بحث در مورد خاستگاه و منشأ دین همچون بسیاری دیگر از مباحث فلسفه دین و الهیات جدید، از تشكیكها و پرسشهای انسان دوره جدید در مورد دین و باورهای دینی زاده شده است. تلاش اصلی بیشتر شخصیتهایی كه در این زمینه نظریه پردازی كردهاند پاسخ به معمایی خود ساخته است. آنها از سویی بر اساس علم مداری و خردمحوری جدید، عدم اصالت دین و باورهای دینی را فرض نهادهاند و از دیگر سو در برابر گستره گسترده جغرافیایی و تاریخیِ نفوذ باورهای دینی، و ژرفای ایمان مذهبی، قرار گرفتهاند و اكنون میبایست به این پرسش پاسخ گویند كه چگونه امری كه ـ لااقل به گمان برخی از آنها ـ چیزی جز پندار و توهماتِ كودكانه و آرزومندانه نیست، چنین عمیق در روح و جان آدمی ریشه دوانده است. این معما آن گاه پیچیدهتر شد كه به رغم برخی ساده انگاریهای عصر روشن گری و تحولات پس از دوره رنسانس كه به موازات رشد علم و آگاهی، زوال تدریجی ایمان دینی را انتظار میكشید، مشاهده شد كه ایمان و اعتقاد دینی هم چنان بخش مهمی از حیات مادی و معنوی انسان را در سیطره خود دارد و حتی در جهتی رو به فزونی است. برای پاسخ به این پرسش، هر كسی از ظن خود و با توجه به حوزه مطالعاتی و تخصص خود، امری را به عنوان منشأ ایمان دینی معرفی كرد و آن را، و تنها آن را، خاستگاه همه ادیان و باورهای دینی دانست. از نمونههای شاخص این نگرش، میتوان به تحلیلهای ماركس، فروید و دوركهیم اشاره كرد. این رویكرد، كه مهمترین رویكرد در تحلیل دین در قرون اخیر به ویژه قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم بود به روش تبیین فروكاهشیِ[1] دین مشهور است. پیروان این روش با همان پیش فرضهای مذكور، بر این عقیدهاند كه دین نمود و گویای چیزی دیگر است؛ به عبارت دیگر، استقلال وجودی دین را باور نداشته، بلكه آن را متغیری وابسته و تابع میدانند كه به یك عامل اصیل اجتماعی و یا روانی و یا زیستی و غیره، قابل تحویل است. این جریان در دهههای اخیر از سوی بسیاری از پژوهشگران به ویژه پدیدارشناسان، مورد انتقاد واقع شده و روش اخیر به تدریج تفوق یافته است. اكنون مهمترین نظریاتی كه در مورد خاستگاه دین مطرح شده است متعلق به سه حوزه است: 1. نظریههای جامعه شناختی، 2. نظریههای روانشناختی، 2. نظریههای پدیدار شناختی. در نوشته حاضر از همین تقسیم بندی سه گانه پیروی كردهایم؛ در بخش دیدگاههای جامعه شناختی نظریات آگوست كنت، دوركهیم و ماركس مطرح شده است. در بخش دیدگاههای روانشناختی به نظریات فروید و یونگ پرداخته شد و در بخش پایانی یعنی دیدگاههای پدیدار شناختی، نظریات اوتو و الیاده مورد توجه قرار گرفتهاند. البته برخی از این نظریهها هم چون دیدگاه ماركس و یونگ میتوانست در بخشی دیگر جای گیرد، ولی در این موارد نیز به روش رایج عمل شد. واضح است كه آنچه در این نوشتار مختصر آمده است، تمامی نظریهها در مورد خاستگاه دین نیست، بلكه صرفاً گزینشی است كه بر اساس معیار اهمیت انجام گرفته است. دیدگاههای جامعه شناختی آگوست كنت اگوست كنت (1798 ـ 1857) فیلسوف و جامعه شناس فرانسوی است كه معمولاً او را بنیانگذار جامعه شناسی جدید و فلسفه پوزیتیویسم میدانند. او تحت تأثیر تجربه گرایی زمان خود فلسفه اثباتی یا پوزیتیویسم را بنیاد نهاد كه میتوان آن را پیشینه پوزیتیویسم منطقی قرن بیستم به شمار آورد. بنابر بینش پوزیتیویستی اگوست كنت، شناخت جهان تنها به روش علمی یعنی مشاهده و آزمایش، امكان پذیر است. از این رو، شناخت اموری را كه قابل مشاهده نیستند غیر ممكن دانست. او این شیوه را «پوزیتیویسم» با روش اثباتی یا تحصّلی نامید كه به اعتقاد او برترین روش و محصول ذهن پوزیتیویستی است، كه آخرین مرحله تحول و تكامل ذهن محسوب میشود. مراحل سه گانه كنت در توضیح این مطلب نظریه مشهور خود را در مورد مراحل سه گانه گذارِ ذهن بشر مطرح ساخت. بر اساس این نظریه، ذهن انسان در روند تكامل خود از سه مرحله عبور كرده است: 1. مرحله الهی.[2] 2. مرحله مابعد الطبیعی.[3] 3. مرحله اثباتی.[4] ذهن انسان در هر كدام از این مراحل، در برخورد با اشیاء و برای فهم آنها شیوه خاصی داشته است.[5] 1. مرحله الهی: انسان در این مرحله كه دوره آغازین تحول فكر بشری است، پدیدهها را به نیروهایی همانند خود نسبت میدهد. این مرحله به اعتقاد كنت خود به سه دوره تقسیم میشود: اول، دورهای كه شاید بتوان آن را دوره آنیمیسم یا جاندار انگاری نامید. در این دوره انسان برای همه اشیاء جاندار و بیجان شخصیتی همانند خود قائل میشود و در اعتقاد او درختها و سنگها و حیوانات، همگی هم چون انسان دارای درك و اراده و حب و بغض و سایر خصلتهای انسانی هستند. جهان، قابل فهم و پر از موجوداتی انسانوار تلقی میشود. دوم، دوره چندخدایی یا شرك، دراین دوره ارواح و نیروهایِ نوعی، جانشین ارواح شخصی میشوند كه در خارج از موجودات قرار داشته و آنها را اراده و تدبیر میكنند مثلا به جای آن كه هر درختی جان و روحی در درون خود داشته باشد، به تدریج این اعتقاد شكل گرفت كه مجموعه درختان و یا نوعِ درخت، روح و یا خدای خاصی دارد كه در فراسوی آنها قرار داشته و بر همه آنها حاكم است. بدین ترتیب اندیشه خدایان متعدد كه ویژگی دوره شرك است شكل گرفت. انسانها این خدایان را به طور انفرادی و یا به صورت جمعی در مناطق مختلف جهان مورد پرستش قرار میدادند و با تضرّع در برابر آنها و یا مدح و ستایش در مشكلات خود از آنها مدد میجستند و از خشم و غضب احتمالی آنها، امان میطلبیدند. بدین سان نظام كاهنان و یا طبقه روحانیان به وجود آمد كه به صورت واسطهای میان خدایان و انسانها عمل میكرد. سوم، دوره یكتاپرستی است كه ویژگی آن ظهور ادیان بزرگ است.[6] خدایان گوناگون كه در دوره قبل هر كدام نماینده نوعی و یا بخشی از نیروهای عالم بودند به تدریج درهم ادغام و جنبهها و اوصاف مختلف یك خدا تلقی شدند. 2. مرحله مابعد الطبیعی: در این مرحله مفاهیم عام و انتزاعی فلسفی به جای خدا و یا خدایانِ متشخص مینشینند و امور جهان به واقعیاتی مثل علت العلل، محرك اول و عقول گوناگون و مجردات و امور معقول دیگر نسبت داده میشود.[7] 3. مرحله اثباتی یا پوزیتیویسم: مرحله نهایی تحول ذهن و یا اندیشه علمی است كه در آن «انسان به این اكتفا میكند كه نمودها را مشاهده كند و بستگیهای منظمی را كه ممكن است خواه در لحظهای معین و خواه در طی زمان در بین آنها یافت شود تعیین كند. انسان در این مرحله از كشف علل پدیدهها چشم میپوشد و به همین اكتفا میكند كه قوانین حاكم بر پدیدهها را معین كند.»[8] هدف او از این كار تنها ارضای حس كنجكاوی و یا حقیقت جویی نیست بلكه «بیشتر كسب توانایی برای بهرهبرداری از منابع طبیعی و نظم بخشیدن به ذهن خود ماست.»[9] روش دست یافتن به چنین هدفی مشاهده و آزمایش است. این شیوه در همه علوم قابل اجراست و همه آنها از مراحل الهی و مابعد الطبیعی گذر كرده و به مرحله پوزیتیویستی خواهند رسید. اما این گذر، همزمان و به یك صورت نیست در برخی علوم مرحله اثباتی زودتر تحقق پیدا كرده است. این روش حتی در زمینههایی كه امروزه به حوزه الهیات و مابعد الطبیعه مربوط میشود قابل تعمیم است و باید اموری را كه به موجودات فراطبیعی و علل مجرد نسبت داده میشود با همین شیوه مورد بررسی قرار داد. تنها در این صورت و با دگرگون كردن شیوه تفكر الهی به اثباتی است كه اصلاح اجتماعیِ واقعی تحقق پیدا میكند.[10] با توجه به دیدگاههای فوق، اگوست كنت نمیتوانست پشتیبان ادیان موجود و یا معتقد به بقای آنان باشد، زیرا در آن صورت ادیان موجود محصول مرحله خاصی از تحول ذهن آدمی بودند كه اكنون زمان آن گذشته است و ذهن علمی و اندیشه اثباتیِ موجود دیگر نمیتواند به الوهیت و موجودات مجرد فراطبیعی باور داشته باشد. با وجود این اگوست كنت، وجود دین را برای بشر یك ضرورت میدانست كه بدون آن جامعه دچار بحران و فروپاشی میشود و همین باور دوگانه موجب شد تا او علیرغم نفی ادیان سنتی به دنبال دین دیگری باشد كه بتواند در عصر اثباتی همان نقش را بازی كند یعنی به نیاز كمال جویی و وحدت طلبی انسان پاسخ گوید و با تعدیل احساسات و عواطف آدمیان در جامعه تعادل ایجاد كند و در عین حال بر اصول درست علمی استوار باشد. در اعتقاد كنت این دین جدید، دین انسانیت است و آنچه موضوع تقدیس و پرستش است همان انسانیت و یا مجموعه كمالات و خصلتهای ماندگار آدمیان است و جامعه شناس نیز كاهن این دین جدید است: چون علمی كه با فهم اصول وحدت و انسجام اجتماعی سر و كار دارد، جامعه شناسی است. پس دین نوین نیز باید نوعی جامعه شناسی كاربردی باشد و جامعه شناس هم باید بلند پایهترین كاهن این آیین نوپدید دنیوی باشد. از این جهت كنت با بیشتر دنباله روانش تفاوت دارد، زیرا بیشتر این افراد معتقدند كه دین در یك جامعه نو و عقلگرا یكسره ناپدید میشود. به نظر آنها خرد به تنهایی بر رفتار انسانها چیرگی خواهد یافت.[11] نقد و بررسی 1. به نظر نمیآید كه الگوی مراحل سه گانه گذار ذهن، به نحوی كه كنت آن را تقریر میكند بر همه جوامع قابل تطبیق باشد. ابوالفضل محمودي- جستارهايي در كلام جديد، ص186 ____________________ [1] . reductionism. [2] . theological. [3] . metaphysical. [4] . positive. [5] . C.f.Ten، C.L، ed. Routledge History of Philsophy، V. 7، P. 152. and Edwards Paul، ed، The Encyclopedia of Philosophy، V. 2، P. 174. [6] . Ibid. [7] . Ibid. [8] . آرون، ریمون، مراحل اساسی اندیشه در جامعه شناسی، ترجمه باقر پرهام، ص 86. [9] . همان، ص 126. [10] . بنگرید به: توسلی، غلام عباس، نظریههای جامعه شناسی، ص 62 ـ 63، و گولدنر، آلوین، بحران جامعه شناختی غرب، ترجمه فریده ممتاز، ص 121 ـ 122. [11] . همیلتون، ملكم، همان، ص 40. |