شرایط علّی مذكور نیز بر اساس شرایط علّی دیگری تبیین میشوند كه از وجود ما خارج است. در این صورت دیگر نمیتوان سخن از افعال اختیاری به عمل آورد و لذا در صحنه اخلاق نه تكلیفی میماند و نه مسئولیتی. به میان آوردن این مفاهیم فقط وقتی امكان پذیر است كه بخشی از فرایند عمل كه به وجود ما مستند میشود از این زنجیره علّی و معلولی فیزیكی برون آورده شود.(1)
4. راه دیگری برای اثبات ساحت روحی، نظر داشتن به نیروهای فراطبیعی در انسان است كه دانش فرا روانشناسی با آن سروكار دارد. هم آزمایش و هم گزارش های معتبر بر واقعیت داشتن ادراكات فراحسی(ESP)[2] دلالت میكنند. پارهای از اذهان میتوانند با اذهان دیگری كه ارتباط طبیعی(زنجیره علل فیزیكی) با آنها ممكن نیست ارتباط برقرار كنند(تله پاتی)(3) یا میتوانند از پارهای وقایع فیزیكی مطلع شوند بدون آنكه از آن وقایع ادراك حسی داشته باشند یا در آنها اندام های حسی به كار آید(پیش گویی)(4) و یا میتوانند بدون استفاده از وسایل مادی، اشیاء را به حركت در آورند(دور جنبانی روانی).(5) این پدیدهها با تلقی ماده گرایانه از ذهن ناسازگار است، زیرا این پدیدهها ذهن را واجد این توانایی میدانند كه اطلاعاتی درباره جهان و اذهان دیگر به دست آورد یا بر جهان مادی تاثیر بگذارد بی آنكه لازم باشد هم چون مغز از واسطههای مادی كمك بگیرد. افزون بر این شواهدی وجود دارد كه پدیده هایی چون تله پاتی و پیش گویی همیشه در حال وقوع است و آنچه فرامعمولی است درك فوق حسی آگاهانه است همین امر تصویری از بقاء نفس پس از مرگ بدن ارائه میدهد، زیرا در حالتی كه نفس بدون بدن است همین درك فراحسی جانشین كامل درك حسی میشود و دانش او را نسبت به جهان اطرافش رقم میزند. ادراك فراحسی در آن هنگام، به دلیل اینكه نفس دیگر مشغول به ادراك حسی نیست، میتواند آگاهانه تر و منظم تر و اطمینان بخش تر صورت گیرد.
دور جنبانی نیز نشان میدهد كه نفس بدون بدن، افزون بر درك، قادر بر عمل و تاثیر علّی بر اشیاء نیز هست. در تجارب خارج از بدن نیز، كسانی گفتهاند كه تجربه آنها از اشیاء در آن وضعیت به بدنشان مربوط نمیشود و بر این باورند كه در آن هنگام حضوری واقعی داشته اند. در گزارش های كسانی كه پس از مرگشان دوباره حیات یافته اند، نكات جالبی وجود دارد. مدت زمانی كه ظاهرا این گونه افراد مرده اعلام شده اند، از چند ثانیه تا بیست دقیقه و حتی بیشتر متغیر است. احساس پرواز كردن در بالای بدن و دیدن آن در حالت دراز كشیده بر روی تخت یا زمین، وارد شدن در عالم نور و زیبایی و دیدار با نزدیكان و آشنایانی كه مرده اند، از جمله اموری است كه در این گزارش ها آمده است. عمدتا افرادی كه این نوع تجربه را داشتهاند اكراه دارند كه درباره چنین پدیدارهای توصیف ناپذیر و باورنكردنی گفتگو كنند، اما به گونهای مشخص تلقی آنان از مرگ دستخوش تغییر شده و اكنون بدون ترس و واهمه و حتی با آغوش باز به مرگ خود در آینده میاندیشند. ناگفته نماند كه كوشش هایی برای تاویل تجارب نزدیك به مرگ و پس از مرگ یا در حالت بیرون از بدن به كار رفته است كه تا كنون ناموفق بوده است.(6)
نظریه تناسخ
این نظریه كه به نام های متعددی چون «تولد مجدد»(7)، «تناسخ ارواح»(8)، «انتقال نفس»(9) و «باززایی»(10) از آن یاد میشود، از گذشته دور، به شكل های گوناگون، مورد اعتقاد بوده و هست.(11) در اقوام بدوی، عقیده به انتقال روح از بدن انسانی به جسم حیوانی یا بالعكس وجود داشته است. داستان ها و هم چنین افسانهها و اساطیر پریان و ارواح در نزد تمام ملل درباره حیواناتی كه دارای روح انسانی هستند، فراوان است. در فرهنگ یونانی این نظریه گاه به افرادی چون فیثاغورس، امپدكلس و افلاطون نیز نسبت داده میشود. امپدكلس میگوید:زیرا من در گذشته یك دختر و یك پسر، یك پرنده و یك ماهی كه در دریا زندگی میكند بوده ام.(12) عدهای معتقدند پارهای از ریاضاتی كه فیثاغوریان متحمل آن میشدند به اعتقاد ایشان به نظریه تناسخ مربوط میشود. ریاضاتی چون تمرین سكوت، تاثیر موسیقی و پرهیز از خوردن گوشت. حكایت شده وقتی فیثاغورس میبیند كه كسی سگی را میزند به او میگوید:«او را مزن من صدای یكی از دوستانم را در صدای او شناختم.»(13) برحسب عقیده هندوان، روح آدمی در هنگام مرگ، در همه احوال، جز در یك حالت خاص كه روح در مقامی جاویدان در اعلا علیین با برهما وحدت تام حاصل میكند یا آنكه در اسفل سافلین به طور ابد سرنگون میشود، یك سلسله توالد و تجدید حیات را طی میكند و پیاپی از عالمی به عالم دیگر در میآید كه در كسوت هر حیات دوره خود را طی كرده سرانجام در زمان مرگ، بار دیگر به پیكری دیگر منتقل میشود و جامه نو میپوشد. این ادوار توالد پی در پی در یك سلسله بی انتها ابد الدهر ادامه داشته و دارد. در جایی از اوپانیشادها آمده است:
آنها كه در زندگی خود دارای عمل صالح و رفتار نیك هستند، پس از مرگ، روح ایشان در زهدانی پسندیده و پاك مانند رحم زن برهمنی یا یك زن كشتریه بر حسب مراتب جای میگیرد؛ اما ارواح اشخاص بدكردار و شریر در رحم های ناپسند و مكروه مأوا میگزیند، مثلا در زهدان سگی یا گرگی یا خوكی یا بالاخره در رحم زنی از طبقه پایین جایگزین میشود.
آنچه گذشت فقط نمونهای از آیین ای معتقد به تناسخ بود و در این فهرست آیین های زیادی به چشم میخورد؛ اما باید توجه داشت كه این آیین ها در حوزه و مكانیسم تناسخ با یكدیگر اختلافاتی دارند. مثلا همان طور كه در نمونه مذكور آمده است، بخشی از فكر هندی، برخلاف معتقدان آفریقایی این نظریه، این است كه آدمیان ممكن است به صورت حیوان و حتی گیاهان تجدید حیات پیدا كنند. ایشان در كیفیت و چگونگی توالد ثانوی قانونی به نام «كارما»(14) را پیش میكشند كه علت انتقال روح را به جسدی مافوق یا پیكری مادون بیان میكند. حیات آینده هر ذی حیات بر حسب این قانون تعیین میشود و به موجب آن، كردار یا گفتار یا پندار هر فرد موجب نتایج و سبب اموری است كه سرنوشت حیات بعدی او را معین میكند.(15)
روشن است كه هر یك از ما خود را كسی میداند كه تاریخ تولد مشخصی دارد و سرانجام هم روزی فرا میرسد كه زندگی اش در این جهان خاتمه مییابد. این دیدگاه عمومی وقتی با این نظریه مواجه میشود كه ممكن است وی بارها به این جهان آمده، زندگانی شبیه زندگی كنونی را سپری كرده، در پایان مرگ را تجربه كرده و باز در هیأت و بدنی دیگر در این جهان متولد شده است شگفت زده میشود. چگونه است كه ما هر یك زندگی های متفاوتی را از سر گذرانده و اكنون حتی خاطرهای از آنها در ما باقی نمانده است؟
باورمندان به تناسخ، گاه به نفع باور خویش استدلال هایی را ارائه كرده اند. توجیه نابرابری های مشهود از عهده این نظریه برمی آید. چرا فردی با تمام امكانات درونی و بیرونی، از قبیل استعداد بالا، ثروت كافی، حمایت بی دریغ، بدن سالم، امنیت كامل، آزادی گزینش و ... چشم بر جهان میگشاید و دیگری از همه این امكانات یا بعضی از آنها محروم زاده میشود؟ در پاسخ معتقدان به تناسخ میگویند همه شرایط و وضعیت كنونی ما آثار و پیامدهای زندگانی قبلی ماست و این ما هستیم كه در زندگی خود، زندگی فعلی را چنین رقم زده ایم، و این ما هستیم كه با زندگی كنونی، زندگی آینده خویش را سامان میدهیم.
در این میان، شواهد تجربی هم برای تثبیت این نظریه به میان آورده شده است. اگر نظریه تناسخ صحیح باشد و روح من از بدن های قبلی به بدن حاضر وارد شده باشد، باید ممكن باشد كه خاطرههای گذشته بازآوری شود، هر چند فشار مرگ و تولد مجدد آن خاطرهها را عمیق ترین بخش های نفس كه در معرض آگاهی ما قرار نمیگیرد پس زده باشد. كسانی مخصوصاً كودكان، دیده شدهاند كه میتوان زندگی قبلی ایشان را به یادشان آورد. آنها در این وضعیت زبان های بیگانهای را میدانند كه در زندگی حاضر نیاموختهاند و نام كسانی را میدانند كه مدعیاند در گذشته آنها را میشناخته اند. این ادعا در میان كسانی كه بصیرت های روحی عمیق دارند نیز شایع است.(16)
در مقابل مشكلات فراوانی این نظریه را محاصره كرده است كه یكی از اصلی ترین آنها همان مشكل هویت شخصی است كه اثبات این نظریه را دست كم ناممكن میسازد. جان هیك در تقریر این مشكل میگوید: رابطه میان هیك 60 ساله با هیك 2 ساله در چیست؟ اولا هیك 60 ساله و هیك دو ساله اصلا از نظر كیفیت بدن شبیه هم نیستند، به طوری كه اگر كسی عكس 58 سال پیش را ببیند متوجه نمیشود كه آن عكس، عكس هیك 60 ساله در سن 2 سالگی است. ثانیا، ذهنیت و اندیشه آنها كاملا متفاوت است. تا اینجا نمیتوان حكم كرد كه هیك 60 ساله و هیك 2 ساله یك نفرند. اما میتوان گفت كه هیك 60 ساله دست كم از 2 سالگی خود خاطرهای به همراه دارد، هرچند آن خاطره بسیار كم رنگ باشد. پس همین خاطره به عنوان یك عامل ارتباط دهنده بسیار ظریف میان هیك 60 ساله و هیك 2 ساله عمل كند.
در نظریه تناسخ گفته میشود: فردی در زمان t1 از دنیا رفته است و در زمان t2 بار دیگر به جهان چشم گشوده است. حال چگونه میتوانیم بگوییم كه فرد از دنیا رفته در زمان t1 همان فردی است كه در زمان t2 چشم به جهان گشوده است؟ اثبات استمرار هویت مذكور در زمان t1 و t2 یا بر عهده استمرار خاطره قرار میگیرد یا استمرار جسمانی یا استمرار گرایش های روانشناختی.
-----------------------------------------------------------------------
پی نوشت ها:
1. عقل و اعتقاد دینی،ص 329 و همچنین ر.ك به:
Lycan، The Philosophy of Mind، oP.ciT. P. 177
2. Extrasensory.
3. Telepathy.
4. Clairvoyance.
5. psychokinesis.
6. برای مطالعه بیشتر ر.ك: جان هیك، فلسفه دین، ترجمه بهرام راد، ص 260 ـ 268.
Davis، Stephen T. Death and Afterlife. David Ray Griffin، life After Death and Post Modern Animism، PP. 95 - 105
7. Rebirth.
8. Transmigration of souls.
9. Metempsychosis.
10. Palingenesis.
11. The Encyclopedia Of Philosophy، ed. Paul Edwards، Reincarnation، v. 7 P. 122.
12. كاپلستون، فردریك، تاریخ فلسفه، ترجمه سید جلال الدین مینوی، ج 1، ص 79.
13. همان، ص 41 ـ 42.
14. Karma.
15. ناس، جان، بی، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی اصغر حكمت، صفحههای 21، 95 و 155.
16. Davis، Stephen T. Death and Afterlife، Prabhu، Joseph، The Idea of Reincarnation، P. 74. The Encyclopedia of Philosophy، V. 4. P. 123.
........................................................................
منبع: امير ديواني- جستارهايي در كلام جديد
|