قدرت و توانایی از صفات كمال وجودی است، و خداوند كه همه كمالات وجودی را داراست، صفت قدرت را نیز دارد، بنابراین خداوند قادر و تواناست. در ثبوت این صفت برای خداوند اختلافی وجود ندارد. ولی در این كه حقیقت قدرت چیست و قلمرو قدرت الهی كدام است؟ اقوال مختلف وجود دارد. حقیقت قدرت در تعریف قدرت و این كه قادر چه كسی است؟ دو نظریه است: 1. قادر كسی است كه دارای صفتی است كه به واسطه آن انجام و ترك فعل برای او ممكن است.[1] این تعریف مورد قبول جمعی از متكلمین است. 2. قادر كسی است كه اگر بخواهد فعل را انجام میدهد و اگر بخواهد آن را ترك میكند.[2] این تعریف مورد قبول فلاسفه و جمعی دیگر از متكلمین است. مفاد هر دو تعریف این است كه قادر ملزم به فعل یا ترك نیست، به عبارت دیگر، فاعل قادر كسی است كه در فعل و ترك مجبور نیست، بلكه مختار است. بنابراین قدرت، مساوق یا ملازم با اختیار است. نقطه مقابل فاعل قادر و مختار، فاعل موجب یا مضطر است كه قدرت بر ترك ندارد، و صدور فعل از او حتمی و جبری است. تفاوتهای فاعل مختار و موجب عبارتند از: 1. فاعل مختار از فعل خود آگاه است، زیرا انتخاب مستلزم آگاهی است ولی فاعل موجب از فعل خود آگاه نیست. 2. انفكاك فعل به لحاظ ذات فاعل، از فاعل مختار ممكن است، ولی انفكاك فعل از فاعل موجب ممكن نیست. 3. از آنجا كه قدرت نسبت به فعل وترك یكسان است، فاعل قادر و مختار فعل خود را اراده میكند. پس فعل مختار مسبوق به اراده است، ولی فعل فاعل موجب مسبوق به اراده نیست. (غیرارادی است) از آنچه گفته شد، روشن گردید كه فعل اختیاری پس از تحقق اراده واجب و قطعی میشود، ولی این وجوب، متأخر از اراده و اختیار است، و با اختیاری بودن فعل منافات ندارد. نكته: از دیدگاه فلاسفه، خداوند نسبت به ایجاد هر موجودی كه قابلیت آن تام است، مشیت و اراده ازلی دارد. و چون موجوداتی كه مجرد از مادهاند، مانند عقول، امكان ذاتی آنها برای قبول فیض وجود از خداوند كافی است (یعنی با امكان ذاتی قابلیت آنها تام است و مشروط به امكان استعدادی و زمان و مكان و نسبت خاص نیست) چنین موجوداتی حادث زمانی نیستند، و پیوسته از خداوند فیض وجود را دریافت كردهاند. در نتیجه این عقیده با مختار بودن خداوند منافات ندارد، زیرا به اعتقاد آنان خداوند با مشیت ازلی خود پیوسته به آنان اعطای وجود كرده است. بنابراین، نباید فلاسفه را به دلیل این اعتقاد، مخالف مختار بودن خداوند پنداشت، چنان كه در كلمات بسیاری از متكلمان چنین نسبتی دیده میشود.[3] برهان قدرت و اختیار اضطرار یا جبر در فعل، آن گاه متصور است كه فاعل مسخر و مقهور موجودی برتر از خود باشد. در این صورت میتوان فاعل را موجب و مضطر دانست،یعنی آن موجود برتر فعل را بر فاعل تحمیل كرده، و او را بدون آن كه خود بخواهد به انجام فعل وادار نموده است. با توجه به این كه خداوند برترین موجود است، مقهور و مغلوب هیچ موجودی نیست، اضطرار و جبر در فعل در حق او متصور نیست. بنابراین، خداوند جهان را با قدرت و اختیار آفریده است. به بیان دیگر، قدرت و اختیار از صفات كمال وجودی است، و فطرت و خرد انسان كه وی را به وجود خداوند رهنمون میگردد، او را موجودی كامل و برین میشناسد كه همه كمالات وجودی را داراست. گذشته از این، نظم و اتقان آفرینش گواه روشنی بر قادر و مختار بودن آفریدگار است. همان گونه كه بر علم و آگاهی خداوند نیز دلالت میكند، از این روی، قرآن كریم آن جا كه از آفرینش آسمانها و زمین سخن گفته یاد آور شده است كه آفرینش آنها بشر را به قدرت و علم آفریدگار هدایت میكند، چنان كه فرموده است: «اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَیْءٍ عِلْماً؛[4] خدا كسی است كه آسمانها و زمینهای هفتگانه را آفرید، تدبیر الهی در آنها جریان دارد. تا بدانید كه خدا بر هر چیزی تواناست، و علم او به همه چیز احاطه دارد.» در سخنان امام علی ـ علیه السلام ـ نیز به این برهان اشاره شده است: 1. «و أرانا من ملكوت قدرته و عجائب ما نطقت به آثار حكمته[5]؛ خداوند نمونههایی از قدرت نهان و شگفتیهایی را كه آثار حكمت الهی بر آنها گواهی میدهد را به ما نشان داده است». 2. «فأقام من شواهد البینات علی لطیف صنعته، و عظیم قدرته؛[6] خداوند، شواهدی روشن بر آفرینش لطیف و دقیق و قدرت عظیم خود، اقامه كرده است». قلمرو قدرت خداوند براهین قدرت خداوند، بر گستردگی قدرت الهی دلالت دارند. گستردگی قدرت به دو معناست: یكی این كه خداوند بر ایجاد هر ذات و ماهیتی كه ممكن الوجود است، تواناست، هر چند بنا به حكمت و علم و مشیت خود، هر ممكن الوجودی را ایجاد نكرده است، بلكه آنچه كه مقتضای نظام احسن و اصلح بوده است را ایجاد نموده است. دیگری این كه همه موجودات متعلق قدرت الهیاند. دراین جهت فرقی میان موجودات مجرد و مادی، طبیعی و بشری وجودی ندارد. در نتیجه افعال بشر نیز در گستره قدرت خداوند قرار دارند. اصطلاح عمومیت قدرت خداوند در كتابهای كلامی ناظر به معنی دوم است. طرح این بحث به این جهت بوده است كه برخی از متكلمین برای قلمرو قدرت الهی محدودیتهایی را ذكر كردهاند. چنان كه برخی[7] از آنان گفتهاند: قدرت خداوند به افعال ناروایی كه از انسان سر میزند، تعلق نمیگیرد، زیرا به گمان آنان تعلق قدرت خداوند به قبایح مستلزم نسبت دادن آنها به اوست كه با اصل تنزه خداوند از قبایح منافات دارد. پاسخ این است كه ملاك تعلق قدرت به موجودات، در افعال انسان نیز موجود است، و آن ممكن الوجود بودن آنهاست، هیچ ممكن الوجودی بدون استناد به قدرت الهی تحقق نمییابد. چنان كه محقق طوسی گفته است: «و عمومیه العله تستلزم عمومیه الصفه»[8] یعنی علت و ملاك تعلق قدرت خداوند به موجودات (امكان ذاتی آنها) عام است، پس تعلق قدرت خداوند به موجودات نیز عام و فراگیر است. و فعل قبیح از آن نظر كه قبیح است به خداوند نسبت داده نمیشود، بلكه از جنبه واقعیت و هستیاش مشمول قدرت الهی است و از این جهت قبیح نیست. مثلاً صدق و كذب از جنبه تكوینی یكسانند، و از این جهت هر دو حسن تكوینی دارند، اما حسن و قبح اخلاقی پس از واقعیت یافتن تكلم، و از مقایسه آن با احكام عقل و شرع انتزاع میگردد. اگر با احكام عقل و شرع مطابقت داشته باشد، حسن، و اگر نداشته باشد قبیح است، و آنچه منشأ مطابقت یا عدم مطابقت میگردد، همانا اراده و خواست انسان است. بدین جهت حسن و قبح اخلاقی فعل به او باز میگردد.» قدرت و امكان قدرت، ویژگی فاعل است و امكان، ویژگی فعل. و به عبارت دیگر، قدرت صفت قادر است و امكان صفت مقدور. بنابراین، هرگاه سخن از تعلق قدرت به فعل به میان میآید، امكان (درمقابل وجوب و امتناع) به عنوان پیش فرض، در موضوع یا متعلق قدرت فرض شده است، زیرا واجب و ممتنع به حكم این كه با ضرورت ملازمه دارند، موضوع یا متعلق قدرت نخواهند بود. ضرورت در واجب بالذات به این معناست كه واجب از تعلق قدرت غیر به وجود او بینیاز است، و ضرورت، در ممتنع بالذات به این معناست كه عدم آن حتمی است، و وجودش محال است. در این صورت، متعلق قدرت نخواهد بود، زیرا نقش قدرت تأثیرگذاری و هستی بخشی است. از این جا، میتوان به پارهای شبهات كه در باب عمومیت قدرت الهی مطرح شده است، به آسانی پاسخ داد: 1. آیا خداوند میتواند موجودی را بیافریند كه پس از آن نتواند آن را از بین ببرد؟ اگر نتواند قدرت او محدود است؟ و اگر بتواند، آن گاه كه آن موجود را بیافریند، نسبت به ادامه وجودش قدرتش محدود خواهد بود. پاسخ این است كه چنین موجودی ممتنع بالذات است، زیرا موجود مفروض هم ممكن بالذات است، و هم واجب بالذات، از آن جهت كه مخلوق است، ممكن بالذات است. و از آن جهت كه فناناپذیر است، ممتنع بالذات است. و این تناقض در ذات و محال ذاتی است. 2. آیا خداوند میتواند مثل خود را بیافریند. اگر بتواند خداوند مثل خواهد داشت، پس اصل بیهمتایی خدا خدشه دار میشود، و اگر نتواند، پس قدرت او محدود است. پاسخ این است كه چنین موجودی محال ذاتی است، زیرا اگر مثل خداوند است، پس واجب الوجود بالذات است، و اگر آفریده میشود، پس مسبوق به عدم و ممكن الوجود بالذات است. و امكان بالذات و وجوب بالذات در یك موجود، تناقض در ذات و محال است. 3. آیا خداوند میتواند جهان را در تخم مرغی قرار دهد، بدون آن كه دنیا كوچك، یا تخم مرغ بزرگ شود؟ اگر بتواند، قاعده تناسب ظرف و مظروف نقض میشود و اگر نتواند قدرت او محدود است. پاسخ این است كه این فرض مستلزم محال است، زیرا همان گونه كه در متن اشكال اشاره شد، تناسب ظرف و مظروف یك اصل عقلی است، و انكار آن مستلزم تناقض است، یعنی مظروف هم با ظرف خود تناسب دارد و هم ندارد. بدین جهت متعلق قدرت نخواهد بود. امام علی ـ علیه السلام ـ در پاسخ همین سؤال فرموده است: «ان الله تبارك و تعالی لا ینسب الی العجز، و الذی سألتنی لا یكون؛[9] عجز و ناتوانی در خداوند راه ندارد، ولی آنچه در سؤال مطرح گردیده، شدنی نیست». -------------------------------------------------------------------------------- [1] . القادر هو الذی یصح ان یصدر عنه الفعل، و ان لا یصدر، و هذه الصحه هی القدره. (تلخیص المحصل، ص 269). [2] . القادر عباره عن كونه بحیث اذا شاء فعل و اذا شاء لم یفعل. (قواعد المرام، ص 82). [3] . در این باره به كتاب تلخیص المحصل، ص 268، قواعد العقائد، ص 50ـ49، ارشاد الطالبین، ص 183 رجوع شود. [4] . طلاق/ 12. [5] . نهج البلاغه خطبه 91. [6] . نهج البلاغه، خطبه 165. [7] . این قول به نظام معتزلی نسبت داده شده است. [8] . كشف المراد مقصد سوم، فصل دوم،مسئله دوم. [9] . توحید صدوق، باب 9، حدیث 9. http://www.andisheqom.com/Files |