اشاره : نوشتار حاضر بخشي از کتاب تجربه ديني است که به اهتمام مرکز ملي مطالعات و سنجش افکار تهيه و از سوي انجمن معارف اسلامي ايران بزودي منتشر خواهد شد.نويسنده اين کتاب روانشاد عباس يزداني است. بعضي معتقدند تجربه ديني ، تجربه اي حسي يا شبه حسي است . ويليام جيمز، تجربه ديني را حالت ايماني و از نوع تجربه حسي مي دانست ؛ زيرا اولا براي فاعل ، بي واسطه به نظر مي رسد نه نتيجه استنتاج عقلي . ثانيا اعتباري شبيه اعتبار ادراکات حسي دارد و ثالثا در همه فرهنگ ها مشابه هم است . از اين رو جيمز معتقد است همان طور که تجارب حسي تضمين باورهاي حسي هستند، تجارب عرفاني نيز تضمين عقايد عرفاني هستند. ويليام آلستون (1921.م) نيز معتقد است ، تجربه خداوند در نسبت با اعتقادات ديني همان نقش معرفتي را ايفا مي کند که ادراک حسي نسبت به باورهاي ناظر به جهان طبيعي ايفا مي کند؛ يعني همان طور که ادراک حسي پايه اساسي معرفت ما به جهان طبيعي است ، پايه اساسي شناخت ما از خدا نيز است . در مقابل ، پرادفوت معتقد است «تجربه ديني» تجربه حسي نيست بلکه انديشه اي است که حامل اعتقاد است و اگر به صورت نظريه يا فرضيه احساس نمي شود به دليل ناگهاني بودن و عنصر اعتقاد است که در ضمن آن است . پرادفوت مي گويد، نظريه ادراک حسي جيمز اشتباه است ؛ زيرا او تصور مي کند تجارب حسي و عرفاني براي تجربه کنندگان ، اعتبار مطلق دارند، در حالي که احکام حسي غالبا در پرتو تامل و شواهد جديد مورد تجديد نظر قرار مي گيرند. پرادفوت مي گويد: براي آن که چيزي تجربه حسي باشد بايد آنچه تجربه شده است در خارج وجود داشته باشد و آن شي ئ علت تجربه ما باشد. براي مثال وقتي مي گوييم شخصي گربه اي را مي بيند دو چيز را پذيرفته ايم : اولا گربه اي وجود دارد و ثانيا آن گربه علت رويت آن شخص است . اگر گربه اي نباشد و موجب مشاهده نشود، ما مي گوييم او گربه اي را توهم کرده است يا چيز ديگري را با گربه اشتباه گرفته است . حال اگر بخواهيم تجارب ديني را تجربه حسي بدانيم بايد معتقد باشيم متعلقات و علل همه آن تجربه ها واقعا وجود دارند و چون نمي توان به چنين نتيجه اي ملتزم شد، ناچاريم تعريفي از تجربه ديني ارائه کنيم که به حد کافي فراگير و جامع باشد. پس بايد گفت ، تجربه ديني تجربه اي است که فاعل ، آن را تجربه ديني مي داند. تجربه اي را ديني دانستن به اين معناست که فاعل معتقد است ، تبيين طبيعي براي آن کافي نيست و آن تجربه فقط بر حسب تعاليم ديني سنت او، تبيين مي شود. براساس اين ديدگاه ، مهم است که بين توصيف تجربه و تبيين آن فرق نهيم . در توصيف تجربه ، معيار چشم انداز فاعل است . تجارب ديني را نمي توان جداي از سيستم اعتقادي فاعل ها توصيف کرد. اين سيستم اعتقادي متضمن اين باور است که متعلق تجربه وجود دارد. اين بدان معناست که توصيف تجربه ، مشتمل بر تبيين علي حادثه و مقتضي وجود موجود فوق طبيعي است . به اين معنا تجربه ديني نمي تواند به هيچ تجربه ديگري تحويل برده شود. اگر کسي در اين مرحله تحويل گرا باشد، تجربه را شناسايي نکرده است . اما اين حقيقت که فاعل ها تجربه را برحسب موجود فوق طبيعي مي فهمند، به اين معنا نيست که آنها واقعا موجود فوق طبيعي را تجربه مي کنند و يا تبيين طبيعي مناسب براي تجارب آنها وجود ندارد. پس معيار تجربه ديني ، جنبه احساسي آن نيست ؛ يعني از اين بابت که تجربه حسي مي نمايد، تجربه ديني شمرده نمي شود، بلکه از اين حيث که فاعل ، آن را در چارچوب سيستم اعتقادي خود تبيين مي کند، تجربه ديني به حساب مي آيد. نویسنده :عباس يزداني منبع:http://www.tebyan.net/index.aspx |