افكار افلاطون و نو افلاطونیان نیز از نظر او دارای اهمیت بودند اما از میان همه كانت بیشترین اهمیت را داشت و شاید نظریه مقولات و مفاهیم پیشینی و ماتقدم كانت در شكل گیری نظریه الگوهای اولیه (Archetype) یونگ بیتأثیر نبوده باشد.[1] گو این كه برخی معتقدند كه این نظریه را از آگوستین وام گرفته و خودش نیز سابقه این نظریه را به قرون اولیه میلادی باز میگرداند. ویلیام جیمز، شخصیت دیگری است كه در یونگ تأثیر گذارده است و كتاب تیپهای روانشناختی یونگ تحت تأثیر اندیشههای جیمز نوشته شده است و شاید گرایش به نوعی كاركردگرایی روانشناختی در یونگ نیز تحت تأثیر او بوده باشد. چنان كه نویسنده مقاله «یونگ» در دائره المعارف دین، ویراسته الیاده مینویسد: یونگ معترف است كه بیشتر به تجربههای مردم از خدا دلبستگی دارد تا به مسائل و مشكلات كلامی وجود و یا عدم وجود خدا»، «همان طور كه اشاره به خدا با تعبیر god - image (صورت و یا تصویر خدا)،[2] اشاره به نوعی تجربه روان شناختی درونی از خداوند دارد و نه لزوماً به واقعیت خارجی او.[3] دیگر شخصیت مؤثر در یونگ، ردولف اتو متكلم مشهور پروتستان است كه برداشت و تحلیل خاص او از امر مقدس در برداشتهای یونگ به ویژه در تعریف او از دین و نیز نظر او در مورد نقش اساطیر و سایر فرآوردههای مربوط به الگوهای اولیه در ایجاد امور مقدس و با مهابت، مؤثر بوده است. تأثیر فروید بر یونگ نیز مشهورتر از آن است كه نیازمند توضیح باشد. یونگ و دین یونگ یك روانپزشك بود، اما دلبستگی عمیق او به دین او را به این باور كشاند كه دین را یك جنبه اصلی از فرایند روان درمانی و زندگی بداند. از این رو «روانشناسی تحلیلی او از ذهن یك روانشناسی دینی نیز هست».[4] او دین را جنبهای ماندگار و پایدار در زندگی انسان دانست و آن را به عوامل رشدی ـ روانشناختی كاهش نداد. بدین لحاظ نظریات او بیش از نظریات فروید، بر مطالعات انسان گرایانه از دین تأثیر گذارد. یونگ در روانشناسی تحلیلی خود از دین و دیگر امور مورد علاقه خویش «از نقطه نظر پدیدهشناسی تحقیق میكند كه به این معناست كه سروكارش با واقعیتها و مشاهدات و تجربیات و خلاصه با محسوسات است. حقیقتی كه این علم بیان میكند در سطح واقعیت قرار دارد و نه در سطح قضاوت».[5] او در این مورد مینویسد: «مبدأ و معنای تحقیق من اصول یك مسلك خاص نیست بلكه روانشناسی انسان مذهبی است، یعنی انسانی كه بعضی عوامل را كه در حالت عمومی او نفوذ میكنند مورد توجه و مراقبت قرار میدهد.»[6] او با استفاده از معنای اصلی واژه دین در زبان لاتین یعنی Religio و با الهام از رودولف اتو دین را چنین تعریف میكند: «تفكر از روی وجدان و با كمال توجه درباره... شیء قدسی و نورانی... به نظر من دین یك حالت خاص روح انسان است كه... میتوان آن را به این عبارت تعریف كرد: دین عبارت از یك حالت مراقبت و تذكر و توجه دقیق به بعضی عوامل مؤثر است كه بشر عنوان «قدرت قاهره» را به آنها اطلاق میكند و اینها را به صورت ارواح، شیاطین، خدایان، قوانین، صور مثالی، كمال مطلوب و غیره مجسم میكند».[7] و در مورد حالت دینی میگوید: «حالتی است كه محتوای آن هر چه باشد در هر حال دارای عالیترین ارزش است.»[8] یونگ بین تجربه دینی مستقیم كه امری زنده و جاندار و فردی است و ادیان مختلف كه ترجیح میدهد آنها را مذاهب بخواند، تفاوت میگذارد. منشأ این ادیان همان تجربیات دینی مستقیم هستند كه در زمانهای مختلف افراد گوناگون آنها را تجربه كردهاند، اما به تدریج در قالب آداب و مناسك و احكام معینی درآمدهاند كه هر چند بیفایده و الزاماً بیروح نیستند، اما طراوت و مهابت تجربه مستقیم را نیز ندارند. اصول و مناسك یك دین ممكن است در طول زمان تغییر كند، اما مضمون اصلی تجربه دینی كه در ابتدا حاصل شده است محفوظ میماند. مثلاً مسیحیت با آن كه به صدها فرقه تجزیه شده است اما این اصل اساسی خود راكه «خدا در شخص مسیح تجلّی نموده و مسیح به خاطر بشریت رنج كشیده است»[9] حفظ كرده است و همه نظریات در چارچوب همین اصل بیان شدهاند و همین اصول هستند كه موجب تمایز ادیان مختلف از یكدیگر میشوند. او در این مورد مینویسد: «مسلكهای مختلف مجموعههای مدرن و منظم تجربیاتی هستند كه در اصل مذهبی بودهاند ... تمرین و تكرار تجربه اصلی مبدل به یك رسم و آیین تغییرناپذیر میشود». و نیز مینویسد: «یك اعتقاد دینی همیشه نتیجه و ثمر فكر بسیاری متفكران و تحول بسی قرنهاست كه از عجایب و نارساییها و پریشانیهای تجربه فردی پاك شده است. معذلك تجربه فردی درست با همان ضعفی كه دارد، زندگی اصیل است و همان خون قرمز و گرمی است كه امروز در رگهای ما جاری است. برای كسی كه در جستجوی حقیقت باشد این تجربه حتی از بهترین سنتها هم قانع كنندهتر است.»[10] از نظر یونگ، اعتقادات و مناسك دینی از لحاظ بهداشت روانی اهمیت فراوان دارند و دارای كاركردهای مفید مختلف هستند و بشر امروز با بیاعتقادی به آنها خود را از آثار و نتایج مفید آن محروم كرده است و گسترش بیماریهای روانی یكی از نتایج این بیتوجهی و نادیده گرفتن اعتقادات دینی است. مهمترین دلیل بشر امروز بر این بیاعتقادی این است كه شواهد علمی بر صحت چنین حقایقی وجود ندارد. یونگ با اشاره به فواید مهم دین از قبیل معنابخشی به زندگی و نقش دفاعی آن، در برابر ادعای انسان امروز میگوید: «حتی اگر منطق ما نیازمان را به وجود نمك در غذا تأیید نكند باز هم از مصرف آن بینیاز نخواهیم بود.»[11] و سپس این سؤال را مطرح میكند كه: «چرا ما خودمان را از باورهایی كه در مواقع بحرانی به یاریمان میشتابند و به زندگیمان مفهوم میبخشند، محروم كنیم و با كدامین دلیل میگوییم این انگارها حقیقی نیستند... انسان به انگارههای همگانی و اعتقاداتی كه به زندگی او مفهوم بدهند و موجب شوند جای خود را در جهان بیابد نیاز دارد. انسان میتواند شرایط به زحمت باور كردنی را بپذیرد به شرط آن كه متقاعد شود مفهوم دارند.»[12] تحلیل یونگ از خاستگاه تجربه و اندیشههای اساسی دینی در اندیشه یونگ خاستگاه تجربه دینی و نیز اندیشههای اساسی دینی هم چون خدا، شیطان، جاودانگی و زندگی پس از مرگ، مرگ، وحدت و غیره، الگوهای اولیهای[13] هستند كه در ناآگاه جمعی انسان جای دارند و همانها «اسطورهها، ادیان و فلسفههایی را به وجود میآورند كه بر ملتها و تمامی ادوار تاریخ تأثیر میگذارند و هر كدام را متمایز میكنند».[14] بنابراین همه آنچه را كه یونگ اسطورههای دینی مینامد، در همه زمینهها و شرایط تمدنی، محصول تجربیات مربوط به الگوهای اولیه هستند. در اینجا و برای توضیح این مطلب، لازم است تا چند مفهوم را كه در نظام فكری و روانشناسی یونگ از اهمیت اساسی برخوردارند توضیح دهیم؛ یعنی مفاهیم خودآگاه، ناآگاه فردی، ناآگاه جمعی، و الگوهای اولیه. یونگ هم چون فروید معتقد است كه قلمرو و گستره روان آدمی بسیار گستردهتر از آن چیزی است كه ما به آن آگاهی داریم. بدین لحاظ روان آدمی را به دو حوزه تقسیم میكند: 1. خودآگاه؛ 2. ناخودآگاه.[15] خودآگاه: مجموعهای است از حالات و احساسات و عواطف و هیجانات، خاطرات و افكار و تمایلاتی كه فرد به آنها آگاهی دارد و یا میتواند به آنها آگاهی داشته باشد. یونگ تعبیر «من» را تنها بر این بخش از قلمرو روانی فرد اطلاق میكند كه میتوان آن را تحت معاینه قرار داد. ناخودآگاه: اینها تمام پدیدههای روانیای هستند كه فاقد كیفیت آگاهیاند و به تعبیر دیگر «ناآگاه در برگیرنده تمامی فرایندهای حیات موجود در انسان است كه به وسیله شناسایی ادراك نشدهاند.»[16] یونگ با آن كه در اصل، اعتقاد به ناآگاه فروید داشت اما در گستره و دامنه و نیز محتوای آن با فروید هم نظر نبود. در اعتقاد یونگ ناخود آگاه دارای دو بخش است: الف. ناخود آگاه فردی: شامل همه كیفیات و ویژگیهایی است كه زمانی خودآگاه بودهاند ولی به عللی واپس زده شدهاند زیرا به لحاظ اخلاقی و اجتماعی مطلوب نیستند و نیز شامل مواد فراموش شده و برداشتهایی است كه برای رسیدن به حد آگاهی از انرژی كافی برخوردار نیستند. ناخودآگاهی كه فروید مطرح میكند و نزد او از اهمیت فراوان برخوردار است، همین نوع است كه فروید آن را نهاد مینامد. ب. ناخودآگاه جمعی: كه محتوای آن شخصی نیست و به هیچ فرد به خصوصی تعلق ندارد و از آنِ تمامی افراد بشر بوده و در همه آنها مشترك است. «ناخودآگاه جمعی آرشیوی جمعی از صورتها و اشكال اسطورهای قدیمی و منسوخ هستند كه دائماً در بیشتر فرهنگهای گوناگون و ادوار تاریخی ظاهر میشوند.»[17] بنابراین، این مواد در طول عمر شخص به دست نیامده و ظاهراً باقیمانده حالات فكری ادوار تاریخی گذشتهاند، كه از نسلی به نسل دیگر منتقل شدهاند و در همه دنیا در قالب افسانهها، رؤیاها و جز اینها به ظهور میرسند. یونگ معتقد است كه «آگاهی و ناآگاهی باز نمود دو مرحله از فرایند تكامل انسانند. انسان از حیوان بر میآید و آگاهی از ناآگاهی ... همان سان كه بدن انسان تاریخ تكامل خاص خود را داراست و ردپای روشنی از مراحل تكامل گوناگون را نشان میدهد روان آدمی نیز همانسان عمل میكند.»[18] ابوالفضل محمودي- جستارهايي در كلام جديد، ص186 _______________________ [1] . C.f. Routledge Encyclopediea of philosophy، V. 5، P. 132، 1998: Samuels Andrew، Jung and the Post Jungians، PP. 23 - 4، 1985. [2] . یونگ این تعبیر را از آباء كلیسا اقتباس كرده است، به اعتقاد آنها تصاویر ذهنی خدا، در روح انسان نقش بسته است. (ر.ك: یونگ، كارل گوستاو، خاطرات، رؤیاها، اندیشهها، فرهنگ اصطلاحات، ص 408، ترجمه پروین فرامرزی). [3] . Eliade، Mircea، oP. ciT، V. 8، 210 [4] . Ibid، V. 8، P. 210 [5] . یونگ، كارل گوستاو، روانشناسی و دین، ترجمه فؤاد روحانی، ص 4. [6] . همان، ص 11. [7] . همان، ص 5 ـ 8. [8] . همان، ص 120. [9] . همان، ص 10. [10] . همان، ص 99 ـ 100. [11] . یونگ، كارل گوستاو، انسان و سمبلهایش، ترجمه دكتر محمود سلطانیه، ص 125. [12] . همان. [13] . archetype. [14] . یونگ كارل گوستاو، انسان و سمبلهایش، ترجمه دكتر سلطانیه، ص 111. [15] . C.f. Jung، C. G. Psychological Reflections، PP. 22 - 37 [16] . مورنو، آنتونیو، یونگ، خدایان و انسان مدرن، ترجمه داریوش مهرجویی، ص 5. [17] . Audi، Robert، ed. The Cambridge Dictionary of Philosophy، P. 393 [18] . مورنو، آنتونیو، یونگ، خدایان و انسان مدرن، ترجمه داریوش مهرجویی، ص 6. |