اصل مشترك ميان همه شرايع آسماني، اعتقاد به وجود خدا است. قرآن كريم وجود خدا را امري روشن و بي نياز از دليل مي داند و هرگونه شك و ترديد در اين باره را بي مورد تلقي مي كند. «أَفِي اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ؛ آيا در خدا شك است؟! خدايي كه آسمانها و زمين را آفريده.»(ابراهیم،آیه10)
در عين روشن بودن وجود خداوند، قرآن براي كساني كه مي خواهند از طريق تفكر واستدلال، خدا را بشناسند و شك و ترديدهاي احتمالي از ذهن خويش بزدايند راه هايي راپيش روي آنان گشوده است:
1. احساس وابستگي و نيازمندي انسان به موجودي برتر كه در شرايط ويژهاي خود رانشان مي دهد و اين همان نداي فطرت انساني است كه او را به سوي مبدأ آفرينش فرا مي خواند. «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا؛ پس روي خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن. اين فطرتي است كه خدا انسانها را بر آن آفريده است.» (روم،آیه30)
2. دعوت به مطالعه عالم طبيعت و تأمل در شگفتي هاي آن كه نشانه هاي وجود خداوند است. «إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لآيَاتٍ لَأُوْلِي الْأَلْبَابِ؛ مسلماً در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و رفت شب و روز نشانه هاي روشني براي خردمندان است.» (آل عمران،آیه190)
بعد از اثبات وجود خداوند، بيان اين نكته ضروري است كه همه شرايع آسماني از جمله برترين و كامل ترين آنها يعني اسلام براساس توحيد و يكتاپرستي استوار بوده و بارزترين اصل مشترك در ميان آنها اعتقاد به توحيد است؛ هر چند در ميان پيروان برخي از شرايع انحرافاتي در اين عقيده مشترك رخ داده است با اين رويكرد مراتب توحيد را با استناد به آيات و روايات بيان مي كنيم:
نخستين مرتبه توحيد، توحيد ذاتي است كه دو تفسير دارد. الف)ذات خداوند يكتا و بي همتاست و براي او مثل و مانندي نيست. ب)ذات خداوند بسيط است و هيچ گونه كثرت و تركيبي در آن راه ندارد.
اميرالمؤمنین علي (عليه السلام) در بيان دو معناي فوق فرموده اند:هُوَ واحِدٌ لَيْسَ لَهُ فِي الاَشْياءِ يشَبه و اِنَّه عَزَّوَجلَّ اَحَدِي المَعني لايَنْقَسِمُ فِي وُجُود وَلاوَهم و لاعَقل؛ او يكتا است و براي او در ميان موجودات مانندي نمي باشد و او اَحَدي المَعني، است يعني نه در خارج و نه در وهم و نه در عقل براي او جزء متصور نمي باشد.(2)
سوره توحيد به هر دو مرحله اشاره دارد به قسم نخست با آيه وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً اَحَد و به قسم دوم با آيه قُلْ هُوَاللَّهُ اَحَد.
دومين مرتبه توحيد، توحيد در صفات ذاتي خداوند است. ما خدا را واجد همه صفات كمالي مي دانيم. بنابراين خداوند عالم، قادر، حي، سميع، بصير و... است. اين صفات از نظر مفهوم با يكديگر تفاوت دارند و در عين اختلاف در مفهوم در مقام عينيّت، وحدت دارند. حضرت علي (عليه السلام) در بيان وحدت صفات حق با ذات وي مي فرمايد:وَ كَمالُ الاِخْلاصِ لَهُ نَفي الصِفاتِ عَنْه، لِشَهادَةِ كُلِّ صِفَةٍِ اَنَّها غَيْرُ المَوصُوفِ وَ شَهادَةِ كُلِّ مَوصُوفٍاَنَّهُ غَيرُ الصِفَةِ.(3)
سومين مرتبه، توحيد در عبادت اين است كه جز او را نپرستيم و در برابر غير او سر تسليم فرود نياوريم. قرآن مي فرمايد:
«وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّي يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ؛و پروردگارت را عبادت كن تا يقين(لحظه مرگ) فرا رسد.»(حجر،آیه99)
مرتبه چهارم، توحيد در خالقيت و آفريدگاري است. يعني جز خداوند آفريدگار ديگري وجود ندارد و آنچه لباس هستي مي پوشد مخلوق و آفريده اوست. قرآن مي فرمايد: «قُلِ اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّار؛ اوست آفريدگار هر چيز و اوست يگانه غالب.» (رعد،آیه16)
پنجمين مرتبه، توحيد در ربوبيت و تدبير جهان و انسان است. توحيد ربوبي دو قلمرو دارد:
1. تدبير تكويني:
مراد از تدبير تكويني، كارگرداني جهان آفرينش است. بدين معني كه اداره جهان هستي بسان ايجاد و احداث آن، فعل خداوند است. قرآن هماهنگي نظام حاكم بر آفرينش را دليل بر يگانگي مدبّر جهان دانسته مي فرمايد:«لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا؛ اگر در آسمان و زمين خداياني جز اللَّه بود نظام آن دو به تباهي مي گراييد.» (انبياء،آیه22)
2. تدبير تشريعي:
مراد از تدبير تشريعي آن است كه امور مربوط به شريعت اعم از حكومت و فرمانروايي، تقنين و قانونگذاري، اطاعت و فرمانبرداري و شفاعت و مغفرت گناه همگي در اختيار اوست و هيچ كس بدون اذن او حق تصرف در اين امور را ندارد. از اين روي توحيد در حاكميت، توحيد در تشريع، توحيد در اطاعت و... از شاخه هاي توحيد در تدبير شمرده مي شوند. بنابراين اگر پيامبر به عنوان حاكم بر مسلمين برگزيده شد اين گزينش به اذن پروردگار بوده است و درست به همين علت مي باشد كه اطاعت او مانند اطاعت خدا لازم شمرده شده بلكه عين اطاعت خداست. قرآن مي فرمايد:«مَن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّه.» (نساء،آیه80)
ضمناً از آنجا كه تعيين تكليف از شئون ربوبيت است هيچ كس حق ندارد، به غير آنچه پروردگار فرمان داده است داوري نمايد. قرآن مي فرمايد:«وَمَن لَمْ يَحْكُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكَافِرُو.» (مائده،آیه 44)
تذكار اين نكته ضروري است كه مقصود از تدبير، همان اراده جهان و انسان در كليه شئون و جهات، اعم از دنيا و آخرت از حيث تكوين و تشريع است. بنابراين تدبير امور بشر در تمام جهات منحصراً از آن خداوند يكتاست. با اين رويكرد يك فرد موحد بايد خدا را مرجع و مدبر بداند.(4) در مقابل اين نگرش كه خداوند را محور جهان هستي قلمداد مي كند، نگرش انسان گرايانه مي باشد كه به جاي آنكه خداوند را در كانون هستي قرار دهد، انسان را محورعالم مطرح مي كند و توانايي هاي انسان را براي يافتن راه خويش در هستي و تسلط بر طبيعت كافي مي شمرد. انسان متجدد و غربي تحت تأثير اومانيسم همه چيز را با مقادير و موازين انساني سنجيد و از همه امور تقدس زدايي كرد. اسلام اين ديدگاه را نفي مي كند و جدا ساختن زندگي انسان را از آموزه هاي قدسي نمي پذيرد و نشاندن او را بر جايگاه خداوند برنمي تابد. از اين جهت است كه اسلام به تفكر خدا محور اصالت مي دهد و انساني را صاحب كرامت مي داند كه تکلیف گراست. بپذيريم كه كوشيدن براي طرد و نفي تعاليم وحياني و بها دادن بي حد و حصر به منزلت انسان به غرور و سركشي و خودخواهي هاي فردي و زوال اخلاق وفضيلت هاي اجتماعي مي انجامد، و انسان را به تباهي و نابودي مي كشاند. انسان ديني سعادت خود را در اين مي جويد كه به غير خدا دل نبندد و خدا را مالك هر چيزي بداند.
تأملي كوتاه در ويژگي هاي حيات فردي و جمعي انسان هاي پيرامون خويش، ما رابه اين حقيقت رهنمون مي گردد كه ميان زندگي انسان خداباور و حيات ملحدانه تفاوتهاي بنيادين وجود دارد. اين همه از آن رو است كه اعتقاد آدمي به خدا و اوصاف او و رابطه انسانبا خداوند تأثيري ژرف در شئون گوناگون حيات او دارد. شناخت انسان از پروردگار خويش در انگيزه ها و اهداف، آمال و آرزوها و رفتار او مؤثر مي افتد و سمت و سوي خاصي به حيات او مي دهد. بدين سان آدمي در پرتو ايمان به خداوند مي كوشد رفتار و سلوكش را بر پايه آموزه هاي وحياني هدفمند سازد و هويت ديني را پي ريزي نمايد. هويت ديني پس از تحكيم ارتباط آدمي با خداوند متعال و پذيرفتن حاكميت الهي در وجود انسان پديد مي آيد و بر آن اساس است كه رفتارهاي فردي و اجتماعي آدمي شكل مي گيرد. از نگرشهاي انسان خداباور آن است كه خداوند را محور هستي قرار داده و ذات باري را مبدأ وقوع افعال مي داند. بر اين اساس آفريدن، روزي دادن، تدبير جهان هستي، بخشايش، هدايت و... در زمره افعال الهي قرار مي گيرند. در اين نگرش توحيدي تنها مؤثر حقيقي و مستقل در عالم ذات مقدس خداوند است و جز او هيچ موجود ديگري فاعليّت تامّ و مستقل ندارد. اين نگرش از يك سو چهره خاص از عالم به تصوير مي كشد و جهان شناسي ويژه اي را الزام مي نمايد. در اين جهان شناسي تمام تحولات عالم از حركات سماوي كهكشان هاي دور دست تا جنبش خردترين ذرات هسته اي، همگي تحت سيطره اراده الهي و با اذن و مشيت خداوند رخ مي دهد. افزون بر اين، رهاوردِ اين نگرش توحيدي، ترسيم گر الگوي خاصي براي رابطه آدمي با خداي خويش است، چرا كه انساني كه اين باور توحيدي را پيدا كند همواره بر خدا توكل مي كند و از او ياري مي جويد و تحقق هيچ امري را در صورتي كه خداوند بخواهد محال نمي داند.
قرآن كه زبان اسلام است محوريّت خداوند را در نظام هستي در ابعاد گوناگون و در آياتي بيان نموده است كه به بعضي از آنها اشاره مي شود.
در بعضي از آيات همه اشياء را آفريده خداوند مطرح مي نمايد:«قُلِ اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ؛ اي پيامبر بگو خدا آفريننده هر چيزي است.» (رعد،آیه16)
در بعضي از آيات ديگر به اين نكته اشاره دارد كه آفرينندگي ساير موجودات، مستقل از مشيت و اراده خداوند نمي باشد. براي نمونه در مورد معجزات حضرت عيسي (عليه السلام) مي فرمايد:«وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنفُخُ فِيهَا فَتَكُونَ طَيْراً بِإِذْنِي؛ و آنگاه كه به اذن من از گِل به شكل پرنده مي ساختي، پس در آن مي دميدي و به اذن من پرنده اي مي شد.(مائده،آیه110)
در بعضي ديگر از آيات الهي انقطاع الي اللَّه و تكيه بر ذات پاك او در همه چيز و در هر زمان را ياد آور شده است.
«الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ؛ کسانی كه هرگاه مصيبتي به آنها مي رسد مي گويند: ما از آن خدا هستيم و به سوي او بازمي گرديم.» (بقره،آیه156)
توجه به اين واقعيت كه همه از او هستيم اين درس را به ما مي دهد كه از زوال نعمتها هرگز ناراحت نشويم؛ زيرا همه اين مواهب بلكه خود ما تعلق به او داريم. يك روز مي بخشد و روز ديگر مصلحت مي بيند و از ما مي گيرد و هر دو صلاح ماست. هم چنين اين واقعيت كه ما همه به سوي او باز مي گرديم به ما اعلام مي كند كه اين جا سراي جاودان نمي باشد. زوال نعمتها و كمبود مواهب و يا كثرت و فور آنها همه زودگذر است و همه اينها وسيله اي است براي پيمودن مراحل تكامل.(5)
در برخي ديگر از آيات الهي، خداوند پروردگار همه هستي معرفي شده است. صفت رب العالمين در قرآن ده ها بار در مورد خداوند به كار رفته است و حاكي از اين واقعيت مي باشد كه تمام موجودات جهان تحت تدبير و پرورش او قرار دارند. در پاره اي از آيات بر عموميّت ربوبيّت خداوند تصريح شده است.«قُلْ أَغَيْرَ اللّهِ أَبْغِي رَبّاً وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ؛ بگو آيا جز خدا پروردگاري بجويم؟ با اين كه او پروردگار هر چيزي است.»(انعام،آیه164) كسي كه اين نگرش توحيدي را باور كند، اراده و مشيت خداوند را در همه جا حاضر مي بيند و در هر پديده و حادثه اي اثري از فاعليت او را مي بيند. جهان با همه گستردگي و عظمتش و با همه رنگارنگي و تنوعش تبلور حاكميت يك اراده واحد است و همه تحولات و دگرگوني ها از مبدأ ثابت و يكتايي سرچشمه مي گيرد:«لاحَولَ وَ لاقُوَةَ اِلّا بِاللَّه.»
جمع بندي و نتيجه گيري
- ميان زندگي انسان خداباور و كسي كه اعتقادي ندارد تفاوت هاي بنيادين وجود دارد.
- شناخت انسان از پروردگارش سمت و سوي خاصي به حيات او مي دهد.
- در نگرش توحيدي تنها مؤثر حقيقي و مستقل در عالم خداوند است.
- قرآن محوريت خداوند را در نظام هستي در آيات پرشماري بيان نموده است.
- نظام هستي با همه گستردگي خود تحت تبلور حاكميت يك اراده واحد است و همه تحولات از مبدأ واحد سرچشمه مي گيرد.
------------------------------------------------
پی نوشت ها:
1) انعام، آيه 104. محقّقا بينايي ها و دلايل روشني از جانب پروردگارتان براي شما آمد؛ كسي كه به وسيله آن، حق را ببيند، به سود خود او است، و كسي كه از ديدن آن چشم بپوشد به زيان خودش مي باشد، و من نگاهبان شما نيستم و شما را بر قبول ايمان مجبور نمي كنم.
2) توحيد، صدوق، ص 84، حديث 3.
3) نهج البلاغه، خطبه 1.
4) منشور عقايد اماميه، جعفر سبحاني، ص 49.
5) تفسير نمونه، استاد مكارم شيرازي، ج 1، ص 527.
منبع: پژوهشکده تحقیقات اسلامی نمایندگی ولی فقیه در سپاه.
|