خداوند علاوه برحاکمیت تکوینی که یک نوع حاکمیت جبری و مستقیم خداوند برهمه موجودات عالم خلقت اعم از جمادات نباتات حیوانات انسانها اجنه و ملائکه است، یک نوع حاکمیت غیر مستقیم نیز براعمال و رفتار انسانها اعمال می کند که همان حاکمیت قانونگذاری است که درآیه سوره این مسئله به این گونه مطرح می شودکه ( انا هدیناه السبیل.... ). ویا می فرماید: بدرستی که هر حکم و دستور و قانونی اختصاص به خدا دارد (ان الحکم الا لله ). در این حاکمیت سه مکتب مفوضه(1) ، معتزله(2) و لیبرالیزم از اسلام ناب متمایزمی شوند. حاکمیت تشریعی خداوند هیچگاه در جامعه تعطیل پذیر نیست.
آنچه آیات شریفه قرآن گویای آن است این که، درراس خط حاکمیت تشریعی خداوند، الله قرار دارد که حکم و دستور و قانون را تعیین می کند( ان الحکم الا لله ). بعد از خداوند نوبت به رسول می رسد که خداوند دستور می دهد که باید " سبیل " مورد نظر پیامبر اخذ و پیروی شود. زیرا "ولایت پیامبر از ولایت مومنین بر خودشان بالاتر است "( النبی اولی بالمومنین من انفسهم ).
در اندیشه سیاسی اسلام، پس از پیامبر اعظم دو دسته از نایبان، ولایت بر جامعه را بر عهده می گیرند. یک دسته نایبان خاص پیامبر هستند که ائمه معصومین می باشند که پیامبر آنها را با اسم به مردم معرفی کرده است و این مسئله در حدیث جابر منعکس شده است، آنجا که جابربه پیامبرعرض می کند، در آیه شریفه " اطیعواالله و اطیعواالرسول و اولی الامر منکم..."، خدا را شناختیم، پیامبر را شناختیم، اولی الامر چه کسانی هستند؟ پیامبرمی فرمایند: آنها جانشینان من اند و امامان مسلمین بعد از من. اول آنها علی بن ابیطالب، بعد حسن و حسین، سپس علی بن حسین......و آخرین آنها که هم اسم و هم کنیه من است که در پس پرده غیبت قرار می گیرد.... مردم نیز از وجود او استفاده می کنند همان طور که وقتی خورشید در پس ابر قرار می گیرد و از وجود آن بهره می برند. البته پیامبرنواب عامی هم دارند که فقهاء جامع الشرایطی هستند که پیامبر از آنها به عنوان " راویان احادیث " اسم برده است( الذین یاتون من بعدی و یروون عنی احادیثی و سنتی ).
اما ائمه نیز دارای دو نوع نایب می باشند یکی نایبانی که آنها را با اسم به مردم معرفی کرده اند و آنها نایبان خاص ائمه می باشند و دیگری نایبان عام ائمه که با مشخصات به مردم معرفی شده اند و برای شناسائی چنین نایبانی حداقل ده خصوصیت را مطرح کرده اند و فرموده اند کسانی که: راوی حدیث، فقیه، عادل، حافظ دین، با ورع، مطیع دستورات خداوند، محقق در حلال وحرام ائمه، عارف به احکام ائمه، مدیرو مدبرمی باشند در عدم دسترسی به ما به آنها مراجعه داشته باشید ودستورات را از آنها بگیرید. پس یکی از مشخصات جانشین امام معصوم ع " فقیه بودن " است.
اما، آیا ائمه و پیامبرهمگی با نایبان خاص و عام خود ارتباط داشته اند که این الزام وجود داشته باشد که امام زمان ع با نایبان خود در ارتباط باشند؟ پیامبر که فرمودند: "جانشینان من کسانی هستند که بعد از من راوی احادیث و سنت من می باشند ". در صورتی که پیامبر می دانستند که برخی ازراویان احادیث ( لفظی که در زمان پیامبر برای فقهاء به کار می بردند) پس از رحلت ایشان نمی توانند با ایشان در تماس باشند. پس الزامی در مورد ارتباط وجود ندارد.
----------------------------------------------
1. نخستین کسی که درمسائل جبریه شبهه کرد " معبد جهنی " بود که بر روی اختیاری بودن افعال انسان پافشاری کرد و نتیجه این شد که تعلق اراده خدا را به افعال اختیاری انسان به کلی انکار کردند. این مکتب مفوضه نامیده شد.
2. مکتب مفوضه بعدها با پیدا شدن فردی بنام " واصل بن عطا " که بر سر قضایائی با استاد خود اختلاف پیدا کرده بود به مکتب معتزله تبدیل شد. آنها پرچمدار اصل آزادی و اختیار مطلق انسان شدند.
این سه مکتب، مکاتب کلامی اهل سنت هستند که در فقه پیرو چهار مکتب حنفی، شافعی، مالکی و حنبلی می باشند.
دموکراسی چقدر با حکومت اسلامی منطبق است؟
علیرغم تصورات غیرعلمی برخی ازافراد، دمکراسی منحصر در یک نوع نیست. بلکه دمکراسی انواع مختلفی دارد که باید حکومت اسلامی با آنها سنجیده شود تا مشخص گردد که کدامیک ازآنها با حکومت اسلامی سازگاری دارد و کدامیک ندارد.
قبل از آنکه به انواع آن بپردازیم باید بدانیم مفهوم "حکومت مردم" و "حاکمیت مردم" حداقل از سه هزار سال پیش در جوامع مختلف وجود داشته است و براساس این واقعیت که دارای الفاظ متفاوتی برای پدیدهها بوده اند میتوانیم فرظ کنیم ایرانیان باستان به آن " خشتر پاون " میگفتند. چینیها " مین جو جوگی " به کار میبردند. ژاپنیها آن را با واژه "مین شو شوگی" معرفی میکردند. عربها "حکومه الشعب" میگفتند ولاتین زبانها آن را با واژه دموس-کراتوس نشان میدادند(دموس به معنای مردم و کراتوس به معنای حکومت و حاکمیت).(1) هرودوت تاریخ نویس یونانی معتقد است که ایرانیان، دویست سال قبل ازافلاطون و ارسطو دمکراسی را میشناختند و در مورد خصوصیات آن بحث میکردند.(2) ایرانیان معاصر مفهوم حکومت مردم و حاکمیت مردم را با سه واژه مردمسالاری، جمهوریت و دمکراسی میشناسند که واژه دمکراسی در میان آنها طرفداران بیشتری دارد.
دمکراسی اما، مانند بسیاری از پدیده های دیگر انواع مختلفی دارد؛ به گونه ای که فردی مانند " دیوید هلد " در کتاب " مدلهای دمکراسی " ادعا میکند که نزدیک به چهارصد نوع دمکراسی وجود دارد. اما من در اینجا بنا ندارم به آنها بپردازم، بلکه دوازده عدد ازدمکراسیهائی که، با یک مطالعه جامعه شناسی تاریخی، به آنها دست پیدا کرده ام را برشمرده و نسبت هر یک از آنها با حکومت اسلامی را مورد سنجش قرار میدهم.
قبل ازپرداختن به آنها لازم میدانم تذکر دهم که در تقسیم بندی پدیدهها همواره باید آنها را از جهات مختلف تقسیم کرد بنابراین در اینجا نیزدمکراسی را ازچهار جهت تقسیم میکنم.
در مرحله اول به انواع دمکراسی از جهت صفات میپردازم. دمکراسی از این جهت به دو دسته تقسیم میشود: دمکراسی محض و دمکراسی غیر محض.
الف- دمکراسی محض:
1- مبنای قانون خواست مردم قرار میگیرد هر خواستی داشته باشند.
2- پلورالیزم عقی
دتی وجود دارد(هرعقیده ای حق است اگر اقلیت است میتواند به اکثریت تبدیل شود).
3- سکولاریزم سیاسی وجود دارد(جدائی سیاست از دین)
4- مشارکت مردم در مسائل سیاسی.
5- آزادیهای نسبی.
6- تساوی در برابر قانون.
ب- دمکراسی غیر محض:
1- مبنای قانون خواست مردم قرار میگیرد محدود به عقیده مورد نظر اکثریت
2- مونوئیزم عقیدتی وجود دارد(بقط یک عقیده حق است)
3- سیاست میتواندمبتنی بردین ماوراءالطبیعی باشد
4- مشارکت مردم
5- آزادیهای نسبی
6- تساوی در برابر قانون
با یک مطالعه جامعه شناسی تاریخی به زودی متوجه میشویم که دمکراسی محض در هیچیک از جوامع بشری تحقق خارجی پیدا نکرده است و فقط در کتابها و در سخنرانیهای تبلیغاتی وجود دارد. بر این اساس حکومت اسلامی با آن سازگاری ندارد. علاوه بر اینکه سه پارامتر اول این نوع از دمکراسی با اسلام هیچ سازگاری ندارند. اما حکومت اسلامی با دمکراسی غیر محض نه تنها نا سازگاری ندارد بلکه یکی از مصادیق این دمکراسی محسوب میشود واساسا همه دمکراسیهائی که درطول تاریخ درجوامع مختلف به وجود آمده اند همگی دمکراسیهای غیرمحض میباشند. به عنوان مثال در دمکراسی اسلامی اولا مبنای قانون خواست مردم قرارمی گیرد محدود به عقیده مورد نظر اکثریت که اسلام میباشد. دوم اینکه اسلام معتقد است که فقط او حق است آنجا که میفرماید: " ان الدین عندالله الاسلام "(3)(روش زندگی نزد خداوند فقط اسلام میباشد). سوم در اسلام سیاست مبتنی بر دین ماوراء الطبیعی است. سه پارامتر دیگر نیز در اسلام مندرج میباشند. امام خمینی در مورد دمکراسی اسلامی میفرمایند:
«ممكن است دموكراسى مطلوب ما با دموكراسيهايى كه در غرب هست مشابه باشد، اما آن دموكراسىاى كه ما مىخواهيم به وجود آوريم درغرب وجود ندارد. دموكراسى اسلام، كاملتر از دموكراسى غرب است.»(4)
اما دمکراسی از جهت مکتب نیز به شش دسته تقسیم میشود.
• مکتب لیبرالیزم(5) دمکراسی لیبرالیستی را ادعا دارد.
• سوسیالیزم(6) دمکراسی سوسیالیستی
• اسلام دمکراسی اسلامی
• فاشیزم(7) دمکراسی فاشیستی
• مسیحیت دمکراسی مسیحی
• ناسیونالیزم(8) دمکراسی ناسیونالیستی
را پیشنهاد دارد.
با توجه با این دو دستهبندی نتیجه میگیریم:
الف- دمکراسی یک ظرف است ومکاتب مظروف میباشند وظرف همواره با مظروف خود شناخته میشود. یعنی اگر دراین ظرف اسلام ریخته شود، دمکراسی اسلامی واگر لیبرالیزم ریخته شود دمکراسی لیبرالیستی و اگر سوسیالیزم ریخته شود دمکراسی سوسیالیستی تشکیل میگردد.
ب- عناصر تشکیل دهنده دمکراسی عبارتند از:
1- مشارکت مردم درمسائل سیاسی
2- آزادیهای نسبی
3- تساوی در برابر قانون(9)(در یک بررسی بسیار ساده به سرعت پی میبریم که مکتب اسلام این عناصر را به رسمیت شناخته و آنها را جزء احکام امضائی(10) خود قرار داده است. بنابراین دمکراسی محتوای حکومت اسلامی است؛ نه شکل حکومت).
ج – دمکراسی اسلامی درکنار سایر دمکراسیها یک دمکراسی خاص خود محسوب میشود.
برخی ازافراد تصورمی کنند که برخی از اصول لیبرالیزم مانند سکولاریزم از دمکراسی جدا نشدنی است در صورتی که این چنین نیست زیرا لیبرالیزم مانند اسلام یک مکتب ودمکراسی یک شیوه حکومتی است. ایرانیان باستان که ازاولین اندیشمندانی بوده اند که درمورد دمکراسی اظهار نظرکرده اند، به حق فقط برهمین عناصردرمورد دمکراسی تاکید داشته اند. هرودوت مورخ یونانی درمورد خصوصیات دمکراسی نزد ایرانیان باستان میگوید:
اوتانس میگفت: ... اما حکومت مردم، اولا این حکومت اسم خوبی دارد که تساوی حقوق است ودیگر این که مردم کارهائی را که مالک الرقاب میکند مرتکب نمی شوند انتخاب مستخدمین دولت به حکم قرعه است. هرامری مسئولی دارد وهر تصمیمی به مجلس رجوع میشود. بنابراین پیشنهاد میکنم که حکمرانی یک نفررا ملغی کرده اداره امورمردم را به مردم واگذاریم. اهمیت درکمیت است.(11)
امروزه نیز نویسندگان کتاب " دمکراسی چیست؟ " میگویند:
وجود دمکراسی مستلزم دو اصل کلی نظارت همگانی بر تصمیم گیری جمعی و داشتن حق برابر در اعمال این نظارت میباشد.(12)
اما دمکراسی از جهت سومی هم قابلیت تقسیم شدن را دارد و آن انواع دمکراسی از نظر مشارکت مردم میباشد که به دو دسته مستقیم و غیر مستقیم شناخته میشود:
• غیر مستقیم آن است که: مردم با واسطه نمایندهها در مسائل سیاسی مشارکت مینمایند.
• مستقیم آنکه: مردم بدون واسطه نمایندهها در مسائل سیاسی مشارکت مینمایند.
حکومت اسلامی از هر دو دمکراسی استفاده میکند.
و بالاخره دسته چهارم از انواع دمکراسی که آن را دمکراسی از نظرعمق مینامیم، به دو گونه تقسیم میشود:
• دمکراسی حداکثر: نهادهای حاکمیت مردم در جامعه نهادینه شده باشند. مانند: احزاب، شوراهای شهروروستا، مجلس
• دمکراسی حداقل: مردم حداقلی از آزادی را دارند و در انتخابات شرکت مینمایند
همه دمکراسیهای برخاسته از انقلابات مردمی از دمکراسی حداقل شروع میکنند و به سمت دمکراسیهای حداکثر پیش میروند. دمکراسی اسلامی هم درهمه مصادیق خود(یعنی حکومت پیامبر، حکومت امام علی(ع) و جمهوری اسلامی ایران) به عنوان یک دمکراسی برخاسته از یک انقلاب اجتماعی، از دمکراسی حداقل شروع کرده و به سمت دمکراسی حد اکثر پیش رفته است.
نتیجه اینکه: حکومت اسلامی با دمکراسی محض سازگاری ندارد اما یکی از دمکراسیهای غیرمحض و مشروط است. بعلاوه اینکه حکومت اسلامی یکی از انواع دمکراسیهای مکتبی است که در این نوع از حکومت از دمکراسی مستقیم و غیر مستقیم هر دو استفاده میشود. دمکراسی اسلامی مانند همه دمکراسیهای دیگر از دمکراسی حداقل شروع وبه طرف دمکراسی حد اکثرحرکت مینماید. دمکراسی قسمتی ازمحتوای حکومت اسلامی است نه شکل حکومت.
----------------------------------------------------
1. این تحقیقی است که من به آن دست یافته ام اگر برای شما قابل پذیرش نباشد برای شما در اینجا فقط کافی است این را باور داشته باشید که مسلما ایرانیها چینیها و ژاپنیها به حکومت مردم دمکراسی نمی گفته اند و قبل از یونانیها حکومت مردم را میشناختهاند.
2. هرودوت، تاریخ هرودوت، ج3، ص 177- 180.
3. آل عمران، 19.
4. صحيفه امام، ج4، 314 .
5. لیبرالیسم به مکتبی گفته میشود که پایه های آن در قرن هفدهم به وسیله فیلسوفی انگلیسی بنام " توماس هابز " گذاشته شد. او بیشتر بر جدائی سیاست از دین تاکید کرد. فیلسوف بعدی " جان لاک " بود که مجلس، نمایندگی و قانون عرفی را تئوریزه کرد. آدام اسمیت اقتصاد لیبرالیستی و جرمی بنتهام لذت گرائی را به آن اضافه کرد. اصول عقاید این مکتب عبارتند از: اومانیزم(انسان گرائی)؛ عقلانیت عرفی پلورالیزم مذهبی؛ سکولاریزم سیاسی؛ نسبیت اخلاق؛ لذت گرائی؛ سود گرائی.
6. سوسیالیزم مکتبی است که از 1848 به وسیله مارکس و انگلس پایه ریزی شد.و از 1917 تا 1990در جامعه روسیه پیاده گردید. آنها در اصول عقاید خود میگویند: خدائی وجود ندارد – مالکیت خصوصی باعث به وجود آمدن طبقات و استثمار میشود – دولت وسیله ستم طبقاتی طبقه دارا بر طبقه ندار است پس با ید از بین برود – در جامعه فقط یک حزب باید وجود داشته باشد و آن هم حزب طراز نوین طبقه کارگر است. نام دیگر این مکتب، کمونیزم است.
7. فاشیزم به مکتبی گفته میشود که اندکی قبل از جنگ جهانی دوم در کشورهای آلمان و ایتالیا به وجود آمد. عقاید این مکتب تلفیقی از لیبرالیزم و سوسیالیزم میباشد.
8. ناسیونالیزم یا ملیت گرائی مکتبی است با اعتقاد به تفوق و برتری یک ملت نسبت به ملتهای دیگر. محور این گرایش یا نژاد است و یا ملت. نژاد گرایان معتقدند که فقط نژاد مورد نظر آنها صلاحیت حکومت بر دیگر نژادها را دارد. مانند طرفداران برتری نژاد آریائی بر دیگر نژادها و ملیت گرایان بر این اعتقادند که ارزشهای آن ملت بالاتر و والاتر از ملتهای دیگر است و آنها باید بر دیگر ملل حاکمیت داشته باشند.
9. تصور برخی از افراد این است که مثلا حقوق شهروندی در کنار این سه عنصریکی از عناصر دمکراسی است، در صورتی که این چنین نیست بلکه حقوق شهروندی متشکل است از: آزادی، تساوی و مشارکت(ر.ک: دیوید بیتهام و کوین بویل، دمکراسی چیست؟، ص 17).
10. احکام در اسلام از جهت مبدأ تأسیس به دو دسته تقسیم میشوند: 1- احکام تاسیسی: به احکامی گفته میشود که برای اولین باربه وسیله اسلام تاسیس شده اند. 2- احکام امضائی: به احکامی گفته میشود که قبل از اسلام نیز وجود داشته اند واسلام آنها را مورد تایید قرار داده و جزء احکام خود قرار داده است.
|