چكیده اثباتپذیرى گزارههاى دینى، یكى از مسائل چالش برانگیز در فلسفه دین و معرفتشناسى دینى است كه در باب صدق و توجیه باورهاى دینى جستوجو مىكند. در آغاز مقاله، مبادى تصوّرى مسأله یعنى دین، گزارههاى دینى و اثباتپذیرى، تبیین، و دیدگاههاى فیدئیزم، پوزیتوسیم منطقى، نسبىگرایى و معرفتشناسى اصلاح شده، به اختصار معرفى و نقد شده است و در پایان به دیدگاه برگزیده به اثباتپذیرى آموزههاى زیرساخت دینى با بهرهگیرى از نظریّه مبناگروى و بدیهیّات در معرفتشناسى پرداخته شده است. واژگان كلیدى: دین، گزارههاى دینى، اثباتپذیرى، فیدئیزم، پوزیتوسیم منطقى، نسبىگرایى، معرفتشناسى اصلاح شده، مبناگروى. اثباتپذیرى گزارههاى دینى از مباحث مهم در كلام جدید، فلسفه دین و معرفتشناسى دینى است. پرسش اصلى در این پژوهش این است كه اگر معرفت به معناى باور صادق موجه تلقّى شود؛ آیا مىتوان از صدق و توجیه باورهاى دینى سخن گفت و با روشهاى منطقى، حقّانیت و معقولیّت آنها را اثبات كرد. تبیین و تحلیل این مسأله را سه محور مبادى تصوّرى، دیدگاهها و نظریه برگزیده بیان مىشود. مبادى تصوّرى مسأله 1. دین مقصود نگارنده از دین، آیینى است كه ویژگىهاى ذیل را دارا باشد. ـ آسمانى و الاهى باشد، نه زمینى و بشرى و ساخته دست انسانى؛ ـ پیام الاهى، موجود و در دسترس مردم باشد؛ ـ متن مقدّس آسمانى، از تحریف به زیادت و نقیصه در امان باشد. بنابراین، دین عبارت است از آموزههاى وصفى و توصیه است كه خداوند سبحان براى هدایت انسانها نازل كرده و پیام آن بدون تحریف در اختیار بشر قرار دارد. این تحریف در دوران معاصر بر اسلام انطباق دارد. 2. گزارههاى دینى گزارههاى دین اسلام به دو دسته گزارههاى وصفى (Discriptive) و توصیهاى (Normative) یعنى اخبارى و انشایى تقسیم مىشوند. گزارههاى اخبارى، صدق و كذب بردارند؛ زیرا از سنخ معارفِشناختارىاند؛ ولى گزارههاى اخبارى، به اعتبار دلالت مطابقى، حكایتگر از واقع و نفسالامر نیستند؛ هر چند به اعتبار منبع و منشأ صدور و نیز هدف و غایت، صدق و كذببردار هستند. گزارههاى وصفى اسلام عبارتند از قضایاى تاریخى، اعتقادى، طبیعتشناختى، عرفانى، خبرهاى غیبى، و سنّتهاى مشروط الاهى، و گزارههاى توصیهاى اسلام عبارتند از قضایاى اخلاقى و حقوقى و فقهى. 3. اثباتپذیرى واژه اثباتپذیرى در فرهنگ فلسفه دین به معانى گوناگونى به كار مىرود. گاهى بهمعناى پذیرش و تصدیق همگانى و زمانى بهمعناى مطابقت با واقع و مانند اینها بهكار مىرود. مطابق دیدگاه نخست كه به عقلگرایى حدّاكثرى (Strong Rationalism) شهرت یافته، صدق اعتقادى، زمانى معلوم مىشود كه تمام عاقلان قانع شوند و ادلّه و براهین اعتقادات دینى هنگامى اثبات و معتبرند كه مورد تصدیق همه عاقلان باشند. پارهاى از نویسندگان، در برابر این تعریف، اثبات وابسته به شخص را مطرح ساختهاند.(2) نگارنده بر این باور است كه هیچ یك از دو معناى عقلگرایى حدّاكثرى و حدّاقلى یا تصدیق همگانى و وابسته به شخص پذیرفتنى نیست؛ زیرا هر دو طایفه گرفتار خلط صدق خبرى با صدق مخبرى شدهاند.(3) توضیح مطلب اینكه معناى شایع و رایج صدق، مطابقت با واقع است و معقولیّت و اثباتپذیرى در چارچوب این تعریف مطرح مىشود اعمّ از اینكه شخص یا اشخاصى بدان اعتقاد داشته باشند یا خیر. تصدیق همگانى و وابسته به شخص، همان صدق مخبرى است كه از مطاقبت گزاره با اعتقاد معتقدان خبر مىدهد و چنین معنایى از صدق در معرفتشناسى و فلسفه جایگاهى ندارد. دیدگاههاى مسأله معقولیّت و اثباتپذیرى گزارههاى دینى از سوى مكاتب گوناگون فلسفى مورد بحث و بررسى قرار گرفته است كه به اختصار به شرح ذیل بیان مىشود. دیدگاه فیدئیزم (Fideism) مكتب ایمانگرایى معتقد است كه نظامهاى اعتقادى و باورهاى دینى را نمىتوان موضوع ارزیابى و سنجش عقلانى قرار داد؛ زیرا هر برهانى، ناگزیر بر مقدّمات یا مفروضات خاصّى مبتنى است. اگر شخصى، هیچ فرضى را به صُوَرت مبدأ استدلال نپذیرد، در این صُوَرت احتجاج كردن با چنین شخصى محال خواهد بود. مقدّمه مفروض یك برهان را مىتوان از برهان دیگرى نتیجه گرفت، و بدینترتیب، آن را اثبات كرد؛ امّا این روند را نمىتوان تا بىنهایت ادامه داد. ما باید در جایى از این روند به مفروضات بنیادین مان برسیم؛ یعنى به امورى كه آنها را بدون اثبات پذیرفتهایم صرفا از آن رو كه این امور چندان بنیادیند كه هیچ چیز بنیادىترى وجود ندارد كه بتواند آنها را اثبات كند. از نظر مؤمن مخلص، بنیانىترین مفروضات، در خود نظام اعتقادات دینى یافت مىشوند. ایمان دینى، خود بنیان زندگى شخص است. به بیان پل تیلیش، ایمان دینى، همانا پرواى واپسین شخص شمرده مىشود.(4) بىشك، نظام دینى مؤمنان در جهت بخشیدن به زندگى و اهداف آن نقش بسزایى دارند و اعتقادات دینى، بنیادینترین گزارههاى زندگىاند؛ امّا ایمانگرایان در این تبیین میان گزارههاى پایه و بنیادین معرفتشناختى و نیز گزارههاى بنیادین دینى خلط كردهاند. گزارههاى پایه معرفتشناختى، بىنیاز از استدلال و گاه مستحیل الاستدلال هستند؛ مانند اصل استحاله اجتماع نقیضین كه تصوّر موضوع و محمول آن براى تصدیق كافى است و اصل علّیّت یا اصل هو هویت نیز به اصل تناقض برمىگردند و از این طریق، بنیادین بودن آنها ثابت مىشود. گزارههاى اعتقادى و حتّى گزاره «خدا وجود دارد» چنین نیستند. انكار آنها مستلزم اجتماع نقیضین نیست؛ بنابراین، استدلال و برهان بر مفروضات بنیادین مبتنى است و ایمان دینى بنیان زندگى است؛ امّا گزارههاى اعتقادى، مفروضات بنیادین معرفتشناختى نیستند. دیدگاه پوزیتوسیم منطقى (Logical Positivism) حلقه وین و پوزیتوسیم، آغازگر بحث معنادارى و اثباتپذیرى گزارههاى دینى بوده است. این طایفه، یگانه ملاك در معیار معنادارى و اثباتپذیرى گزارههاى معرفتى را حسّ و تجربه معرّفى كرده، و فقط گزارههاى تحلیلى و توتولوژى، و مشاهدات مستقیم حسّى و معرفتهاى مستنتج از آن دو دسته را معنادار و اثباتپذیر دانستهاند. بر این اساس، گزارههاى ما بعدالطّبیعه، اخلاقى و دینى شبه گزاره و فاقد معنا و محتواى منطقى و اثباتپذیرى معرّفى شدند. این دسته از گزارهها فقط نمایش احساسات و عواطف بشرى و شبه قضیهاند.(5) مدّعیات پوزیتوسیم منطقى با مشكلات جدى روبهرو است؛ از جمله: 1. اینكه ادّعا مىكنند: «گزارههاى معنادار است كه از نظر تجربى، تحقیقپذیر باشد». آیا این ادّعاى پوزیتوسیتها، توتولوژیك و تحلیلى است یا با ملاك تجربه، اثبات یا تأیید مىشود؟ پاسخ منفى است؛ بنابراین، اصول معرفتى پوزیتوسیم فاقد معنا و خودویرانگر و خودشكن است. بر فرض صحّت معیار تحقیقپذیرى پوزیتوسیتها تمام گزارههاى دینى را نمىتوان بىمعنا یا تحقیقناپذیر دانست؛ زیرا پارهاى از گزارههاى دینى، از سنخ گزارههاى تجربىاند و با روش حسّ و تجربه قابلیت داورى دارند.(6) دیدگاه نسبىگرایى (Relativism) نسبىگرایان، عنصر توجیه و استدلال معرفت را انكار كرده، بر این باورند كه ركن مهمّ مبناگروى، براهت است و ملاك براهت بدیهیّات، تشكیكناپذیرى آنها است؛ ولى نمىتوان از تشكیكناپذیرى، خطاناپذیرى را نتیجه گرفت. بسیارى از باورهاى انسانى، تشكیكناپذیرِ خطاپذیرند؛ مانند یقینیاتى كه از صبح تا شب براى انسان پدید مىآید و بعدها به خطا و خلاف واقع بودن آنها پى برده مىشود. پاسخ این اشكال این است كه معرفتشناسان عقلگرا، ملاك براهت را تشكیكناپذیرى ندانستهاند؛ زیرا تشكیكناپذیرى بهمعناى یقین منطقى است و یقین منطقى، افزون بر تشكیكناپذیرى، ویژگى صدق و توجیه ذاتى را دارد. دیدگاه معرفتشناسى اصلاح شده (Roformed epistemology) آلوین پلانیتنگا، جنبش جدیدى در معرفتشناسى دینى پدید آورد كه در اثر همفكرى با سنّت دینى پروتستانتیسم، نام اصلاح شده را بر آن نهاد. مهمترین پیام این نحله معرفتى، پیوند معقولیّت با باورهاى دینى است. وى باورهاى انسانى را به دو دسته باورهاى پایه و مستنتج تقسیم كرده و راه تشخیص باورهاى پایه را استقرا دانسته و بر این روش، باورهاى مبتنى بر ادراكات حسّى یا باورهاى مبتنى بر حافظه یا باورهاى برگرفته از حالات روانى را باورهاى پایه معرّفى كرده است.(7) پلانیتنگا، اعتقاد به خدا را باور پایه به معناى باور پایه موجه قلمداد مىكند. بدینترتیب، اعتقاد به خدا، به استدلال نیازى ندارد؛ نتیجه آنكه نظریّه رایج معرفتشناسى، یعنى مبناگروى و استناد نظریّات به بدیهیّات موجّه از جمله نظرى دانستن گزارههاى دینى مخدوش است. اشكال قابل طرح بر نظریّه معرفتشناسى اصلاح شده این است كه هرگونه اعتقاد افسانهاى كه بسیارى از مردم جامعه بدان باور دارند مىتواند گزاره پایه موجّه معرّفى شود. تاریخ تفكّر انسان بر این مطلب گواه است كه اندیشهها و اعتقادات خرافى فراوانى میان مردم رواج دارد؛ در حالىكه هیچ بهرهاى از حقیقت ندارند. مشكل دیگر این است كه پلانیتنگا، نظریّه خود را مبتنى بر جامعه متدیّنان مسیحى قرار داده است كه اگر نگاه جامعتر به جوامع دینى مىداشت، اختلاف آشكار میان دینداران را درباره خدا و چیستى او مىیافت؛ آنگاه پایه دانستن تمام این تفسیرها مستلزم اجتماع نقیضین خواهد شد. عبدالحسين خسروپناه - مجله قبسات، ش27 |