حكومت به مثابه امانتى است كه حاكم در راه برآوردن نیازهاى مادى و معنوى مردم، آن را پذیرفته است و به محض كوتاهى و تخطى از انجام وظایف و با از دست دادن شرایطى كه در اسلام براى حاكم اسلامى در نظر گرفته شده، خود به خود عزل مىگردد و تصرفاتش از آن پس غاصبانه خواهد بود. برخى فن سالاران (تكنوكراتها) گمان مىكنند كه به هر قیمتى، جامعه اسلامى باید توسعه یابد. این عده، كه اصالت را به توسعه و تخصص مىدهند، توسعه را حتى به قیمت فدا كردن عدالت اجتماعى و فقیر و محروم شدن هزاران انسان از حقوق خود، بر هر امرى مقدم مىشمارند و آن را در سرلوحه برنامه خویش قرار مىدهند، غافل از آن كه رسالت دین، تأمین عدالت اجتماعى است. نتیجه توسعه بدون عدالت، مشكلات اقتصادى، افزایش فاصله طبقاتى، گسترش فرهنگ غرب در جامعه، فاصله گرفتن از عدالت اجتماعى و فقر و محرومیت بیش از پیش جامعه است. رضاخان نیز در عصر خویش در پى توسعه بر اساس الگوهاى غربى بود و به عدالت اجتماعى و اقشار محروم جامعه، توجهى نداشت كه این امر، منجر به فقر و محرومیت هر چه بیشتر تودههاى محروم جامعه و حاكمیت طبقات مرفه شد. قدرت و مشروعیت قدرت چیست و چه رابطهاى با مشروعیت دارد؟ قدرت عبارت است از استعداد و توان نفوذ در رفتار دیگران، به گونهاى كه رفتارشان بر اساس خواست اعمال كننده قدرت تنظیم گردد. اعمال قدرت از راههاى مختلفى ممكن است صورت گیرد. اعمال قدرت یا مشروع است و یا نامشروع. قدرت مشروع، همان اقتدار است كه به دارنده آن، حق اعمال حكمرانى مىدهد. و قدرت فاقد مشروعیت، زور، سلطهطلبى و استبداد است كه به دیكتاتورى مىانجامد. قدرت و مشروعیت، ارتباطى تنگاتنگ با یكدیگر دارند. در چشمانداز دینى، قدرت اگر از منشأى الهى برآید و در دست انسانهاى واجد شرایط باشد، مشروعیت دارد. در جامعه اسلامى، برترین منبع قدرت، باور دینى و عقاید مردم است. اگر چه نباید از دیگر منابع قدرت غافل ماند، اما در رویارویى با دیگر جوامع و به ویژه، قدرتهاى جهانى، كه در صدد سیطره بر جوامع دیگر هستند، باید از موضع قدرت، كه در معنویت و باورهاى دینى متبلور است، سخن گفت. بدیهى است كه هر كشورى از موضع قدرت با دشمن خود، روبهرو مىشود و در دنیاى امروز، چون دشمنان ما در عرصه نظامى، اقتصادى و فنآورى علمى برترى دارند و نقطه ضعف آنها در عقاید و عرصه فرهنگ است، باید از این موضوع، كه نقطه قدرت ما به شمار مىرود، با آنها برخورد كنیم. بنابراین، سستى در عرصه دین و باورهاى مذهبى، به معناى خلل در كانون قدرت ملى ما است. هیچ قدرتى به اندازه مذهب، توان برانگیختن مردم را ندارد و در میان مذاهب، هیچ مذهبى به اندازه اسلام و تشیع، از این امتیاز برخوردار نیست. نگاهى به دنیاى معاصر و گذشته تاریخى، گواه صدقى براى اثبات این مدعا است. امروزه بیشتر كانونهاى بحران و درگیرى، در مناطق و كشورهاى اسلامى است. در این مناطق، كه در یك سو مسلمانان و در سوى دیگر آن، قدرتهاى غربى و همپیمانان آنان قرار دارند، آن چه موجب بقا و پایدارى ملل اسلامى شده، مقاومتى است كه از اسلام نشأت گرفته است. تاریخ اسلام، مشحون از قیام و مقابله مسلمانان با دشمنان اسلام است. این قیامها ریشه در روحیه ظلمستیزى، احقاق حق، استقلالخواهى و طرد حكام جور و نامشروع داشته است. شهید مطهرى در این باره مىگوید: عمل به حدیث «افضل الجهاد كلمه عدل عند امام جائر در طول تاریخ، رشادتها و شهادتهاى فراوانى را در پى داشته است. [1] هم چنین ایشان درباره مقاومت اسلام در برابر سلطه قدرتهاى خارجى مىنویسد: آنها احساس كردهاند كه در سرزمینهاى شرق و اسلامى، فقط اسلام است كه به صورت یك فلسفه مستقل زندگى، به مردم آن جا روح استقلال و مقاومت مىدهد. اگر اسلام نباشد، چیز دیگرى كه با اندیشههاى استعمارى سرخ و سیاه مبارزه كند، وجود ندارد. [2] و حضرت امام (ره) در وصیت نامه الهى خویش، در این باره مىفرمایند: اسلام و حكومت اسلامى، پدیده الهى است كه با به كار بستن آن، سعادت فرزندان خود را در دنیا و آخرت، به بالاترین وجه تأمین مىكند و قدرت آن را دارد كه قلم سرخ بر ستمگرىها و چپاولگرىها و فسادها و تجاوزها بكشد و انسانها را به كمال مطلوب خود برساند و مكتبى است كه بر خلاف مكتبهاى غیرتوحیدى، در تمام شؤون فردى و اجتماعى، مادى و معنوى، فرهنگى و سیاسى، نظامى و اقتصادى، دخالت و نظارت دارد. استقرار حكومت اسلامى در ایران، بیش از گذشته، دشمن را به قدرتى كه دین مىتواند داشته باشد، آگاه كرده است و بىشك، ضعف و فتور در اركان حكومت اسلامى، از سوى هر كس كه باشد، گناهى نابخشودنى است. از این رو است كه حضرت امام، حفظ نظام اسلامى را از واجبترین واجبها مىدانستند. تمسك و عمل به اسلام، حفظ وحدت جامعه اسلامى، دفع شبهات و القائات دشمنان اسلام، حمایت و تبعیت از حاكم اسلامى، جلوگیرى از نفوذ فرصت طلبان در صفوف مسلمانان و شناخت جریانات مختلف فكرى، براى حفظ و صیانت از اسلام اصیل در برابر اسلام تحریف شده، از جمله عوامل بسط قدرت دینى است و در مقابل، رخنه عناصر ناصالح در بین اقشار مردم و به ویژه، در حوزه متولیان دین، موجب تضعیف قدرت دینى و تفسیر دین به نفع حكام و مستكبران مىگردد. ایجاد فرقههایى چون وهابیت و بهائیت، و تفسیر و ارائه چهرهاى از اسلام كه با منافع غرب سازگار باشد، توسط عناصر نفوذى صورت گرفته و مىگیرد. نتیجه آن كه وظیفه صیانت از اسلام و ارزشهاى دینى، به نسل ما سپرده شده است و قصور در آن، گناهى نابخشودنى است و اهتمام به آن، موجب رضاى الهى و سعادت دنیوى و اخروى است . منبع:مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمينى (ره) ـ با تلخيص از کتاب فلسفه سياست ،ص 115 -------------------------------------------------------------------------------- [1] . مرتضى مطهرى، پیرامون انقلاب اسلامى. [2] مرتضى مطهرى، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 52. |