از این كلام استفاده مىشود كه اگر چه طبق اعتقاد ما، خلافتبراى امیرالمؤمنین(ع) با نصب ثابتبود و روایت نیز بر آن دلالت دارد; لكن نظر مردم نیز در قبول و پذیرش ولایت مؤثر بوده و این امر، امر آنان است و در طول نص و در رتبه متاخر از آن داراى اعتبار مىباشد. [1] 6 - در كتاب سلیم ابن قیس از امیرالمؤمنین(ع) روایتشده كه فرمود: «والواجب فى حكم الله و حكم الاسلام على المسلمین بعد مایموت امامهم او یقتل... ان لایعملوا عملا و لایحدثوا حدثا و لایقدموا یدا و لا رجلا و لایبدؤواالشىء قبل ان یختاروا لانفسهم اماما عفیفا عالما و رعا عارفا بالقضاء و السنه یجمع امرهم...» [2] آنچه در حكم خدا و حكم اسلام پس از مرگ یا كشته شدن امام مسلمانان بر آنان واجب است... این است كه عملى انجام ندهند و دستبه كارى نزنند و دستیا پا جلو نگذارند و كارى را شروع نكنند پیش از آنكه براى خویش امام و رهبر پاكدامن، آگاه، باتقوى، آشنا به قضاء و سنت كه كار آنان را سر و سامان دهد، انتخاب كنند. از این حدیث استفاده مىشود كه انتخاب امام بر مردم مسلمان واجب بوده و این انتخاب، منشا اثر است; ولى در رتبهاى پس از اختیار خداوند. پس در شرایطى كه «امام منصوب» در جامعه نیست نظیر عصر غیبت، انتخاب مردم همان چیزى است كه امامتبا آن منعقد مىشود. [3] نظریه انتخاب علاوه بر روایات فوق، به اخبار دیگرى كه اختصاص به موضوع بیعت دارد نیز استناد كرده و آنها را از ادلهاى دانسته كه بر لزوم انتخابى بودن رهبر در زمان غیبت دلالت مىكند. بسیارى از این اخبار كه دلالتى بهتر از دیگر روایات دارند، از على علیه السلام نقل شدهاند كه اینك به نقل و بررسى آنها مىپردازیم: 7 - در ارشاد مفید آمده است كه مطابق روایتشعبى، هنگامى كه عبدالله ابن عمرابن خطاب و سعد ابن ابى وقاص و محمدابن مسلمه و حسان ابن ثابت و اسامهابن زید از بیعت امیرالمؤمنین(ع) سرپیچى كردند، آن حضرت ضمن خطبهاى فرمود: «ایهاالناس انكم بایعونى على ما بویع علیه من كان قبلى و انما الخیار للناس قبل ان یبایعوا فاذا بایعوا فلا خیار لهم و ان على الامام الاستقامه و على الرعیه التسلیم و هذه بیعه عامه من رغب عنها رغب عن دین الاسلام و اتبع غیر سبیل اهله و لم تكن بیعتكم ایاى فلته و لیس امرى و امركم واحدا و انى اریدكم لله و انتم تریدوننى لانفسكم.» [4] اى مردم! شما بامن بر همان اساس بیعت كردید كه با دیگران پیش از من براساس آن بیعت كردند. مردم پیش از آنكه بیعت كنند، صاحب اختیارند; اما هنگامى كه بیعت كردند، دیگر اختیارى (در نافرمانى) براى آنان نیست. همانا وظیفه امام، استقامت است و وظیفه مردم، تسلیم نظر او بودن و این بیعت همگانى بود. كسى كه از آن روى بگرداند، از دین اسلام روى گردان شده و راه دیگرى به غیر از راه اسلام را پیموده است و بیعتشما با من یك امر ناگهانى و بدون فكر و آگاهى نبود و امر من با شما یكى نیست. من شما را براى خدا مىخواهم و شما مرا براى خودتان مىخواهید. 8 - در نهج البلاغه آمده است: «فاقبلتم الى اقبال العوذ المطافیل على اولادها تقولون البیعه البیعه. قبضتیدى فبسطتموها و نازعتكم یدى فجذتبموها. اللهم انهما قطعانى و ظلمانى و نكثا بیعتى و البا الناس على.» [5] شما به سوى من شتافتید، همانند شتافتن حیوانى كه تازه بچه به دنیا آورده به سوى فرزندش. مىگفتید بیعتبیعت. دستم را بستم، شما آن را گشودید; دستم را كشیدم، شما آن را به سمتخود كشیدید. بار خدایا این دو نفر (طلحه و زبیر) پیمان مرا قطع و به من ستم كرده و بیعتم را شكسته و مردم را علیه من شوراندند. 9- در خطبه 220 نهج البلاغه آمده است: «و بسطتم یدى فكففتها و مددتموها فقبضتها ثم تداككتم على تداك الابل الیهم على حیاضها یوم ورودها حتى انقطعت النعل و سقط الرداء و وطىء الضعیف و بلغ من سرور الناس ببیعتهم ایاى ان ابتهجبهاالصغیر و هدج الیها الكبیر و تحامل نحوها العلیل و حسرت الیها الكعاب.» [6] شما دستم را گشودید، من آن را بستم، شما دستم را كشیدید، من جمع كردم; آنگاه شما به من هجوم آوردید; همانند هجوم شتران تشنه به آبشخور خویش به هنگام خوردن آب تا جایى كه كفش از پاى درآمد و عبا افتاد و افراد ناتوان زیردست و پا ماندند و شادمانى مردم از بیعتبا من تا به آنجا رسید كه كودكان به وجد آمده و افراد مسن، خرامان براى بیعتبه راه افتادند و افراد علیل و دردمند از جا حركت كردند و دختران نوجوان از شوق بدون روبند براى بیعتشتافتند. 10- على(ع) در نامهاى خطاب به طلحه و زبیر مىفرماید: «اما بعد فقد علمتما - و ان كتمتما انى لم اردالناس حتى ارادونى و لم ابایعهم حتى بایعونى و انكما لمن ارادنى و بایعنى و ان العامه لم تبایعنى لسلطان غالب و لا لعرض حاضر فان كنتما بایعتمانى طائعین فارجعا و توبا الى الله من قریب و ان كنتما بایعتمانى كارهین فقد جعلتما لى علیكما السبیل باظهاركماالطاعه و اسراركما المعصیه.» [7] اما بعد، شما به خوبى مىدانید - اگر چه پنهان مىكنید - كه من به دنبال مردم نیامدم تا آنان به سراغ من آمدند و با آنان بیعت نكردم تا آنان با من بیعت كردند و شما نیز از آنان هستید كه به سراغ من آمدند و با من بیعت كردند. توده مردم نیز به خاطر قدرت و زور و حادثهاى ناگهانى با من بیعت نكردند. پس اگر شما از روى اطاعتبا من بیعت كردید، از پیمان شكنى خود بازگردید و تا دیر نشده در پیشگاه خداوند توبه كنید و اگر از روى كراهت و اجبار بیعت كردید، خود، راه را براى من علیه خویش گشودید; چرا كه ظاهرا اظهار فرمانبردارى كردید; اما نافرمانى خود را پوشاندید. 11- در نهج البلاغه ضمن نامه على(ع) به معاویه آمده است: «انه بایعنى القوم الذین بایعوا ابابكر و عمر و عثمان على ما بایعوهم علیه فلم یكن للشاهد ان یختار و لا للغائب ان یرد...» [8] همه آن كسانى كه با ابوبكر و عثمان بیعت كردند، بر اساس آنچه با آنان بیعت كردند با من نیز بیعت نمودند پس كسانى كه در روز بیعتحضور داشتهاند، هرگز نمىتوانند بیعت را نپذیرند و آنان كه غایب بودهاند، نمىتوانند آن را رد كنند.... 12 - على(ع) در نامه دیگرى خطاب به معاویه مىفرماید: «لانها بیعه واحده لایثنى فیها النظر و لا یستانف فیها الخیار الخارج منها طاعن والمروى فیها مداهن.» [9] بیعتیك بار بیش نیست، تجدید نظر در آن راه ندارد و در آن، اختیار فسخ نمىباشد. آن كس كه از این بیعتسربتابد، طعنه زن و عیب جو خوانده مىشود و آن كه در قبول و رد آن، اندیشه كند، بى اعتناء به اسلام است.» نظریه انتخاب به دنبال روایات فوق، اشاره كرده است كه در خطبههاى شماره 8 و34 و37 و73 و136 و172 و173 و218 و نامههاى 1 و8 و75 نهج البلاغه نیز مىتوان موارد مشابهى را یافت; ولى به این دلیل كه این موارد از نظر سند و دلالتبا دیگر مواردى كه از نهج البلاغه ذكر شد، یكسان بود، به نقل تفصیلى آنها نپرداخته است. در هر حال، دقت در روایات بالا (كه تفصیلا آورده شد) نشانگر جایگاه نظریه انتخاب از دید ائمه علیهم السلام و خصوصا على علیه السلام مىباشد و خطبهها و نامههاى مورد اشاره نیز مشتمل بر مطلب اضافهاى نیست; لذا به بررسى سند و دلالت روایات فوق بسنده مىكنیم. نقد و بررسى 1- اولین اشكالى كه در بررسى روایات مورد استناد نظریه انتخاب به نظر مىرسد، ضعف سندى آنها است; زیرا تمامى این روایات یا اكثریت غالب آنها، از نظر سند ضعیف بوده و قابل استناد نمىباشند و همین براى رد استدلال به آنها، كافى است. طراح نظریه انتخاب، خود به اشكال فوق توجه داشته; لذا در صدد جواب از آن برآمده و چنین گفته است: «غرض ما، استدلال به یك یك این روایات متفرقه نیست تا در سند یا دلالت آنها مناقشه شود بلكه مقصود این است كه از خلال مجموع این اخبار كه به صدور برخى از آنها اجمالا اطمینان داریم، استفاده مىشود كه انتخاب امت نیز یك راه عقلایى براى انعقاد امامت و ولایت است و شارع مقدس نیز آن را امضا فرموده است. پس طریق، منحصر به نصب از مقام بالاتر نیست; اگر چه رتبه نصب بر انتخاب مقدم است و با وجود آن، مجالى براى انتخاب باقى نمىماند.» [10] بدین ترتیب، از دیدگاه نظریه انتخاب، نسبتبه صدور برخى از این روایات اجمالا اطمینان وجود دارد; یعنى اگر چه سند آنها قابل مناقشه است; ولى از راههاى دیگر مىتوان اطمینان پیدا كرد كه بعضى از این اخبار از معصومین علیهم السلام صادر شده است و همین براى صحت استدلال به آنها از نظر سندى، كافى است. البته طراح نظریه انتخاب به صراحت نگفته است كه عوامل اطمینان آورى كه باعث وثوق به صدور روایات مزبور مىشوند، كدامند; ولى در پایان بحث از روایات مربوط به بیعت، تواتر اجمالى آنها را ادعا كرده است. [11] به نظر مىرسد استناد به تواتر اجمالى در خصوص روایات مورد بحث، مخدوش است. توضیح اینكه: استناد به تواتر، براین اساس استوار است كه توافق ناقلین یك خبر به طور عادى بر كذب، بعید باشد. به بیان دیگر، اگر تعداد ناقلین یك خبر به اندازهاى زیاد باشد كه به طور معمول هماهنگى و اتفاق آنان بر دروغ ممكن نباشد، خبر را متواتر مىنامند. منبع:محمد جواد ارسطا- مجله علوم سياسى، ش 5 -------------------------------------------------------------------------------- [1] . دراسات فى ولایهالفقیه، پیشین، ص 505. [2] . كتاب سلیم ابن قیس، ص 182، به نقل از ماخذ پیشین. [3] . دراسات فى ولایهالفقیه، پیشین، ص 508. [4] . ارشاد مفید، ص116; به نقل از دراسات فى ولایهالفقیه، ج 1، ص 518. [5] . نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه137، ص 420. [6] . همان، خطبه 220، ص 722. [7] . همان، نامه 54، ص 1035. [8] . همان، نامه6، ص 840. [9] . همان، نامه7، ص843. [10]. دراسات فى ولایهالفقیه، پیشین، ص 511. [11] . همان، ص 522. |