پرسش هر انسانی كه اندكی آشنایی با اطراف خود پیدا میكند و از لوازم زندگی كنونی سر در میآورد، این است كه آیا پس از مرگِ بدن باقی هستیم یا مرگ، پایان وجود ماست؟ اگر باقی هستیم زندگی بعدی ما به چه صورت است؟ اگر چند پرسش حساس در زندگی آدمی باشد، این پرسش یكی از آنهاست. شاهد این سخن آن است كه پرسش مذكور نه در دورهای خاص از تاریخ محصور شده و نه در مرز خاصی از جغرافیا محدود گشته است. باورمندان به ادیان توحیدی به نغمههای جاودانگی انبیای خویش گوش فرا میدهند و بدان دل میسپارند و ایمان دارند. این ادیان وقتی كسی را مؤمن تلقی میكنند كه به جاودانگی یا رستاخیز باور داشته باشد. دیگر ادیان هم، هر یك به نوعی به زندگی پس از مرگ قائلند. آنچه در پی میآید، تلاشی است كه متفكران عرصه كلام و فلسفه در ارزیابی زندگی پس از مرگ و كیفیت آن بر فرض وجود، ارائه كرده اند. درست است كه مؤمنان، به دلیل وحی، كه بالاترین ادله است، به زندگی پس از مرگ باور دارند، اما متفكران مؤمن كوشیدهاند تا در باب چگونگی و كیفیت آن به تأمل پردازند. مسلم است كه این تلاش در حد بشری است و از این رو در طول تاریخ با تغییرات و دگرگونی ها و پیشرفت ها قرین بوده است. پرسش های فراوانی در این باره پیش رو قرار دارند كه همگام با پیشرفت ها در عرصههای دیگر هم پاسخ دریافت میكنند و هم زمینه ساز پرسش های عمیق تر میشوند.
مسائل زیر بنایی
هر پاسخی به پرسش یاد شده، متوقف بر دو مسأله مشكل فلسفی است، مسأله اول به «مسأله نفس و بدن»(1) معروف است، یعنی مسأله ناظر به تبیین رابطه میان نفس و بدن (دوگانه انگار باشیم) یا حالت های نفسانی و حالت های بدن (اگر تك انگار باشیم) مخصوصاً حالت های مغزی و اعصابی. این مسأله از مهم ترین مسائل ذهن (نفس) به شمار میآید، زیرا نه فقط تحقیق در مسأله «بقای فرد پس از مرگ جسمانی» بر مسأله یاد شده مبتنی است، بلكه بحث های دیگر فلسفه ذهن هم چون مباحث آگاهی، هویت شخصی (مسأله دوم)، آزادی اراده، بیماری روانی، نفش ذهن در رفتار و مقایسه میان نفسانیات آدمی و دیگر حیوانات و ... نیز بر آن تكیه دارد. در پاسخ به این مسأله نظریههای متفاوتی ارائه شده كه معمولا به دو دسته تنظیم میشوند:
الف. نظریههای فیزیكالیستی یا ماده گرایانه بر این باورند كه انسان یك موجود كاملاً فیزیكی است و چیزی به عنوان نفس یا روح غیر مادی و غیر بدنی وجود ندارد.
ب. نظریههای دوگانه انگارانه بر این باورند كه آدمی به نوعی مركب از بدن فیزیكی و روح غیر مادی است.
البته قابل توجه است كه عدهای از طرفداران این نظریه به روح غیر مادی جایگاه ویژهای داده اند و آن را جوهر اصلی شخص انسانی معرفی میكنند و عدهای دیگر هر دو ساحت بدن و روح را. خلاصه این مسأله در بحث ما به این صورت در میآید كه «انسان چگونه موجودی است؟» یا «حقیقت انسان چیست؟». مسأله دوم به مسأله «هویت شخصی»(2) معروف است. بر چه اساسی میتوان گفت كه فرد خاصی كه در عالم دیگر وجود خواهد داشت، همان فردی است كه در این جهان به سر برده است؟ عدهای ملاك عینیت یا هویت مذكور را مثلا بر عهده بدن و عدهای دیگر به حساب حافظه گذاشته اند. اكنون این دو مسأله را با تفصیل بیشتری بررسی میكنیم:
انسان چگونه موجودی است؟
ما هم در علم و هم در زندگی روزمره، اشیاء و موجودات را طبقه بندی میكنیم؛ به تعبیر دیگر، اشیاء و موجودات را در مجموعه هایی با نام های متعدد قرار میدهیم. كیفیت این ردهبندی آثار فراوانی را به همراه دارد؛ خوردنی و غیرخوردنی، اجسام آسمانی و زمینی، موجودات بیماری زا و درمانگر. نمونه هایی از رده بندی های رایج در علوم مختلف است. اما یك عنصر مهم در طبقه بندی موجودات، كه عموماً در نظر گرفته میشود، عنصر «حیات» است: آیا فلان موجود زنده است یا نه؟ از این جهت با دو مجموعه سرو كار داریم كه اجتماع آنها همه اشیاء عینی را در بر میگیرد. این عنصر به قدری محوری و اساسی است كه اگر ندانیم موجودی زنده است یا غیر زنده، به سختی میتوان گفت كه از آن تصوری قابل توجه داریم. عنصر دیگر، كه اساسی بودن آن در همین حد از روشنی و وضوح است، «ذهن داشتن» است: آیا شیئی كه به من نزدیك میشود ذهن دارد یا نه؟ از آنجا كه جهت گیری های ما در برابر اشیاء اطراف خود وقتی مشخص میشود كه بدانیم شیء مذكور، مثلا احساساتی چون لذت و درد، یا عواطف و غیره را دارد یا نه، پرسش مذكور پرسش نا مأنوسی نیست.
از همین جهت است كه ما خود را موجودی شاخص در میان سایر موجودات ذهن مند میدانیم و بر این باوریم كه عواطف ما و توانایی ما بر عملیاتی چون انتزاع، اختراع و غیره در سطحی بسیار عالی است. تردیدی نیست كه حالت ها و وقایعی را كه ما انسان ها در زندگی خود تجربه میكنیم به دو مجموعه حالت های جسمانی(3) و ذهنی(4) قابل تقسیم است. تمایز میان اعضای این دو مجموعه به گونهای است كه تحویل هیچ یك به دیگری ممكن به نظر نمیرسد و دست كم با وجود تلاش های بسیاری كه تا كنون به عمل آمده، و به احتمال قوی هیچ وقت، چنین تحویلی به سامان نرسیده و نخواهد رسید. هر دو مجموعه، اعضای فوق العاده متنوع و گوناگونی دارد كه از هر عضو آن گاه زیر مجموعههای متعددی را میتوان ساخت. مثلا پارهای از حالت های نفسانی زیر پوشش واژه «احساسات»(5) قرار میگیرند، از جمله: درد، خارش و احساس های بصری مختلف؛ و پارهای دیگر زیر پوشش واژه «طرز تلقی های گزاره ای»(6) جای میگیرند. هم چون: باور، میل و امید؛ و پارهای دیگر زیر عنوان «عواطف»(7)، مثل خشم، سرور و افسردگی. تمایز غیر قابل تحویل این دو مجموعه، یعنی مجموعه حالت های نفسانی و مجموعه حالت های بدنی یا جسمانی، به ذكر ملاك هایی انجامیده است تا بدان وسیله بتوان هر حالت انسانی را در مجموعه شایسته آن جای داد. مقصود از ذكر این ملاك ها در این بحث، جامع و مانع دانستن آنها در تشخیص امور نفسانی از امور جسمانی نیست، بلكه بیشتر در این جهت گام بر میداریم كه آدمیان دارای دو مجموعه اوصاف هستند كه چندان قریب به نظر نمیرسد. ملاك های مذكور از این قرار است:
الف. معیار معرفت شناختی(8)
فرض میكنیم كسی به دلیل پوسیدگی دندان آسیا، در حال تجربه دندان درد است. معرفت وی به این دندان درد دارد، یك معرفت مستقیم یا بلاواسطه،(9) یا به تعبیر دیگر، حضوری است و لذا این معرفت بر هیچ شاهد یا استنتاجی متكی نیست. این نكته وقتی روشن میشود كه توجه كنیم پرسش «شما از كجا فهمیدید كه دندان درد دارید؟» پرسش به جا و معنا داری نیست و به فرض پاسخ دادن، او فقط میتواند بگوید كه چون درد دارم و آن را حس میكنم. با این حال، معرفت وی به وضع فیزیكی دندانش، یعنی پوسیدگی، مبتنی بر دلیل است. حال آن دلیل ممكن است گفته دندانپزشك باشد یا دیدن دندان در آینه یا عكس برداری از دندان و دیدن عكس. در اینجا اگر كسی از وی بپرسد:از كجا فهمیدی كه دندانت پوسیده است؟ سوال مناسبی را پیش كشیده است و پاسخ خود را به شایستگی دریافت میكند. از طرفی، معرفت هر كس نسبت به حالت های نفسانی خود دست كم حالت نفسانی حاضرش، معرفتی است «خطا ناپذیر»(10) یا «اصلاح ناپذیر»(11). حوادث نفسانی از جمله درد به گونهای است كه اگر كسی بالفعل آن را تجربه كند، نمیتواند بر خطا باشد. یعنی اگر شخصی باور داشته باشد كه در حال درد كشیدن است آنگاه نتیجه میشود كه او درد دارد و ممكن نیست هر كس درباره دردهای خودش باور كاذبی داشته باشد. در مقابل، باوری كه تعلق به یك رخداد فیزیكی گرفته است هیچ تضمینی بر صدق آن نیست، مثلا اگر كسی باور دارد كه دندانش پوسیده است، شاید باورش صادق باشد، اما صدق آن تنها مستند بر باور مذكور نیست. نتیجه آنكه، دردهای پنهانی، یعنی دردهایی كه خود شخص دردمند از آنها بی خبر باشد، نمیتوانند موجود باشند. به تعبیر دیگر، اگر همه علل فیزیكی و روانشناختی معمولی دردها حاضر باشد و فرد دردی را احساس نكند و باور نداشته باشد كه دردمند است، آنگاه دردی وجود ندارد. باز هم قابل توجه است كه معرفت ما به حالت های نفسانی خود خصوصی (12) است، یعنی حوادث نفسانی هر كس فقط برای او حاصل است و نه كس دیگر. تنها كسی كه دندان درد دارد، در وضعیت نامطلوب مذكور قرار دارد و نه دندانپزشك یا فرد دیگری. بنابراین معرفت به حوادث خاص نفسانی بر خلاف معرفت به حالت های فیزیكی و جسمانی یك ناهمسانی و عدم تقارن(13) را میان اول شخص و سوم شخص به نمایش میگذارد.
ب. ملاك ناظر به مكان
اما حالت های نفسانی فقط در زمینههای معرفت شناختی با حالت های فیزیكی و جسمانی اختلاف ندارند، بلكه میتوان میان آنها تمایزهای دیگری را نیز تصور كرد. مثلا بسیاری از حالت های نفسانی مكان مند نیستند. از جمله، كسی كه میترسد نمیتواند با اشاره به عضو خاصی از بدنش، ترس را به آن قسمت، مستند كند و ما هم نمیتوانیم نسبت به او این كار را انجام دهیم. آرزو یا امید هم همین وضعیت را دارند. در مقابل، اوصافی چون سفید و سرخ را میتوان با اشاره به عضو خاصی از بدن مقید به مكان خاصی كرد. خلاصه آنكه، حالت های نفسانی محض را، نمیتوان در امتدادهای مكانی محاصره كرد یا نسبت هایی چون «در سمت چپ یا راست بودن» را درباره آنها مطرح كرد.
-------------------------------------------------------------------
پی نوشت ها:
1. The Problem of Mind and Body.
2. personal Identity.
3. Physical States.
4. Mental States.
5. Feeling.
6. Propositional Attitudes.
7. Emotions.
8. Epistemological Criteria.
9. Direct Knowledge.
10. Intallible.
11. Incorrigible.
12. Privacy.
13. Asymmetry.
........................................................................
منبع: امير ديواني- جستارهايي در كلام جديد، ص338.
|