوسف آیه 53). و «و لقد خلقنا الانسان و نعلم مانوسوس به نفسه»؛ «ما انسان را آفریدیم و مى دانیم آنچه را که نفس او به آن وسوسه مى کند»( سوره ق، 16). نفس اماره به گونه اى است که مى توان تمامى ابعاد منفى طبیعت انسان را از شئونات آن دانست. از نظر قرآن اگر انسان احساس بى نیازى و توانگرى کند به سرکشى و طغیانگرى خواهد پرداخت. «کلا ان الانسان لیطغى ان راه استغنى» ترجمه: «زنهار همینکه انسان خود را بى نیاز ببیند سرکشى مى کند»( سوره علق آیه 67) یعنى اگر انسان به مقامى برسد یا جاه و جلالى را به دست آورد یا به مال و ثروتى دست یابد، گمان مى کند از خدا نیز بى نیاز است و از این رو به طغیانگرى مى پرازد. از نظر قرآن انسان ذاتا عجول است: «کان الانسان عجولا» ترجمه: «انسان موجودى شتابگر است» (سوره اسراء آیه 11). انسان موجودى حریص است: «ان الانسان خلق هلوعا اذا مسه الشر جزوعا و اذا مسه الخیر منوعا»( سوره معارج آیه 19)ترجمه: «همانا انسان سخت حریص آفریده شده است، چون شر و زیانى به او برسد سخت جزع مى کند و چون خیر به او برسد منع احسان مى کند. » البته حرص شدید به خودى خود صفت نکوهیده اى نیست؛ چون وسیله اى است که اگر در جهت مثبت استفاده شود، انسان را به کمال وجودى مى رساند و صفت پسندیده اى است و در صورتى که در مورد هواهاى نفسانى به کار برده شود صفت نکوهیده اى است. انسان موجودى بخیل است؛ «و کان الانسان قتورا» ترجمه: «انسان سخت بخیل است(سوره اسراء آیه 100)، انسان موجودى کفران پیشه است: «و انآ اذا اذقنا الانسان منا رحمة فرح بها و ان تصبهم سیئة بما قدمت ایدیهم فان الانسان کفور» ترجمه: «هنگامى که ما رحمتى را از خود به انسان مى چشانیم بر اثر آن خوشحال مى شود و همین که آثار سوء اعمالش را مى گیرد کفران مى کند. همانا انسان کفران پیشه است(سوره شورى آیه 48) انسان موجودى فخر فروش است: «انه لفرح فخور» ترجمه: «همانا او بسیار شاد و فخر فروش است» (سوره هود آیه 10). از دیدگاه قرآن انسان با وجود فطریات مشترک، داراى استعدادهاى مختلف است. «اهم یقسمون رحمة ربک نحن قسمنا بینهم معیشتهم فى الحیوة الدنیا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضا سخریا و رحمة ربک خیر مما یجمعون» ترجمه:«آیا آن ها رحمت پروردگارت را تقسیم مى کنند؟ مایه هاى معیشت را میان آن ها در زندگى دنیا تقسیم نموده ایم و برخى را بر برخى دیگر [از نظر استعداد] برترى بخشیده ایم تا گروهى گروه دیگر را [به طور متقابل] مسخر خویش قرار دهند، و رحمت پروردگار تو از آنچه که آن ها گرد مى آورند بهتر است» (سوره زخرف آیه 32). به گفته مفسرین منظور از معیشت تقسیم شده، استعدادها و امکان ها و شایستگى هاى مختلفى است که خداوند در نهاد انسان ها قرار داده است. همچنین از دیدگاه قرآن انسان موجودى متعادل و ابعاد وجودى انسان داراى تناسب و هماهنگى است: «لقد خلقنا الانسان فى احسن تقویم» ترجمه: «همانا انسان را در نیکوترین ترکیب و تعدیل آفریدیم»(سوره تین آیه 4). انسان مرکب از مقدمات فطرى و غریزى فراوانى است که این مقدمات در نیکوترین صورت ممکنه آفریده شده اند تا انسان بتواند با استفاده از نیروى اختیار و انتخاب خود را به کمالات انسانى آراسته سازد. «و صورکم فاحسن صورکم» ترجمه: «شما را به بهترین صورت آفرید»( سوره غافر آیه 64 ). آنچه از مجموع این آیات بر مى آید، این است که انسان داراى یک سلسله امور فطرى مشترک و متفاوت ذاتى مؤثر در شکل گیرى شخصیت مى باشد که والدین و محیط در ایجاد آن هیچ گونه دخالتى نداشته و همه انسان ها در وجود خود به طور ثابت و یکسان از این موهبت الهى بهره مندند. به بیان دیگر مى توان گفت خداوند انسان را با زمینه هاى ذاتى خلق نموده است تا در انتخاب راه خیر و شر و ضلال و صلاح حجت را بر او تمام نماید؛ زیرا وسیله تشخیص را به همگان عطا نموده است و از سویى نیروى اختیار و انتخاب را وسیله آزمایش انسان ها قرار داده که کدامین طریق را بر مى گزینند. پاسخ به خواهش هاى نفس اماره با هدایت رحمانى نفس لوامه و نفس مطمئنه مطلب قابل تأملى است. توجه به عوامل تأثیرگذار در انتخاب راه سعادت در اختیار انسان است که از جمله این عوامل، تربیت خانوادگى و ویژگى هاى روحى و روانى و رفتارى والدین است.
کرامت و برتری انسان نسبت به موجودات این عالم
«لقد کرمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا. » یعنی (ما فرزندان آدم را بسیار گرامی داشتیم و آنها را به مرکب بر و بحر سوار کردیم - و جهان جسم و جان را مسخر انسان ساختیم - و از هر غذای لذیذ و پاکیزه آنها را روزی دادیم و بر بسیاری از مخلوقات خود برتری و فضیلت کامل بخشیدیم)(سورة اسراء، آیه 70) مرحوم علامه طباطبایی دربارة کرامت و برتری انسان چنین می فرماید: «مقصود از تکریم، اختصاص دادن به عنایت و شرافت دادن به خصومت است که در دیگران نباشد، و با همین خصوصیت است که معنای «تکریم» با «تفضیل» فرق پیدا می کند، چون تکریم معنایی است نفسی و در تکریم کاری به غیر نیست، بلکه تنها شخص مورد تکریم مورد نظر است که دارای شرافتی و کرامتی بشود، به خلاف تفضیل که منظور از آن این است که شخص مورد تفضیل از دیگران برتری یابد، درحالی که او با دیگران در اصل آن عطیه شرکت دارد. انسان در میان سایر موجودات عالم خصوصیتی دارد که در دیگران نیست، و آن داشتن نعمت عقل است و معنای تفضیل انسان با سایر موجودات این است که در غیر عقل از سایر خصوصیات و صفات هم انسان بر دیگران برتری داشته و هر کمالی که در سایر موجودات هست حد اعلای آن در انسان وجود دارد. و خلاصه اینکه بنی آدم در میان سایر موجودات عالم، از یک ویژگی و خصیصه ای برخوردار گردیده و به خاطر همان خصیصه است که از دیگر موجودات جهان امتیاز یافته و آن عقلی است که به وسیلة آن حق را از باطل و خیر را از شر و نافع را از مضر تمیز می دهد... تفضیل و تکریم ناظر به یک دسته از موهبتهای الهی است که به انسان داده شد، تکریمش به دادن عقل است که به هیچ موجودی دیگر داده نشده، و انسان به وسیلة آن خیر را از شر و نافع را از مضر و نیک را از بد تمیز می دهد، موهبتهای دیگری از قبیل تسلط بر سایر موجودات و استخدام و تسخیر آنها برای رسیدن به هدفها از قبیل نطق و خط و امثال آن نیز زمانی محقق می شود که عقل باشد. و اما تفضیل انسان بر سایر موجودات به این است که آنچه را به آنها داده از هریک سهم بیشتری به انسان داده است، اگر حیوان غذا می خورد خوراک ساده ای از گوشت و یا میوه و یا گیاهان و یا غیر آن دارد، ولی انسان که در این جهت با حیوان شریک است این اضافه را دارد که همان مواد غذایی را گرفته و انواع طعامهای پخته و خام برای خود ابتکار می کند، طعامهای گوناگون و فنون مختلف و لذیذ که نمی توان به شماره اش آورده برای خود اختراع می نماید و همچنین آشامیدنی و پوشیدنی و اطفأ غریزة جنسی و طریقة مسکن گزیدن و رفتار اجتماعی در حیوانات و انسان بدین قیاس است.
ارزشها و ویـژگـیـهـای انـسـان در اسـلام
جـایـگـاه و ویـژگـیـهـای انـسـان در اسـلام بـسـیـار گـسـتـرده و در هـمـان حـال ارزشـمـنـد اسـت. ارزشهاى بسیار والا و منزلتهاى ممتاز انسان که به او شخصیت برتر از فرشته داده است، عبارتند از:
1- جانشینى خدا در زمین
انسان در دیدگاه اسلام، خلیفه و جانشین خداوند بر روی زمین است. قـرآن در عـالیـتـرین تعبیر خود درباره انسان، او را به عنوان جانشین خدا در زمین (خلیفة الله) معرفى کرده است: « انی جـاعـل فـی الارض خـلیـفـة قـالوا اءتـجـعـلفـیها من یفسد فیها ویسفک الدماء ونحن نـسبح بحمدک ونقدس لک قال إنی اءعلم ما لا تعلمون # وعلم ادم الأسماء کلها ثم عرضهم عـلى... » (بقره، آیه 33-30) ترجمه: هـنـگـامـى کـه پـروردگـار تـو بـه فـرشتگان گفت: من در روى زمین، جانشینى قرار خواهم داد. فـرشـتـگـان گـفـتـند (پروردگارا) آیا کسى را در زمین قرار مى دهى که فساد و خونریزى کند (اگـر هـدف از آفـریـنـش انـسـان عـبادت و بندگى و تسبیح و تقدس توست ) ما تو را عبادت و بـنـدگى کرده، و به تقدس تو مى پردازیم. پروردگار فرمود: من حقایقى مى دانم که شما نمى دانید. سپس علم اسماء (موجودات زنده عقلانى در عالم غیب، یا کلید فهم و درک هـمـه چـیزها، یا نام همه موجودات حتى کوهها و ظرفها و یا نامهاى چهارده معصوم (ع )، یا علم اسرار آفرینش و نامگذارى موجودات را همگى به آدم آموخت. سـپـس آنـهـا را بـه فـرشـتـگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست مى گویید، اسامى اینها را بـرشـمارید. فرشتگان عرض کردند: منزهى تو، ما چیزى جز آنچه به ما تعلیم داده اى، نمى دانیم (و در حقیقت استعداد این علوم در ما نیست، و معترفیم که آدم موجودى است شایسته تر از ما، و اعـتـراف مـى کـنیم ) تو توانا و حکیمى. (خداوند) فرمود: اى آدم آنها را از اسامى (و اسرار) این مـوجـودات آگاه کن. هنگامى که آنها را آگاه ساخت، (خداوند) فرمود: نگفتم من غیب آسمانها و زمین را مى دانم، و نیز آنچه را که شما آشکار مى کنید یا پنهان مى داشتید، مى دانم. با دقت در معنا و مفهوم بلند خلافت در آیه مزبور به جایگاه بلند انسان نزد خدا و عظمت وجود او پـى مـى بـریـم. درباره معناى خلافت گفته اند: خلافت، جایگزینى چیزى دیگر را گویند، و خـلافـت و جـایـگزینى تمام نمى شود، مگر اینکه خلیفه در جمیع شؤون وجود مستخلف و آثار و احـکـام و تـدابـیـر او جـانـشین گردد. به همین خاطر خلافت در اینجا (با توجه به دلایلى که علما و مفسران ذکر کرده اند) جز جانشینى خدا در زمین نبوده است. نکته دیگر اینکه، گر چه تمام خلافت الهى براى انسان نخستین، یعنى حضرت آدم علیه السلام ثابت شـده اسـت، امـا مـنـحـصـر بـه ایـشـان نـبـوده و عـمـومـیـت دارد، و شـامـل انـسـانهاى بعد از او نیز مى شود. در این صورت معناى تعلیم اسماء به دیگران این مى شـود کـه خداى تعالى استعداد فراگیرى این علم را در انسانها به ودیعه سپرده، بطورى که آثار آن بتدریج و پیوسته در آنها ظاهر مى شود؛ البته به شرط اینکه خودشان شرایط لازم را کسب کنند. گواه بر این عمومیت آیه دیگرى است که مى فرماید: «و یجعلکم خلفاء الارض» (نحل، 62 و یونس، 14) ترجمه: و شما را جانشینان در زمین قرار مى دهد. دربـاره ایـنـکه چه کسانى از فرزندان آدم توانسته و یا مى توانند به این مقام برسند؟ باید گفت: کسانى از فرزندان آدم توانسته اند (و یا مى توانند) به مقام والاى خلافت و ولایت مطلق تـکـویـنـى الهـى بـرسـنـد، کـه (عـلم اسـمـاء) را بـه تـمـام و کـمـال دارا بـوده و بـه ایـن صـفـت مـتـصـف شـده بـاشـنـد و آنـهـا طـبـق دلایـل و شـواهد آشکار، پیامبران الهى (با مراتب درجات)، و در رأس آنان پیامبر خاتم (ص) و امـامـان مـعـصـوم (ع) از جـانـشـیـنـان بـحـق او مـى بـاشـنـد کـه بـطـور کامل ازاین علوم برخوردار بوده و داراى مقام خلافت و ولایت تکوینى مطلق الهى بوده و بر جان و جهان حکومت کرده و مى کنند.
---------------------------
منابع
1- استاد مطهری، انسان درقران ص 47 -36
2- استاد مطهری، انسان و سرنوشت
3- استاد مصباح یزدی، اختیار انسان و معارف قران، فصل هفتم
4- کتاب آزادی از نگاه شهید مطهری
5- آشنایی با قرآن 3 صفحه 124- 126
6- سایت باشگاه اندیشه، مقاله رابطه انسان – خدا، نویسنده: عبدالجواد - فلاطوری، مترجم: مهدی کهندانی
7- ترجمه تفسیر المیزان، ج 8، ص 20، ج 1، ص 115- 118، ج 17، ص 343، ج 13، ص 214 - 216
8- انسان شناسى، نویسندگان: فرقانى، قدرت الله ـ گیلانى، سیّد رضى، پژوهشکده تحقیقات اسلامی سپاه
9- جهان بینی اسلامی، مرتضی مطهری، ص 247
10- تفسیر نمونه، ج 17، 128-127، ج 1،ص 122-121، ج 27، ص 47.
11- پژوهشکده تحقیقات اسلامی سپاه،اندیشه دینی 2، نویسنده عبدالله ابراهیم زاده
12- سایت پاسخگویی به مسائل دینی، مقاله کمالات وجودی انسان، نوشته محمد شجاعی
13- پژوهشکده تحقیقات اسلامی سپاه، اندیشه دینی 1، نوشته ابوالقاسم شاکر , قدرت الله فرقانی
14- پژوهشکده تحقیقات اسلامی سپاه، دین شناسی، جلد1
15- ماه نامه یاس، شماره 60، مقاله ماهیت انسان از دیدگاه قرآن، نویسنده: منصوره وطنى
16- دین شناسی تطبیقی، کدرنات تیواری، ترجمه دکتر مرضیه (لوئیز) شنکایی، صفحه 26- 29 و ص38
|