همه پيروان اديان، خداوند را ستوده، در برابرش سر مي سپارند. بسياري ديگر نيز به او عشق مي ورزند و معنا داري زندگي خود را به وجود او نسبت مي دهند. به راستي چرا بايد آدمي در برابرِ موجودي ديگر سر سپارد و از فرمان او سرنپيچد؟ چرا بايد به چنين موجودي عشق ورزد و نزديك شدن به او را آرزو كند؟ آيا مي توان چنين رفتارهايي را بخردانه و برمنطقي استوار بنيان نهاد؟ بسياري از مؤمنان پاسخ مي دهند كه خداوند سزاوار سرسپاري،عشق و تقرب جويي است. از نگاه آنان خداوند كامل ترين و برترين منبع بيكران خوبي ها ست. او را اوصافي است كه چنين شأن و مرتبتي را سزاوار او مي كند. اين اوصاف كدامند؟ آدميان خداوند را بيش از هر چيز با صفات او مي شناسند. وقتي در دشوارترين لحظه هاي زندگي نااميدانه در ژرفاي وجود خود به او پناه مي بريم؛ او را به صفتي از صفاتش مي خوانيم. هر صفتي از صفات خداوند مي تواند دريچه تازهاي از معرفت را بر روي ما بگشايد. بعضي از صفات خداوند بدين قرارند: داناي مطلق و داننده همه اسرار، تواناي مطلق و قادر بر انجام هر كار، خير محض و خيرخواه همگان، آفريدگار جهان و روزي دهنده به همگان.
تنوع و گوناگوني و شايد پرشماربودن اوصاف خداوند نياز به گونه اي دسته بندي را ضروري مي نمايد. دانشمندان ديني و مردان الهي دسته بندي هاي معناداري را درباره انواع اين صفات پيش نهاده اند.(6)
بر اين اساس در يك تقسيم مي توان صفات الهي را به دو قسم ثبوتي و سلبي تقسيم نمود. صفاتي را كه ذات الهي به آن ها آراسته گردد صفات ثبوتي و جماليه ناميده اند؛ زيرا صفات وجودي هستند و زيبائي و جمال از وجود اوست؛ هم چون علم، قدرت، حيات، و صفات سلبي را صفات جلاليه نيز خوانده اند؛ چرا كه خداوند اجل و برتر از آن است كه به چنين نقايصي توصيف گردد. از ديگر تقسيمات صفات الهي، تقسيم آن به ذاتيه و فعليه مي باشد.صفاتي را ذاتيه گويند كه از كمال ذات الهي انتزاع يابد همانند حيات، علم و قدرت. صفات فعليه آناند كه بر اثر سنجش و رابطه خداي متعال با آفريدگان انتزاع و استنباط مي شوند، مانند خالقيت و رازقيت.
روشن است كه صفات ذاتي با در نظر گرفتن ذات خداوند معني مي يابند و صفات فعلي برخلاف صفات ذاتي خداوند تنها از راه مقايسه او با آفريدگانش فهميدني است. بنابراين صفات ذاتي حاكي از مقام ذات خداوند و صفات فعلي حكايت گر مقام فعل خداوند اند.
از آنجايي كه صفات الهي مبيّن اين واقعيت هستند كه ذاتش كامل ترين موجود مي باشد، بنابراين صفات كمالي خداوند را نمي توان به شماري خاص محدود كرد، زيرا هر كمالي را داراست. صفات سلبي نيز شمار خاصي ندارند؛ بلكه نسبت هرگونه كاستي را بايد از خدا سلب كرد و اگر متكلمان از برخي صفات ثبوتي و سلبي بيشتر ياد مي كنند از قبيل بيان مصداق و نمونه(7) و به جهت ضرورت پاسخگويي به بعضي شبهات و ايرادات عصر خودشان بوده است.
1. نگاهي اجمالي به بعضي از صفات ثبوتي
1 - 1. علم
در نظرگاه قرآن كريم خداوند همه چيز را مي داند.
«إِنَّ اللّهَ لاَ يَخْفَي عَلَيْهِ شَيْءٌ فِي الْأَرْضِ وَلاَ فِي السَّماء؛ به درستي كه هيچ چيز نه در زمين و نه در آسمان بر خداوند پوشيده نمي باشد.»(آل عمران،آیه5)
«وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ؛ بدانيد خداوند از هر چيزي آگاه مي باشد.»(بقره،آیه231)
«أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ؛ آيا آن كسي كه موجودات را آفريده از حال آنها آگاه نيست؟ در حالي كه او از اسرار دقيق باخبر ونسبت به همه چيز عالم است.»(ملك،آیه14)
دلايل علم الهي:
1. برهان خلقت و نظم: نظام شگرفي كه بر جهان خلقت حكومت مي كند و قوانين دقيقي كه بر تمام ذرات جهان حكمفرما ست، از اتم گرفته تا منظومه ها و كهكشان هاي آسماني و ازموجودات زنده ذره بيني تا انسان و... همه اين ها گواه بر علم بي پايان اوست. مگر ممكن است كسي خالق چيزي باشد و از اسرار آن آگاه نباشد؟
2. برهان عدم تناهي: خداوند وجودي است بي نهايت از هر نظر، بنابراين هيچ مكان و زماني از او خالي نمي باشد. چرا كه اگر قبول كنيم زمان و مكاني از او خالي باشد، دليل بر محدوديت او است. بنابراين نامتناهي بودن او دليل بر حضور و احاطه او به همه جهان است ويا به تعبير ديگر همه كائنات نزد او حاضرند. مگر علم، چيزي جز اين حضور مي تواند باشد؟(8)
پرواضح است دانايي آدمي و موجودات ديگر محدود مي باشد، ولي علم خداوند را نمي توان در قالب حد و مرز تصور نمود. به عنوان مثال قدرت حواس بشر محدود مي باشد و تنها قسمتي كوچك از موجودات عالم محسوس را درك مي كنيم؛ حال آن كه علم الهي هيچ گونه محدوديتي بر آن متصوّر نمي باشد. بدين سان هيچ گونه نداشتن يا نبودن درباره علم الهي فرض ندارد. باري اگر او كامل ترين موجود است علم بيكران دارد و اگر هستي او بي همتاست، علم او نيز در هيچ موجودي نبايد نظير داشته باشد و از اين روي مي توان به وسعت بي اندازه علم پروردگار آشنا شد.
علم الهي را به سه صورت مي توان تصور نمود. 1. علم خدا به ذات؛ 2. علم خدا به موجودات و مخلوقات پيش از آفرينش آنها؛ 3. علم به موجودات و مخلوقات پس از آفرينش آنها. از اين روي خداوند هم به ذات خود، هم موجودات و مخلوقات پيش از آفرينش و بعد از آفرينش آنها علم دارد. اما دلايل اين سه قسم علم الهي، اين كه خداوند چگونه مي تواند از ذات خود آگاه باشد؛ جواب آن است كه ذات الهي مجرد و غيرمادي است و هر موجود مجرّد به ذات خود علم دارد به عبارت ديگر آگاهي از خود، از لوازم وجود مجرد است. محمدبن سنان از امام رضا(عليه السلام) سؤال كرد:آيا خدا پيش از آفرينش مخلوقات، نسبت به ذات خود داراي معرفت بود؟ امام فرمودند: آري.(9)
اما دليل علم الهي به موجودات، قبل از آفرينش، اين است كه چطور آدمي قبل از ساختن چيزي به آن علم دارد، حال وقتي انسان چنين است، به طريق اولي خدا نيز به مخلوقات علم دارد. دليل بارز اين قسمت از علم خداوند، نظم و تدبير موجودات عالم مي باشد كه گواهي مي دهد خداوند پيش از آفرينش آنها به تمام اسرار و قوانين آن علم داشته است. قرآن مي فرمايد:«أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ؛ آيا كسي كه آفريده نمي داند؟ با اين كه او باريك بين آگاه است.»(ملك،آیه14)
اين آيه دلالت دارد كه خدايي كه مخلوقات را آفريده است، قبل از خلقت به آنها علم داشته است. هم چنين دليل علم الهي به موجودات بعد از آفرينش آنها، آن است كه خدا به همه مخلوقات علم دارد چرا كه همه موجودات معلول خدايند و وجود عيني هر معلولي نزد علتش حضور دارد و از آن غايب نمي باشد؛ زيرا معلول چيزي جز وابستگي و تعلق به علت نمي باشد. قرآن مي فرمايد:«وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍوَلاَ يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ؛ آنچه در خشكي و درياست مي داند، هيچ برگي از درختي نمي افتد مگر اين كه از آن آگاه است ونه هيچ دانه اي در مخفي گاه زمين و نه هيچ تر و خشكي وجود ندارد، جز اين كه در كتاب آشكار(در كتاب علم خدا) ثبت است.»(انعام،آیه59)
1 - 2. قدرت
از صفات ذاتي و ثبوتي خداوند، قدرت و يكي از نام هاي او قادر مي باشد. در تعريف قدرت مي توان گفت كه قدرت آن است كه اگر قادر بخواهد، قعل را انجام مي دهد و اگرنخواهد، انجام نمي دهد. قرآن مي فرمايد:«وَكَانَ اللَّهُ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ مُقْتَدِر؛ و خداوند بر هر چيز تواناست.»(كهف،آیه45)
دليل بر قدرت الهي همين بس كه اعطا كننده كمال، فاقد كمال نمي باشد. انسان كه مخلوق خداوند است، متّصف به صفت قدرت است بنابراين خدا هم بايد صفت قدرت را دارا باشد تا بتواند قدرت را در مخلوقات ايجاد كند.
صفت قدرت به معني مطلق اش فقط درباره ذات باري صدق مي كند، ذاتي كه هر چه اراده كند به مقتضاي حكمت انجام مي دهد نه كمتر و نه بيشتر؛ بدين جهت صفت قدرت جز درباره خداوند به كار نمي رود و به صورت مطلق تنها درباره ذات الهي كاربرد دارد و چنانچه درباره غير خدا به كار رود بايد محدود و مقيد گردد؛ زيرا غير خدا اگر از جهتي قادر باشد ازجهتي ديگر ناتوان است.(10)
گستره قدرت الهي عام و نامحدود است قرآن مي فرمايد:«إِنَّ اللّهَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ؛خداوند بر هر چيزي توانا است.»(بقره،آیه20)
البته روشن است كه قدرت خداوند به اموري تعلق مي گيرد كه امكان تحقق دارند. از اين روي آنچه ذاتاً ممتنع يا مستلزم محال باشد متعلق قدرت نخواهد بود. چنين اموري در دايره شيء قرار نمي گيرند تا متعلق قدرت الهي باشند. پاسخ اميرالمؤمنين (عليه السلام) درباره كسي كه سؤال امكان جاي دادن دنيا در تخم مرغ را از او پرسيده بود، مي تواند روشني مطلب مطرح شده را دوچندان نمايد. حضرت فرمود: « اِنَاللَّهَ تَبارَكَ وَ تَعالي لايُنْسَب اِلَي الْعَجْزَ وَالَذي سَألْتَني لايَكُون؛ خداوند هرگز به ناتواني توصيف نمي گردد، اما آنچه پرسيدي، ناشدني است».(11)
1 - 3. حيات
حقيقت حيات الهي براي آدمي روشن نيست ولي مفهوم آن روشن است. واژه حيات از ريشه حي در برابر ميت و به معناي زندگي و زيست است.(12) به طور خلاصه مي توان نشانه هاي حيات در گونه هاي موجودات طبيعي را فعاليت و عالم بودن دانست. حال اگر اين دو مفهوم را از نقص و محدوديت پاك سازيم، آنچه بر جاي مي ماند معناي حقيقي و لُبّ و جان آنهاست. از طرفي ديگر چون خداوند داراي صفات علم و قدرت مي باشد مي توانيم خدا را به صفت حيات متصف كنيم و هنگامي كه مي گوييم خدا حي است، يعني موجودي است كه هم قدرت انجام فعل دارد و هم به ذات خود و موجودات ديگر كه مخلوق اويند، عالم است.در نظرگاه قرآن حيات خداوند، حيات حقيقي و كامل است. زيرا حيات او عين ذات اوست وآميخته با مرگ نمي باشد و ابدي است.(13)
«وَتَوَكَّلْ عَلَي الْحَيِّ الَّذِي لاَ يَمُوتُ؛ و بر آن زنده اي توكل كن كه نمي ميرد.»(فرقان،آیه58) چون حيات در موجودات عَرَضي مي باشد در نهايت بايد به موجودي منتهي شود كه حيات آن ذاتي است. «اللّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ؛ خدا، جز او كه زنده پا برجاست، خدايي نمي باشد.»(بقره،آیه255)
موجودي كه حيات، ذاتي او مي باشد، همان خداوند است؛ وجودي كه خالق و آفريننده همه موجودات است و حيات خود را از جايي نگرفته است و او عطاكننده حيات به موجودات ديگر است. تعبير هو الحي در قرآن اشاره به همين نكته دارد كه حيات ذاتي وحقيقي فقط از آن اوست؛ زنده مطلق كه زندگي مطلق و جاويد از آنِ اوست، زنده اي كه مرگ و نيستي در قاموس وجودش هرگز راه ندارد و ذات كبريايي اش از هرگونه فنا و زوال به دور است؛ در عين حال اعطاكننده حيات به موجودات و عالِم به همه امور است. باري بالاترين وكاملترين مرتبه حيات از آن خداي يكتا است و به دليل ذاتي بودن صفات علم، قدرت وحيات او نيز عين ذاتش بوده و از او جدا نمي شود.
دانسته شد صفات ثبوتي الهي به دو قسم ذاتي و فعلي تقسيم مي گردد. بعد از بيان بعضي ازصفات ثبوتي ذاتي، اينك به تشريح بعضي از صفات فعلي مي پردازيم.
2. صفات فعلي
2 - 1. آفريدگاري
خداوند خالق و آفريننده همه موجودات است. خلق به گفته راغب به معني اندازه گيري مستقيم است و معمولاً در ايجاد و ابداع چيزي بدون سابقه و مانند استعمال مي شود.(14)
صفت آفرينندگي ذات باري در مقايسه او با آفريدگانش شكل مي گيرد. يعني پس از اثبات واجب الوجود به عنوان اولين و نخستين علت براي پيدايي موجودات و در نظر گرفتن اين كه همگي آنها در هستي خود نيازمند او هستند، صفت خالقيت براي خداوند و مخلوقيت براي موجودات انتزاع مي شود. قرآن مي فرمايد:«ذلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَهُوَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ؛ اين است خداوند، پروردگار شما، هيچ معبودي جز او نيست؛ آفريدگار همه چيز است، او را بپرستيد و او نگهبان و مدير همه موجودات است.»(انعام،آیه102)
باري خلقت به معني حقيقي كلمه تنها در مورد خداوند صادق است كه موجودات را از عدم به هستي مي آورد. قرآن مي فرمايد:«هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ؛ او خداوندي است خالق و آفريننده اي است بي سابقه.» (حشر،آیه24)
هر بررسي درباره آفرينندگي خداوند به شناخت بيشتر نسبت او با آفريدگانش مي انجامد. از اين روي بيان چند نكته مفيد خواهد بود.
1. خلق و آفرينش الهي از عدم صورت مي گيرد، و برخلاف آفرينش هاي انساني نياز به ماده اي ندارد. به همين جهت بديع و نوآور مي باشد.
2. همه موجودات هم در پيدايش و هم در بقا نيازمند به خداوند مي باشند. اين نيازمندي به گونه اي است كه اگر خداوند لحظه اي از عنايت خود دست بردارد جهان هستي نابود مي گردد.
3. آفرينش الهي داراي سنت قطعي است و داراي منطق روشن مي باشد به گونه اي كه از اين سنت ها مي توان با قاطعيت سخن گفت.
2 - 2. رازقيت
واژه رازق از ماده رزق در اصل به معني بخشش مستمر و در اوقات معين مي باشد، خواه دنيوي خواه اخروي و معنوي.(15) معادل واژه رزق در فارسي همان واژه روزي مي باشد؛ يعني انعام و بخشش كه هر روز مي رسد و به طور مستمر در اوقات معين شامل حال افراد مي شود. قرآن مي فرمايد:«إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ؛خداوند تنها روزي دهنده صاحب قدرت و قوت است.»(ذاريات،آیه58)
در نظرگاه قرآني، خداوند به عنوان بهترين روزي دهندگان معرفي شده است.«وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ؛خداوند بهطور قطع بهترين روزي دهندگان است.»(حج،آیه58)
در روزي هاي الهي چند نكته قابل توجه مي باشد:
1. او در برابر روزي خود نه انتظار پاداش دارد و نه تشكري چرا كه او غني و بي نياز است.
2. روزي هاي او هرگز پايان نمي يابد، چرا كه خزانه همه چيز نزد اوست.
3. در دادن روزي، نياز بندگان را در نظر مي گيرد و آنچه مناسب است مي بخشد.
4. از خوان نعمت الهي دوست و دشمن به مقتضاي رحمانيت و رحيميت اش بهره مند مي شوند.
رزّاق صيغه مبالغه مي باشد و اشاره به انواع روزي هايي دارد كه خداوند به همه روزي خواران عطا مي كند. با اين نگاه روشن مي شود كه اين واژه جز در مورد خداوند صادق نمي باشد.
2 - 3. مالكيت
مَلِك و مالك و مليك هر سه از ماده مُلك است و مَلِك به كسي گفته مي شود كه در توده مردم از طريق امر و نهي تصرف كند.(16) البته اين واژه وقتي به عنوان وصف خداوند به كار مي رود اشاره به مصداق اَتَمّ و اكمل آن يعني خداوند مي كند كه مالكيت او شامل همه چيزمي شود. قرآن مي فرمايد:«قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكآل؛ بگو اي خداوندي كه مالك همه ملكها تويي.»(عمران،آیه26)
مالكيت بر دو گونه است:
1. حقيقي، كسي را مالك حقيقي گویند كه داراي سلطه تكويني و خارجي بر چيزي باشد.
2. حقوقي و تشريعي، مانند مالكيت انسان بر اموال خود كه اين دو در درجه اول، ذات پاك خدا مي باشد و بقيه مالكيت ها جنبه مجازي و غيرمستقل دارد.(17)
از منظر يك موحد كامل در عالم هستي تنها مالك واقعي و حقيقي خداوند مي باشد ومالكيت هاي ديگر از طريق مشيت و موهبت او عطا مي شود. قرآن مي فرمايد:«ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ مَا يَمْلِكُونَ مِن قِطْمِيرٍ؛اين است خداوند پروردگار شما، حكومت و ملك مخصوص اوست و كساني را كه جز او مي خوانيد حتي به اندازه پوست نازك هسته خرما حاكميت ندارند.»(فاطر،آیه13)
3. صفات سلبي خداوند
گفته شد صفات سلبي هرگونه نقص و كاستي را از ساحت پروردگار مبرا و پاك مي داند. به بعضي از اين صفات اشاره مي شود:
1. خداوند مركب از اجزاء نمي باشد چرا كه شيء مركب به اجزاء تشكيل دهنده خود نيازمند است و بدون آنها تحقق نمي يابد؛ در حالي كه ذات باري از هرگونه نياز به دور مي باشد.
2. خداوند جسم نمي باشد، چرا كه جسم نمي تواند از ابعاد سه گانه طول، عرض و عمق خالي باشد، در حالي كه اگر خدا جسم باشد داراي امتداد بوده و ناگزير تقسيم پذير مي شود درحالي كه قابليت تقسيم پذيري منافات با واجب الوجود بودن ذات خداوند خواهد داشت. قرآن مي فرمايد:«لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِير.ُ»(شوري،آیه11)
3. خداوند ديده نمي شود. با نفي جسمانيت خداوند روشن مي شود كه او با چشم و حس قابل رؤيت نمي باشد، چرا كه لازمه ديده شدن، جسم بودن مي باشد و اين درباره خداوند امكان ندارد.«لَاتُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ؛ چشمها او را نمي بيند ولي او همه را مي بيند.» (انعام:،آیه103)
جمع بندي و نتيجه گيري
- صفات خداوندي بايد در تناسب با موجوديت او باشد. آدميان خدا را بيش از هر چيز باصفات او مي شناسند.
- مهمترين دسته بندي درباره صفات خداوند، تقسيم آنها به صفات ذاتي و صفات فعلي است.
- صفات ذاتي با در نظر گرفتن ذات خداوند معني مي يابد و صفات فعلي تنها از راه مقايسه او با آفريدگانش فهميدني است. آفريدگاري و رازقيت و مالكيت از اين دست صفات محسوب مي شوند.
- صفات الهي بياني ديگر از اين واقعيت اند كه ذاتش كامل ترين و برترين موجود مي باشد.
- ساده ترين راه اثبات صفات ذاتي خداوند اين است كه ما مي بينيم مخلوقات خدا داراي اين صفات (علم، قدرت و حيات) هستند. عقل حكم مي كند كه خداوند به عنوان سرچشمه هستي بايد واجد اين صفات كمالي در بالاترين مرتبه اش باشد.
- خداوند هم به ذات خود و هم به موجودات، قبل از آفرينش و بعد از آفرينش علم دارد.
- خدا تواناي مطلق مي باشد و قدرت او برخاسته از هستي بيكران اوست.
- قدرت خدا به اموري تعلق مي گيرد كه امكان تحقق دارند.
- حيات از ريشه حي به معني زنده مي باشد و در اصطلاح حي موجودي است كه برخوردار از صفات كمالي چون علم و اراده باشد.
- كامل ترين مرتبه حيات از آن خداوند يكتاست و به دليل ذاتي بودن صفات علم وقدرت، حيات او نيز عين ذاتش مي باشد.
- خدا آفريننده همه موجودات است و صفت آفريدگاري از صفات فعل خداوند است.
- خداوند از عدم مي آفريند و آفريدگان هم در پيدايش و هم در بقا به او نياز دارند.
- صفات سلبي خداوند هم چون مركب نبودن خدا، عدم جسمانيت و عدم رويت خدا مبيّن رفع هرگونه كاستي از ساحت خدا مي باشد./ح
--------------------------------------------------------
پی نوشت ها:
6) درسنامه معارف اسلامي، منصور شمس، ص 104.
7) انديشه اسلامي 1، جعفر سبحاني، نشر معارف، ص 96.
8) پيام قرآن، مكارم شيرازي و همكاران، ج 4، ص 90.
9) اصول كافي، ج 1، ص 83.
10) المفردات، ص 394.
11) بحارالانوار، ج 4، ص 143.
12) المفردات، راغب اصفهاني، واژه حي.
13) تفسير نمونه، مكارم شيرازي، ج 2، ص 191.
14) المفردات، راغب اصفهاني، ذيل واژه خلق.
15) المفردات، راغب، ذيل واژه رزق.
16) المفردات، راغب اصفهاني، ذيل واژه ملك.
17) پيام قرآن، مكارم شيرازي، ج 3، ص 346.
|