گروهى از كسانى كه مسأله رجعت را در كتب خود بررسى كردهاند اشكالات چندى بر اين عقيده وارد آوردهاند كه موجب دودلى و ترديد ايشان و جمعى ديگر شده است. برخى از اين اشكالات بين رجعت و معاد جسمانى مشترك است و طبعاً كسانى كه به پيروى از قرآن، معاد جسمانى را باور دارند اين اشكالات را بهمان نحوى كه در معاد جسمانى بررسى مىكنند، پاسخ خواهند داد. و ما در اينجا فقط سؤالات و ايراداتى را متذكر مىشويم كه از خصوصيات خود رجعت است. اينك بيان اين دسته از اشكالات:
1- رجعت برخلاف سنت عمومى الهى است:
مىگويند: سنت الهى در جهان آفرينش اين است كه انسانها به صورت سلول در رحم مادر پرورش يابند آنگاه ديده به جهان گشوده، پس از عمرى كوتاه يا بلند رخت از جهان بر بندند، و بار ديگر در روز رستاخيز همگان براى پاداش و كيفر زنده شوند. در اين صورت، حيات دوباره قبل از قيامت بر خلاف سنت جارى الهى خواهد بود.
پاسخ اين اشكال آن است كه اگر آنچه ادعا شد، براستى يك سنت قطعى و كلى و تخلفناپذير در نظام آفرينش باشد، نبايد هيچ نمونهاى بر خلاف آن يافت گردد. در حاليكه به گواهى آيات پيشين اين جريان در امتهاى گذشته روى داده و شمارى از انسانها بعد ازمردن به همين جهان بازگشته و رفتهاند. بنابراين نمىتوان اين مسأله را يك سنت صددرصد كلى تخلفناپذير الهى دانست .
و اينك توضيح:
نظام آفرينش بر اراده حكيمانه الهى استوار شده و از قانونمندى ويژهاى برخوردار است. از اينرو پژوهشگران علوم طبيعى و دانشمندان ژرف نگر علوم فلسفى توانستهاند بر بسيارى از اسرار جهان خلقت دست يابند و قوانين جارى در عالم تكوين را كشف كنند. رشد شگفتانگيز دانشهاى گوناگون و گسترش همه جانبه تكنولوژى از همين ديدگاه نشأت گرفته و انسانهائى كه جهان را به صورت مجموعهاى هماهنگ شناختهاند، در اثر تلاش و كوشش بر حقايق بيشمارى وقوف يافته و از رهگذر آن به ترقى و پيشرفت نائل آمدهاند.
اما بايد اعتراف كرد كه هيچكس نمىتواند خود را آگاه از تمام قوانين حاكم بر جهان آفرينش به شمار آورد و يا قوانين كشف شده توسط دانشمندان را قطعى و مسلم بداند. چرا كه راه رسيدن بشر به اين قوانين از طريق استقرارء بوده، و استقراء كامل براى هيچ فردى مقدور نيست. بنابراين در مورد همه قوانين و سنتهاى جارى طبيعت بايد احتمال وقوع خلاف و استثناء را پذيرفت، مگر آنكه آفريدگار جهان خود از عدم استثناء در مورد سنتى خاص سخن بگويد.
به عنوان مثال: يكى از سنتهاى صددرصد قطعى و كلى و تخلفناپذير در نظام آفرينش، كه حتى يك نمونه خلاف براى آن نمىتوان سراغ داد، «جاودانى نبودن انسانها در دنيا»ست. شكى نيست كه سنت الهى بر اين قرار گرفته كه هيچ فردى از افراد بشر در جهان مخلد نباشد و قرآن قاطعانه از اين سنت سخن مىگويد، آنجا كه مىفرمايد:
كل نفس ذائقة الموت.1
انك ميت وانهم ميتون 2
از اين جهت هرگز نمىتوان درباره اين سنت، قائل به استثنا شد و حتى براى يك انسانى در جهان مادى خلود و جاودانگى انديشيد. از سوى ديگر: برخى از سنتهاى طبيعت كه به ظاهر عام و فراگير هستند، صددرصد قطعى و كلى نبوده بلكه جنبه نسبى دارند. مثلاً قانون آفرينش چنين اقتضا مىكند كه هر جاندارى از طريق مجارى طبيعى به وجود آيد و بر همين اساس است كه نظريه «خلق الساعة» توسط دانشمندان علوم جديد نفى شده است. در عين حال ما مىبينيم كه موارد انگشت شمارى برخلاف اين سنت الهى وجود دارد و به تصريح قرآن، عصاى موسى به صورت «ثعبان» در مىآيد؛ يا حضرت عيسى مسيح بدون آميزش مادر با انسانى ديگر، ديده به جهان مىگشايد. از همين قبيل است كليه معجزات و كرامات .
بديهى است كه در چنين مواردى نبايد منكر وقوع حوادث استثنائى شد، بلكه بايد اعتراف كرد كه همه سنتهاى حاكم بر جهان آفرينش صددرصد قطعى و تخلفناپذير نيست. بر همين مبنا مىتوان گفت:
درست است كه سنت الهى بر اين تعلق گرفته است كه هر موجود زندهاى پس از پايان يافتن دوران زندگى خود راهى سراى ديگر شده و براى بار دوم به دنيا باز نگردد؛ ولى اين سنت، مانند سنت آفرينش موجودات زنده است كه گاهى - به علل و مصالحى كه همگى جنبه تربيتى دارد - استثنا برداشته و از ميان ميلياردها موجود زنده، چند موجود - بنابر آيات قرآن و روايات پيشوايان - به اين جهان باز گشته يا باز مىگردند.
2- رجعت بازگشت فعليت به قوه است:
مىگويند: يكى ازسنتهاى الهى در جهان آفرينش اين است كه هر انسانى كه از مادر زائيده مىشود و پس ازگذراندن چندين سال در اين دنيا چشم از جهان فرو مىبندد، يك رشته قوهها، و توانهادر او فعليت يافته و به صورت كمال بروز مىنمايد. مثلاً روزى كه به دنيا قدم مىنهد، امكان آگاهى در او وجود دارد و پس از مدتى اين امكان جامه فعليت به خود مىپوشد و به صورت موجود زنده آگاه در مىآيد. همچنين است ديگر قوهها و توانهائى كه در سرشت انسان به وديعت نهاده شده و با گذشت زمان فعليت مىيابد و او را به موجودى كامل تبديل مىكند. بنابراين همه افرادبشر از قوه آگاهى، قوه شنوائى، قوه بينائى، قوه خواندن و نوشتن و ساير قوهها و توآنهابرخوردارند و پس از مدتى همه اين قوهها را در چهارچوب فعليت، واجد مىشوند. همين است كه مىگويند: هر انسانى در لحظه مرگ با يك رشته فعليتها و انقلاب «امكان»ها به «شدن»ها جهان را ترك مىكند.
حال اگر عقيده به رجعت درست باشد، مستلزم آنست كه انسان رجعت كننده، از فعليت به قوه باز گردد و كمالهاى ظهور يافته در او به توان تبديل شوند. اما اين كار با حكمت حق تعالى سازگار نيست و به يك معنى كارى لغو به شمار مىرود.
و اينك پاسخ:
شكى نيست كه قوا و توانهاى هر انسانى در طول زندگى او به فعليت و كمال تبديل مىگردد و در درستى اين سخن نمىتوان ترديد كرد. بنابراين اگر كسى مدعى شود كه برخى از انسانها بعد از مرگ، بارديگر به نخستين مرحله زندگى بشر خود بازگشته و از طريق نطفه و علقه و مضغه و طى مراحل ديگر به همان حدى مىرسند كه در لحظه مرگ، جهان را ترك كرده بودند، قطعاً چنين ادعايى باطل بوده و همان بازگشت فعليت به قوه است. گذشته از اين، اينگونه اعتقاد نوعى از تناسخ است كه عقل و شرع بر امتناع آن داورى كردهاند.
ولى فرض ما اين است كه رجعت به هيچ روى بازگشت به مراحل نخستين حيات نمىباشد؛ بلكه انسان رجعت كننده، با همان فعليتها كه جهان را ترك گفته به دنيا باز مىگردد وروح متكامل او در همان بدنى وارد مىشود كه از آن مفارقت جسته است. به عبارت ديگر: رجعت يك نوع ادامه حياتى است كه مدتى بريده و منقطع شده است .
مثلاً انسانى كه در سن شصت سالگى يا بيشتر و كمتر از آن جهان را به عللى ترك مىكند، امكان عمر بيشترى را داشته است، ولى موانع گوناگون او را از ادامه حيات طبيعى بازداشته و زندگى را از او سلب كردهاند. اكنون در اثر رجعت، مىتواند بار ديگر به حيات خود ادامه دهد و توانهاى خود را ظاهر سازد.
اين از يكسو. از سوى ديگر: همه افراد بشر پس از رسيدن نفس از قوه به فعليت، دنيا را ترك نمىكنند و اين سخن، حداكثر درباره كسانى صحت دارد كه به مرگ طبيعى در مىگذرند، يعنى كمالات وجودى ايشان بطورى كامل ازقوه به فعليت رسيده و سپس جدائى روح از بدن براى آنها حاصل مىگردد. اما مرگ بسيارى از افراد چنين نيست. آنانكه در اثر قتل، تصادف و غرق و جنگ رويدادهاى گوناگون طبيعى و غير طبيعى مىميرند، دليلى بر بروز تمام استعدادهاى درونيشان نداريم و نمىتوانيم ادعا كنيم كه اجل طبيعى آنها درست در لحظه مرگشان بوده و در نتيجه، خروج قوه از فعليت بطور كامل صورتپذيرفته است. 3
از اينرو، بازگشت افرادى از اين قبيل - كه اكثريت انسانها را نيز تشكيل مىدهند - مستلزم محال نيست. به ويژه آنكه ممكن است كسانى باشند كه استعداد درك كمالاتى را دارند كه آن كمالات بعد از سپرى شدن زندگى دنيوى ايشان تحقق مىيابد و لازمه فعليت يافتن اين استعداد آن است كه چنين افرادى پس از مرگ، بار ديگر به جهان باز گردند و به كمال نائل آيند. همچنين ممكن است شرط دريافت برخى ازكمالات آن باشد كه انسان براى مدتى در عالم برزخ بسر برد و آنگاه آمادگى پذيرش كمال مزبور را به دست آورد. در اينصورت نيز مانعى ندارد كه انسانى براى اين منظور به دنيا باز گردد.
كوتاه سخن آنكه: محال بودن رجوع فعليت به قوه هرگز مستلزم امتناع رجعت نيست و كمترين خدشهاى بر اين عقيده وارد نمىآورد.
به علاوه آنكه: وقوع رجعت در امم گذشته، نشان نادرستى اين اشكال است؛ چرا كه اگر رجعت محال باشد، هرگز نبايد واقع شود. بنابراين اگر كسى بگويد كه ما اصل رجعت را انكار مىكنيم و تحقق آن را مستلزم رجوع فعليت به قوه مىدانيم؛ اما تحقق رجعت در امم گذشته را به دليل تصريح قرآن مىپذيريم؛ سخنى ناروا گفته و مرتكب خطائى بزرگ شده است. زيرا قرآن هرگز بر خلاف مسلميات عقلى و علمى گفتگو نمىكند و هيچگاه از وقوع امور نشدنى خبر نمىدهد. به ديگر سخن: اگر رجعت محال باشد، قرآن ازوقوع اين امر محال گزارش نمىدهد، و چون در اين كتاب آسمانى با صراحت از تحقق رجعت سخن به ميان آمده، خود نشانه امكان وجود اين امر و نفى اشكال ياد شده است .
3- رجعت با تناسخ چه تفاوتى دارد؟
مىگويند: عقيده تناسخ از نظريات برخى مكاتب و مذاهب غير الهى بوده و هيچ يك از فرق اسلامى اين عقيده را نپذيرفتهاند و از نظر فلسفى نيز اين عقيده كاملاً رد شده است. حال آيا اعتقاد به رجعت، نوعى اعتقاد به تناسخ نيست ؟
پاسخ: نظريه «تناسخ» براساس انكار قيامت پىريزى شده و پيروان اين مكتب، پاداش و كيفر اعمال و رفتار را منحصر به دنيا مىدانند. چكيده اين عقيده آن است كه: «جهان آفرينش پيوسته در گردش است و هر دورهاى تكرار دوره پيشين بوده و اين گردش و تكرار پايان ندارد. روح هر انسانى پس از مرگ بار ديگر به دنيا باز مىگردد، و اين بازگشت مبتنى بر كردار و رفتار پيشين اوست. اگر در روزگار گذشته به كارهاى نيك و شايسته دست زده، دوران بعد را با شادى و خوشى سپرى مىكند، و اگر مرتكب اعمال ناروا و زشت شده، گرفتار حزن و اندوه مىگردد».
البته قائلين به تناسخ به چهار گروه تقسيم مىشوند: برخى از تناسخ در ابدان بشرى سخن مىگويند، گرهى به تناسخ در كالبد حيوانات معتقدند، جمعى تناسخ در نباتات و شمارى تناسخ در جمادات را مطرح مىسازند، كه در كتب فلسفى ،كلامى و روائى نادرستى اين عقايد به اثبات رسيده است. 4
از اين بيان به روشنى مىتوان فهميد كه تناسخ هيچگونه سازگارى و مشابهت با رجعت ندارد. معتقدان به رجعت هرگز منكر قيامت نيستند، بلكه يقين به وقوع اين رستاخيز بزرگ همگانى دارند. آنان هيچگاه از تكرار بى نهايت دورههاى آفرينش گفتگو نمىكنند، بلكه به پيروى از قرآن براى جهان پايان و فرجامى قطعى مىشناسند واز همه مهمتر آنكه: بنابر عقيده رجعت هرگز روح انسان به جسم شخص ديگر منتقل نمىشود، بلكه روح شخص رجعت كننده به جسم خود او تعلق مىيابد.
به ديگر سخن: قائلان به تناسخ بازگشت انسان را به اين جهان به عنوان معاد تلقى كرده و اين بازگشت را درباره همه افراد بشر باور دارند. از اين رو رجوع به سراى ديگر و حيات در عالم آخرت را بكلى منكرند. در حاليكه معتقدان به رجعت، تنها بازگشت گروهى بس انگشت شمار به اين جهان را، براى يك سلسله مصالح تجويز مىكنند كه پس از آن بار ديگر به سوى عالم آخرت شتافته و در روز ميعاد همراه ديگر انسانها محشور خواهند شد.
ذلك يوم مجموع له الناس5
در اين روز همه مردم گردآورده مىشوند.
4- هدف از رجعت چيست؟
مىگويند: مشيت حكيمانه خدا بر كارى تعلق مىگيرد كه داراى هدف و غرضى باشد و فعل او از لغو پيراسته است. اكنون اين سؤال مطرح است كه هدف از رجعت گروهى اندك از مؤمنان و كافران چيست؟
* * *
پاسخ: هدف از رجعت امور چندى است كه دوتاى از آنها را يادآور مىشويم:
الف - رجعت به منظور مشاهده عزت اسلام و ذلت كفر است. بدين معنى كه بازگشت به دنيا در زمانى به وقوع مىپيوندد كه دين خدا بر سراسر جهان حاكم شده، زمين و آنچه در آنست در اختيار مؤمنان و خداجويان قرار گرفته و كفار و ستم پيشگان خوار و ذليل گشتهاند. بديهى است كه مشاهده اين مقطع حساس از زمان آرزوى هر انسان ديندارى است و اور ا شادمان و خرسند مىكند، همچنانكه تبهكاران و كافران را به رنج و خشم مىافكند و آنان را افسرده مىسازد. از اينرو خداى مهربان گروهى از انسانها با ايمان و شمارى از كافران را - كه آنان در اوج ايمان و اينان در پستترين مرحله كفر قرار داشتهاند - در آن روزگار به جهان باز مىگرداند؛ تا آنان از ديدن شكوه و عظمت اسلام و حاكميت مسلمانان به وجد آيند، و اينان در اثر مشاهده شوكت و قدرت پيروان دين خدا خشمگين شوند و دريابند كه وعده خدا حق بوده و كفر و باطل براى هميشه نابود شده است .
ب - گذشته از اينكه ممكن است افراد با ايمان در اين بازگشت به مقاماتى دست يابند كه فقط در موقع سيطره كامل اسلام، تحصيل آنها ممكن است - مىتوان گفت: گناهكاران و كفارى كه در زمان رجعت به دنيا باز مىگردند، از سران و پيشتازان كفربودهاند، و جز ارتكاب پليدى و زشتى، پايمال كردن حقوق انسانها، كشتار بى گناهان، غصب اموال مظلومان و ستمگرى به محرومان كار ديگرى از آنان سرنزده است. بدين جهت بار ديگر به جهان طبيعت باز مىگردند تا سزاى دنيائى بسيارى از گناهان خود را ببينند و مجازاتهاى الهى در حق ايشان انجام گيرد. درست است كه عذاب كامل و نهائى اينگونه افراد در روز قيامت تحقق مىپذيرد، اما كيفرهاى دنيوى خود نقشى اساسى در سازندگى و عبرت آموزى انسانها دارد و نيز موجب خوارى و ذلت و سرافكندگى افرادى مىشود كه روزگارى را با زورگوئى و ستمكارى وحق كشى به سر مىبردند و كسى را ياراى روياروئى با ايشان نبود.
البته ممكن است در اينمورد يك رشته انگيزههاى ديگر نيز وجود داشته باشد كه ما از آن آگاه نيستيم.
5- اگر رجعت كنندگان توبه كنند؟
مىگويند: شكى نيست كه افراد رجعت كننده از دو گروه تشكيل مىشوند. گروه اول آنانكه دوران حيات خود را همراه با ايمان و تقوا سپرى كردهاند و گروه دوم كسانى كه جز ناپاكى و پليدى كار ديگرى از ايشان سرنزده است. بطور مسلم، افراد گروه دوم كه جريانها را در برزخ از نزديك مشاهد كرده و حقايق بر آنها آشكار شده است، پس از بازگشت به اين جهان راه توبه را پيش خواهند گرفت. حال بايد ديد كه آيا توبه چنين افرادى پذيرفته مىشود يا نه؟ اگر پاسخ سؤال مثبت باشد، برخلاف حكمت الهى است، زيرا دوران زندگى دنيائى ايشان به سرآمده و سرنوشت ابدى آنها تعيين شده است. و اگر پاسخ سؤال منفى باشد، بر اين افراد ستم رفته وعده خداوند درباره پذيرش توبه گنهكاران تحقق نيافته است .
اين اشكال را به دو گونه مىتوان پاسخ داد:
پاسخ اول: توبه چنين كسانى پذيرفته نمىشود،زيرا توبهاى در پيشگاه خدا ارزش دارد كه از روى اختيار و آزادى صورت پذيرد، نه بخاطر مشاهدء قهر الهى و عذابهاى دردناك.
توضيح اينكه: براساس آيات قرآن، افرادى كه مرتكب گناه مىشوند، يا از اعتقاد به آئين حق سرباز مىزنند ؛ هرگاه از كرده خود پشيمان شده به درگاه خدا باز گردند،توبه ايشان پذيرفته است. اما اگر در آخرين لحظات زندگى - آن هنگام كه حقايق در برابر ديدگان انسان آشكار مىشود و نشانههاى مرگ رخ مىنمايد - انسانى گناهكار و يا كافر به درگاه خدا توبه كند، توبه او پذيرفته نخواهد شد. قرآن مىفرمايد:
انما التوبة على الله للذين يعملون السوء بجهالة ثم يتوبون من قريب فاولئك يتوب الله عليهم و كان الله عليما حكيماً. وليست التوبة للذين يعملون السيئات حتى اذا حضر احدهم الموت قال انى تبت الان، ولا الذين يموتون و هم كفار، اولئك اعتدنالهم عذاباً اليما. 6
بازگشت به آستان ربوبى، تنها به كسانى اختصاص دارد كه از روى نادانى مرتكب كار زشت مىشوند و فوراً توبه مىكنند اينان هستند كه خداوند توبه ايشان را مىپذيرد، و خداوند دانا و حكيم است. اما توبه براى كسانى نيست كه در منجلاب گناهان غوطهور بوده و هنگام فرا رسيدن مرگ نداى توبه سر مىدهند، و يا آنانكه در لحظه مرگ با حالت كفر مىميرند. ما براى اينگونه افراد عذابى دردناك آماده كردهايم .
در آيه ديگر نيز همين نكته را ياد آورى مىنمايد و مىفرمايد:
يوم ياتى بعض آيات ربك لا ينفع نفساً ايمانها لم تكن امنت من قبل او كسبت فى ايمانها خيراً 7
آن روز كه برخى ازنشانههاى پروردگار تو فرا رسد، ايمان كسانى كه تا آن لحظه مؤمن نبودهاند يا براى ايمان خود نيكى و خوبى فراهم نياوردهاند، سودى نمىبخشد.
اصولاً توبه ارزشمند، توبهاى است كه از دل برخيزد و از روى اختيار انجام گيرد. اما كسى كه با ديدن نشانههاى قطعى مرگ و علائم عذاب الهى توبه مىكند يا ايمان مىآورد، به هيچ روى شايسته تقدير و تشويق نيست؛ چرا كه راهى جز اين نداشته و اضطرار و اجبار او را به اين كار واداشته است. به همين دليل است كه قرآن از ماجراى غرق شدن فرعون و ايمان آوردن وى در آخرين لحظات زندگى ياد كرده و صريحاً اعلام مىدارد كه اين ايمان هيچ سودى براى وى نداشت و هرگز پذيرفته نشد.
و جاوزنا ببنى اسرائيل البحر فاتبعهم فرعون و جنوده بغياً و عدواً، حتى اذا ادركه الغرق قال آمنت انه لا اله الا الذى آمنت به بنو اسرائيل و انا من المسلمين الان؟ و قد عصيت قبل و كنت من المفسدين .8
بنى اسرائيل را از دريا گذرانديم، پس فرعون و سپاهيانش از روى ستم و تعدى در پى آنان روان شدند؛ تا آن هنگام كه آب دريا او را فرا گرفت، گفت: ايمان آوردم كه معبودى جز خدايى كه بنى اسرائيل به او ايمان آوردهاند، نيست و من ازمسلمانانم. آيا اينك ايمان مىآورى و حال آنكه در گذشته راه گناه را مىپيمودى و ازنابكاران بودى؟
اينك مىگوئيم: انسانى كه سراسر عمر خود را در زشتى و گناه و كفر سپرى كرده و حتى براى لحظهاى انديشه ايمان به خدا و توبه در آستان روبوبى را به خاطر نگذارنده است، اگر بعد از مردن و انتقال به عالم برزخ و مشاهده كيفر و پاداشها و شناخت حق و راستى از باطل و كژى به دنيا باز گردد و توبه كند، اين توبه هيچ ارزشى ندارد و در پيشگاه خدا پذيرفته نيست. در جائى كه قرآن از عدم قبول توبه انسان در لحظات مرگ سخن مىگويد، بديهى است كه توبه چنين افرادى به طريق اولى مورد قبول درگاه حق نخواهد بود. درست است كه انسان اختيار دارد و مىتواند اظهار توبه كند وايمان آورد؛ اما زمان توبه منحصر به دوران زندگى دنيائى او بوده و بعد از جدائى از اين عالم، فرصتى براى توبه و بازگشت نخواهد بود
پاسخ دوم: چنين افرادى كه قلوبى مسخ شده و تاريك دارند، پس از بازگشت نيز توبه نمىكنند.
توضيح اينكه: ديدن حقايق و آشكار شدن واقعيتها موجب عبرت بسيارى از انسانها مىشود وافرادى زيادى را از ادامه كفر و گناه باز مىدارد. اما در برابر اينگونه افراد خدا جو و حقپذير كسانى نيز يافت مىشوند كه عليرغم مشاهده همه آثار عظمت خداى تعالى همچنان در گرداب كفر و گناه غوطه مى خورند. به طور كلى كسانى آمادگى توبه و بازگشت به درگاه خدا را دارند كه سراسر روح و روان آنان را سياهى و بدانديشى فرا نگرفته و نقطه سفيدى در آن برجاى مانده باشد، ولى آن گروه كه در طول دوران زندگى خود بر اثر فساد وكژى روح و روان خود را آنچنان آلوده كردهاند كه كمترين نشانى از مهرو لطف خدا در آن وجود ندارد، هرگز با مشاهده واقعيتها توبه نمىكنند. قرآن اين حقيقت شگفتانگيز را براى ما چنين بيان مىكند:
و لوترى اذ وقفوا على النار فقالوا ياليتنا نردّ ولا نكذّب بايآت ربنا و نكون من المؤمنين. بل بدالهم ما كانوا يخفون من قبل، ولو ردّوالعادوالما نهوا عنه و انهم لكاذبون» 9
اى كاش مىديدى آن لحظهاى را كه (مجرمان) بر كنار آتش دوزخ نگاه داشته شدند و گفتند:
اى كاش ما (به دنيا) باز گرديم و از اين پس نشانههاى پروردگارمان را تكذيب نكرده در شمار مؤمنان قرار گيريم. بلكه براى آنان آنچه كه از قبل پنهان مىداشتند، آشكار شده و هرگاه به دنيا باز گردانده شوند، همان روش را ادامه داده و همچنان به كارهاى ناروا دست مىيازند. و اينان دروغگويند.
بنابراين نمىتوان گفت: هر كس بميرد و در عالم برزخ با حقايق جهان آشنا شود، در صورت بازگشت به دنيا حتماً توبه خواهد كرد و از گناه دورى خواهد گزيد. اين سخن درباره سران و پيشتازان كفر هرگز درست نيست و در قلب آنان جائى براى پذيرش حق و توبه نمانده است. و با توجه به آنكه رجعت كفار منحصر به كسانى است كه وجودشان با كفر و ستم آميخته شده، قاطعانه مىتوان گفت كه اينگونه افراد، بعد از بازگشت نيز همان روش را پيش مىگيرند و همان عقيده باطل را ادامه مىدهند.
6- درخواست رجعت و پاسخ خدا به لفظ «كلا» (= هرگز)
مىگويند قرآن در مواردى يادآور مىشود كه برخى از مشركان و ظالمان كه در لحظه مرگ از آينده دردناك خود آگاه مىشوند و سرنوشت شوم خود را با چشم برزخى مشاهده مىكنند، از مقام الهى درخواست بازگشت مىكنند، ولى با جواب منفى روبرو مىشوند. اينك متن آيه:
حتى اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون لعلى اعمل صالحا فيما تركت. كلا، انّهاكلمة هو قائلها.10
در آن هنگام كه مرگ يكى از ايشان (= مشركان) فرا رسد، ندا مىدهد: اى پروردگار من مرا باز گردان، اميد است نيكوكار شوم. (به او پاسخ داده مىشود): هرگز، اين سخنى است كه او در زبان مىگويد( و درخواستش پذيرفته نخواهد شد).
از اين آيه مىتوان دريافت كه خداوند تقاضاى افراد را براى بازگشت به دنيا اجابت نمىفرمايد ومفهوم آن اين است كه: رجعت ممكن نيست و اگر
بازگشت به اين جهان مطابق با مشيت حكيمانه خدا بود، هيچگاه با چنين شدت خواسته آنها را نفى نمىكرد.
پاسخ: اين آيه درباره كسانى است كه زندگى خود را با كفر و شرك گذراندهاند و هنگامى كه مرگشان فرا رسيده، از گذشته خود پشيمان شده آرزوى بازگشت به دنيا و جبران كارهاى نارواى خود را دارند. و چنين گروهى با جواب منفى روبرو مىشوند.
در حاليكه قائلين به رجعت، هدف از اين بازگشت را انجام عمل صالح نمىدانند و همانگونه كه پيش از اين توضيح داده شد، رجعت به عنوان پاداش دنيائى شمارى از مؤمنان و كيفر اين جهانى گروهى از كافران است و بس. بديهى است كه نفى بازگشت گروه اول مستلزم نفى رجعت به اين معنى نيست .
اما دليل اينكه خواسته گروه اول مشركان و كافران اجابت نمىشود، اين است كه:
اولاً: روزگار عمل و توبه ايشان به پايان رسيده و ديگر نمىتواند سرنوشت خود را تغيير دهند. همچنانكه در دو آيه ديگر قرآن به همين معنى اشاره شده است. 11
ثانياً: افرادى از اين قبيل هرگز به كار نيك روى نمىآورند و اگر باز هم به دنيا برگردند، همان اعمال ناروا و كفرآميز را ادامه خواهند داد. اين نكته نيز در آيهاى از قرآن يادآورى شده است. 12
نتيجه آنكه: آيه مزبور ربطى به رجعت ندارد.
7- قرآن، عقيده به رجعت را نفى مىكند
مىگويند: قرآن به روشنى در آيه يادشده در زير بازگشت كفار را به جهان نفى مىكند، آنجا كه مىفرمايد:
وحرامٌ على قرية اهلكناها لا يرجعون.13
بر اهالى سرزمينى كه نابودشان كرديم، بازگشت نيست .
از اين آيه و مفهوم آن چنين استنباط مىشود كه بازگشت گروه نابود شده - كه طبعاً كافرانند - ممنوع است حال چگونه مىتوان منافات اين آيه را با عقيده رجعت برطرف كرد.
پاسخ : قبلاً سه نكته را يادآور مىشويم:
نخست آنكه در اين آيه بازگشت همه كافران ممنوع شمرده نشده، بلكه تنها ازگروهى سخن مىگويد كه به عذاب الهى گرفتار و نابود شدهاند. بنابراين با اين آيه نمىتوان بر ممنوع بودن بازگشت همه كافران و گناهكاران - هر چند به اجل طبيعى درگذشته باشند - استدلال نمود. پس هرگاه بازگشت كنندگان در رجعت از گروه دوم باشند، هرگز اين آيه مانع از بازگشت آنان نيست .
دوم اينكه بايد ديد هدف از رجعت كافرانى كه نابود شدهاند، چيست و چرا قرآن آن را ممنوع اعلام مىدارد؟ هدف از رجعت اين افراد آن است كه به جهان باز گردند، عمل صالح انجام دهند و گذشته را جبران كنند. قرآن يك چنين بازگشتى را ممنوع اعلام مىكند و ممنوعيت اين رجعت، بر ممنوع بودن رجعت به شكل ديگر كه در آن امكان عمل صالح و ميدان براى كار نيست، دلالت ندارد.
گواه بر اينكه هدف آيه نفى رجعت، بازگشت براى جبران گذشته و انجام عمل صالح است، آيه پيش از آن مىباشد، نجا كه مىفرمايد:
فمن يعمل من الصالحات و هو مومن فلا كفران لسعيه و انا له كاتبون .14
هر كس عمل صالح انجام دهد - در حاليكه به يگانگى خدا ايمان دارد؛ تلاش او بى پاداش نمىماند و ما كارهاى او را مىنويسيم.
به عبارت ديگر: در آيه نخست، از مؤمنان نيكوكار سخن به ميان آمده كه پاداش اخروى اينان از بين نخواهد رفت و تلاشهايشان در پيشگاه قدس ربوبى ثبت مىشود. سپس در آيه بعد از كفارى ياد مىكند كه در اثر گناه و نافرمانى هلاك شدهاند. آنگاه اعلام مىدارد كه بازگشت اين گروه به دنيا ممكن نيست. بديهى است كه مفهوم جمله اين است كه كافران و بدكاران در عالم آخرت بهرهاى ندارند و به پاداش دست نمىيابند، و نيز نمىتوانند براى جبران كارنامه سياه خود بار ديگر به دنيا برگردند.
سومين نكته اينكه: آيه ياد شده فقط ازكفار سخن مىگويد، و درباره رجعت ديگر انسانها سكوت كرده است .
با توجه به اين نكات معلوم مىشود كه استدلال به اين آيه بر ممنوعيت رجعت شگفتآور است. زيرا هدف از رجعت انجام عمل صالح و جبران گذشته كافران و تبهكاران نيست. بلكه آنان بدين جهت به دنيا باز گردانده مىشوند كه شكوه و عظمت مؤمنان را ببينند و سرافكنده شده بر گذشته تاريك خود افسوس خورند، يا از مشاهده اين شوكت و جلال به خشم آيند .
8- عقيده به رجعت از ساختههاى عبدالله بن سبا است:
مىگويند در زمان عثمان مردى يهودى از اهل صنعاى يمن به نام «عبدالله بن سبا» ظاهراً اسلام آورد، ولى در نهان به منظور آشوبگرى و فتنه انگيزى در سرزمين پهناور اسلامى و ايجاد اختلاف ميان مسلمانان از يمن به شهرهاى بزرگ مسلمان نشين مانند كوفه، شام، بصره و مصر سفر كرده در مجامع مسلمين حضور يافت. او در بين مردم عقايد خاصى را تبليغ مىنمود. از آن جمله مىگفت كه: «پيغمبر اسلام نيز مانند عيسى بن مريم به دنيا باز مىگردد»
--------------------------------------------------------------------------------
1 دليل وجود رجعت در امت اسلامى [۱۳۸۴/۱۰/۰۴]
2زمينههاى مساعد رجعت درقرآن و صحاح و سنن [۱۳۸۴/۱۰/۰۲]
3 بازگشت به دنيا در امتهاى پيشين [۱۳۸۴/۰۹/۲۹]
4 امكان رجعت از ديدگاه عقل [۱۳۸۴/۰۹/۲۸]
5 ظهور مهدى منتظر و رجعت [۱۳۸۴/۰۹/۲۶]
6 شيعه و رجعت [۱۳۸۴/۰۹/۲۵]
7 مفهوم رجعت [۱۳۸۴/۰۹/۲۳]
8 رجعت [۱۳۸۴/۰۹/۲۳]
9مدخلی بر علم کلام-شماره 4 [۱۳۸۴/۰۹/۰۲]
10 مدخلی بر علم کلام- شماره 3 [۱۳۸۴/۰۸/۲۹]
http://www.tebyan-hamedan.ir/andishe/archives/post_108.php
|