كوشش براى شناخت و یافتن منشأ پیدایش دین، با ظهور مردم شناسى و نظریه تكاملى داروین به اوج خود رسید و در آثار و تحقیقات دین شناسانى مانند تیلور، مولر، فریزر و واشمید انعكاس یافت و به تدریج دین شناسى با شناخت و مطالعه تكامل انسان مترادف گشت. براى مثال از دیدگاه تیلور شناخت تاریخ ادیان رشته دین پژوهشى عبارت بود از شناخت سیر تكامل عقلانیت بشرى.(1) این مكتب تلاش دارد كه در مطالعه ادیان، ریشه و رشد اندیشه ها و مؤسسه هاى دینى را در مقاطع توسعه تاریخى مشخص، دنبال كند و بر نقش نیروهایى كه مذهب با آنها در طول این مقاطع تاریخى مبارزه داشته است، تأكید می كند. این روش مطالعه، باید با قدیمی ترین فصل تاریخى میسور در تاریخ انسان، كار خود را آغاز كند. اِ. اُجیمز، از دین شناسان مشهور، پیرو این مكتب است. وى بر مطالعه ادیان و ریشه هاى آنها تأكید مىورزد. در نیمه دوم قرن حاضر، مطالعات و تحقیقات بسیارى از تمدن هاى نخستین در خاور نزدیك و هند و افریقاى شرقى و افریقا و اروپا به عمل آمده است كه براى مورّخان پیشین، قابل دسترسى نیست. تقریبا، هیچ مذهبى وجود ندارد كه توسعه تاریخى آن به وسیله كار علمى چند نسل از دانشمندانى كه در مكتب تاریخ گرایى كار كرده اند، مورد توجه نباشد. نه تنها مطالعه گذشته دین تعقیب شده، بلكه تأمّلات عالمانه اى در مورد نیروهاى درونى و فازها و اهداف توسعه تاریخى نیز مبذول شده است.(2)
4. دین شناسى تطبیقى
دین شناسى تطبیقى یا مطالعه تطبیقى ادیان در اواخر قرن نوزدهم به عنوان مفهومى مترادف با علم دین رواج یافت. این رشته با به كارگیرى روش مقایسه اى در زمینه مفروضات فراهم آمده توسط ادیان جهانى در گذشته و حال متمركز گردید. به گفته یكى از دانشمندان، وظیفه دین شناسى تطبیقى عبارت است از كنارهم قراردادن ادیان مختلف به منظور بررسى و مقایسه دقیق آنها. این كار ممكن است موجب ارزیابى معتبرى از اظهارات و ارزش هاى خاص آنان گردد... .(3)
دانش دین شناسى تطبیقى، كه گاهى به آن «تاریخ ادیان» نیز اطلاق مىشود، دانش نسبتا جوان و نوپاست كه در مغرب زمین ظهور كرده و همواره از پویایى و بالندگى خاصى برخوردار بوده است، به ویژه در روزگار ما شاخ و برگ ها و فروع و شعبه هاى بسیارى گرفته كه رسیدن به مرحله اجتهاد و تخصص در هر یك از آنها خود محتاج عمرى جداگانه است. این رشته نیز مانند بسیارى از دانش هاى دیگر، از فرزندان عصر روشنگرى است و پیدایش آن به اواخر قرن نوزدهم مىرسد. یواخیم واخ، دین شناس و جامعه شناس نامدار معاصر، در كتاب مطالعه تطبیقى دین، درباره تاریخچه، وضعیت كنونى و آینده رشته ادیان چنین می نویسد: «قرن حاضر به پایان نخواهد رسید مگر آنكه شاهد تأسیس دانش یك پارچه و یكدستى باشد كه اكنون اجزایش پراكنده است؛ دانشى كه قرن هاى گذشته وجود نداشته و هنوز نیز تعریف آن به درستى روشن نیست، دانشى كه شاید براى نخستین بار دانش دین شناسى نامیده خواهد شد».(4)
5. مردم شناسى
مردم شناسى علم زندگى اجتماعى انسان در مراحل ابتدایى است؛ شناخت علمى رشد و تكامل زیستى و اجتماعى انسان از طریق مطالعه و تحقیق در بقایا و آثار انسان هاى نخستین و زندگى جوامع ابتدایى است. اصطلاح انتروپولوژى، از دو كلمه یونانى Anthropos به معنى انسان، و Logos به معنى دانش، تركیب یافته و براى نخستین بار در آثار ارسطو، فیلسوف یونانى، به صورت Anthropologue، یعنى كسى كه در شناخت انسان می كوشد، به كار رفته است. امروزه از آن به «شناخت انسان»، یا «مردم شناسى» تعبیر می شود.(5)
رهیافت مردم شناختى به دین، به عنوان یك حوزه یا رشته دستگاه مند، ریشه هاى عمیقى در فرهنگ غرب دارد. پیشینه این امر را می توان به روشنى تا آثار مورّخان قوم شناس یونانى و اخلاف رومى آنان دنبال كرد. البته، برخى جریان هاى مهم در اندیشه اروپایى قرن هجدهم وجود داشت كه قایل به تجّزى و تنوع فرهنگ ها و سیر مترقى فرهنگ و دین بوده است. این ترقى گرایى فلسفى، پیش درآمد تكامل گرایى اجتماعى و زیستى قرن نوزدهم بود، كه نقشی بس مهم در نظریه هاى مردم شاختى دین بازى كرد. تیلور (1823ـ 1917) قوم شناس انگلیسى، یكى از نخستین محققانى بود كه مفاهیم تكاملى را در دین پژوهشى به كار برد. وى مؤسس دین پژوهشى و مردم شناسى است و با این فرض كه آداب و رسوم و عقاید فرهنگ هاى بدوى جدید، بازمانده عصر باستانى از تاریخ است، به این نتیجه رسید كه اینها شواهدى بر مرحله اولیه دین مىباشند. وى هم چنین به این فرض نیز قایل بود كه مرحله فرهنگ معنوى، با مرحله خام فرهنگ مادى در جوامع باستانى یا بدوى متناظر است. آوازه تیلور بیشتر به دلیل نظریه جانانگارى (Animism) اوست.(6) به این بیان كه به نظر او، مرحله اولیه دین عبارت بوده است از اعتقاد به ارواحى كه نه فقط در وجود انسان ها، بلكه در همه ارگانیسم هاى طبیعى و اشیا خانه دارد.(7)
6. فلسفه دین
تعبیر فلسفه دین تعبیرى است كه در سده هاى اخیر به واژگان فلسفى راه یافته است. اما آنچه در ذیل این عنوان مورد بحث و بررسى قرار می گیرد، به قدمت خود فلسفه است؛ چرا كه عقل (فلسفه) و دین از دیرباز در كنار هم بوده اند. ویلیام آلستون، فیلسوف دین معاصر، در این باره می گوید: یكى از نخستین انگیزه ها براى تأمّل فلسفى در یونان باستان و هر جاى دیگر، ظهور تشكیلاتى در خصوص تعالیم دینى بود؛ چه باورها و تعالیم دینى همیشه مایه اصلى بحث فلسفى بوده اند. اگر كسى موضوعات گوناگونى را كه فیلسوفان در تفكر رایج به دین بدانها پرداخته اند، مرور كند، به دشوارى رشته اى یكنواخت در آنها خواهد یافت، جز اینكه همه آنها از تأمّل در باب دین سرچشمه می گیرند.(8)
دانش فلسفه دین در دنیاى مغرب زمین و در عصر جدید پدید آمد. البته پیشینه عناوین و مباحث مطروحه تحت این نام به تحلیل ها و تأمّلات فلسفى باستان باز مىگردد. فلسفه دین عبارت از ژرف نگرى فلسفى پیرامون دین است. اما معناى دو واژه فلسفه و دین و روش ویژه و محتواى این رشته مورد مناقشه هاى بسیارى قرار دارد. فعالیت هاى كنونى در كاوش هاى مربوط به دین را مىتوان به دو نوع تقسیم كرد:
1. ارزیابى معقولیّت عقاید دینى، با توجه به انسجام و توان براهینى كه در تبیین آنها اقامه می شوند.
2. تحلیل توصیفى و توضیح زبان، باور و اعمال دینى با توجه خاص به قواعد حاكم، معنا و مضمون آنها در زندگى دینى.
مرز میان این دو نوع (كاوش) همیشه آشكار نیست، اما می توان با توجه به خاستگاه هاى آنها و نمونه هاى شاخصى از استدلال هاى هریك، به مرزبندى و تفاوت آن دو پى برد.(9) در باب فلسفه و دین تعاریف مختلفى از جانب فیلسوفان دین ارائه شده است كه برخى از تعاریف با برخى دیگر هم خوانى ندارند. یكى از آفات چنین تعاریف متعدد، تمایز قایل نشدن بین فلسفه دین و كلام جدید و هم چنین كلام فلسفى می باشد.(10) از یك سو، هویت كلام جدید در مقام تعریف خالى از ابهام نیست و هندسه معرفتى این دانش نوپا در مقام تحقق، به وضوح كامل ترسیم نشده است. از سوى دیگر تصویرهاى گوناگون از فلسفه دین بر ابهام مسأله افزوده است. ابهام آمیز بودن نسبت بین این دو معرفت تا حدى به نوپایى هر دو برمی گردد.
تصویر دومى كه از فلسفه دین برداشت شده است، بر مبناى تصورى غالب و رایج نزد فیلسوفان دین می باشد. براساس این تصویر،(11) اصطلاح فلسفه دین (در قیاس با اصطلاحاتى نظیر فلسفه علم، فلسفه هنر و غیره) در معناى اخص آن، یعنى تفكر فلسفى در باب دین، به كار می رود.(12) بنابر این تعریف، فلسفه دین وسیله اى براى آموزش دین نیست. در واقع، اساسا ضرورى نیست از منظر دینى به آن نگاه كنیم. كسانى كه به خدا اعتقاد ندارند، لا ادریون و افراد متدین به یكسان مى توانند به تفكر فلسفى در باب دین بپردازند. از این رو، فلسفه دین شاخه اى از الهیات نیست، بلكه شعبه اى از فلسفه است. فلسفه دین مفاهیم و نظام هاى اعتقاد دینى و نیز پدیداره اى اصلى تجربه دینى و مراسم عبادى و اندیشه اى را كه این نظام هاى عقیدتى بر آن مبتنى هستند، مورد مطالعه قرار می دهد.(13) مضاف الیه «دین» در این اصطلاح، به عنوان معادلِ اضافه عینى (Objective genitive) لحاظ شده است و «فلسفه دین» كنكاشى عقلانى از ادیان مختلف و پدیدارهاى دینى خواهد بود.(14)
فلسفه دین را گاهى به خود فلسفه دین و الهیات فلسفى تقسیم می كنند. این تقسیم بندى گویاى ناخرسندى از دوره اى از فلسفه تحلیلى است كه طى آن فیلسوفان مى پنداشتند كه تأمّل فلسفى درباره دین فقط در صورتى شایسته است كه صرفا به خدا باورى بپردازد و از بررسى ویژگى هاى سایر ادیان دورى جوید؛ زیرا بررسى چنین امورى را در خور الهیات می دانستند، نه برازنده فلسفه. اما اكنون بیشتر فیلسوفان احساس مىكنند، كه مىتوانند هر جنبه اى از دین، از جمله تعالیم یا اعمال ویژه ادیان را از لحاظ فلسفى بررسى كنند. فلسفه دین از میان روش هاى تجربى، نقلى و عقلى، تنها از روش عقلى بهره مىگیرد. فلسفه نیز در بررسى هاى خویش، از علوم دیگر مانند پژوهش هاى تاریخى و تحلیل هاى منطقى ـ مفهومى و زبان شناسى استفاده می كند و با معیار عقل به ارزیابى آنها می پردازد.
________________________________________
پی نوشت ها:
1. هانس كلیم كیت و...، شناخت دانش ادیان، ترجمه و تدوین همایون همتى، ص 284ـ 285
2. یواخیم واخ، «رهیافتى به علم دینشناسى در فرهنگ اسلامى»، ترجمه سیدمحمد ثقفى، دین پژوهان، ش اول، ص 92. در مورد تاریخ ادیان ر.ك: مقاله سیمور كسیس واریك چارپ، در دین پژوهشى، ویراسته میرچا الیاده، ص 121 و 129 / نیز مقاله میرچا الیاده، علم تاریخ ادیان، در شناخت تاریخ ادیان، ص 101و102
3. اریك شارپ، مطالعه تطبیقى ادیان، ترجمه بهروز جندقى، معرفت، ش 34، ص 26
4. برگرفته از: اوژن بورنوف، علم و دین در پیشینه تاریخ ادیان، ترجمه همایون همتى.
5. علىاكبر ترابى، مردمشناسى، ص 40
6. براى نقد نظریه جانانگارى، ر.ك: مرتضى مطهرى، فطرت / علیرضا قائمى نیا، درآمدى بر منشأ دین.
7. دینپژوهى، ص 109.
8. ویلیام آلستون، مسائل فلسفه دین، ترجمه على حقى، نقد و نظر، ش 9، ص 91.
9. دین شناسى تطبیقى و عرفان، ص 9ـ10.
10. احد فرامرز قراملكى، هندسه معرفتى كلام جدید، ص 179 / ص 21.
11. همان ص22.
12. آلوین پلانتینگا، فلسفه دین: خدا، اختیار و بشر، ترجمه و توضیح محمد سعیدى مهر، ص 29.
13. جان هیك، فلسفه دین، ص 22.
14. مفاهیم و مسائل فلسفه دین، ص 70.
...........................................................
منبع: ولى الله عباسى - مجله معرفت، ش63.
|