او، تنها مجرى احكام اسلام خواهد بود، و بس! در اینصورت، اگر مردم آمادگى تحمل اجراى حق و عدالت را ندارند، بهتر استاز بیعتبا امام دستبشویند، و فرد دیگرى را، به رهبرى برگزینند. بهراستى، آیا معقول است كه امام در عین این كه خود را خلیفهى بر حقپیامبر مىداند، و در مسالهى امامت، به نص و نصب الهى معتقد است،تعیین امام را حتى در زمان خود، حق مردم بداند؟! 7- امام على(ع)،پس از آن كه مردم، تصمیم جدى خود را بر بیعتبا او اعلان كردند،بهآنان فرمود: «این كار، باید در مسجد، و با رضایت مسلمانان، انجامگیرد». [1] از این جا، به دست مىآید كه، رضایت مردم در امر رهبرى وحكومت دخالت دارد; و امامت، ناشى از خواست و رضایت مردم است. اشكالى كه بر استدلال قبل وارد شد، بر این استدلال نیز وارد است. دقتدر این سخن امام(ع)، نیز، گویاى این مطلب است كه آن حضرت(ع) باآگاهى از عناصرى، كه بعدا علم مخالفتبرپا خواهند كرد در پى آنبود، كه راه هر گونه عذر و بهانه را به روى آنان ببندد; و با بیعتعلنى و آشكار مسلمانان، با آن حضرت، كسانى چون معاویه، مخفیانه بودنبیعتبا امام را، بهانهى مخالفتخود نسازند. از این جا، نادرستى استدلال به كلام دیگر امام(ع)، كه بر راى مهاجرینو انصار در مسالهى امامت تاكید كرده است نیز روشن مىشود.این گونه سخنان امام(ع)، ناظر به شرایط حاكم بر جامعهى اسلامى در آنروزگار است; و هرگز، بیانگر ضوابط كلى در مسالهى امامت نیست; درغیر این صورت، باید امام(ع) را، به تناقضگویى نسبت داد، كه نادرستىآن، بر هیچ خردمندى پوشیده نیست. شگفت این جاست، كه به این كلام پیامبر(ص)، بر انتخابى بودنامامت، استدلال شده است كه خطاب به على(ع) فرمود: «ولایتبر امت منحق توست، پس اگر آنان از سر رضا و رغبت آن را پذیرفتند، به امرامامت قیام كن; ولى، اگر در این باره اختلاف كردند; آنان را به حالخود واگذار». [2] این حدیث، دلیلى روشن بر نظریهى نصب در امر امامتاست; و رضایت امت، به آن جهت قید شده است كه اقدام امام(ع) به امرامامت در آن زمان بدون اتفاق و وحدت نظر مسلمانان، اختلاف را درمیان آنها عمیق مىكرد كه به هیچ وجه به صلاح اسلام و مسلماناننبود.همان گونه كه، حفظ وحدت اسلامى و مصلحت مسلمانان، باعثشد كهامام على (ع) نیز در مسالهى امامت و حكومت دستبه اقدامخشونتآمیز نزند. 8- امام على(ع) و امام حسن(ع)، در احتجاج بامعاویه به بیعت مردم استدلال كردهاند. [3] این گونه استدلال، درحقیقت، از باب جدل احسن است; كه به هیچ وجه، بیانگر دیدگاه واقعىاستدلالكننده نیست. بدون شك، استدلال و احتجاج با معاویه كه بهنظریهى انتخاب در امامت معتقد بود نافذتر از این بود، كه امام(ع)بخواهد به نصوص امامت استدلال كند; و گواه بر این مطلب، سخنان دیگرامام(ع) است، كه بر حقانیتخود در مسالهى امامت و خلافتبلافصلپیامبر مكرم احتجاج كرده است. [4] -------------------------------------------------------------------------------- [1] . تاریخ طبرى، ج6، ص 3066. [2] . كشف المحجه، سید بن طاووس، ص 180. [3] . نهجالبلاغه، نامهى شمارهى 6، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج4، ص12. [4] . جهت آگاهى، از این گونه استدلالها،به كتاب الغدیر، ج1، رجوع شود. على ربانى گلپايگانى ـ فصلنامه كتاب نقد، ش8 |