نشستي مهدوي پژوهانه با آيت الله شيخ علي كوراني عاملي(قسمت اول)
اشاره
سرانجام به حُسن ختام برنامه خود رسيديم. از ابتدا در نظر داشتيم تا به حكم "خِتَامُهُ مِسْكٌ وَفِي ذَلِكَ فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ"1 حُسن ختام پروژه گفتگوهاي منجيپژوهانهاي را كه از سال 1386 دنبال ميكرديم، به ديدگاه مكتب اهل بيت(عليهم السلام) اختصاص دهيم، تا از آنجا كه "مِزَاجُهُ مِنْ تَسْنِيمٍ"2 است، چون چشمه جوشاني باشد كه "يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ"3.
با هر كه براي رسيدن به نام مصاحبه شونده اين فصل به رايزني مينشستيم، با اجماع نانوشتهاي بر نام مهدوي پژوه به نام معاصر "آيت الله شيخ علي كوراني عاملي" همداستان ميشديم. اولين ديدارمان با استاد كوراني در "مركز المصطفي للدراسات الدينيه" واقع در خيابان شهداء قم انجام شد؛ تا علاوه بر تبيين اهداف، به ارائه گزارشي از روند انجام و نتايج پروژه، كه شامل مصاحبههايي با نمايندگان اديان و فرق اسلامي در موضوع موعود گرايي بود، پرداخته شود؛ گفتگوهايي كه چنين به سامان رسيده بودند: 1. ماشيح منجي موعود يهود (گفتگو با دكتر يونس حمامي لالهزار، دبير سابق انجمن كليميان كشور، منتشره در شماره 50 معارف)؛ 2. بازگشت مسيح (گفتگو با اسقف رمزي گرمو، اسقف كليساهاي ايران، منتشره در شماره 51 معارف)؛ 3. موعود از نسل فاطمه است (گفتگو با ماموستا شهيد دكتر شيخ الاسلام كردستاني، مفتي شافعيان كشور، منتشره در شماره 52 معارف)؛ 4. مهدويت از منظر وهابيت (گفتگو با دکتر عصام العماد از کشور يمن، منتشره در شمارههاي 58 و 59 معارف)؛ 5. سوشيانس؛ موعود گرايي در آئين زرتشت(در ديدار با موبد پدرام سروش پور، منتشره در شمارههاي61 و 62 معارف).
چون متن كامل گفتگوها را در اختيار استاد كوراني قرار داديم، ايشان ضمن تشويق دستاندركاران، فرصتي طلبيد تا پس از مطالعه آنها، در جاي مناسبتري، به ديدارشان برويم؛ كه به اين ترتيب پس از چند روز، به اتفاق حجت الاسلام و المسلمين ترابي، معاون محترم اساتيد و گروههاي معارف اسلامي نهاد نمايندگي رهبري در دانشگاهها، در منزل ايشان به حضور رسيديم.
و اما، آيت الله شيخ علي کوراني عاملي به سال 1944 ميلادي، در منطقه عالمخيز "جبل عامل"، واقع در جنوب لبنان به دنيا آمد. دروس رسمي را ابتدا در زادگاه خود و سپس در بيروت آموخت. از آنجا كه پدرش از نزديکان علامه سيد عبدالحسين شرفالدين(ره) بود، در ايام نوجواني به توصيه و اشراف صاحب "المراجعات" به آموختن دروس حوزوي پرداخت. سپس در سال ۱۹۵۸ ميلادي، براي ادامة تحصيل، در شهر نجف رحل اقامت افكند و دروس مقدماتي و سطوح را نزد مدرّسان به نام آن حوزه محمد تقي فقيه، سيد علاء بحرالعلوم، شيخ باقر ايرواني و سيد محمدباقر حکيم فرا گرفت؛ و در همين سالها به فراگيري دروس عالي کلام و فلسفه همت گماشت. وي در نتيجه، به دروس خارج فقه و اصول آيت الله العظمي سيد ابوالقاسم خويي و نيز شهيد آيت الله سيد محمد باقر صدر، بار يافت؛ تا جايي كه در عداد مصاحبان و شاگردان نزديک آن متفكر شهيد، قرار گرفت. در اين زمان بود كه شيخ علي كوراني، در مقابله با موج گسترده نحلههاي جديد فكري ـ سياسي، به ويژه کمونيسم، در كنار مرجعيت و متفكران متعهد عراق، مشارکت داشت.
استاد كوراني از سال 1967 ميلادي، به نمايندگي از زعيم حوزه عراق، آيت الله العظمي سيد محسن حکيم و سپس از سوي آيت الله العظمي سيد ابوالقاسم خويي به کويت عزيمت كرد؛ از اين رو، نسلي از جوانان مذهبي و انقلابي كويت تربيتيافته او هستند. وي سپس در سال 1974 ميلادي به لبنان بازگشت و به تحقيق و تبليغ امر دين پرداخت و موفق به تأسيس بنيادهاي فرهنگي ـ اجتماعي شد. از همين سال به بعد، عمدهترين دغدغه فكري ـ ديني استاد، پاسخگويي به نيازها و پرسشهاي مطرح در حوزههاي اعتقادي، به ويژه مهدويت بود. وي با عرضه تحقيقات و تأليفات عميق و اثرگذار خود در اين عرصه، منشأ حركت و جنبشي نو در اين زمينه گرديد.
آيت الله كوراني، معتقد است كه ارتباط با ايران براي همه شيعيان، امري فطري است؛ زيرا دل و قلب شيعيان جهان با شنيدن نام حضرت اميرالمؤمنين(ع) در اذاني كه از صداي ايران پخش ميشود، به تپش ميافتد. از اين رو، وي با پيروزي انقلاب اسلامي ايران، به حوزه علميه قم عزيمت نمود. در اواخر دهه شصت شمسي، به امر و نظارت مرجع راحل آيت الله العظمي سيد محمدرضا گلپايگاني، "مرکز معجم فقهي" را در شهر قم، بنياد نهاد كه نخستين نرم افزارهاي جامع رايانهاي جهان اسلام با عناوين "معجم فقهي" و "معجم عقايدي" از محصولات اين مركز ميباشند. همچنين در سالهاي اخير، با اشراف مرجع اعلاي شيعيان عراق، آيت الله سيد علي سيستاني، مركز "المصطفي للدراسات الدينيه" را براي مطالعات اسلامي بنيان گذاشت. اين مرکز تاکنون مجموعه "عقايد اسلامي مقارن"(در پنج جلد) و پارهاي کتابهاي ديگر را، به همراه نرم افزارهايي از جمله لوح فشرده "فرهنگ عقايد"، منتشر کردهاست.
استاد كوراني معتقد است، مسأله بشارت پيامبر اكرم(ص) به ظهور حضرت مهدي موعود(عج) ميتواند محور وحدت همه مسلمانان باشد. وي پس از انقلاب اسلامي، با اعتقاد به اين كه انقلاب ايران، زمينهساز قيام قائم آل محمد(عج) است، به ضرورت كار علمي در جهت تقويت بنيانهاي فكري ـ اعتقادي آن، رسيد، پس در اين راستا، با همتي مضاعف شروع به عرضه نتيجه تحقيقات خود در عرصه مهدويت پژوهي شد؛ چنانكه به مدت پنج سال "معجم احاديث الامامالمهدي(عج)" را در 5 جلد، به صورت مستند جمعآوري و تدوين نمود و سپس كتاب "الممهدونللمهدي(ع)" را تأليف كرد و پس از آن، به شكل وسيعتري، كتاب مشهور "عصرالظهور" را نگاشت كه به زبانهاي ديگر، از جمله فارسي ترجمه و بارها چاپ و منتشر شده است. برخي ديگر از تاليفات استاد کوراني كه قريب به 70 عنوان كتاب ميباشند، عبارتند از: "المعجم الموضوعي لاحاديث الامام المهدي(عج)"، "ملائکه الغيب قادمون"(ترجمه به: فرشتهاي از غرب)، "عصر الشيعه"، " العقائد الاسلامية"(5 جلد)، "معرفه الله"، "قرآن علي(ع)"، "بشارة النبي(ص) بالأئمة الإثني عشر(ع)،"الانتصار"(9 جلد)، "جواهر التاريخ"(5جلد)، "الوحـدة الإسلاميـه من وجهـة نظـر أهل البيت (ع)"، "السيرة النبوية عند أهل البيت(ع)"(3 جلد)، "ألف سؤال واشكال على المخالفين لأهل البيت الطاهرين"(3 جلد)،"حقوق الإنسان عند أهل البيت(ع)"، "الحق المبين في معرفة المعصومين(ع)"، "نظرات الى المرجعية"، "الرد على الفتاوى المتطرفة"، "ثمار الأفكار"، "ما رُوِيَ في سهو النبي (صلى الله عليه وآله ونومه)"، "أكتبوا على كفني"، "مشكلة تعويم الإجتهاد في الفقه والعقائد"، "كيف ردَّ الشيعة غزو المغول"، "تدوين القرآن"، "تفسير آيات الغدير الثلاث"، "الوهابية و التوحيد"، "الحق المبين في معرفة المعصومين" "الامام الكاظم(ع) سيد بغداد"، "آيا قريش اسلام آورد"، "پاسخ به پرسشهاي سپاه صحابه(طالبان)"، "مصادره قبر پيامبر(ص)"، "طريقه حزب الله"، "نظريه عدالة الصحابه"(تحقيق)، "سلسلة القبائل العربيه في العراق"(5)، ... .
آيت الله كوراني هم اکنون، در حوزة علمية قم، علاوه بر تأليف و تدريس با مجلات علمي و پژوهشي جهان اسلام، و بخش عربي صدا و سيماي جمهوري اسلامي و پارهاي از شبکههاي ماهوارهاي جهاني، همکاري مستمر دارد. ايشان يكي از سرداران فكري خط مقدم دفاع از مكتب اهل بيت(عليهم السلام) در مقابل هجمههاي كور و پي در پي وهابيت است؛ كه با گفتگوهاي مستدل و صريح خود در مناظرات حضوري و ماهوارهاي و فضاي مجازي، به جهاد عقيدتي خود ادامه ميدهد.
اين عالم مبارز از حاميان واقعي مقاومت اسلامي لبنان بر ضد صهيونيسم غاصب بوده و هست؛ چنانكه فرزند روحاني ايشان در اين راه به فيض شهادت نائل آمد.
پايگاه جامع مجازي "موقع سماحة الشيخ علي الكوراني العاملي" به آدرس: www.alameli.netدربر دارنده آثار و آخرين نظرات ايشان است، كه قابل استفاده اساتيد محترم ميباشد.
آن چه كه پيش روي شماست، اولين بخش از گفتگوي ماهنامه معارف با آيت الله كوراني است، كه تقديم ميشود.
معارف
( از شما بسيار سپاسگزاريم كه مرحمت كرديد و وقت گرانبهاي خود را در اختيار نشريه معارف و مخاطبان فرهيخته آن قرار داديد. با توجه به اينكه ما در اين پروژه تحقيقاتي كه در قالب سلسله گفتگوها و مصاحبههايي، ديدگاههاي اديان آسماني و نيز ديگر مذاهب اسلامي را درباره مهدويت منتشر كرديم، ضروري ديديم كه حسن ختام اين مجموعه را به طرح ديدگاه شيعه درباره حضرت مهدي موعود(عج) اختصاص دهيم. با اين جمعبندي، ما به حضور حضرتعالي رهنمون شديم.
لطفاً در ابتدا و به عنوان مقدمه اگر مطلبي داريد بفرماييد.
( ابتدا بنده نيز از لطف و تشريف فرمايي شما بسيار متشكرم. من اعتقاد دارم كه الحمدلله كار شما در معاونت اساتيد معارف اسلامي نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاهها، كاري بزرگ، مهم، مقدس و خدمت به اساتيد محترم معارف و مبلغين اسلام و معارف اهل بيت(صلوات الله و سلامه عليهم) در دانشگاهها است. پس اين توفيق بزرگي براي شما و نيز براي من است كه به اين عزيزان خدمت كنيم.
و اما درباره مهدويت و موعودگرايي، بايد گفت كه ريشة اعتقاد به مهدويت در تمام اديان وجود دارد؛ البته با تغييرات و اختلافاتي كه در هر يك از آنها به وجود آمده است. اصلاً ميتوانيم بگوييم كه عقل بشري چون ميبيند تمام كارهاي خداوند در طبيعت و جهان و وجود عيني، به سمت تكامل در حركت است، اعتقاد مييابد كه امكان ندارد خداوند جامعه بشري را به حال خود رها كند؛ بلكه حتما سيستمي براي تكامل اين جامعه وجود خواهد داشت. در واقع مهدويت يعني همان تكامل جامعه بشري. حتي كمونيستها و ماترياليستها كه به خداوند بياعتقادند و رسماً خداوند تبارك و تعالي را انكار ميكنند، نيز قائلند كه بشريت براي تكامل بايد به "زندگي اشتراكي" برسد؛ يعني جامعهاي كه در آن مالكيت فردي مرتفع شود و همه چيز مشاع باشد و از هر انساني به اندازه طاقتش كار بكشند و او هم تنها به اندازه نيازش بگيرد؛ بدون اينكه پولي طلب كند! آن شيوه زندگي را "مجتمع لانقد" يعني جامعه بدون پول نيز گفتهاند. اين هم يك نوع اعتقاد و بينش نسبت به تكامل است.
تمام اديان الهي و كتب آسماني اعم از تورات، انجيل و... گفتهاند كه جامعه بشري به سمت تكامل حركت ميكند. حال اين تكامل به دست كيست؟ مسيحيها پاسخ ميدهند اين حضرت عيسي(ع) است كه برميگردد و جامعه عدل جهاني را محقق ميكند. يهوديها هم چيزي شبيه به آن معتقدند، اما آن را تحريف كرده و "ماشيح" يا موعود خود را تنها براي خود ـ نه كل جهان ـ ميدانند!
و اما اكثر مفسران و بزرگان مذاهب اسلامي در تفسير آيه شريفه "هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ"4، اعتقاد دارند كه مراد، قيام حضرت مهدي (عج) است؛ و از پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) نقل ميكنند كه آن حضرت بر اين عقيده بودند كه نور اسلام توسط مهدي(عج) در تمام جهان گسترده خواهد شد. پس اين وعده الهي پيامبر(صلي الله عليه و آله) و "البشاره النبوية بالمهدي"5 است كه نزد همه مسلمانان، حتي خوارج و سلفيها، ثابت ميباشد. همه مسلمين به مرحلة امامت امام مهدي(عج) براي تكامل جامعه بشري اعتقاد دارند.
( پس از اين مقدمه، سئوال اين است كه آيا اصولاً پيگيري مبحث موعودگرايي در ديگر اديان الهي و نيز مذاهب اسلامي، ضرورت و يا اهميتي دارد؟ به نظر شما نحوة تعامل، برخورد، تأثيرگذاري و تأثيرپذيري بزرگان و پيروان اديان و مذاهب در اينباره، بايکديگر چگونه بايد باشد؟ در مجموع ارزيابي شما از كار ما چيست؟
( در مجموع كار شما بسيار مفيد است. اين كار فوايد زيادي دربر دارد. براي اساتيد و نسل ما ضرورت دارد كه بدانند موعودگرايي و مهدويت جزو اعتقادات همه فرق اسلام است. روايات مربوط به مسئله مهدويت، متواتر است و اشاره آيات قرآن به امام مهدي(عجل الله تعالي عليه) زياد ميباشد. پس پروژه تحقيقي شما در قالب اين گفتگوها، در واقع توضيح اين اعتقاد است؛ و به اين معني بسيار ضرورت خواهد داشت.
نكته بعدي اين است كه محتواي كار شما در گفتگو با نمايندگان اديان مختلف و فرق اسلامي در موضوع مهدويت را بررسي كردم. همانگونه كه اشاره نمودم، موضع مشترك و متفق عليه همه اديان و فرقهها در بحث موعودگرايي، همين سير جامعه بشري به سوي تكامل است. اما ارزيابي كلي من از محتواي مصاحبهها اين است كه: نماينده زرتشتيها [موبد پدرام سروش پور، منتشره در شمارههاي61 و 62 ماهنامه معارف، با عنوان "سوشيانس؛ موعودگرايي در آئين زرتشت"] در مصاحبه با شما، خواسته يا ناخواسته، به برخي باورهاي زرتشتيان اشاره نكرد! متون مختلف دين زرتشت، تصريح به ظهور هر هزار ساله يك مجدّد دارد؛ ولي متأسفانه به آن اشاره نكرد! وقتي طبق اعتقاد آنها خالق جهان چنين برنامهاي دارد كه هر هزار سال يك نفر را براي تجديد حيات ديني و حيات بشري، بفرستد، اين يعني همان حركت به سمت و سوي تكامل.
همچنين ارزيابي من از سخنان نماينده مسيحيها [اسقف رمزي گرمو، منتشره در شماره 51 ماهنامه معارف، با عنوان "بازگشت مسيح"] در مصاحبه با شما اين است كه اطلاعات لازم را ـ در حدّ مناسب ـ در اختيار مخاطب نگذاشت! اما نماينده يهوديها [دكتر يونس حمامي لاله زار، دبير سابق انجمن كليميان كشور، منتشره در شماره 50 ماهنامه معارف، با عنوان "ماشيح منجي موعود يهود"]، اگر چه اطلاعاتش در آن گفتگو خوب بود، اما با موضوع برخورد سياسي كرد و از بعضي حرفها خودداري نمود!
به علاوه، مطالب گفتگوها بايد مستند باشد. يعني اگرچه نماينده يهوديها، بعضي از متون را به عنوان مدرك ذكر كرد، اما متأسفانه آقاي مسيحي، چندان استنادي به مدارك خود نكرد و حرفهايش چنانكه بايست، مستند نبود! هرچند كه بايد دانست، نصوص مربوط به امام مهدي(ع) در متون و منابع ايشان كم است؛ اما به طور كلي ميتوانيم بگوييم كه اين اديان به سير تكاملي جهان بشري اعتقاد دارند.
( بله، تازه نصّ برخي از مدارك و منابعشان نيز با هم تناقضاتي دارد كه به نظر ميآيد متولّيان امور ديني و علماي زرتشتي را در تفسير آنها به زحمت مياندازد؛ مثلا تعبير موعود در منابع زرتشت، به ويژه "اوستا" و "گاتها" با هم متفاوت است! يعني يكي از "سوشيانس" و ديگري از "سوشيانسها" ـ به صيغه جمع ـ نام ميبرد؛ كه به نظر ميآيد تعبير"سوشيانس" بيانگر اعتقاد به منجي شخصي، و تعبير "سوشيانسها" بيانگر اعتقاد به منجي نوعي است. به عبارت ديگر، بنابر بعضي از متون آنها بايد منتظر فرد مشخصي به عنوان منجي موعود بود تا روزي ظهور كند؛ ولي بر اساس برخي ديگر از منابع ايشان، بايد انتظار منجياي را كشيد كه او را نميشناسند و اين حق را براي هر كس يا كساني كه واجد آن شرايط باشند، ميدانند! هرچند كه موبد زرتشتي در گفتگو با ما در برابر اين پرسش كه آيا موعود شما نوعي است، يا شخصي؟ پاسخ داد كه منبع اصلي ما گاتها ـ سرودههاي اشوزرتشت ـ است، نه اوستا! كه اين خود باب جديدي از پرسشها را باز ميكند.
به هر حال، به نظر ميآيد كه در جهان اسلام نيز تفسير برخي از فرق صوفيه ـ مانند ذهبيه ـ از مهدويت، همانند اعتقاد زرتشتيان است؛ يعني آنها نيز به "مهدي نوعي" معتقدند، نه "مهدي شخصي"! در اين باره چه ميفرماييد؟
( درست است. اينها اجتهادات آن فرقهها و گروههاست. در واقع نميتوان گفت كه مسلمان، مهدي نوعي را قبول دارد؛ چون اتفاق و اجماع عامّه مسلمين، شخص مهدي است. اعتقاد گروه كوچكي مثل بعضي از طوايف صوفيه به نوع مهدويت، از نوادر است. نه تنها صوفيه و زرتشتيها، حتي يهوديها هم در تفكرات جديدشان قائل به مهدي نوعي ميباشند! اين سياست جديدي است!
البته در جامعه ما نيز شبيه به اينگونه تفاسير، ميشود كه مثلاً "دجال" را همان "تمدن غرب" ميدانند! اين اعتقادات شخصي است؛ و تودة علما و اكثر مذاهب اسلامي به "شخص" مهدي، و همينطور "شخص" دجال، اعتقاد دارند.
( به نظر شما، محل بحث پيروان اديان آسماني در مسئله منجي و نيز محل نزاع فريقين اسلامي در مسئله مهدويت کجاست؟ آيا اين اختلافات به اصل مسئله، خدشهاي وارد نميسازد؟
( اولاً، گرچه در بحث منجي، در بين پيروان اديان الهي اختلافاتي وجود دارد، اما ـ چنانكه اشاره شد ـ مهم آن است كه در اصل مطلب اختلافي نيست؛ يعني يهوديان، مسيحيان، مسلمانان و... همه به سير جامعه به سمت تكامل اعتقاد دارند. اينها مشتركات مهمي است. الآن نيز ما در نشستهاي خود با غربيها، به آنها يادآور ميشويم كه اختلافات ما و شما كه هر زمان به نامي مطرح ميشوند ـ از جمله "جنگ تمدنها" ـ قابل حل است. ما معتقديم كه در جامعه عدالتمحور موعود، حضرت مسيح(ع) ميآيد و با حضرت امام مهدي(عج) هماهنگ ميشود. پس در واقع، موعودگرايي و مسئله منجي، خود عامل وحدت است.
همچنين در بين مذاهب اسلامي نيز، پيامبر اكرم(ص) وعده ظهور امام حجت بن الحسن العسكري(عج) را دادند. همة مذاهب معتقدند كه امت پيامبر(ص) به سمت و سوي رهبري خود در حركت است. پس اعتقاد به مهدويت نيز عامل تقريب و وحدت است.
هرچند هماينك متأسفانه عناصر اختلاف و افتراق زياد شدهاند، اما ما بايد بر عناصر اشتراك و وحدت خود ـ كه كاملاً مشخص و روشن ميباشند ـ تأكيد و تكيه كنيم. بايد به امت اسلامي اميد دهيم كه به يقين امام مهدي(عج) خواهد آمد؛ چراكه او محفوظ و مؤيد به وعده الهي است.
اخيراً وهابيها در بحث مهدويت موج تبليغاتي منفي ديگري به راه انداختهاند، تا از اين طريق به ايران و تشيع، ضربه بزنند. آنان اعلام كردهاند كه اين مهدي موعودي كه شيعيان دنبال ميكنند، "مهدي شيعه" است كه از ايران ميباشد! اگر چه اين موج از وهابيها شروع شد، و عدد آنان نيز چندان نيست، اما متأسفانه به دليل گستردگي تبليغات، و حمايتهايي كه از آنها ميشود، تأثير آن در جهان اسلام زياد شده است. با كمال تأسف، ديگر فرقههاي اسلامي نيز اعم از حنبلي، شافعي، حنفي، مالكي و به ويژه صوفيه، از طرح اين موضوع، بسيار استقبال كرده و ميكنند! پس اعتقاد به امام مهدي(سلام الله عليه) خود عامل وحدت اسلامي است؛ البته اگر وهابيها بگذارند و شيطنت نكنند.
همچنين وهابيها، مدتهاست كه سعي دارند براي خود مهدي موعودي بسازند! فردي به نام "محمد بن عبدالله" از اهالي "بُرِيده" را، از زمان عبدالعزيز بن باز ـ مفتي سابق وهابيهاي عربستان ـ براي اين مسئله آماده كردهاند كه بن باز هم او را ديده و تأييد كرده بود! ظاهراً او الآن هم زنده است و در مخفيگاه خود براي روز موعود نگهداري ميشود!
از آنجا كه در منابع معتبر فريقين، احاديثي از پيامبر اكرم(ص) ثبت است كه "المهدي يبدأ امره من المشرق"6 و نيز "يخرج ناس من المشرق يوطؤون للمهدي سلطانه"7 يعني اولين زمينه سازان ظهور حضرت مهدي(عج) از مشرق هستند، ما نيز آن را با قرائن و شواهد متعدد به انقلاب اسلامي ايران به رهبري حضرت امام خميني(ره) تعبير ميكنيم؛ اما وهابيت در مقابل آن ميگويند كه "هو من المشرق"؛ يعني خود مهدي موعود از مشرق است! البته چون "بريده" شهري در نزديكي رياض است كه در مشرق نيست! وهابيها براي رفع اين مشكل، همان مدعي مهدويت را كه مورد تأييد ابن باز هم واقع شده بود، به نقاطي از شرق يعني افغانستان و چچن بردند و سپس بازگرداندند و گفتند كه مهدي از مشرق آمد!! يعني ميخواهند به هر ترتيبي كه شده، حديث پيامبر(ص) را به اين شخص تطبيق بدهند كه "المهدي يأتي من المشرق"!
( الآن هم كسي دور و بَرِ او هست؟
( گويا الآن او را مخفي كردهاند و به همه رسانههاي خود دستور دادهاند كه فعلاً چيزي درباره او نگويند. ولي پس از اين قضيه، يك نفر ديگر هم از وهابيها به نام "اللحيدان" ادعاي مهدويت كرده است. او نيز حركت بسيار بزرگي شروع نمود و چند نفر نيز به او ايمان آوردند. سايت تبليغاتي نيز در فضاي مجازي دارد. اگر شما "المهدي اللحيدان" را در اينترنت جستجو كنيد، پايگاهش را پيدا ميكنيد. البته تاحدودي با او برخورد كرده و ساكتش نمودند؛ اما فعلاً چندان كاري با او ندارند و او هنوز مدعي است!
همچنين وهابيت درباره اين حديث صحيح كه انصار امام مهدي(عج) "الرايات السود في خراسان"8؛ يعني ياران مهدي(سلام الله عليه) خراسانيهايي هستند كه داراي پرچمهاي سياه ميباشند، گفتند كه منظور، خراسانِ ايران نيست؛ بلكه افغانستان است! و مقصود از "الرايات السود؛ پرچمهاي سياه" هم همان "طالبان" هستند!
لذا ميبينيم كه وهابيها دارند چه موانع انحرافي و ايذايي وسيعي در مسير مهدويت ايجاد ميكنند؛ اما يقيناً به نتيجه نميرسد، چراكه مسلمانان از آنها قبول نخواهند كرد. مسلمانان ميدانند كه امام مهدي(عج) از اولاد علي و فاطمه(عليهما السلام) است؛ اما آقاي بريده از فلان قبيله است!
( آيا كسي از علماي اهل سنت اعتراضي به اين قضايا و تحريفات آشكار وهابيها نكرد؟
( بله، اعتراضاتي محدود به آنها شد. البته بنده نيز وهابيت را از مسلمانان نميدانم؛ و هميشه در مناظراتم، به كنايه به آنها ميگويم: "هنوز آن جوانِ امرد ـ پسري كه هنوز موي صورتش در نيامده ـ معبودتان است؟!" چون آنها به تجسيم خدا تصريح دارند! آن هم به گونهاي كه ابن تيميه، به پيامبر(ص) نسبت ميدهد كه، خدا را ـ العياذ بالله ـ به صورت جواني امرد و 17ساله، بيريش، مو فرفري، نعلين طلا به پا، و داراي دو لباس "قطيفتان: خضراء و حمراء"، ديد!
البته خود ابن تيميه روايت نمود كه "المهدي من ولد الحسن".
( يعني چون اماميه ميگويد حضرت مهدي موعود(عج) از فرزندان امام حسين(ع) است، آنها ميخواهند قضيه را منحرف كنند؟
( بله، ما ميگوييم حضرت(عج) از فرزندان امام حسين(ع) است، اما ابن تيميه استدلال ميكند به علت اينكه امام حسن(ع) خلافت را ترك كرد، و آن را به معاويه سپرد، خدا مقرر داشت تا امام مهدي(ع) از فرزندان او باشد! يعني خدا برايش جبران كرد!
اما به هر حال ميتوان چنين گفت كه اختلاف مذاهب اربعه اهل سنت ـ و البته حتي فرقه منحرفي چون وهابيت كه خود را منتسب به تسنّن ميكند ـ با شيعه اثني عشري، در مسئله مهدويت، در اين دو نكته خلاصه ميشود: 1. اگر چه هر دو جماعت اعتقاد دارند كه موعود از نسل فاطمه و علي(عليهما السلام) است، اما اهل سنّت او را از نسل امام حسن(ع) و شيعه او را از نسل امام حسين(ع) ميدانند؛ و البته بعضي از بزرگان اهل سنّت هم موافق با ما هستند كه آن حضرت از ذريه امام حسين(ع) است. 2. اختلاف در زنده بودن ايشان دارند؛ اكثر اهل تسنّن ميگويند كه آن حضرت هنوز به دنيا نيامده است، اما شيعه معتقد است كه ايشان در سال 255 قمري به دنيا آمدهاند و هم اكنون در غيبت كبري به سر ميبرند و خود انتظار فرج را ميكشند. البته در اين مورد نيز بعضي از بزرگان مكتب جماعت هم با ما موافق هستند؛ مانند برخي از صوفيه و از جمله آنها شعراني، استاد ابن عربي است. شيخ نجم الدين عسكري، تعداد بيش از صد نفر از علماي اهل سنت را ميشمرد كه قائل به ولادت امام مهدي(سلام الله عليه) هستند.
( اعتقاد به مهدويت در مكتب اماميه چگونه است؟ آيا ميتوان ارتباطي بين حديث ثقلين با مهدويت برقرار كرد؟
( از امور روشن در مكتب اهل بيت(صلوات الله و سلامه عليهم) اين است كه خداي تبارك و تعالي با ارسال پيامبر(ص)، طرحي براي كل اسلام داشت. پس از ايشان هم امامت دوازده امام(عليهم السلام) را به مانند يك سيستم قرار داد؛ و از اين رو به آن "منظومه الامامه"؛ يعني سيستم امامت ميگوييم.
سني و شيعه هم در اين نكته متّفقند كه پيامبر(ص) به دوازده امام پس از خويش بشارت داد. با اين تفصيل كه شيعه اعتقاد به اين دارد كه پس از پيامبر(ص)، دوازده امام هستند كه رسول الله(صلي الله عليه و آله) آنها را معرفي كرد و دست نخستين آنها را گرفت و از مردم براي او بيعت خواست.
چون خداوند ميدانست كه قريش زير بار اين موضوع نخواهد رفت، و خواهند گفت: "نبوت هم براي بنيهاشم زياد بود، حال ميخواهند امامت را هم بگيرند؟! و اين عين بي عدالتي است!" خداوند تبارك و تعالي به پيامبر خود دستور داد كه اين نويد و بشارت را تبليغ كند. پس هم در احاديث ائمه(صلوات الله عليهم) و هم در منابع اهل سنت ميبينيم كه پيامبر(ص) در مناسبتهاي مختلف از جمله در حجة الوداع و عرفه، امت اسلام را به دوازده امام پس از خود، مژده داد. هرچند كه با كمال شگفتي، اهل سنت در تطبيق اينها متحير ماندند! و بعضي از ايشان گفتند كه دوازده امام، همان حكام و سلاطين هستند! اين در حالي است كه در منابع ما از قول پيامبر(ص) آمده: "الائمة بعدي اثنا عشر .. لا يضرهم تكذيب من كذبهم"9 و نيز: "فقال: يا هاروني إن لمحمد صلى الله عليه وآله من الخلفاء اثنا عشر إماماً عدلاً، لايضرهم خذلأن من خذلهم،..."10؛ يعني تكذيب مخالفين به اين اصل آسيبي نميرساند.
حديث "ثقلين" يقيناً مربوط به امام مهدي(سلام الله عليه) نيز ميباشد. ثقلين همان قرآن و ائمه(سلام الله عليهم) هستند. يك نكته ظريف و دقيق در حديث ثقلين هست كه مخالفان مكتب اهل بيت و مهدويت، تاكنون نتوانستهاند جواب آن را بدهند. ابوذر و ديگران روايت ميكنند كه پيامبر فرمود: "إنّى تارك فيكم الثّقلين كتاب اللَّه و عترتى أهل بيتى ما إن تمسّكتم بهما لن تضلّوا أبدا فإنّهما لن يفترقا حتّى يردا علىّ الحوض؛11 همانا من دو چيز گران بها در ميان شما بجا ميگذارم: كتاب الله و عترت و خاندانم را، مادام كه به آن دو تمسك جوييد، هرگز گمراه نخواهيد شد و آن دو هرگز از هم جدا نشوند، تا در قيامت و در پاي حوض كوثر به من رسند"؛ يعني اين قرآن و عترت من، در هر عصري پابرجا هستند؛ تا روز قيامت. به عبارت ديگر يعني هر وقتي كه قرآن هست، امام(ع) هم هست. حال سئوال اين است كه اكنون قرآن و عترت از هم جدا هستند؟! اگر بگويند كه از هم جدا شدهاند، يعني پيامبر را تكذيب كردهاند؛ پس اين را نميتوانند بگويند. پس در غير اين صورت بايد مشخص كنند بايد مشخص كنند امامي كه همراه قرآن است، كيست؟! حقيقت آن است كه پاسخي ندارند و مجبورند كه ساكت شوند؛ اما پاسخ ما اين است كه آن شخص، امام مهدي(سلام الله عليه) است. يازده امام پيش از حضرت را شهيد كردند تا به دوازدهمين ايشان رسيدند. پس خداوند تبارك و تعالي عمر ايشان را ـ مثل حضرت خضر كه هنوز زنده است ـ تمديد كرد. نتيجه آن كه اين عبارت حديث ثقلين يعني "لن يفترقا حتّى يردا علىّ الحوض"، نصّ بر وجود امام(ع) در هر زمان، و از جمله امام مهدي(سلام الله عليه) است.
( آيا درباره علائم ظهور حضرت و اين كه گفته ميشود بعضي از علائم ظني و بعضي قطعياند، در منابع فريقين بحثي مستند وجود دارد؟ و آيا از علائم گفته شده، چيزي به وقوع پيوسته است؟
( اولا در بحث علائم، بايد گفت كه بعضيها بسيار تمايل دارند كه هر چيز كوچك و بزرگي را علامت ظهور حضرت بشمارند! در انواع و اقسام روايات مرسله، علائم ظهور امام زمان(عج) را تا هزار مورد ميشمارند! بعضي از آن علامتها، دورند؛ مثلاً علامت بسيار كلي تسلط ظالمان بر امت اسلامي. اما بر اساس احاديثي صحيح و متواتر، علامتهايي هست كه هم نزديكند و هم قطعي ميباشند كه ما به آنها "المحتومات الخمسه" ميگوييم؛ كه عبارتند از علامتهاي سال ظهور حضرت(سلام الله عليه). ثقة الاسلام کليني، با سند معتبر از امام صادق(ع) روايت کرده که فرمود: "للقائم عليه السّلام خَمْسُ عَلَامَاتٍ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ الصَّيْحَةُ وَ السُّفْيَانِيُّ وَ الْخَسْفُ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّكِيَّةِ وَ الْيَمَانِيُّ؛12 پيش از قيام قائم (ع) پنج نشانه است: بانگ آسماني، خروج سفياني، خسف بيدا، قتل نفس زکيّه و قيام يماني". كليني در ادامه نقل ميكند كه عمربن حنظله از امام صادق(ع) پرسيد: اگر پيش از پديدارشدن اين نشانهها، يکي از اهل بيت شما خروج کند، آيا ما نيز همراه او خروج کنيم؟ امام (ع) فرمود: "خير".
"خسف" در لغت به معناي فرو رفتن و ناپديد شدن چيزي در زمين است؛ مانند اينكه چيزي در اثر زلزله، سيل، طوفان، موشك، بمباران و مانند آنها در زمين فرو رود. "بيداء" نيز به معناي دشت هموار، بيآب و علف و خالي از سكنه است؛ و نام محلّي در ميان مكّه و مدينه ميباشد. از ابن مسعود نقل شده كه سپاه سفياني پس از آن كه سه شبانه روز مدينه را قتل و غارت كرد، و براي كشتن حجّت خدا مدينه را به قصد مكّه ترك نمود، چون به وادي "بيدا" رسيد، در آنجا به قدرت پروردگار زمين دهان باز كرد و همة آنها را در كام خود فرو برد! اين حادثه در احاديث به: "الخسف بالبيداء" شهرت يافته و به همين دليل عنوان يكي از علايم حتمي ظهور به شمار ميرود.13
حتي احاديث متواتري به ما رسيدهاند كه از دسته روايات متضمن علائم قطعي ظهور، محسوب ميشوند؛ مانند احاديث: "رايات السود"(پرچمهاي سياه)، "امره يبدء من المشرق"يا "قوم يخرجون من المشرق"، "قوم سلمان"، "رجل من اهل قم" و... . حديث معروف "سرزمين مشرق" در منابع مختلفي آمده است که در اين باره ميتوان بيش از همه به روايت امام محمد باقر(ع) اعتماد کرد؛ که در اين روايت، ابوخالد کابلي از ايشان نقل ميکند، که فرمودند: "گويي قومي را ميبينم كه از خاور خروج كردهاند و خواستار حقّاند ولي به آنان داده نميشود، سپس باز خواستار حقّشان شوند و به آنان ندهند، چون چنين بينند شمشيرها برهنه كنند و بر گردنها گذارند. اين وقت حقّ آنان را به آنان بدهند ولي آنان نپذيرند تا آنكه قيام كنند و آن را باز ندهند مگر به صاحب شما، كشتگانشان شهيدند. بدانيدكه اگر من آن روز را درك ميكردم جان خود را براي ياري صاحب اين امر نگاه ميداشتم"14.
اين حديث بر مراحل قيام، تا زماني که پرچم را به دست حضرت صاحب الزمان(عج) ميسپارند، دلالت دارد. اهل سنّت هم به روايت نعيم بن حماد كه تقريباً معاصر امام رضا(ع) است، توجه دارند. او از ابنمسعود چند مرحله را براي اين قيام نقل ميکند که در کتابهاي ابن ابي شيبه، ابن ماجه، طبراني، سيوطي و... نيز آمده است.
در واقع بيشتر اين علائم اخير، اجزاء يك حديثند كه سنّي و شيعه از طرق متعدد روايت كردهاند. اصل روايت اين است كه عبدالله بن مسعود به نقل از "المستدرک علي الصحيحين" حاکم نيشابوري، ميگويد: ما در اطراف پيامبر(ص) در مسجد نشسته بوديم. حضرت سرحال بود و هر سئوالي كه از ايشان ميكرديم، پاسخ ميداد. در اين حال كودكاني را ديديم كه از درِ مسجد وارد شدند كه در ميان آنان، حسنين ديده ميشدند. تا چشم پيامبر(ص) بر ايشان افتاد، اشك از چشمان مبارکشان جاري شد. گفتيم: يا رسول الله! چرا حال شما تغيير كرد؟! فرمود: "إنّا أهل بيت اختار الله لنا الآخرة على الدنيا، و إنه سيلقى أهل بيتي من بعدي تطريداً و تشريداً في البلاد، حتى ترتفع رايات سود في المشرق فيسألون الحق فلا يعطونه، ثم يسألونه فلا يعطونه، فيقاتلون فينصرون! فمن أدركه منكم و من أعقابكم فليأت إمام أهل بيتي و لو حبوا على الثلج، فإنها رايات هدى يدفعونها إلى رجل من أهل بيتي يواطئ اسمه اسمي و اسم أبيه اسم أبي، فيملك الأرض، فيملؤها قسطاً و عدلاً كما ملئت جوراً و ظلماً؛15 ما خانوادهاي هستيم كه خداوند آخرت را براي ما بر دنيا ترجيح داده است. پس از اين، اهلبيتم مصيبتها ميبينند و از وطن آواره ميگردند، تا آنگاه كه مردمي از جانب مشرق با پرچمهاي سياه به طلب حق قيام كنند. حق را به آنها نميدهند تا جنگ كنند و پيروزي يابند و حق را بگيرند. پس هر كس از شما و از فرزندان شما، ايشان را درك كند، به پيشواي اهل بيت من بپيوندد؛ اگر چه به وسيلة رفتن از روي برف باشد. پس همانا اينها پرچمهاي هدايتي هستند كه آن را به مردي از اهلبيت من ميسپارند كه او هم نام من است و نام پدرش نيز چون نام پدر من است. پس او زمين را تصاحب ميكند و آن را پر از عدل مينمايد، چونان كه از ظلم پُر شده باشد".
درباره علامت "رجل من اهل قم"، روايتي از امام موسى كاظم (عليه السلام) است كه فرمود: "رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ قُمَّ يَدْعُو النَّاسَ إِلَى الْحَقِّ يَجْتَمِعُ مَعَهُ قَوْمٌ كَزُبَرِ الْحَدِيدِ لَا تُزِلُّهُمُ الرِّيَاحُ الْعَوَاصِفُ وَ لَا يَمَلُّونَ مِنَ الْحَرَبِ وَ لَا يَجْبُنُونَ وَ عَلَى اللَّهِ يَتَوَكَّلُونَ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِين؛16 مردى از اهل قم مردم را به حق فرا مىخواند. گروهى به يارى او بر مىخيزند كه مانند قطعههاى آهن هستند، تندبادها ـ ى حوادث و مشكلات ـ آنان را متزلزل نمىكند و از جنگ خسته نمىشوند و نمىترسند و بر خدا توكل مىكنند؛ و پيروزى نهايى از آن پرهيزكاران است".
در مجموع بيشتر روايات اين علامتها متواترند و همه بر آنها متفقالقول هستند. اين دسته از روايات درباره زمينهسازان ظهور امام مهدي(سلام الله عليه) ميباشند. در مجموع شايد بتوان گفت كه تاكنون نزديك به ده مورد از علامتهاي متفق القول ميان شيعه و سني، با روايت صحيح و متواتر آنها در دست داريم17.
( رواياتي كه متكفّل بيان نشانههاي ظهور هستند، در نگاه اول، اموري متافيزيكي و ماوراء طبيعي به نظر ميرسند؛ براي مثال نداي آسماني. برداشت معمولي ما از آن، اين است كه مثلاً همينطور كه مردم نشستهاند، همه صدايي مثل صداي رعد، بشنوند؛ اما به صورت كلمات. سئوال اين است كه: آيا ميشود اينها را به گونه ديگري تفسير كرد و گفت علائمي مثل "نداي آسماني" براي كساني كه از آن اطلاع ندارند، غيرطبيعي جلوه ميكنند، اما گذشت زمان اين امور را به صورت طبيعي در ميآورد؛ مثلا همانگونه كه الآن به وسيله ماهواره، تصاوير يك نقطه جهان را در نقطهاي ديگر پخش ميكنند، و چيز غير قابل باوري نيز نيست؟ آيا ممكن است كه اعجاز اين روايات در اين باشد كه اموري به وقوع پيوسته در آينده را با بياني قابل فهم، براي افراد ـ در گذشته ـ گفته باشند؟ نظر شما چيست؟
( اولاً: بايد بگوييم كه خداي تبارك و تعالي سنّتي دارد به نام بشارت يا مژده. اصلاً انجيل به معناي بشارت است؛ مژده به پيامبر آخرالزمان(ص). اين روش تمام انبياء از آدم تا خاتم بوده است. پيامبر(ص) هم مژده به ظهور امام مهدي(سلام الله عليه) داد. البته قرار است اين سنّت و روش بشارت، به صورت اعجازي و غيبي، عيناً اتفاق بيفتد؛ و همين اتفاق هم ميافتد. به يقين، اين موجب تقويت ايمان مردم ميشود؛ چون ميبينند تمام امور در دست خداي تبارك و تعالي است.
ثانياً: آيا بايد اين روايت را با برداشت اوليه يا همان چيزي كه ابتدا از آن برداشت ميشود، تفسير كنيم، و يا بايد ـ همانطور كه فرموديد ـ آن را تأويل نماييم و مثلاً بگوييم منظور از آيه " وَ تَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَ هِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ"18 گرچه ظاهرش اين است كه كوهها در حركتند، اما در واقع كل زمين در حال حركت است، مردم آن زمان نميتوانستند اين واقعيت را بفهمند و درك كنند.
اما در اين مسأله يك مشكل داريم و آن اين كه الفاظ متون قرآن و احاديث معصومين(عليهم السلام)، يك ظهور حقيقي دارند و ما به سادگي نميتوانيم آنها را به معاني مجازي تفسير كنيم. به عنوان مثال، ظهور احاديث دجّال، در يك شخص است؛ سفياني شخص مشخصي است كه اصل و نسب و صفات و احوالش معلوم است و در دمشق حاكم ميشود، و... . پس نميتوانيم به راحتي از ظهور معاني حقيقي دست برداريم و جهت تأويلي را بگيريم.
البته اگر چه ممكن است برخي از علائم ظهور مانند "نداي آسماني" قابل تأويل باشند، ولي نوعاً تفسير علامات مربوط به ظهور حضرت امام مهدي(سلام الله عليه)، همان ظهور معمولي كلمات و الفاظ آنهاست.
( "طلوع خورشيد از مغرب" نيز چنين است؟
( البته اين علامت ظهور حضرت، نيز قابل تفسير است. در روايت داريم كه منظور از "طلوع خورشيد از مغرب"، "ثُمَّ يَظْهَرُ بَعْدَ غَيْبَتِهِ"19 است؛ يعني "مغرب" به "غيبت امام" تعبير ميشود.
( يا مثلا اين روايت كه ميگويد وقتي حضرت مهدي(عليه السلام) در مسجد الحرام ظهور ميكند، اصحاب ايشان از گوشه و كنار جهان سوار بر اَبرها شده و خود را به حضرت ميرسانند! حال آن كه ابر، جز ذرات از هم جدا، چيزي نيست كه كسي بتواند سوارش شود! آيا ميشود گفت منظور از آن، هواپيماي امروزي است كه بر فراز ابرها به پرواز درميآيد؟
( بله، درباره اين روايت، يعني "اذا قام القائم ... و من المومنين من يسير في السحاب و منهم من يطير مع الملائكه"20، قرائني هم هست كه اين تفسير را تأييد ميكند؛ مثلاً در ادامه برخي از اين دسته روايات، آمده كه "يعرف بإسمهم و إسم ابيهم" كه ميتوان گفت، شايد همين مدارك امروزي، مانند "گذرنامه" منظور بوده است.
يا ميتوان گفت: منظور از دخول امام زمان(سلام الله عليه) از مدينه به عراق در روايت "يدخل العراق في سبع قباب من نور"21 يعني در هفت گنبد از نور كه معلوم نيست آن حضرت در كداميك از آنهاست، شايد هفت هواپيما باشد.
در اينباره بحث مفصل است، اما به طور خلاصه بايد اين نكته را يادآور شد كه در صورتي مجاز به اينگونه تفسير و تأويل رواياتي از اين دست هستيم كه الفاظ و علامات و قرائن موجود در متن حديث، با تفسيرِ از آن، تباين نداشته باشند. يعني گاه متن و نصّ حديث ـ مانند برخي از علائم پيش گفته ـ با تفسيري كه از آن ميشود، منافات ندارد؛ و باز به عنوان مثال ميتوان در "لَا تُؤْوُوا مِنْدِيلَ اللَّحْمِ فِي الْبَيْتِ فَإِنَّهُ مَرْبِضُ الشَّيْطَان"22 و يا اين كه "ظرف شكسته محل شيطان است" و يا "سطل زباله مأواي شيطان است"، "شيطان" را به "ميكروب" تفسير كرد؛ اما نبايد در اين باره، از حدّ گذشت تا آنجا كه مثلاً "شيطان" را در آيه "فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ"23 به ميكروب تفسير نمود!
سوتيترها:
تفسير برخي از فرق صوفيه ـ مانند ذهبيه ـ از مهدويت، مانند اعتقاد زرتشتيان است؛ يعني آنها نيز به "مهدي نوعي" معتقدند، نه "مهدي شخصي"! اينها اجتهادات آن فرقههاست؛ چون اتفاق و اجماع عامّه مسلمين، بر شخص مهدي است. نه تنها صوفيه و زرتشتيها، حتي يهوديها هم در تفكرات جديدشان قائل به مهدي نوعي ميباشند! اين سياست جديدي است.
اخيراً وهابيها موج تبليغاتي منفي ديگري به راه انداخته، و اعلام كردهاند كه مهدي موعودي كه شيعيان دنبال ميكنند، "مهدي شيعه" است كه از ايران ميباشد! متأسفانه ديگر فرقههاي اسلامي نيز اعم از حنبلي، شافعي، حنفي، مالكي و به ويژه صوفيه، از طرح اين موضوع، بسيار استقبال كرده و ميكنند!
همچنين وهابيها، مدتهاست كه سعي دارند براي خود مهدي موعودي بسازند! لذا سالهاست كه فردي به نام "محمد بن عبدالله" از اهالي "بُرِيده" را، در مخفيگاه خود براي روز موعود نگهداري ميكنند! از آنجا كه در منابع فريقين، از پيامبر(ص) ثبت است كه "المهدي يبدأ امره من المشرق"، و "بريده" شهري در نزديكي رياض است كه در مشرق نيست! آنها براي رفع اين مشكل، او را به افغانستان و چچن(در شرق) بردند و سپس بازگرداندند و گفتند كه مهدي از مشرق آمد!!
بنده هميشه در مناظراتم با وهابيها، به كنايه به آنها ميگويم: "هنوز آن جوانِ امرد ـ پسري كه هنوز موي صورتش در نيامده ـ معبودتان است؟!" چون آنها به تجسيم خدا تصريح دارند! آن هم به گونهاي كه ابن تيميه، به پيامبر(ص) نسبت ميدهد كه، خدا را ـ العياذ بالله ـ به صورت جواني امرد و 17ساله، بيريش، مو فرفري، نعلين طلا به پا، و داراي دو لباس "قطيفتان: خضراء و حمراء"، ديد!
اختلاف مذاهب اسلامي، در مسئله مهدويت، در اين دو خلاصه ميشود: 1. اگر چه هر دو جماعت اعتقاد دارند كه موعود از نسل فاطمه و علي(عليهما السلام) است، اما اهل سنّت او را از نسل امام حسن(ع) و شيعه او را از نسل امام حسين(ع) ميدانند. 2. اختلاف در زنده بودن ايشان دارند؛ كه اكثر اهل تسنّن ميگويند آن حضرت هنوز به دنيا نيامده است، اما شيعه معتقد است كه ايشان در سال 255 قمري به دنيا آمده است. البته در اين مورد نيز بعضي از بزرگان مكتب جماعت هم با ما موافق هستند؛ چنانكه شيخ نجم الدين عسكري، تعداد بيش از صد نفر از علماي اهل سنت را برميشمرد كه قائل به ولادت امام مهدي(عج) هستند.
حديث "ثقلين" مربوط به امام مهدي(عج) نيز ميباشد. نكته ظريف در حديث ثقلين، عبارت "لن يفترقا حتّى يردا علىّ الحوض"، است كه نصّ بر وجود امام(ع) در هر زمان، و از جمله امام مهدي(عج) ميباشد. اين حديث يعني اين كه در هر عصري و تا روز قيامت، هر وقت قرآن باشد، امام(ع) هم خواهد بود. حال سئوال از مكتب جماعت اين است كه آيا اكنون قرآن و عترت از هم جدا هستند؟! اگر بگويند كه از هم جدا شدهاند، يعني پيامبر را تكذيب كردهاند! پس در غير اين صورت بايد مشخص كنند امامي كه همراه قرآن است، كيست؟!
بعضي تمايل دارند كه هر چيز كوچك و بزرگي را علامت ظهور حضرت بشمارند! در انواع و اقسام روايات مرسله، علائم ظهور را تا هزار مورد ميشمارند! اما بر اساس احاديثي صحيح و متواتر، علامتهايي هست كه هم نزديكند و هم قطعي ميباشند كه ما به آنها "المحتومات الخمسه" ميگوييم. کليني از امام صادق(ع) روايت کرده که فرمود: براي قيام قائم (ع) پنج نشانه است: بانگ آسماني، خروج سفياني، خسف بيدا، قتل نفس زکيّه و قيام يماني". از ديگر روايات متضمن علائم قطعي ظهور، ميتوان از احاديث: "رايات السود"(پرچمهاي سياه)، "امره يبدء من المشرق"يا "قوم يخرجون من المشرق"، "قوم سلمان"، "رجل من اهل قم" و... را نام برد.
الفاظ احاديث، مانند قرآن، يك ظهور حقيقي دارند و ما به سادگي نميتوانيم جهت تأويلي را گرفته و آنها را به معاني مجازي تفسير كنيم. اگر چه ممكن است برخي از علائم ظهور مانند "نداي آسماني" قابل تأويل باشند، و حتي در روايت داريم كه منظور از "طلوع خورشيد از مغرب"، "ثُمَّ يَظْهَرُ بَعْدَ غَيْبَتِهِ" است؛ يعني "مغرب" به "غيبت امام" تعبير ميشود، ولي نوعاً تفسير علامات مربوط به ظهور حضرت(عج)، همان ظهور معمولي كلمات و الفاظ آنهاست. در صورتي مجاز به اينگونه تفسير و تأويل رواياتي از اين دست هستيم كه الفاظ و علامات و قرائن موجود در متن حديث، با تفسيرِ از آن، تباين نداشته باشند.
پينوشتها:
1. مطففين/26.
2. مطففين/27.
3. مطففين/28.
4. توبه/33.
5. براي مطالعه بيشتر ر.ك: عصرالظهور، الشيخ علي الكوراني العاملي، ص 272، "عقيدة البشارة النبوية بالمهدي عليه السلام عامل وحدة للأمة".
6. و نيز از أمير المؤمنين عليه السلام نقل است كه فرمود: "يكون مبدؤه من قبل المشرق، و إذا كان ذلك خرج السفياني"؛ البحار الانوار، ج52، ص: 252.
. 7 سنن ابنماجة، ج 2، صص: 518 و 269؛ و مستدرك حاكم نيشابوري، ج4، صص: 464 و 553؛ مخطوطته الفتن ابن حماد، صص: 84 و 85،مصنف ابن أبي شيبة، ج 15، ص: 235؛ نن الدارمي، ص: 93؛ ... .
8. موجود در صحاح اهل سنّت و نيز در منابع شيعه؛ از جمله: سيد بن طاوس، الملاحم والفتن، ص 52: "إذا رأيتم الرايات السود خرجت من قبل خراسان فأتوها ولو حبواً على الثلج، فإن فيها خليفة المهدي".
9. كليني، الكافي، ج 1، ص: 529.
10. شیخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمة، ص299.
11. مسند احمد حنبل، ج3، ص: 14و 17و 59؛ و نيز: الغدير علامه اميني، مجلدات 1و 2و 3.
12. کليني، الکافي، ج 8، ص 258.
13. براي مطالعه بيشتر ر.ك: عصر ظهور، علي كوراني، ترجمه عباس جلالي، "جنبش سفياني"، صص 115 ـ 156. و در مورد "اليماني" ر.ك: همان، "يمن و نقش آن در دوران ظهور"، صص 157 ـ 163.
14. نعماني، الغيبه، ص: 273.
15. حاكم نيشابوري، المستدرك علي الصحيحين، ج 4، ص: 464 و 553.
16. علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 60، ص: 216.
17. براي مطالعه بيشتر ر.ك: عصر ظهور، علي كوراني، ترجمه عباس جلالي، "ايرانيان و نقش آنان در دوران ظهور"، صص 217 ـ 275.
18. نمل/88..
19. علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 2، ص: 225.
20. طبري، دلائل الامامه، ص: 241.
21. عياشي در تفسير خود روايتي از امام باقر(ع) در ذيل آيه: "يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالأِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلا بِسُلْطَانٍ" ميآورد كه "أن الإمام المهي عليه السلام يدخل العراق في سبع قباب من نور".
22. حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 5، ص: 318.
23. نحل/98.
ماهنامه آموزشي، اطلاع رساني معارف
شماره 78، مرداد و شهریور 1389
صفحات (7-15) |