پاسخ :
اهل سنّت، بالاتفاق، به مهدويّت معتقد هستند و به دليل وجود روايت هاى متواتر، ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) در آخرالزمان را جزء اعتقادات قطعى خود مى دانند، برخلاف شيعه ى اماميه كه معتقدند، امام مهدى(علیه السلام)، فرزند امام حسن عسكرى(عليه السلام) است و هم اكنون نيز زنده و غائب است. در اين زمينه، اهل سنت به چند گروه تقسيم مى شوند:
عدّه اى از اهل سنّت، مدعى هستند كه مهدى، همان عيسى بن مريم است و در اين مورد، به خبرى واحد كه از انس بن مالك نقل شده است، استناد مى كنند.[1]
تعداد اندكى نيز مدعى هستند كه مهدى، از اولاد عباس ابن عبدالمطلب است. آنان به خبر واحدى استناد مى كنند كه در كنزالعمال ذكر شده است.[2]
عده اى نيز معتقدند، مهدى از اولاد امام حسن مجتبى(عليه السلام) است، نه امام حسين(عليه السلام).[3]
گروهى مى گويند، پدر امام مهدى، هم نام پدر پيامبر اسلام است و چون نام پدر حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) عبدالله بود، پس مهدى بن حسن عسكرى(عليه السلام)نمى تواند مهدى موعود باشد. مستند اين احتمال هم خبرى است كه در كنزالعمال ذكر شده است.[4]
جمعى از آنان، همانند اماميه، معتقدند كه امام مهدى(علیه السلام) از اولاد پيامبر(صلى الله عليه وآله) و فاطمه(س) است و حضرت عيسى نيز به هنگام ظهور امام مهدى(علیه السلام) به يارى او خواهد شتافت و در نماز به آن حضرت اقتدا خواهد كرد، چنان كه در روايت هاى متعدد از ام سلمه نقل شده است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله)فرمود: «المهدى من عترتى من ولد فاطمه؛[5] مهدى، از عترت من و از فرزندان فاطمه است».
جابر بن عبدالله از پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل مى كند كه حضرت عيسى(عليه السلام) به هنگام ظهور مهدى(علیه السلام) نزول خواهد كرد.[6] عبدالله بن عمر مى گويد: «المهدى الذى ينزل عليه عيسى بن مريم و يصلى خلفه عيسى(عليه السلام)؛[7] مهدى، كسى است كه عيسى بن مريم بر او نزول مى كند و پشت سر او نماز مى خواند».
اين گروه، حديث «مهدى، از اولاد عباس ابن عبدالمطلب است» را قبول ندارد. ذهبى مى گويد:
تفرد به محمّد بن الوليد مولى بنى هاشم و كان يضع الحديث؛[8]اين حديث را تنها محمّد بن وليد، آزاد كرده ى بنى هاشم گفته است، و او جاعل حديث بود.
البته اين گروه نيز تولّد حضرت مهدى(علیه السلام) و غيبت او را قبول ندارند. ابن حجر ادعا مى كند: «همه ى مسلمانان غير از اماميه، معتقدند كه مهدى غير از حجت (علیه السلام) است؛ چون، غيبت يك شخص، آن هم با اين مدّت طولانى، از خوارق عادات است...».[9]
در پاسخ گروه اخير بايد گفت:
اوّلا، روايات نبوى متعدّدى وجود دارد كه امامان دوازده گانه را با نام هاى آنان به طور روشن معرفى كرده اند، پس سخن او، باطل است.
از ابن عباس روايت شده كه شخصى يهودى به نام نعثل، نزد رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آمد و سؤال هاى بسيارى را مطرح كرد. او، از اوصيا نيز پرسيد. حضرت در پاسخ فرمود: «نخستين وصىّ من على(عليه السلام) و پس از او، حسن(عليه السلام) و حسين(عليه السلام) و امامان نه گانه از فرزندان اويند». نعثل پرسيد: «نام آنان چيست؟». حضرت، نام تك تك امامان را تا امام دوازدهم(علیه السلام) شمردند.[10]
هم چنين رسول خدا، در پاسخ جابربن عبدالله انصارى كه در مورد ائمه ى بعد از على(عليه السلام) سوال كرده بود، فرمود: «بعد از على(عليه السلام)، حسن(عليه السلام) و حسين(عليه السلام)سروران اهل بهشت، امام هستند، سپس سيد العابدين در زمان خودش، على بن حسين(عليه السلام)، سپس محمّد بن على باقر(عليه السلام). تو، او را خواهى ديد. وقتى او را ديدى، سلام مرا برسان. سپس جعفر بن محمّد صادق(عليه السلام)، سپس موسى بن جعفر كاظم(عليه السلام)، سپس على بن موسى رضا(عليه السلام)، سپس محمّد بن على جواد(عليه السلام)، سپس على بن محمّد نقى(عليه السلام)، سپس حسن بن علىّ زكىّ(عليه السلام)، و پس از او، قائم بالحق مهدى امت من، م ح م د بن حسن صاحب زمان(عليه السلام)امام است. او، زمين را پر از قسط و عدل مى كند، همان گونه كه پر از ظلم و جور شده است».[11]
ثانياً، شواهد تاريخى و گزارش هاى بسيارى وجود دارد كه ولادت آن حضرت و ايام كودكى او را نقل كرده اند. براى نمونه، چند مورد از اقوال اهل سنّت نقل مى شود:
1. حافظ سليمان حنفى مى گويد:
خبر معلوم نزد محقّقان و موثقان، اين است كه ولادت قائم (علیه السلام) در شب پانزدهم شعبان (255. ق) در شهر سامرا واقع شده است.[12]
2. خواجه محمّد پارسا، در كتاب فصل الخطاب گفته است:
يكى از اهل بيت ابو محمد بن عسكرى است كه فرزندى جز ابوالقاسم كه قائم و حجت و مهدى و صاحب الزمان ناميده مى شود، باقى نگذاشت. او، در نيمه ى شعبان سال 255 هجرى متولّد شد. مادرش، نرجس نام دارد. او هنگام شهادت پدرش، پنج سال داشت.[13]
3. ابن خلكان در وفيات الأعيان مى نويسد:
ابوالقاسم محمّد فرزند حسن عسكرى فرزند على هادى فرزند محمّد جواد.... دوازدهمين امام از ائمه ى دوازده گانه ى شيعه است كه به «حجت» معروف است ... ولادت او، روز جمعه، نيمه ى شعبان سال 255 هـ.ق است.[14]
4. ذهبى نيز در سه كتاب از كتاب هايش، به ولادت امام مهدى(علیه السلام) اشاره كرده و در كتاب العبر و در حوادث سال 256 هـ. ق مى نويسد:
در اين سال، محمّدبن حسن بن على الهادى فرزند محمّدجواد فرزند على الرضا فرزند موسى الكاظم فرزند جعفر الصادق علوى حسينى، به دنيا آمد. كنيه اش، ابوالقاسم است و رافضيان، او را الخلف الحجة، مهدى، منتظر و صاحب الزمان مى نامند. و او، آخرين امام از ائمه ى دوازده گانه است.[15]
5. خير الدين زركلى (متوفى 1396 هـ. ق) از علماى معاصر اهل سنّت نيز در كتاب أعلام مى نويسد:
او، در سامرا به دنيا آمد و هنگام وفات پدرش، پنج سال داشت و گفته شده كه در شب نيمه شعبان سال 255 به دنيا آمده و در سال 265 هـ. ق غايب شده است.[16]
آية الله العظمى صافى (دام عزه) در كتاب مهدويت، بيش از هفتاد و هفت نفر از علماى اهل سنّت را نام مى برد كه هر يك، به نحوى، ولادت آن حضرت را بيان كرده اند.[17]
بنابراين، اگر برخى از اهل سنّت مى گويند: «حضرت مهدى(علیه السلام) به دنيا نيامده است.»، ادعايى بى اساس است كه حتّى با گفته ها و نوشته هاى بزرگان خودشان نيز سازگار نيست.
شايد برخى از اهل سنّت همانند ابن حجر هيثمى، طولانى بودن عمر را دليل بر عدم ولادت امام مهدى(علیه السلام) بدانند، ولى بايد گفت، خدايى كه قادر است عيسى بن مريم را زنده نگه دارد تا به مهدى(علیه السلام) اقتدا كند و يونس را در شكم ماهى محافظت كند و يا به نوح پيامبر، نهصد و پنجاه سال عمر بدهد، آيا قدرت ندارد به مهدى(علیه السلام) عمر طولانى عنايت كند؟[18] خود اهل سنت نيز به زنده بودن عيسى، خضر، صالح، و... معتقدند.
نتيجه اين كه ولادت حضرت مهدى، امرى است مسلّم و قطعى و خود اهل سنّت هم به آن واقفند و عوامل و انگيزه هاى ديگرى وجود دارد كه نمى گذارد حق را بازگو كنند و حقانيت شيعه و وجود امام زمان (علیه السلام) را ثابت كنند.
-----------------------------------
پی نوشتها:
[1]. سنن ابن ماجه، كتاب الفتن، ح 4029.
[2]. كنزالعمال، ج 14، ص 264، ح 38663.
[3]. ابن قيم جوزى، اطنار المنيف، ص 151 (به نقل از ميلانى، الامام مهدى، ص 21).
[4]. كنزالعمال، ج 14، ص 268، ح 38678.
[5]. عثمان بن سعيد المقرى، السنن الواردة في الفتن و غوائلها و الساعة و أشراطها، ج 5، ص 1057.
[6]. همان، ج 6، ص 1237.
[7]. نعيم بن حماد المروزى، الفتن، ج 1، ص 373.
[8]. ابن حجر هيثمى، الصواعق المحرقه، ج 2، ص 478.
[9]. همان، ج 2، ص 482.
[10]. ثقة الاسلام كلينى، اصول كافى، ترجمه ى سيد جواد مصطفوى، ج 1.
[11]. احمد بن على طبرسى، الاحتجاج، تحقيق ابراهيم بهادرى، ج 1، ص 168.
[12]. شيخ سليمان قندوزى حنفى، ينابيع المودة، ص 179.
[13]. همان.
[14]. ابن خلكان، وفيات الاعيان، ج 4، ص 562.
[15]. قايماز ذهبى، العبر فى خبر من غبر، ج 3، ص 31.
[16]. خيرالدين زركلى، الاعلام، ج 6، ص 80.
[17]. لطف الله صافى گلپايگانى، امامت و مهدويت، ج 2، ص 56 ـ 241.
[18]. ر.ك: بحارالأنوار، ج 51، ص 99 ـ 102.
منبع: امام مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، رسول رضوى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه (1384). |