فلسفه آفرينش انسان، تكامل است و كمال همه موجودات مقدمه كمال او است.
تكامل يعني: به سوي غايت و كمال طبيعي خود حركت كردن؛ در مسير تعالي و كمال گامبرداشتن؛ رو به بالا و عمودي حركت كردن؛ از سطحي به سطح بالاتر رفتن؛ كسب شايستگيدريافت فيض و رحمت خداوند و خلاصه، انسان كامل شدن.
ضرورت فرستادن انبيا و نازل كردن كتابهاي آسماني از جانب خداوند متعال بهتكاملپذيري و كمالجويي انسان مربوط ميشود؛ چرا كه اگر انسان در حدود طبيعي وزيستي همانند ساير موجودات بود، نيازي به آمدن پيامبران و رسولان، تذكر و ابلاغ پيام الهينيز نبود.
پيامبران الهي آمدند و سير تكاملي انسان را به خوبي تبيين كردند و راه سعادت و كمال وچگونگي دستيابي به آن را به او نشان دادند. با آمدن آخرين پيامبر و نزول كتاب آسماني وتكميل دين با ولايت امامان معصوم، گردونه تكاملي انسان كاملتر شد.
از ديدگاه اسلام، كمال انسان و هدف آفرينش او، قرب به خداست و انسان در اين منظر،مسافري است كه به سوي لقاي خداوند سبحان در حركت است. او در اين سير، عوالمي راپيموده تا به عالم طبيعت و نشئه دنيا رسيده و عوالمي را در پيش دارد تا به لقاي مهر و جمال ويا قهر و جلال پروردگارش برسد:
يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ.(انشقاق: 6)
اي انسان! تو با تلاش و رنج به سوي پروردگارت ميروي و او را ملاقات خواهي كرد.
1. الزامات تكامل انسان
الزامات تكامل انسان، عبارتند از: تكاليف شرعي و اوامر و نواهي الهي كه شريعت مقدساسلام متكفّل بيان آنهاست. اگر انسان به اين تكاليف و بايد و نبايدها پايبند باشد، تعالي وتكامل مييابد و به اخلاق الهي متخلق و همرديف اولياي الهي، پيامبران، شهداء و صديقينميگردد؛ يعني در بهشت برين جاي ميگيرد وَ حَسُنَ اُولئِكَ رَفيقاً(نساء: 69)
مكلّف شدن انسان به تكاليف الهي در گرو شرايطي است كه عبارتند از:
1 - 1. بلوغ
مردان با تمام شدن پانزده سال قمري و زنان با تمام شدن نه سال قمري، به سن تكليفميرسند. البته ممكن است قبل از اين سن هم كسي به تكليف برسد.(220)
اگرچه بلوغ، شرط تكليف است، ولي بايد دانست كه:
يك. افراد نابالغ نبايد به كلّي رها باشند. قرآن كريم گاهي براي آنان خطاب و دستور دارد؛مثل اينكه: بدون اجازه وارد اتاق و منزلي نشوند و هنگام خلوت و استراحت ديگران يا پدر ومادر، از آنها اجازه بگيرند.(221)
دو. والدين بايد نونهالان خود را پيش از بلوغ، با مراسم و سنّتهاي ديني، به ويژه نماز وروزه آشنا كنند و گاهي براي جدّي نشان دادن آنها و عقوبتِ ترك نماز و... از تنبيه هم بهرهگيرند.
سه. اگر نابالغي به كسي زيان مالي رساند، اوليايش بايد جبران كنند؛ زيرا حساب مردم ازحساب خدا جداست.
چهار. نونهالان در برابر اعمال نيكشان پاداش دارند و اگر خطايي مرتكب شوند يا ناسزابگويند، يا عمل زشتي انجام دهند، تعزير و تنبيه ميشوند.(222)
1 - 2. عقل
عقل و شعور، ملاك فضيلت انسان و شرط تكليف اوست. حساب و كتاب و مؤاخذه همبرمبناي عقل انجام ميگيرد و آنان كه فاقد عقل هستند، تكليف و در نتيجه كيفر و پاداشندارند.(223)
1 - 3. قدرت
براي تكامل انسان، كاري به او واگذار ميگردد كه توانايي انجام آن را داشته باشد؛ بنابراينكاري كه فراتر از توان انسان است هرگز مورد تعلّق تكليف واقع نميشود. در قرآن كريم ميخوانيم:
لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً اِلّا وُسْعَها.(بقره: 286)
خداوند هيچ كس را جز به قدر توانايياش تكليف نميكند.
وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدّينِ مِنْ حَرَجٍ.(انعام: 152)
در دين(اسلام) كارِ سنگين و سختي بر شما قرار نداد.
حتي جهاد هم كه قوامش به رويارويي با مشكلات و دشواري است، از افراد بيمار وعليل، نابينا و كساني كه توانايي آن را ندارند، ساقط است.(224)
مشروط بودن قدرت و توانايي، مستلزم اين نيست كه انسان، مكلّف به كسب و تحصيلقدرت نباشد. در مواردي تقويت قدرت و تحصيل آن واجب است. مثل آنجا كه در مقابلدشمني سرسخت، قوي و مقتدر قرار گرفته كه در حال حاضر قدرت مقابله با آن را ندارد وهرگونه مقابلهاي برابر با از دست دادن كلّ نيروهاست. در اين صورت انسان مكلف به مقابلهو جلوگيري نيست، ولي همواره مكلف بوده و هست كه قدرت و توانايي به دست آورد تا درچنين شرايطي دست روي دست نگذارد. قرآن كريم ميفرمايد:
وَاَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهَبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ. (انفال: 60)
و آنچه در توان داريد نيرو و اسبانِ آماده تهيه كنيد تا بدان، دشمنان خدا و دشمنان خود را بههراس ميافكنيد )تا از فكر حمله به شما بيرون آيند(.
بنابراين، يك فرد و جامعه ناتوان كه در تحصيل قدرت و توانايي كوتاهي كرده، موردمؤاخذه الهي قرار ميگيرد كه چرا كسب قدرت و توانايي نكرده است؛ ناتواني او عذري براياو محسوب نميشود.(225)
1 - 4. علم
انسان، زماني ميتواند تكليفي را انجام دهد و به مراحلي از كمال برسد كه از وجود آن تكليفآگاه باشد و به عبارت ديگر، به او ابلاغ شده باشد. علماي اصول ميگويند مجازات كسي كهازتكليف آگاه نيست و تقصيري در كسب اطلاع ندارد زشت است و نام اين اصل را »قبحعِقاب بِلا بيان« ميگذارند.
قرآن كريم مكرّر اين حقيقت را بيان كرده است كه هيچ قومي را به جرم تخلّف از يكقانون عذاب نميكنيم، مگر آنكه حجّت بر آن تمام شده باشد؛ يعني هيچ قومي را »عقاببلابيان« نميكنيم.(226)
البته شرط بودن علم و آگاهي براي تكليف، مستلزم اين نيست كه انسان بتواند خود را دربيخبري نگه دارد و آن را عذري براي خويش بپندارد. انسان مكلف به تحصيل علم و آگاهيو عمل برطبق آن است. بنابراين، منظور از »شرطْ بودن علم« اين است كه اگر تكليفي به انسانمكلّف ابلاغ نشده باشد و او در اين جهت تقصيري نداشته باشد، يعني او كوشش لازم را برايتحصيل آگاهي كرده و در عين حال بدان دست نيافته است، چنين مكلفي نزد خدا معذوراست.(227)
2. عوامل دستيابي به كمال
2 - 1. ايمان
انسان، در پرتو دو عامل اساسي ميتواند به كمال مطلوب خود برسد و از زندگي طيّب وپاكيزه الهي بهرهمند گردد: ايمان )حسن فاعلي( و عمل صالح )حسن فعلي(.
امّا مجموعه اين دو عامل انسان را به ذروه سعادت ميرساند، نه هر كدام به تنهايي.
كافرِ بد عمل از محل بحث خارج است؛ زيرا او نه حسن فاعلي دارد و نه حسن فعلي وبهرهاي از كمال نيز نخواهد داشت و از زيانكاران است »وَالَّذِينَ آمَنُوا بِالْباطِلِ وَ كَفَرُوا بِاللَّهِأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ( عنكبوت: 52)
كسي كه ايمان دارد و جان او معتقد و مؤمن است، ولي عمل صالح و كار مثبت ندارد بهكمال نميرسد و از حيات طيّب الهي برخوردار نيست. او در برابر اعمال بد و گناهان خودكيفر ميبيند و ايمانِ مبتني بر آمال و آرزوهاي بيپايه و اساس، توان سعادتمند كردن او راندارد؛
لَيْسَ بِأَمانِيِّكُمْ وَ لا أَمانِيِّ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِهِ وَ لا يَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَ لانَصِيراً.(نساء: 123)
(فضيلت و برتري) به آرزوهاي شما و آرزوهاي اهل كتاب نيست؛ هر كس عمل بدي انجام دهد،كيفر داده ميشود و كسي را جز خدا، ولي و ياور نخواهد يافت.
كسي كه ايمان ندارد و جان او به كفر و شرك آلوده است، ولي عمل صالح و اثري مثبتمانند ساختن بيمارستان، احداث پل و... از خود بر جاي گذارد، او هم به كمال نميرسد و ازحيات طيّب الهي بيبهره است. اگر چه حسن فعلي و كارهاي مثبت، او را از مزاياي مادّياشبرخوردار ميسازند؛ مثل اينكه او را در دنيا مورد تكريم قرار ميدهند، به مناسبتي از او يادميكنند و مقام و شهرت اجتماعي به دست ميآورد ولي در نهايت از زيانكاران خواهد بود:
... وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ.(مائده: 5)
كسي كه انكار كند آنچه را بايد به آن ايمان بياورد، اعمال او تباه ميگردد و در سراي ديگر، اززيانكاران خواهد بود.
مَنْ كانَ يُرِيدُ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زِينَتَها نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمالَهُمْ فِيها وَ هُمْ فِيها لا يُبْخَسُونَ أُولئِكَالَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الآخِرَةِ إِلاَّ النَّارُ وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فِيها وَ باطِلٌ ما كانُوا يَعْمَلُونَ( هود: 16 - 15)
كساني كه زندگي دنيا و زينت آن را بخواهند، )نتيجه( اعمالشان را در همين دنيا به طور كاملبه آنها ميدهيم و چيزي كم و كاست از آنها نخواهد شد )ولي( آنها در آخرت، جز آتش،)سهمي( نخواهند داشت و آنچه را در دنيا )براي غير خدا( انجام دادند، بر باد ميرود و آنچه راعمل ميكردند، باطل و بي اثر ميشود.
بنابراين، تنها يك گروه هستند كه راه به سوي كمال مطلوب دارند و آنان كساني اند كه هماز ايمان )حسن فاعلي( برخوردارند و هم از عمل صالح )حسن فعلي(.
هم جان آنها مؤمن و معتقد و بري از كفر و شرك است و هم كار خوب انجام ميدهند.(228)اين مطلب در بيش از 60 آيه از قرآن كريم تبيين شده است. به عنوان نمونه به ذكر چند آيهبسنده ميكنيم.
مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ماكانُوا يَعْمَلُونَ( نحل: 97)
هر كس كار شايستهاي انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، در حالي كه مؤمن است، او را به حياتيپاك زنده ميداريم و پاداش آنها را به بهترين اعمالي كه انجام ميدادند، خواهيم داد.
... وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيها بِغَيْرِحِسابٍ( مؤمن: 40)
هر كس كار شايستهاي انجام دهد - خواه مرد يا زن - در حالي كه مؤمن باشد آنها وارد بهشتميشوند و در آن روزي بيحسابي به آنها داده خواهد شد.
... فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَد( كهف: 110)
هر كه به لقاي پروردگارش اميد دارد، بايد كاري شايسته انجام دهد و هيچ كس را در عبادتپروردگارش شريك نكند.
روايات اهل بيت)ع( نيز توأماني ايمان و عمل صالح را در سعادتمندي و كمال رسانيانسان مورد تأكيد قرار دادهاند. امام علي عليهالسلام ميفرمايد:
اَلايمانُ وَ الْعَمَلُ اَخَوانِ تَوْأَمانِ وَ رَفيقانِ لايَفْتَرِقانِ لايَقْبَلُ اللَّهُ اَحَدَهُما اِلاَّ بِصاحِبِهِ.(229)
ايمان و عمل دو برادر همزاد و دو رفيقاند كه از يكديگر جدا نميشوند و خداي بزرگ يكي از آندو را بدون ديگري نميپذيرد.
همان حضرت:
لَوْ كانَ الاْيمانُ كَلاماً، لَمْ يَنْزِلْ فيهِ صَوْمٌ وَ لاصَلاةٌ وَ لاحَلالٌ وَ لاحَرامٌ.(230)
اگر ايمان، تنها كلمه شهادتين )را بر زبان جاري كردن( باشد، )و نيازي به عمل نباشد( نبايدنماز و روزه و حلال و حرامي در اين باره نازل ميشد.
سخن امام صادق عليهالسلام چنين است:
مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ قالَ الايمانُ قَوْلٌ بِلاعَمَلٍ.(231)
ملعون است ملعون است كسي كه بگويد ايمان، گفتار تنهاست بدون عمل.
بنابراين، ايمان بدون عمل صالح نتيجه مطلوبي ندارد. عمل بدون ايمان نيز پديدهايبياساس و ساقهاي بيريشه است كه سود چنداني بر آن مترتب نيست. آنچه انسان را نجاتميدهد و به كمال مطلوب ميرساند مجموعه ايمان و عمل صالح است.
حقيقت ايمان
ايمان عبارت است از عملي قلبي توأم با نوعي تسليم و خضوع، تقبّل و زير بار رفتن. تا اينعمل قلبي نباشد ايمان تحقق نمييابد. اگر كسي از روي برهان عقلي يا به ضرورت اديان بهاصول عقايد، حقايق و معارف الهي علم پيدا كند و به قلب خود نيز تسليم آنها شود، مؤمنشمرده ميشود.(232)
اين عمل قلبي همان باور، گرايش و تسليم شدن در برابر اصول عقايد و حقايق و معارفاسلامي است. اين مطلب به حسب لغت نيز با معناي ايمان تناسب دارد؛ زيرا ايمان در لغت بهمعناي وثوق و تصديق، اطمينان، انقياد و خضوع است و در فارسي نيز به معناي گرويدناست.(233)
ايمان به اين معنا همان نور هدايتي است كه با تسليم و خضوع و زير بار رفتن همراه استو منشأ عمل ميگردد »... وَ الايمانُ: الْهُدي وَ ما يَثْبُتُ فِي الْقُلُوبِ مِنْ صِفَةِ الْاِسْلامِ وَ ما ظَهَرَ مِنَ الْعَمَلِبِهِ«.(234)
بنابراين حقيقت ايمان همان باور، گرايش، تسليم، خضوع و نوري است كه در دل حاصلميشود. از اين رو، عمل به قوانين و برنامههاي ديني كه براي تكامل انسان مقرر شده، درحقيقت ايمان دخالتي ندارد؛ هر چند لازمه ايمان است و ايمان بدون عمل، يك باور صرفاست و تحقق خارجي ندارد. براساس روايات ايمان به سه چيز محقق ميشود: باور قبلي،اقرار زباني و عمل با اعضا و جوارح. به فرموده رسول خدا صليالله عليه وآله:(235)
اَلاْيمانُ ما وُقِّرَ فِي الْقُلُوبِ وَ صَدَّقَتْهُ الْاَعْمالُ.(236)
ايمان چيزي است كه در دلها جاي ميگيرد و اعمال به آن گواهي ميدهد.
امام رضا عليهالسلام، ايمان را عقد و قراردادي قلبي ميداند:
اَلايمانُ عَقْدٌ بِالْقَلْبِ.(237)
ايمان به چه چيز؟
در بسياري از آيات، ايمان يا مؤمن به طور مطلق آمده و متعلَّق آن ذكر نشده است، مانند »الَّذِينَآمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ«(بقره: 82 و..)؛ »مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ...(مؤمن: 40)؛»وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ.(مائده: 57)
در بسياري ديگر از آيات، متعلّقات آن ذكر شده؛ از جمله: »يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ« )طلاق: 11)؛ »مَنْ آمَنَبِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ« )مائده: 69)؛ »الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ« )نساء: 152)؛ »وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلي مُحَمَّدٍ«)محمد: 2)؛ »وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ« )بقره: 177)؛ »آمَنَالرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ.« )بقره: 285)
با توجه به مجموع آيات ميتوان گفت كه انسان بايد به سه اصل كلي توحيد، نبوت و معادايمان داشته باشد و ايمان به كتب و رسل يا رسول خاص و نبيّين و ملائكه )به لحاظ واسطهبودن در وحي و نزول كتاب بر پيامبران( در اصل نبوت گنجانده ميشود.
البته بايد توجه داشت كه ايمان به مجموع امور ياد شده تعلق ميگيرد و مؤمن كسي استكه به تمام آنها ايمان داشته باشد. از اين رو، اگر كسي بگويد: من به نبوّت رسول اكرم)ص(ايمان دارم، ولي به نبوت ساير انبيا ايمان ندارم، يا بگويد: همه پيامبران را قبول دارم، وليفلان حكم الهي را قبول ندارم، مؤمن نيست و اين گونه ايمان سودي به حال او ندارد و دردستيابي او به كمال تأثيري ندارد.
أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ إِلاَّ خِزْيٌ فِي الْحَياةِالدُّنْيا وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يُرَدُّونَ إِلي أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ( بقره: 85)
آيا به بعضي از دستورات كتاب آسماني ايمان ميآوريد و به بعضي كافر ميشويد؟! براي كسي ازشما كه اين عمل )تبعيض در ميان احكام و قوانين الهي( را انجام دهد، جز رسوايي در اينجهان، چيزي نخواهد بود و روز رستاخيز به شديدترين عذابها گرفتار ميشوند و خداوند ازآنچه انجام ميدهيد غافل نيست.
بنابراين، مسلمان و مؤمن بايد به جميع »ما اَنْزَلَ اللَّه« ايمان داشته باشد، چرا كه اگر بهبعضي از احكام اسلامي ايمان نياورد و آن را انكار كند، در باطن خويش كافر است اگر چه درظاهر مسلمان است و احكام اسلامي بر او جاري است.(238( مثل اينكه نماز را نپذيرد، و يا حكمحجاب را قبول نداشته باشد، يا به ولايت فقيه عالماً و عامداً اعتقاد نداشته باشد و... .
2 - 2 عمل صالح
قرآن كريم عملي را صالح ميداند كه منطبق با ميزان و ترازوي عصر باشد. ميزان و ترازوي هرعصري دين پيامبر همان عصر است. از اين رو، در عصر حاضر كاري كه مطابق دين مبيناسلام صالح شمرده ميشود و معيار تشخيص عمل صالح عبارت است از: اسلام.(239)
با توجه به اينكه تمام واجبات و محرمات، مكروهات و مستحبات، جزو برنامه عملصالح است، انجام كليه واجبات و مستحبات و ترك محرمات و مكروهات، عمل صالحشمرده ميشود. واجبات نيز منحصر در نماز و روزه و حج نيست، بلكه دايرهاش وسيع استو حتي كليه قوانين و مقررات دولت و نظام اسلامي را دربرميگيرد. از اين رو، مراعات قوانينو مقررات موضوعه حكومت و نظام جمهوري اسلامي و التزام عملي به ولايت فقيه در دايرهشمول عمل صالح قرار ميگيرند.
3. موانع دستيابي به كمال
براي دستيابي به كمال، موانع بسياري وجود دارد كه انسان موظف است با تلاش و مجاهدهآنها را از سر راه بردارد. اين موانع را ميتوان در تقسيمي كلي به »موانع دروني« و »موانعبيروني« تقسيم كرد.
3 - 1. موانع دروني
برخي از مهمترين موانع دروني دستيابي به كمال به قرار زير هستند:
1. نفس: بدترين دشمن سعادت آدمي، نفس خودبين و هوسمدار اوست؛ »اَعْدي عَدُوِّكَنَفْسُكَ الَّتي بَيْنَ جَنْبَيْكَ«.(240( انسان براي دستيابي به كمال بايد با اين مانع بزرگ مبارزه كند. پيامبراكرم)ص( هنگام بازگشت سپاهيان اسلام از جبهههاي جنگ فرمود:
مَرْحَباً بِقَوْمٍ قَضَوُا الْجِهادَ الْاَصْغَرَ وَ بَقِي عَلَيْهِمُ الْجِهادُ الْاَكْبَرُ.
مرحبا به گروهي كه جهاد اصغر را به جاي آوردند و جهاد اكبر براي آنان باقي مانده است!
پرسيدند: يا رسول الله! جهاد اكبر چيست؟ حضرت فرمود: جِهادُ النَّفْسِ.(241)
2. حبّ دنيا: قرآن كريم درباره گروهي كه ابتدا اسلام را با جان و دل پذيرفتند، سپس مرتدشدند، ميفرمايد:
ذلِكَ بِاَنَّهُمُ استَحَبُّوا الحَيوةَ الدُّنيا عَلَي الأخِرَةِ واَنَّ اللَّهَ لا يَهدِي القَومَ الكفِرين اُولئِكَ الَّذينَطَبَعَ اللَّهُ عَلي قُلوبِهِم وسَمعِهِم واَبصرِهِم واُولئِكَ هُمُ الغفِلون( نحل: 108 - 107)
اين براي آن است كه زندگي دنيا را بر آخرت ترجيح دادند و خداوند افراد بيايمان را هدايتنميكند. آنها كساني هستند كه )بر اثر فزوني گناه( خدا بر قلب و گوش و چشمانشان مُهر نهادهو غافلان واقعي همانها هستند.
امام علي )ع( در نامهاي به يكي از يارانش:
... فارفض الدنيا فانّ حبّ الدنيا يعمي و يُصِمّ و يبكم و يذل الرقاب... .(242)
دنيا را رها كن كه حبّ دنيا چشم را كور، گوش را كر و زبان را لال ميكند و گردنها را به زيرميآورد.
3. استكبار: كبر و استكبار نيز مانع تكامل انسان و عاملي براي سقوط اوست. كسي كه دردام تكبر اسير گردد از راه كمال بازميماند.
امام علي)ع( درباره تكبّر شيطان ميفرمايد:
فمن ذا بعد ابليس يسلم علي الله بمثل معصيته؟ كلّا، ماكان اللَّه سبحانه ليدخل الجنّة بشراً بامرٍاخرج به منها ملكاً. اِنّ حكمه في اهل السماء و اهل الارض لواحد... .(243)
چگونه ممكن است كسي بعد از ابليس همان معصيت را انجام دهد، ولي سالم بماند؛ نه، هرگزچنين نخواهد بود ! خداوند هيچ گاه انساني را به خاطر عملي داخل بهشت نميكند كه در اثرهمان كار فرشتهاي را از آن بيرون كرده باشد؛ فرمان او درباره اهل آسمانها و زمين يكي است.
4. غفلت: از ديگر موانع سير انسان به سوي كمال، غفلت است. انسان غافل كه به خوابغفلت فرو رفته از دستيابي به كمال محروم است. امام علي)ع( ميفرمايد:
اَلْغَفْلَةُ اَضَرُّ الْاَعْداءِ؛(244( غفلت از بزرگترين دشمنان انسان است.
امام صادق عليهالسلام درباره عواقب غفلت هشدار ميدهد:
ايّاكم و الغفلة فانّه من غفل فانّما يغفل عن نفسه.(245)
از غفلت بپرهيزيد، زيرا هر كس غفلت ورزد، نسبت به خود غفلت كرده است.
5 . جهل: از جهل و ناداني در روايات به مرگ تعبير شده است و جاهل مردهاي است درميان زندگان »الجاهل ميّتٌ بين الاحياء«.(246( خصوصيات قلوب جاهلان در سخن امام عليعليهالسلام اينگونه آمده:
قُلُوبُ الْجُهَّالِ تَسْتَفِزُّهَا الْاَطْماعُ وَ تَرْتَهِنُهَا الْمُني وَ تَسْتَعْلِقُهاَ الْخَدايعُ.(247)
دلهاي جاهلان را طمعها به حركت در ميآورد، آرزوها آن را در گرو خويش ميگيرد و خدعههاآن را به خود مرتبط ميسازد.
از اين رو، تعجبي ندارد كه چنين انساني نتواند ره به سوي كمال بپويد.
6 . گناه: گناه همچون زنگاري است كه بر دل مينشيند و انسان را كر و كور كرده و از راهكمال باز ميدارد. قرآن كريم عاقبت گنهكاري را اينگونه بيان كرده است:
ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوءي أَن كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ( روم: 10)
سرانجام كار كساني كه بدي كرده بودند بدتر شد؛ چرا كه آيات ما را تكذيب نمودند )و راه هدايترا گم كردند.(
امام صادق)ع( ميفرمايد: پدرم ميفرمود:
ما من شيء افسد للقلب من خطيئة ان القلب ليواقع الخطيئة فما تزال به حتي تغلب عليه فيصيراعلاه اسفله.(248)
چيزي بدتر از گناه قلب را فاسد نميكند، قلب تحت تأثير گناه واقع ميشود و بتدريج گناه درآن اثر ميگذارد تا بر آن غالب گردد، در اين هنگام وارونه شده، بالاي آن پايين قرار ميگيرد.
3 - 2. موانع بيروني
برخي از مهمترين موانع بيروني دستيابي به كمال عبارتاند از:
1. شياطين: شيطان شامل هر موجود متمرد، طغيانگر و خرابكار ميشود؛ خواه از جنّباشد يا از انسانها. اين موجود يكي از موانع و رهزنهاي سير آدمي به سوي كمال است. او خودبه صراحت گفت: من در كمين انسان هستم »لاقعدنّ لهم صراطك المستقيم.« )اعراف: 16)
من بر سر راه مستقيم تو، در برابر آنها كمين ميكنم.
شيطان با وسوسههاي خود زشتيها را در نظر انسان زيبا نشان ميدهد و آدمي را فريبداده و منحرف ميسازد؛ اين مطلب در آيات متعددي بيان شده است:
»زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيطنُ ما كانوا يَعمَلون« )انعام: 43)؛ »و زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيطنُ اَعملَهُم فَصَدَّهُم عَنِ السَّبيلِفَهُم لا يَهتَدون« )نمل: 24)؛ »ومَن يَعشُ عَن ذِكرِ الرَّحمنِ نُقَيِّض لَهُ شَيطنًا فَهُوَ لَهُ قَرين« )زخرف: 36)و... .
رسول خدا)ص(:
لولا ان الشياطين يحومون الي قلوب بني آدم لنظروا الي الملكوت.(249)
اگر شياطين دلهاي فرزندان آدم را احاطه نكنند، ميتوانند به جهان ملكوت نظر افكنند.
2. كفّار و منافقين: كافران و منافقان، دو مانع بيروني ديگر در مسير كمال انسان و اجتماعهستند. در آموزههاي ديني نسبت به دشمني اين دو گروه و تلاشهاي مذبوحانه آنان درجلوگيري از راه خدا، فراوان گوشزد شده است.
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَن سَبِيلِ اللّهِ( انفال: 36)
آنها كه كافر شدند، اموالشان را براي بازداشتنِ )مردم( از راه خدا خرج ميكنند.
الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُم مِن بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَيَقْبِضُونَأَيْدِيَهُمْ نَسُوا اللّهَ فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ هُمُ الْفَاسِقُونَ( توبه: 67)
مردان و زنان منافق، همه از يك گروهند. آنها امر به منكر و نهي از معروف ميكنند ودستهايشان را )از انفاق و بخشش( ميبندند، خدا را فراموش كردند و خدا )نيز( آنها را فراموشكرد؛ به يقين منافقان همان فاسقاناند.
خداوند سبحان به پيامبر اكرم)ص( و به تبع آن به همه مسلمانان دستور ميدهد:
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ( توبه: 73)
اي پيامبر! با كافران و منافقان جهاد كن و بر آنها سخت بگير.
3. زر داران )مترفين(: طبقه اشراف و ثروتمندان بزرگ و عمده كه غرق در نعمتهاي ماديو شهواتاند، مانع ديگر تكامل انسان و اجتماع شمرده ميشوند. اگر در جامعهاي ترف واتراف يعني رشد طبقه اشراف به وجود آمد، آن جامعه از كمال بازميماند و به فساد كشيدهميشود.
وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيراً.
)اسراء: 16)
هنگامي كه بخواهيم شهر و دياري را هلاك كنيم، نخست اوامر خود را براي مترفين )وثروتمندانِ مستِ شهوتِ( آنجا بيان ميداريم، سپس هنگامي كه به مخالفت برخاستند واستحقاق مجازات يافتند، آنها را به شدت درهم ميكوبيم.
4. مستكبران: قرآن كريم ميفرمايد:
ولَو تَري اِذِ الظّلِمونَ مَوقوفونَ عِندَ رَبِّهِم يَرجِعُ بَعضُهُم اِلي بَعضٍ اَلقَولَ يَقولُ الَّذينَ استُضعِفوإ؛ممظظلِلَّذينَ استَكبَروا لَولا اَنتُم لَكُنّا مُؤمِنين( سبأ: 31)
اگر ببيني هنگامي كه اين ستمگران در پيشگاه پروردگارشان )براي حساب و جزا( نگه داشتهشدهاند در حالي كه هر كدام گناه خود را به گردن ديگري مياندازد )از وضع آنها تعجبميكني(! مستضعفان به مستكبران ميگويند: اگر شما نبوديد ما مؤمن بوديم!
و قالوا رَبَّنا اِنّا اَطَعنا سادَتَنا وكُبَراءَنا فَاَضَلّونَا السَّبيل( احزاب: 67)
و ميگويند: پروردگارا! ما از رؤسا و بزرگان خود اطاعت كرديم و آنها ما را گمراه ساختند!
تأثيرپذيري مردم از رهبران و حكمرانان آنچنان است كه امام علي عليهالسلام شباهتمردم را به آنان بيشتر از شباهت آنان به پدرانشان شمرده است »الناس بامرائهم اشبه منهمبآبائهم«(250( و حتي به صورت ضرب المثل مشهور گفته شده است »الناس علي دين ملوكهم«؛ يعنيمردم بر دين زمامدارانشان هستند.
حال اگر زمامداران و رهبران فاسد و گمراه باشند مانع و رهزن سير انسان به سوي كمالخواهند بود و اين مسئله مسئوليت رهبران و مديران را در نظام اسلامي سنگينتر ميكند؛چرا كه تمام حركات و سكناتشان در معرض ديد مردم و قابل الگوگيري است و چه خوباست كه خود را به گونهاي بسازند كه اسوه حسنه ديگران در پيمايش راه كمال باشند.
5 . تبليغات و محيط: از ديگر موانع بيروني سير به سوي كمال، همانا تبليغات فاسد و گمراهكننده و محيط نامناسب و فاسد است. حضرت موسي براي هدايت مردم بنياسرائيلتلاشهاي فراواني كرد، ولي در مدّت زماني كه به ميقات الهي دعوت شد و به كوه طور رفت،تبليغات گمراه كننده سامري مردم را به گمراهي كشاند. قرآن كريم اين قضيه را اين گونه نقلكرده است:
قالَ فَاِنّا قَد فَتَنّا قَومَكَ مِن بَعدِكَ واَضَلَّهُمُ السّامِري... فَاَخرَجَ لَهُم عِجلًا جَسَدًا لَهُ خوارٌ فَقالواهذا اِلهُكُم واِلهُ موسي فَنَسي( طه: 88 - 85)
فرمود: ما قوم تو را بعد از تو آزموديم و سامري آنها را گمراه ساخت... و براي آنان مجسّمهگوسالهاي كه صدايي همچون صداي گوساله )واقعي( داشت پديد آورد و )به يكديگر( گفتند:اين خداي شما و خداي موسي است و )پيماني را كه با خدا بسته بود( فراموش كرد.
امروزه نيز تأثير تبليغات گمراه كننده استكبار جهاني و صهيونيسم بين المللي و جوّي كهبر جوامع بشري حاكم ميكنند، قابل توجه است و رهزن انسان در سطحي بسيار گستردهميشود.
جمعبندي و نتيجهگيري
انسان براي تكامل آفريده شده است. فلسفه ارسال رسل و انزال كتب، رساندن انسان بهكمال است. كمال انسان در كسب قابليت دريافت بيشترين فيض و رحمت خداست.
اسلام، جامعترين برنامه را براي تكامل انسان ارائه داده است. پيغمبر اكرم)ص( وامامان معصوم)ع( انسانهاي تكامل يافته الهي هستند. تحليل زندگي و سنّت و سيره آنان ما رابه برنامههاي جامع و بايد و نبايدهاي شريعت مقدس اسلام رهنمون ميسازد.
همه انسانها در حال سير به سوي خدايند و در نهايت خدا را ملاقات ميكنند.
انسان، موجودي ناقص است و قابليت تكامل دارد. خداوند از باب لطف براياستكمال انسان تكاليفي جعل كرده است. تكاليف شرعي و اوامر و نواهي الهي، الزاماتتكامل انسان هستند.
توجه تكليف به انسان مشروط به برخورداري وي از بلوغ و عقل، قدرت علم و آزاديو اختيار است و تكامل انسان در حوزه عمل منوط به تحقق شرايط ياد شده ميباشد.
مجموعه »ايمان و عمل صالح« عامل دستيابي به تكامل شمرده ميشود. براي رسيدن بهكمال، هم جان انسان بايد مؤمن باشد و هم كاري كه از او سرميزند صالح باشد تا قدرت بالابردن او را به درجات كمال داشته باشد. وجود حُسن فاعلي يا حُسن فعلي به تنهايي كافينيست.
ايمان به سه اصل كلي توحيد، نبوت و معاد تعلق ميگيرد و مؤمن كسي است كه به اينمجموعه ايمان آورده باشد.
قرآن كريم و سنّت معصومين)ع(، معيار تشخيص عمل صالح شمرده ميشوند.
موانع دستيابي به كمال را به دو قسم كلي »موانع دروني« و »موانع بيروني« ميتوانتقسيم كرد. نفس هوسمدار، حبّ دنيا، استكبار، غفلت، جهالت و گناه نمونههايي ازمهمترين موانع دروني رهزن راه كمال هستند. برخي از موانع بيروني نيز عبارت است از:وسوسههاي شياطين، كفار و منافقين، زرداران )مترفين(، مستكبران و رهبران فاسد و گمراهو تبليغات و محيط./ح
منابع:
220) ر. ك. توضيح المسائل، امام خميني)ره(، مسأله 2252.
221) نور (24)، آيه 58 .
222) ر. ك. پرتوي از اسرار نماز، محسن قرائتي، ص 47 - 46، سازمان تبليغات اسلامي، چاپ اول، سال 1369.
223) همان، ص 48.
224) ر. ك. سوره فتح (48)، آيه17.
225) ر. ك. مجموعه آثار، شهيد مطهري، ج 2، ص 296.
226) ر. ك. سورههاي انفال (8)، آيه 142؛ اسراء (17)، آيه15 و... .
227) ر. ك. مجموعه آثار، شهيد مطهري، ج 2، ص 295 - 294.
228) ر.ك. تفسير موضوعي قرآن كريم، آية الله جوادي آملي، ج 1، ص 280 - 267؛ ياد معاد، ص 50 - 39.
229) شرح غرر الحكم، ج 2، ص 136.
230) بحارالانوار، ج 69، ص 19.
231) همان.
232) ر.ك. چهل حديث، امام خميني)ره(، ص 38 - 37.
233) ر.ك. شرح حديث جنود عقل و جهل، امام خميني)ره(، ص 88.
234) اصول كافي، ج 2، ص 21.
235) ر.ك.نهج البلاغه، فيض الاسلام، حكمت 218، ص 1186.
236) بحارالانوار، ج 50، ص 208.
237) عيون اخبار الرضا)ع(، ج 1، ص 227.
238) ر.ك. اخلاق در قرآن، استاد مصباح يزدي، ج 1، ص 150 - 147.
239) ر.ك. تفسير موضوعي قرآن كريم، ج 1، ص 198 - 196.
240) بحارالانوار، ج 7، ص 64 .
241) همان، ص 65 .
242) اصول كافي، ج 2، ص 136، بيروت.
243) نهج البلاغه، خطبه 234.
244) شرح غررالحكم، ج 1، ص 128.
245) بحار الانوار، ج 69، ص 227.
246) شرح غرر الحكم، ج 2، ص 143.
247) اصول كافي، ج 1، ص 23.
248) همان، ج 2، ص 268.
249) بحار الانوار، ج 70، ص 59.
|