هر جا سخن حقّي و مطلب حقّي باشد، فوراً در كنارش يك باطلي جعل مي شود. انسان توقّع داشته باشد كه حقش مشروط به باطل نباشد، بدلي و باطل جعل نشود، اين فقط در بهشت است؛ لا لغو ف يها و لا تأثيما (1). وگرنه انسان مادامي كه در دنيا هست، هر جا سخن از حق باشد، باطلي در كنارش جعل مي شود.
نمونه اي كه اين مطلب را تأييد مي كند، پنج تاست. از خدا گرفته تا مرد مؤمن، از مرد مؤمن گرفته تا خدا. يعني هم درباره ربوبيّت، جعل شد، هم درباره نبوت هم در رابطه امامت، هم درباره روحانيّت و هم درباره ايمان مردان مؤمن... در مسأله امامت و وصايت و خلافت بايد گفت كه عده اي با اين مبارزه كردند كه سخن از مردمسالاري است، سخن در اين نيست كه چه كسي وصي پيامبر باشد. بعد وقتي كه ديدند نه اين فكر، فكر رسمي است؛ جامعه منتظر است كه وصي و جانشين پيامبر چه كسي باشد، سخن از م نّا امير و م نكم امير (2) و تشكيل سقيفه و داعيه وصايت داشتن و داعيه خلافت داشتن افتاد. بعد از اين مرحله هم مي رسيم به مسأله جانشينان و نائبان ائمه (ع)، نائبان خلفاء و آن روحانيّت است و علماي راستين. تا آنجا كه ممكن بود همين طغيانگران با روحانيّت و علماء و تفكّر حوزوي مخالف بودند. بعد وقتي ديدند اين نياز جامعه است؛ جامعه بدون رهبران روحاني و علماء سامان نمي پذيرد؛ اين هم مشايخ سوء، به تعبير مرحوم شرف الدّين (ره) كه مي فرمود: علماي درباري و وعاظ سلاطين را جعل كردند، اينها روحاني جعلي و بدلي هستند.
در جريان وجود مبارك حضرت حجت (ع)؛ آسيب پذيري بيش از ديگران است و براي اينكه وجود مبارك شان زنده است، حيّ است؛ ارتباط او پيام زنده دارد و پيامدهاي فراواني هم دارد و آثار فقهي و حقوقي بي شماري هم دارد، اين است كه مدّعيان ارتباط كم نيستند. اگر اين ادّعاي ارتباط جا افتاد، كم كم ادّعاي خود حضرت ...، بابيّت و بهائيّت از همين جا پيدا مي شود... ديگر اينكه بشر ممكن است كه از نظر مسائل صنعتي پيشرفت بكند، ولي نياز فطري او به تحقيقات علمي تأمين مي شود. اگر تحقيقات علمي به آن نيازهاي فطري پاسخ صحيح نداد، آن خلاء را خرافات پر مي كند.
ما قبل از انقلاب يك مشكل جدي داشتيم، مي گفتيم كه دنيا از نظر مكتب و ايدئولوژي سه قطبي است؛ يكي مكتب موحّدان، هم از مسلمانان، يهوديان، مسيحيان و زرتشتيان كه خدا باور هستند. در قبال كمونيست ها، ماركسيست ها و ملحدان هستند كه همه چيز را منكر هستند. قطب سوم هم بت پرستان بودائي و هندو هستند. ما نگراني مان اين بود كه با پيشرفت علم و صنعت، بساط بت پرستي برچيده بشود. اين قشر عظيم مردم ميليوني هند و امثال هند كه گرفتار بودا و هندو و امثال ذلك هستند، اينها اگر برگردند به سمت كمونيست و ماركسيست و مانند آن و كفه ملحدان سنگين بشود، ما چه كنيم! از درون اين مثلث، ضلع كمونيستي متلاشي شد و فرو پاشيده شد و آن بودائي و هندو هيچ تكان نخوردند. بلكه هر روز محكم تر شد! اين نشان مي دهد كه بي ديني نمي ماند، ولي بد ديني مي ماند.
رازش آن است كه بشر احساس مي كند بايد به جائي تكيه كند. اگر سواد اين را پر نكند، خرافات پر مي كند. نوشتن حرف هاي بي مايه، گفتن حرف هاي بي محتوا، ارائه مقاله و چيزي كه پشتوانه علمي ندارد، آن خطر را دارد. بشر بي دين نمي ماند، ولي بد دين مي ماند...
براي مثال هند نسبت به ايران هميشه بزرگ بود و برتري داشت. به هر حال كشوري است كه سالهاي قبل اتمي بود. كشوري است كه صنايع سنگينش سالهاي متمادي قبل از ايران بود. پس از هر نظر جلو است. امّا شما مي بينيد از نظر معارف ايران در آسمان است. كدام خرافات هست كه در هند نيست؛ از موش پرستي گرفته تا پرستش بعضي از اعضاي بدن! اگر روحانيّت نباشد، اگر علماء نباشند، اگر حوزه هاي علميه معاذ الله نباشد، اينجا به مراتب بدتر از هند مي شود. جلوي خرافات را بدلي جعل كردن نمي گيرد، تحقيق مي گيرد. وگرنه اينجا هم مثل هند خواهد بود. وقتي آدم اين صحنه را از نزديك ببيند، با تمام وجود معناي اين حديث شريف العلماء ورثه الأنبياء (3)را درك مي كند.
كاري كه انبياء (ع) با توده مردم داشتند، همين راهنمائي كردن، تبليغ درست كردن، تأليف كتاب و حكمت دادن، تزكيه نفوس كردن، بازي نكردن، كاسب كارانه برخورد نكردن و به دنبال نخود سياه نرفتن، اين كار انبياء بود. اين كار از علماء به خوبي بر مي آيد كه به بركت همين كار علماء، ايران را حفظ كردند. بنابراين اگر خداي ناكرده حوزه و دانشگاه كارهاي عميق علمي تحويل مردم ندهد، عاقلانه و عادلانه كار نكند؛ بلكه به فكر اعتدال باشد نه عدل، همان وضع هند پيش مي آيد...اين خطر هست كه اگر خداي ناكرده ما مطالب حق عرضه نكنيم، اينها به دنبال مطالب باطل بروند و خرافات هم پر كند.
شما وقتي ملل و ن حل را نگاه مي كنيد؛ چه نوشته ابن هزم، چه نوشته شهرستاني؛ مي بينيد كه دو جلد است. جلد اوّل «ملل» است كه انبياء آوردند و جلد دوم «نحل» است كه ديگران آوردند. اين نشان مي دهد كه در مقابل هر ملّتي، يك ن حله مجعولي هم هست. منقول است، يعني مجعول است. اين مربوط به تاريخ نيست. اليوم هم همين طور است. به ما درباره مدعيان رويت گفتند: تكذيب نكنيد، اثر تصديق هم باز نكنيد. راه هم بر هر كسي باز نكنيد. به مردم بگوئيد: اگر وقتي كسي در م ني و عرفات و مشعر و جاهاي ديگر گم شد، يك بزرگواري دفعتاً او را به چادرش رساند؛ قطع نكنيم كه حضرت است! حضرت شاگردان زيادي دارد. اولياي زيادي زير نظر حضرت اند. شايد به يكي از شاگردانش دستور داده است. بنابراين باورها، آسيب مي بيند. مردم را به راه صحيح روشن كنيم، عاقل و عادل كنيم. تقاضاي آنها هم معقول خواهد بود، عرضه ما هم مقبول خواهد بود. وگرنه همان خطري كه در هند و امثال ذلك بود، اينجا پيش مي آيد.
در جريان وجود مبارك حضرت حجّت (ع) چون حضرت زنده است و ارتباط با او هم ممكن است، هم بزرگان؛ بحرالعلوم ها و ابن طاووس ها و ... داشتند. ممكن است عدّه اي هم خداي ناكرده به اين سمت باطل حركت كنند. ما حرف كه مي زنيم، چه تكذيب، چه تصديق؛ اين دو مرز بايد بسته باشد. هم از اين طرف بدون برهان تكذيب نكنيم، و هم بدون برهان تصديق نكنيم. اين يك مايه علمي مي خواهد؛ هر دو را قرآن با سيم خاردار بست. فرمود: لا تقف ما ليس لك ب ه ع لم ا نّ السّمع و البصر و الفؤاد كلّ اولئ ك كان عنه مسئولاً (4)، بل كذّبوا ب ما لم يحيطوا ب ع لم ه و لما يأت ه م (5). يعني كسي بخواهد از اين عبور كند، تكذيب و يا تصديق كند، بايد محقّقانه باشد. لا تقف ما ليس لك ب ه ع لم؛ مي خواهي باور كني، بايد محقّقانه باشد و بخواهي نفي كني، بايد محقّقانه باشد. هر دو را با سيم خاردار بست! آن وقت انسان هم تحقيقاتش پيشرفت مي كند، هم بازده اش را.
¤ سخنان آيت الله جوادي آملي (مدظلّه العالي)
قم - فروردين 1385
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) واقعه . 25 (2) الكافي . ج8 . ص 58
(3) الكافي . ج1 . ص32 . (4) اسراء . 36
(5) يونس . 39
¤ خوان حكمت تا نيمه شعبان هر روز ميهمان مخاطبان گرامي روزنامه است |