ولی وی با گوشزد كردن مسائلی كه فقط ما و برادمان میدانیم، بر ادعای خود اصرار میورزد. آیا در چنین وضعی ما هنوز میتوانیم حكم كنیم كه این شخص برادر ما نیست؟
اهمیت مسأله هویت شخصی به حوزههای دیگر هم كشیده میشود. از جمله در حوزه اخلاقیات، كه با مدح و ذم یا پاداش و كیفر سرو كار داریم، باید بتوان گفت كه عامل به عمل خوب یا عمل صواب همان كسی است كه پاداش یا مدح را دریافت كرده است و عامل به عمل بد یا عمل خطا همان كسی است كه مذمت یا كیفر را تحمل میكند، به طوری كه هم خود عامل این همانی یاد شده را بپذیرد و هم ناظر بیرونی. اهمیت مسأله مذكور در بحث كنونی ما نیز به این صورت تقریر میشود كه نظریههای ناظر به جاودانگی شخص باید بتوانند یكی بودن انسان در دنیا(پیش از مرگ) و انسان پس از دنیا(پس از مرگ) را تضمین كند. مثلا اگر ملاك یكی بودن انسان امروز و انسان پس از مرگ را بدن بگیریم، دست كم نمیتوان گفت كه بعد از مرگ بدن، وی به زندگی خود ادامه میدهد. اما اگر اینهمانی را به موجودی به نام روح اسناد دهیم كه خاطره از خواص اوست، میتوان در فرض یاد شده، حكم به بقای فرد مذكور كرد؛ زیرا هر چند بدن نابود شده است، اما خاطره با بدن بودن هنوز وجود دارد و همین خاطره ملاك این همانندی را استیفا میكند. باید توجه داشت كه هرچند حیث وجود شناختی یا متافیزیكی هویت شخصی نقش مهمی در مسأله جاودانگی دارد، اما حیث معرفت شناختی آن نیز دست كم درباره خود شخص علی المفروض جاودان مطرح است. یعنی خود شخص باقی پس از مرگ بدن یا احیا شده پس از مرگ بدن باید خود را همان شخصی بداند كه پیشتر زندگی كرده است. اگر در واقع فرد باقی یا احیا شده «الف» پس از مرگ همان «الف» پیش از مرگ باشد اما وی خود را همان فرد نداند یا بدین امر معرفت نداشته باشد، به كسی میماند كه پس از مرگ، به زندگی اول دست یافته است و تجربه او بیش از تجربه ما از زندگی در مقطع كنونی(پیش از مرگ) نیست. خلاصه اینكه، بنابر قول به جاودانگی آدمیان، باید همان چیزی كه واقعیت فرد یا شخص انسانی است و او خود را به آن واقعیت میشناسد پس از مرگ حفظ شود.
از آنچه گذشت به خوبی آشكار میشود كه در بحث جاودانگی انسان،مسأله هویت شخصی پس از بررسی مسأله حقیقت انسان قرار میگیرد. به توضیح بیشتر، اگر انسان موجودی كاملا جسمانی معرفی میشود، هویت شخصی او را همین ساحت جسمانی تامین میكند، و اگر فقط موجودی روحانی و غیر جسمانی است، هویت شخصی او بر دوش ساحت روحانی است، و اگر موجودی جسمی، روحی است هویت شخصی او هم بر عهده ساحت جسمانی قرار میگیرد و هم بر عهده ساحت روحانی. درباره ملاك هویت شخصی، كه استمرار وجودی هر شخص انسانی را تضمین كند، معمولا با سه نظریه مواجه میشویم:
1. بدن. 2. حافظه. 3. نفس یا روح.
بر هر یك از این سه نظریه، اشكالاتی وارد شده است كه طرفداران آن باید راهی برای پاسخ جستجو كنند. مثلا اگر ملاك این همانندی بدن باشد، این اشكال پیش میآید كه استمرار بدنی نمیتواند با توجه به ماده بدن توجیه شود، زیرا این ماده پیوسته در حال تغییر و تحول است.(1) و اگر ملاك این همانندی حافظه باشد، اولا هر چیزی كه برای ما رخ داده باشد را به یاد نمیآوریم و ثانیا حافظه همیشه كاركرد صوابی ندارد، زیرا ما گاهی ادعا میكنیم چیزهایی را به یا میآوریم كه وصف «تجربه من بودن» با آن است. این ادعا سبب نمیشود كه من صاحب آن تجربه باشم. از این رو حافظه را به حافظه ظاهری و واقعی تقسیم میكنند. اگر حافظه ملاك هویت شخصی باشد تنها حافظه واقعی میتواند عهده دار این وظیفه باشد. اما چگونه میتوان حافظه واقعی را از حافظه ظاهری تشخیص داد و دریافت كه مدعای من درباره تجربه مذكور، مدعای درستی است. حافظه نمیتواند آن تجربه را از آن من كند. بلكه این واقعیت كه آن تجربه از آن من است میتواند ادعای مرا موردی از حافظه واقعی قرار دهد. پس ملاك من بودن نمیتواند به حافظه مستند شود هر چند بپذیریم كه حافظه میتواند از آثار و علایم هویت شخصی یا من مستمر باشد.(2)
و بالاخره اگر استمرار نفس یا روح ملاك هویت شخصی است و از این جهت كه ما دست كم استمرار خود را از علم شهودی تشخیص میدهیم، آنگاه به اشكال عدهای از جمله هیوم بر میخوریم كه مدعی هستند، ما هر اندازه كه تلاش میكنیم چنین خودی را در نمییابیم. هر وقت كه ما به باطن خود مراجعه میكنیم باز فقط تجربه ها، افكار و خاطرات جزئی را میبینیم نه یك خود مستمر را. ما فقط میتوانیم ادعا كنیم كه تجربه هایی وجود دارد، اما نمیتوان گفت كه تجربه گر مستمری در طول زمان در كار است.(3)
حال با در نظر داشتن این دو مسأله اساسی به بررسی دیدگاه هایی میپردازیم كه در مقابل این پرسش مطرح شدهاند كه: «آیا آدمی پس از مرگ باقی است و نوعی زندگی برای او متصور است؟»
معانی قوی و ضعیف بقاء شخص انسانی
پرسش یاد شده، از طرف عدهای پاسخ مثبت دریافت كرده است، اما میتوان لبّ عقیده آنان را «معنای ضعیف بقاء انسان» نامید. از جمله، این رویكرد است كه ما به بقاء آثار و اشخاصی كه پس از خود برجای میگذاریم زنده خواهیم بود، زیرا تا وقتی كه آنها هستند با خود یاد و خاطره ما را به همراه میكشند. هر كسی خود را در آثارش بر جای میگذارد و اینكه هر كس میل دارد تا اثری گران بهاتر داشته باشد از آن جهت است كه نامش در طول تاریخ بیشتر بماند و به دست فراموشی سپرده نشود. این همان تلقی است كه در عبارت «زنده یاد» به نمایش در میآید. تشكیل خانواده و طلب فرزند بر این اساس تبیین میشود كه آدمی استمرار وجود خود را در زندگی نسل خویش جستجو میكند. آنگاه اشتیاق به داشتن فرزند ذكور برای باقی ماندن نام خانوادگی یا كنترل فرزندان برای پذیرش آرمان های والدین همگی با دیدگاه «جاودانگی در خاطره ها» قابل تبیین است.(4)
در واقع، مرگ و زندگی هر شخص پس از مرگ بدن به یاد یا فراموشی او در اذهان دیگر برمیگردد و زندگی مذكور متوقف بر وجود اذهان دیگر است. مرگ معنای مجازی فراموش شدن و زندگی معنای مجازی به یاد ماندن را دارد. عده دیگری در همین راستا زندگی پس از مرگ را یك امر اسطورهای تلقی میكنند كه باید از آن اسطوره زدایی كرد. منظور از رستاخیز و زندگی پس از مرگ، سر سپردن به تعهدی دوباره جهت تحقق كامل خود اصلی است و كسانی كه در این راه به توفیق رسند، زندگی یافته اند. خلاصه این كه باید جاودانگی را با توجه به زندگی كنونی خویش تفسیر كنیم و بدانیم كه منظور از بقاء، بیشتر زندگی كردن نیست. بلكه بالا بردن كیفیت زندگی كنونی مثلا از نظر اخلاقی است. دیدگاه های مذكور را از آن جهت «معنای ضعیف بقای انسان» نامیدیم كه به دل مشغولی اصلی آدمی توجهی ندارد. مسأله به یاد ماندن در حافظه تاریخ البته برای ابناء بشر امر مهمی قلمداد میشود، اما دغدغه اصلی هر انسانی این است كه آیا مرگ پایان وجود انسان است یا مرگ حادثهای است كه مثل بسیاری از حوادث دیگر از سر میگذرانم و باید خود را برای زندگی جدیدی مهیا سازم. اونامونو در این باره میگوید: اینكه میگویند انسان با فرزندانش زندگی میكند یا با آثارش زنده میماند یا شأنی در جهان دارد، دلخوشکُنکی بیش نیست كه فقط دل كسانی را كه از نظر عاطفی كودن است، خوش میسازد، اگر چه این قبیل كسان ممكن است از عقل و هوش خوبی برخوردار باشند.(5)
آنچه محور اصلی بحث ماست «زندگی شخصی پس از مرگ» است. تصویر اجمالی این زندگی یا از این قرار است كه هر انسانی پس از مرگ بدن، به زندگی خود به عنوان یك موجود آگاه ادامه میدهد یا از این قرار است كه پس از مدتی دوباره زندگی را از سر میگیرد و چنین معنایی از بقا را میتوان «معنای قوی بقاء انسان» نام نهاد.
زندگی شخصی پس از مرگ
صرف نظر از كسانی كه زندگی شخصی پس از مرگ را در مورد انسانی انكار میكنند، چهار دیدگاه عمده وجود دارد كه هم زندگی پس از مرگ بدن را تایید میكند و هم به گونهای آن زندگی را به تصویر میكشد. به تعبیر دیگر، این گروه زندگی پس از مرگ را نه فقط ممكن میدانند كه به وقوع آن حكم میكنند. در مقابل انكار كنندگان زندگی پس از مرگ یا آن را ناممكن اعلام میكنند یا به قدری بعید میشمارند كه نمیتوان به آن باور داشت. دیدگاه های یاد شده به طور خلاصه از این قرار است:
1. پس از مرگ، بدن ما، كه حقیقت آدمی به آن است، متلاشی میشود؛ اما در برههای از آینده خداوند آن بدن خاك شده را از زمین برمی گیرد و به عنوان یك انسان، بازسازی و زنده میكند. این نظریه را میتوان «احیاء ابدان یا رستاخیز ابدان»(6) نام نهاد.
2. پس از مرگ، بدن ما برای همیشه از میان میرود، ولی گوهر غیرمادی ما یعنی روح در بدنهای زمینی(انسانی یا حیوانی) در عالم طبیعت دوباره زاده میشود و این تولد میتواند چند بار یا به دفعات بسیار اتفاق افتد. پس بقاء ما در مسیر تولدهای مكرر به سامان میرسد. این نحوه بقاء به نظریه «تناسخ»(7) معروف است.
3. پس از مرگ، بدن ما از بین میرود، ولی جوهر غیرمادی، كه حقیقت آدمی به آن است، در جهانی مجرد و غیرمادی به زندگی خود ادامه میدهد. این نظریه را میتوان «وجود نامتجسد»(8) نامید.
--------------------------------------------------------------
پی نوشت ها:
1. مثلا بنگرید به:
Rowe، William. L. Philosophy of Religion؛ An Argument Against Immortality، Bertraud Russell، p. 487
2. Peterson، Michael، Reason and Religious Belief، P. 179
این كتاب تحت عنوان «عقل و اعتقاد دینی» به همت آقایان نراقی و سلطانی ترجمه شده است.
3. Flew، Antony، Body، Mind and Death، Hume، David، on Personal Identity، pp 188 - 190
4. ر.ك طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیرالمیزان، ج 1، ص 345 ـ 346 و عقل و اعتقاد دینی، ص 322
5. اونامونو، میگل دِ، درد جاودانگی، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، ص 48.
6. Bodily Resurrection
7. Reincarnation
8. Disembodied Existence
......................................................................
منبع: امير ديواني- جستارهايي در كلام جديد.
|