4. این نظریه كه میتوان آن را تركیبی از نظریه اول و سوم به حساب آورد، از این قرار است كه هر چند پس از مرگ، بدن ما از میان میرود و جوهر غیرمادی ما در جهان خاص خودش به زندگی ادامه خواهد داد، ولی در مقطعی از آینده، بدن متلاشی شده ما بازسازی میشود و با روح غیرمادی ارتباط مجدد پیدا میكند. اگر بخواهیم مطلب را با تفصیل بیشتری بیان كنیم، عدّهای از طرفداران این نظریه، هم «نامیرایی روح» را قبول دارند و هم برانگیخته شدن و بازسازی شدن بدن خاكی را. اما عده دیگر در اینكه آدمی در زندگی پس از مرگ موجودی است هم روحی و هم جسمانی درنگی ندارند، هرچند از بدن زندگی دیگر، توصیف های متفاوتی دارند. این نظریه را میتوان نظریه «بقاء روحی، جسمی» نامید.(1)
سه نكته
1. بنا بر قول اول، انسان موجودی صرفا جسمانی یا مادی است؛ و بنا بر قول دوم و سوم حقیقت انسان صرفا جوهر روحی یا غیرمادی است؛ و بنا بر قول چهارم حقیقت انسان را (معمولا) هم ساحت جسمانی و هم ساحت غیرمادی روحانی تشكیل میدهد. همین پیش فرض ها یا موضع گیری ها در مقابل پرسش «حقیقت انسان چیست؟» نظریههای مذكور را درباره كیفیت بقاء شخص انسانی رقم زده است.
2. بنا بر قول اول، هویت شخصی بر ساحت جسمانی یعنی بدن تكیه میزند. بنابر قول دوم و سوم فقط روح و حالت های روحی یا نفسانی عهده دار این مسأله است. بنابر قول چهارم هم بدن در هوهویت نقش دارد و هم روح یا نفس. بنابراین، سنگینترین بار بر دوش قول چهارم قرار میگیرد، زیرا قول اخیر نوعی تركیب از اقوال دیگر است و مشكلات آن اقوال را پیش رو خواهد داشت.
3. قول اول مرگ بدن را، برخلاف سه قول دیگر، «مرگ شخص انسانی» معرفی میكند. از آنجا كه عنوان مرگ بدن اعم از عنوان مرگ شخص است، عنوان اول هر چهار قول را پوشش میدهد ولی عنوان اخیر فقط قول اول را دربرمی گیرد. از سوی دیگر، عنوان «نامیرایی انسان» به نوعی اخص از عنوان زندگی پس از مرگ است. زیرا عنوان اخیر هر چهار نظریه را زیر پوشش میگیرد و عنوان اول تنها سه قول پایانی را.
نظریه رستاخیز ابدان
همان طور كه گذشت، بر اساس این نظریه، پس از مرگ، بدن تجزیه میشود، كه در برههای از آینده خداوند به شكل معجزه آسایی اجزاء تجزیه شده بدن را از زمین برمی انگیزد و كل فرد انسانی را بازسازی میكند. طبق آموزه رستاخیز بدنی، آدمی كه موجودی جسمانی است پس از مرگ بدن كنونی اش دوباره برانگیخته میشود و وجود پس از مرگ او، به نحوی با وجود پیش از مرگ ارتباط دارد. در هنگام رستاخیز، بدن فیزیكی هر شخص در شكل و هیأت مشابه بدن دنیوی اوست، هرچند بدن رستاخیزی همیشه باقی و برقرار است.
باورمندان به این نظریه، غالبا برای انسجام بخشیدن بیشتر به آن و همچنین برای مقابله با پارهای از اشكال ها، باور به «وجود خداوندی كه عالم مطلق(2) و قادر مطلق(3) است» را در مجموعه باورها حاضر كرده، اهمیت آن را متذكر میشوند. درست است كه آدمی نمیتواند اتم های بدن هر شخصی را پیدا كرده او را بازسازی كند، اما خدای قادر مطلق بر این امر توانایی دارد. زیرا اگر اجزاء اساسی ماده، مثلا اتم ها، در طول زمان باقی بمانند، كه چنین است. و رستاخیز ابدان صرفا پیدا كردن محل آن اتم ها و جمع و بازسازی كردن آنهاست، میتوان نظریه مذكور را هماهنگ و منسجم و سازگار دانست. زیرا چنین رستاخیزی منطقا ممكن است و قادر مطلق نیز موجودی است كه بر هر كار منطقا ممكن، توانایی دارد. خلاصه اینكه تا وقتی این عقیده در نظر نباشد كه خدایی وجود دارد كه قادر مطلق است باور به رستاخیز بدنی، هم از انسجام كمتری برخوردار است و هم مخصوصاً بر اساس ادله تجربی، بسیار مشكل است. ظاهرا بدن ما مثل یك باطری نیست كه هنگام خالی شدن از انرژی، بتواند در هنگام رستاخیز دوباره كسب انرژی كرده زنده شود. بلكه شواهد در دست ما حاكی از آن است كه بدن آدمی در صورتی كه انرژی از دست رفته را دریافت نكند پس از مدتی تجزیه شده میپوسد. اما دست كم ظاهر است كه رستاخیز ابدان یك مفهوم ناهماهنگ و ناسازگار نیست؛ اگر مفهوم ناهماهنگ را مفهومی بدانیم كه منطقاً غیرممكن است مثل «مربع گرد» یا فهم پذیر نیست.(4)
از گذشته تا كنون، اشكالاتی به این نظریه وارد شده است كه كمابیش در اساس شبیه یكدیگرند. یكی از اشكالات پرسابقه این است كه اگر انسانی انسان دیگر را به طور كامل بخورد و یا از اجزای بدن او تغذیه كند به طوری كه بدن خورده شده جزء بدن خورنده شود، آن گاه دو فرض، قابل تصور است كه هر دو، بی اشكال نیست. زیرا اگر اجزایی كه غذا واقع شدهاند در بدن فرد اول(فرد خورده شده) جمع شود، جمع اجزای فرد دوم ممكن نیست؛ و اگر اجزای مذكور در بدن فرد دوم جمع شود، جمع اجزای بدن فرد اول ناممكن است، پس چگونه خداوند هر دو خورنده و خورده شده را برخواهد انگیخت.(5)
این اعتراض پیش فرضی دارد كه مورد قبول عدهای از طرفداران رستاخیز ابدان نیست. این پیشفرض به مسأله هویت شخصی برمی گردد و به این صورت تقریر میشود: اگر خداوند بخواهد فردی مثل «الف» را كه پیشتر زندگی كرده و سپس مرده است، باز برانگیزد، باید همان مادهای كه بدن دنیوی «الف» داشته و اكنون پراكنده شده است، در كنار هم قرار داده همان تركیب را برقرار گرداند. در غیر این صورت «الف»، «الف» نخواهد بود. اما كسانی كه این پیش فرض را نمیپذیرند، اجزاء بدنی را به دو دسته اصلی(6) و غیر اصلی تقسیم میكنند. آن اجزائی كه همیشه در طول این زندگی بدون تغییر و دگرگونی باقی میمانند و حیات آدمی بدان مستند است، اجزای اصلی نامیده میشود و آن اجزائی كه نه فقط حیات شخص بر آنها متوقف نیست بلكه خود آن اجزا هم قابل دوام نیست، اجزای غیراصلی میباشد. از این رو قطع آنها به زندگی شخص آدمی آسیب نمیرساند و در وضعیت های طبیعی هم در معرض دگرگونی، تغییر و تحول است. بنابراین، اجزاء اصلی هر فردی حتی اگر وارد بدن فرد دیگری شود هیچ گاه جزء بدن او نمیشود. به تعبیر دیگر، درست است كه خورنده اجزاء فرد خورده شده را وارد دستگاه تغذیه خود میكند، اما این دستگاه قدرت هضم و تغذیه واقعی تنها اجزایی را دارد كه اجزای اصلی شخص دیگر نباشد. هم چنین در رستاخیز ابدان، آنچه لازم است حاضر شود اجزای اصلی هر فرد است و حضور اجزای غیراصلی، یعنی اتم های كاملا جدید، فقط در حدی است كه در این زندگی بوده است.
واضح است این دسته از طرفداران رستاخیز ابدان، هویت شخصی هر فرد را به اجزای اصلی او باز میگردانند. هر فردی در دنیا خویشتن خویش را از آن جهت ثابت میبیند كه حقیقت او یعنی اجزای اصلی از اول تا آخر عمر باقی است و عوض نمیشود. در رستاخیز هم چون اجزای اصلی هر فرد فقط با یكدیگر قابل جمع هستند و هویت هر فردی به آن است، پس میتوان گفت كه فرد موجود در این جهان بعینه در جهان دیگر حاضر شده است.
استیفن تی دیویس در توضیح نظریه كسانی كه استمرار هویت شخصی انسان را به ماده مشترك میان بدن اول(هنگام مرگ) و بدن دوم(برانگیخته شده) میدانند، حال چه همه مواد بدن اول را ماده مشترك بدانند و چه فقط اجزای اصلی آن را، مثالی را مطرح میكند: فرض كنیم كامپیوتر شخصی ما خراب شده و ما پس از جدا كردن قطعات مثلا 60 گانه آن میفهمیم كه توان تعمیر آن را نداریم. نمایندگی فروش آن كامپیوتر به ما میگوید تمام قطعات مذكور را برای تعمیر به آنجا ببریم. اما بر اثر یك اشتباه ما 60 قطعه را به 60 آدرس مختلف و بسیار دور میفرستیم. حال برای این داستان دو پایان متفاوت میتوان در نظر گرفت:
1. سه سال طول میكشد تا همه قطعات پیدا شده در یك محل جمع شود و تعمیرات لازم بر روی آن انجام میگیرد و دوباره بسته میشود.
2. پس از مدت مذكور مدیر شركت 60 قطعه مشابه را جمع كرده و سر هم میكند و كامپیوتری را سامان میدهد. حال سؤال این است: آیا كامپیوتری كه پیش ما قرار دارد عیناً همان كامپیوتر سه سال پیش است. در فرض اول طبیعی است كه بگوییم كامپیوتر حاضر عینا همان كامپیوتر قبلی است، هر چند در برههای از زمان كامپیوتر مذكور موجود نبوده است. اما در فرض دوم طبیعی آن است كه كامپیوتر حاضر از لحاظ كیفی شبیه قبلی است ولی هویت آنها یكی نیست چون از نظر عددی یكی نیستند.
حال از این مثال میتوان، در عین توجه به اینكه كامپیوترها با انسانها تفاوت بارزی دارند، درباره رستاخیز بدنی استفاده كرد. اگر ذرات بدن شخص كنونی و شخص زنده شده «الف» یكی نباشد همان وضعیت دوم مثال، نمیتوان به این همانی در بدن حكم كرد بلكه بدن دوم حداكثر نسخه بدل بدن اول است نه عین آن. ولی اگر خداوند ذرات بدنی را كه زمانی من را میساخته بازسازی كند، حال من چه همه ذرات بدن هنگام مرگ باشم و چه ذرات اصلی آن، من همان كسی خواهم بود كه برانگیخته شده است.(7)
البته عده دیگری هم این راه را طی كردهاند كه خداوند میتواند ماده كاملا جدیدی را به كار گیرد و در عین حال شخص «الف»، «الف» خواهد بود، تا آن وقت كه اتمهای جدید كاملا به شكل و ترتیب «الف، نما» ساخته و تنظیم شوند. واضح است كه این راه به مثل بودن دو بدن حكم میكند نه به عین بودن آن، مگر اینكه بگوییم هر بدن عبارت است از جنبش مخصوص اتم ها، به طوری كه همه ابدان در داشتن اتم شریكند و این اتم ها نیستند كه هویت هر شخص را میسازند بلكه كیفیت و جنبش و تنظیم آنها است كه ابدان را مختلف كرده است.
------------------------------------------------------------------
پی نوشت ها:
1. Psychophysical
2. Omniscient
3. Omnipotent
4. C.F. Davis، Stephen T. Death and Afterlife؛ Kai Nielson، The Faces Of Immortality، P 1-13
5. Ibid، The Resurrection of the Dead، Stephen T. Davis، P. 113
و هم چنین رجوع كنید به: ملاصدرا، اسفار اربعه، ج 9، ص 200.
6. Essential Parts
7. Ibid، pp، 128 _ 129
............................................................................
منبع: امير ديواني- جستارهايي در كلام جديد.
|