پس از آنكه ضرورت و حقانيت نبوّت و ولايت به دلايل عقلي و نقلي، اثبات شد، اكنون نوبت به ما انسان هاي گرونده به دين حق و حقيقت طلب مي رسد كه بايد به اين واقعيت ترديد ناپذير و سرنوشت ساز اعتقاد پيدا كرده، ايمان بياوريم و به محتواي آن گردن نهيم. قرآن كريم درباره ضرورت اعتقاد به نبوّت، مي فرمايد:«آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِن رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كَلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَنُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ ؛ پيامبر(ص) به آنچه از سوي پروردگارش بر او نازل شده، ايمان آورده است؛ و همه مؤمنان نيزبه خدا و فرشتگان او و كتاب ها و فرستادگانش، ايمان آورده اند و مي گويند: ما - ميان هيچ يك از پيامبران او فرق نمي گذاريم و به همه ايمان داريم و مؤمنان گفتند: ما شنيديم و اطاعت كرديم. پروردگارا (انتظارِ) آمرزشِ تو را داريم و بازگشت ما به سوي توست».(بقره،آیه 285) (352)
اين آيه، حقيقت ايمان و بندگي را به تمام و كمال ارائه كرده است، كه هم تسليم قلبي و باطني و هم تسليم ظاهري و عملي، مي باشد؛ زيرا در جمله و قالوا سمعنا و اطعنا... شنيدن، كنايه است از پذيرفتن و اقرار كردن، و اطاعت نيز به معناي انقياد در مقام عمل است. بنابراين، با مجموع شنيدن و اطاعت كردن، اعتقاد و ايمان به نبوّت و التزام عملي به محتواي آن تحقق كامل پيدا مي كند.(353)
چنان كه آيه زير نيز بر لزوم ايمان توأم با عمل و تسليم محض شدن دلالت دارد:«فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّي يُحَكِّمُوكَ فِيَما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَوَيُسَلِّمُوا تَسْلِيماً؛ به پروردگارت سوگند، ايمان نمي آورند، مگر آنكه تو پيامبر(ص) را در مورد آن چه ميانشان مايه اختلاف است داور گردانند، سپس از حكمي كه كرده اي در دلهايشان احساس ناراحتي (وترديد) نكنند و كاملاً تسليم و انقياد فرود آورند».(نساء،آیه65) همين جايگاه را ولايت نيز دارا مي باشد؛ زيرا ولايت معصومين (ع) از چنان جايگاه بلند اعتقادي برخوردار است كه بدون باور به آن، هرگز نمي توان به حقيقت ايمان و رستگاري حقيقي رسيد، هم چنان كه اعتقاد به آن بدون التزام عملي به آن در رفتار و اعمال ظاهري نيز آن چنان كه بايد سودمند نبوده و نجات بخش نيست.
مهم ترين آيه اي كه از آن ضرورت اعتقاد به ولايت به دست مي آيد، همان آيه - يا آيات -ولايت (مائده،آیه56 - 55) است؛ زيرا اگر چه معناي مطابقي و يا ظهور معنايي آن بيشتر ناظر به ضرورت اصل ولايت و اثبات آن است، ولي مفهوم چنين ضرورتي، همان ضرورت اعتقاد به آن است نه چيز ديگري.(354)
آيه زير نيز به ضرورت التزام عملي به ولايت و فرمان بري بي چون و چرا از واليان راستين، تصريح كرده و تأكيد مي ورزد:«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد، اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر خدا و صاحبان امر را».(نساء،آیه59)
در اين آيه، اطاعت از اولي الامر - كه حضرت علي (ع) و يازده فرزند معصوم ایشان از ائمه اهل بيت (ع) مي باشند - نيز مانند اطاعت خدا و پيامبر او، بدون قيد و شرط و به صورت مطلق واجب شده است؛ زيرا همان گونه كه خدا و پيامبرش جز به حق، صلاح و رستگاري فرمان نمي دهند، صاحبان امر نيز چنين اند. به همين دليل، آنان نيز از مقام عصمت كبری و مطلق برخوردارند؛ و از آيه چنين عصمتي براي آنان نيز اثبات مي شود. همان طور كه رسول خدا(ص) از سوي خدا تعيين شده، معرّفي مي گردد، طبق اين آيه، اولی الامر نيز بايد از سوي خداوند نصب و معرفي شوند؛ زيرا خداوند به اطاعت از آنان همانند پيامبر(ص) فرمان داده است.(355)
بنابراين، براساس اين آيه، ولايت پذيري اجتناب ناپذير است. چنان كه در روايات فراواني از منابع روايي سنّي و شيعه نيز اعتقاد به ولايت و التزام عملي به آن آمده است. پذيرش ولايت و رهبري همه جانبه اميرمؤمنان علي (ع) و امامان ديگر از اهل بيت (ع) آن چنان اهميت دارد كه خوارزمي از عالمان مشهور سنّي مذهب، از پيامبر(ص) نقل كرده كه خطاب به حضرت علي (ع) فرمود:«يا علي! اگر بندهاي خدا را به درازاي عمر نوح (ع) پرستش كند، هم وزن كوه احد در راه خدا انفاق نمايد، هزار حج را پياده به جا آورد و سرانجام ميان صفا و مروه مظلومانه كشته شود، ولي ولايت شما را نپذيرفته باشد، بوي بهشت به مشامش نخواهد رسيد و داخل آن نخواهد شد!».(356)
شبيه اين روايت با روشن گري بيشتر در منابع شيعه از امام باقر(ع) روايت شده، فرمود:«لَوْ اَنَّ رَجُلاً قامَ لَيْلَهُ وَ صامَ نَهارُهُ وَ تَصَدَّقَ بِجَميعِ مالِهِ وَ حَجَّ جَميعَ دَهْرِهِ وَ لَمْ يَعْرِفْ وِلايَةَ وَلِياللَّهِ فَيُوالِيَهُ وَ يَكُونَ جَميعُ اَعْمالِهِ بِدِلالتِهِ اِلَيْهِ، ما كانَ لَهُ عَلَياللَّهِ حَقٌّ في ثَوابِهِ وَ لاكانَ مِنْ اَهْلِالايمانِ؛ اگر مردي شب ها به عبادت ايستد و روزها روزه گيرد و تمام مالش را صدقه دهد و تمام عمرش را حج به جا آورد ولي ولايت ولي خدا را نشناسد تا به ولايت پذيري او گردن نهد و همه كارهايش را با راهنمايي او انجام دهد، هيچ گونه استحقاق پاداشي از خدا ندارد و از اهل ايمان نخواهد بود».(357)
بايد به اين نكته مهم توجه داشت كه التزام عملي به ولايت و ولايت پذيري از ولي راستين خدا، زماني به نقطه ايده آل خود مي رسد و مايه رستگاري و نجات مي گردد كه همه جانبه بوده و همه عرصه هاي زندگي را در بر بگيرد و همه حركت ها، جهت گيري ها، اعمال و رفتار انسان را تحت پوشش قرار دهد؛ آن گونه كه امثال عبداللَّه بن ابي يعفور به آن ملتزم بوده و در گفتار زير به محضر ولي زمانش، امام صادق (ع) ابراز كرده است:«به خدا سوگند! اگر اناري را دو نيم كنيد، نيمي را حرام و نيمي ديگر را حلال شماريد، من گواهي مي دهم آن چه را كه حلال دانسته ايد، حلال و آن چه را حرام شمرده ايد، حرام است و من در برابر فرمان شما تسليم محض هستم!». (358)
جمع بندي و نتيجه گيري
1. با توجه به ضرورت اصل نبوّت و اثبات حقانيت آن به دلايل عقلي و نقلي، گرويدن به آن و التزام عملي به فراورده هاي آن يعني احكام و قوانين ديني، وظيفه هر انسان حق طلب و كمال جو مي باشد، تا از اين رهگذر به سعادت برسند.
2. اعتقاد به ولايت و رهبري و التزام عملي امين رهبران راستين الهي نيز به حكم عقل و نقل واجب است؛ چرا كه رسيدن به كمال معنوي و رستگاري حقيقي در گرو اين گرايش قلبي و گزينش عملي مي باشد.
3. ولايت پذيري راستين و خالصانه، آن چنان مهم و سرنوشت ساز است كه اگر كسي تمام عمر، خدا را عبادت كرده، حج به جاي آورد و همه اموالش را صدقه دهد، ولي جايگاه ولايت را نشناسد و به آن معتقد نباشد و كارهايش را با راهنمايي ولي خدا انجام ندهد، نه اعمالش قبول بوده و نه به رستگاري مي رسد!. /ح
--------------------------------------------------
پی نوشت ها:
352) هم چنین سوره بقره، آيه 136؛ سوره آل عمران، آيه 84، با كمي تغيير در الفاظ و عبارات.
353) الميزان، ج 2، ص 443.
354) چنان كه از روايات پيرامون اين آيه نيز اين مسئله به روشني به دست مي آيد. ر.ك: الميزان، ج 6، ص 25 - 5؛ تفسيرنورالثقلين، ج 1، ص 648 - 643.
355) برگرفته از الميزان، ج 4، ص 393 - 391؛ فخر رازي، تفسير كبير، ج 10، ص 144 - 143.
356) موفّق بن احمدبن محمد مكّي خوارزمي، المناقب مناقب اميرمؤمنان (ع)، مؤسسه نشر اسلامي(مدرسين)، قم،طبع دوم، ص 68 - 67.
357) بحارالانوار، ج 65، ص 333.
358) محمدتقي تستري، قاموس الرجال، مؤسسه نشر اسلامي،(مدرسين)، قم، 1415 ه.ق، ج 6، ص 241.
|