در این نظام، ولیفقیه به دو نهاد باید پاسخگو باشد؛
اول: نهاد قانونی مجلس خبرگان رهبری
دوم: نهاد افکار عمومی(مردم)
در مورد نهاد اول اصل یکصد و یازدهم قانون اساسی می گوید: " هرگاه رهبر از انجام وظایف قانونی خود ناتوان شود یا فاقد یکی از شرایط مذکور در اصول پنجم و یکصد و نهم گردد، یا معلوم شود از آغاز فاقد بعضی از شرایط بوده است، از مقام خود بر کنار خواهد شد. تشخیص این امر به عهده خبرگان مذکور در اصل یکصد و هشتم می باشد ".
در مورد نهاد دوم نیزامام علی ع می فرمایند: " ( ای حاکم ) اگر رعیت بر تو گمان ستم برد، عذر خود را آشکارا با آنان در میان گذار وبا این کار از بد گمانی شان در آر"( این مطلب دلالت برپاسخگو بودن حاکم در برابر مردم دارد ). امام خمینی نیز، همانطور که در محدودیتهای فقیه حاکم دیدیم، معتقدند که فقیه حاکم باید در برابرهر یک ازافراد ملت خود را پاسخگو بداند و هرفردی در برابرسایرین می تواند از فقیه توضیح بخواهد.
البته در اینجا سه مطلب باید مد نظر باشد: اول اینکه باید شأن فقیه رعایت شود؛ دوم این که، منتقد به اندازهای تخصص داشته باشد که پاسخ را بفهمد و سوم اینکه درخواست توضیح او مربوط به اسرار مملکتی نباشد.
با توجه به اینکه زمان خلافت حضرت علی(ع)، انتقاد از آن حضرت آزاد بود، آیا میتوان از رهبری جمهوری اسلامی انتقاد کرد؟ چگونه؟ چرا در زمان حاضر هیچکس از تریبونهای رسمی نمیتواند از رهبری انتقاد کند؟
پاسخ سؤال خود را از این گفته امام خمینی دریافت کنید که می فرمایند: " هرفردی از افراد ملت حق دارد در برابر سایرین، زمامدار مسلمین را استیضاح کند(یعنی توضیح بخواهد) واز او انتقاد نماید وا و باید جواب قانع کنندهای دهد و در غیر این صورت اگر به خلاف وظایف اسلامی خود عمل کرده باشد خود به خود از مقام زمامداری معزول است ". پس انتقاد هم در زمان حضرت علی(ع) آزاد بوده و هم به رهبری جمهوری اسلامی آزاد است.
اما دو نکته در اینجا باید مد نظر قرار گیرد:
اول اینکه: در دنیای پیچیده امروز که هزاران تخصص وجود دارد هر کس باید در حیطه تخصص خود به نظارت بر اعمال کارگزاران حکومتی (به ویژه فقیه حاکم) بپردازد تا از خطا مصون بماند و انتقاداتی که میکند نزد متخصصین از حرفهای باطل نباشد. زیرا انتقاد یعنی سخن حق که معمولا تلخ نیز می باشد. پس سخن باطل انتقاد نیست.
دوم اینکه: بنا بر سخن پیامبر گرامی اسلام و ائمه معصومین " حرمت مؤمن از حرمت کعبه بالاتر است " چه رسد به این که این مؤمن قائم مقام معصوم و نایب او باشد. پس در انتقاد کردن به فقیه حاکم باید جانب احتیاط را پاس داشت. علاوه بر این که فقیه حاکم صحیح العمل در جامعه ایران طرفداران مخلصی دارد که بی حرمتی به اودر پوشش انتقاد را تحمل نمی کنند.
در پاسخ به این که چگونه؟ باید گفت که امروزه کسانی که توانائی نوشتن و قلم زدن دارند به راحتی بسیاری از مواضع رهبری درموارد مختلف را زیر سؤال می برند ودر رسانههای نوشتاری منتشر میکنند، که یک نمونه آن مسائل هستهای میباشد. امروزه بسیاری از نویسندگان با وجود طرفداری مقام معظم رهبری از حق غنیسازی ارانیوم در داخل ایران، از آن نهی میکنند و به صراحت آن را به ضرر ایران میدانند. آیا این انتقاد به رهبری نیست؟
در مورد تریبونهای رسمی اما، آیا تا به حال به ملاقاتهای رسمی دانشجویان و اساتید توجه کردهاید که مستقیما از همه جای مملکت و حتی ارگانهای رسمی و غیر رسمی انتقاد می کنند و بسیاری از رفتارهای حکومتی را زیر سؤال میبرند. و آیا از آخرین نشت مجلس خبرگان رهبری خبر دارید که در آن نماینده شیراز در مجلس خبرگان نه انتقاد، که به توهین به رهبری پرداخت؟ ( که اگر دیگر نمایندگان گفتههای او را حق میدانستند از او حمایت می کردند. درصورتی که حق نمیدانستند و او را به باد انتقاد گرفتند).
دست آخر این که در ایران فعلا فردی سکاندار رهبری جامعه است که بنا بر نظر بسیاری از متخصصین با انصاف داخلی و خارجی بهترین و توانمندترین مدیریت، در نوع خود، را به انجام رسانده است. آیا سزاوار است با وجود این توانائی و موفقیت، و با حضور این همه دشمن در داخل و خارج آنها را رها کنیم و به تضعیف او بپردازیم که هم بهانه به دست دشمنان ایران واسلام بدهیم و هم در جامعه تفرقه ایجاد کنیم؟
|