انواع آسیبهایی كه بر دین پژوهی و دین پژوهان معاصر
اینك به انواع آسیبهایی كه بر دین پژوهی و دین پژوهان معاصر وارد است می پردازیم. البته نمونههایی كه در این جا خواهد آمد كاملاً استقرایی است و میتوان نمونههای بیشتری را هم شناسایی كرد.
1. آسیب جزء نگری به جای كل نگری
یكی از آسیبهایی كه به بسیاری از دین پژوهان معاصر وارد است، آسیب جزء نگری به جای كل نگری است، كه این آسیب در تاریخ دین پژوهی معاصر نمونهها و مصادیق فراوانی دارد و اگر كسی میخواهد اسلام شناسی دقیقی داشته باشد كه كل اسلام را به عنوان واحد حقیقی بشناسد و اگر میخواهد از بخشی از اسلام سخن بگوید، حتماً ذكر كند كه این، مربوط به فلان بخش از اسلام است. مثلاً ما نمیتوانیم ادعا كنیم كه كل اسلام « توحید » است یا كل اسلام « معاد » است یا كل اسلام « نماز » است. توحید یا معاد یا نماز هر كدام بخشی از اسلام هستند. كل اسلام مجموعهای از اعتقادات و احكام و اخلاق است. برخی از دین پژوهان در معرفی دین، بخشی از اسلام را به جای كل اسلام معرفی میكنند.
نمونه اوّل: مهندس بازرگان: او در اواخر عمرش سخنرانی می کرد و تحت عنوان خدا و آخرت تنها برنامه انبیا یا تنها هاو دین اسلام و هدف انبیا را در دو چیز خلاصه كرده است: 1. خدا؛ 2. آخرت. او تصریح میكند كه اسلام به مسایل اجتماعی و سیاسی نپرداخته است. دقیقاً بر خلاف دیدگاهی كه در حدود نیم قرن از آن دفاع كرده است. اگر سخنرانی ایشان تحت عنوان خدا در اجتماع كه به صورت رسالهای در مجموعه آثار ایشان چاپ شده، مطالعه شود، معلوم میشود كه بازرگان تأكید شدیدی دارد كه دین اسلام یك دین اجتماعی و سیاسی است، كه برنامه ریزی برای اداره جامعه و اقتصاد و ... دارد. این سخنرانی مربوط به گذشته است اما در سخنرانی ایشان كه باید او را به عنوان بازرگان متأخر یاد كنیم در واقع 180 درجه از رویكرد نخست خود دست كشیده و كل اسلام تعالیم آن را منحصر به خدا و آخرت میداند.
نمونه دوم: انجمن حجتیه: ادعای آقای جلی مؤسس انجمن حجتیه، شاگرد میرزا مهدی اصفهانی، این بود كه رسالت فعالیت اجتماعی و سیاسی، مبارزه با بهاییهاست. ظاهرا آقای جلی رفیق هم حجرهای داشته كه بهاییها او را جذب كرده و بهایی میكنند. همین موضوع انگیزه مبارزه او با بهاییت میشود. البته این موضوع كه كسی بگوید هدف من و برنامه من این است كه مباحث اعتقادی را تبیین كنم و خود را متولی احكام شرعی نمیدانم اشكالی ندارد. گاهی فرد یا جریانی در مقام اجرا، جهت خاصی پیدا میكند، این اشكال ندارد، اما گاه كسی اسلام را به گونهای معرفی میكند كه گویا اسلام فقط منحصر در مسایل شرعی است، این رویكرد را ما در برخی از روحانیون سنتی هم میبینیم كه كل اسلام را در چند مسأله شرعی میدانند. وقتی مسایل اعتقادی و اجتماعی مطرح میشود، صریحاً از ورود در این مباحث امتناع میكنند و این امتناع به گونهای است كه گویا اسلام كاری به این مباحث و مسایل ندارد نه اینكه او بر این مباحث تسلط ندارد. انجمن حجتیه هم دقیقاً چنین گرایش داشتند. آنچه را از اسلام میشناختند منحصر در موضوع امام زمان (عج) و مبارزه علیه بهاییت. اسلام كه منحصر به این مسایل نیست در اسلام دهها و صدها عنصر دیگر وجود دارد كه باید شناخت و تبیین كرد.
نمونه سوم: دار التبلیغ اسلامی قم: دار التبلیغ توسط آقای شریعتمداری تأسیس گردید. تأكیدش بر این بود كه اسلام یك فرهنگ است و لذا به طور كلی وارد بحث جهاد و مبارزه نمیشدند و از این عنصرهای مكتب غفلت كرده بودند.
نمونه چهارم: دكتر شریعتی: او رویكردی كاملاً برعكس دار التبلیغ داشت. او مباحث فراوانی دارد تحت عنوان اسلام عقیده نه اسلام فرهنگ، اسلام انقلابی نه اسلام و فورمیسم، تشیع علوی نه تشیع صفوی، تشیع یا اسلام ابوذری نه اسلام بو علی.(برای مطالعه بیشتر میتوان به مجموعه آثار ایشان جلدهای 16، 18، 23 و 29 مراجعه كرد)
مثلاً در جلد 23 مجموعه آثار خود میگوید: اسلام رفورمیستی، اسلام بیدردهایی است كه با زمان حاضر خو گرفته و در عین حال اسلام متناسب با آن را میجویند در حالی كه اسلام انقلابی اسلامی است كه اساساً از آغاز، جهان بینیاش انقلابی است، بنابراین آرمان هایبی كه از آن بر میآید نیز انقلابی خواهد بود.
تصویر دکترشریعتی از اسلام تصویری است كه گویی اسلام و تبع آن مسلمان همیشه باید انقلاب بكنند، درگیر باشند، در حالی كه در اسلام امام حسن(ع) را داریم كه صلح میكند. امام صادق(ع) را داریم كه چهار هزار شاگرد داشتند و نهضت علمی را بر پا میكند.
دکترشریعتی میگوید: « این پیشنهاد و نظریه من نیست، بینش و روح اسلام نخستین است كه دو امام زمان، دو امامت در شیعه و اسلام وجود دارد. یكی اسلام به عنوان ایدئولوژی یعنی مكتب اعتقادی، اعتقاد مرامی و هدایتی، یعنی دین، اسلام ایدئولوژی یعنی دین كه مسائل اعتقادی و مرامی و عملی و حتی عبادی آن عاملی است برای تكامل معنوی انسان و عزت و رشد اخلاقی و فكری و اجتماعی و سلاحی است برای ترقی نوع زندگی، و جنبه عملی دارد و برای پیش از مرگ هم مفید است.»
دکترشریعتی میگوید: اسلام دیگری هم داریم، كه مجموعهای از علوم، معارف، دانشها و اطلاعات بسیاری از قبیل فلسفه، كلام، عرفان، اصول، فقه، رجال و غیره است. اسلام به عنوان یك فرهنگ مجتهد میسازد و به عنوان ایدئولوژی مجاهد اسلام به عنوان فرهنگ عالم میسازد و به عنوان ایدئولوژی روشن فكر این عقیده اسلامی است كه مسئولیت و آگاهی و هدایت میدهد، در غیر این صورت علوم اسلامی یك رشته خاص علمی است كه یك مستشرق هم میتواند فرا بگیرد یك كج اندیش مرتجع، و یا یك بد اندیش هم میتواند آن را داشته باشد. شریعتی ویژگیهای محرك و جنب و جوش و تكامل و بالندگی را به اسلام و عقیده و ایدئولوژی نسبت میدهد و اسلام فرهنگ را آن قدر تنزّل میدهد كه یك آدم مستشرق، مرتجع، كج اندیش و بد اندیش هم میتواند آن را داشته باشد. وی در ادامه از اسلام ابوذر دفاع میكند و اسلام ملا صدرا، بو علی و اسلام عالمان را غیر قابل دفاع میداند و با تعابیری از آنها فاصله میگیرد. به هر حال شریعتی وقتی از تشیع نام می برد، چنین تشیع و اسلامی را مطرح میكند. آسیبی كه بر این دین پژوهی وارد است این است كه اسلام جزء نگر به جای اسلام كل نگر قرار داده است.
دكتر شریعتی در جلد 22 نیز بحثی تحت عنوان تشیع دارد و در آنجا دیدگاه خود را درباره تشیع ابوذری توضیح میدهد. البته ایشان فرمایش خوبی دارد كه نباید از آن غفلت كرد. عین مطلب ایشان ـ كه كاملاً مطلب درستی است ـ این است: « از نظر من اسلام تقسیم نمیشود به مذاهب شیعه، سنی، مالكی، حنفی. جعفری و انواع اینها ـ البته این تقسیمها در جای خود درست است ـ از نظر من اسلام تقسیم میشود به مذهب منحط، منحرف، منجمد، بسته و اسلام راستین و مترقی». دكتر میخواهد بگوید بعضیها اسلام را به گونهای تفسیر میكنند كه یك اسلام گوشه نشین، عزلت گرا و رهبانیت پذیر است، بعضی متصوفه نیز چنین تصویری از اسلام دارند. صوفیها در دزفول، زمانی در مدرسه آیت الله معزّی به طلبهها میگفتند:«چرا به جبهه میروید و میجنگید؟ بیایید در خانقاه بنشینید و هو هو بگویید، هنوز هم جزء مخالفان صددرصد دفاع مقدس هستند. خوب تصور كنید، عراق به كشور ما حمله كرده، مناطقی را اشغال كرده است. اگر فردی كار به اسلام هم نداشته باشد باید برود از مملتكش دفاع كند. آقایان صوفی میگفتند: اشتباه میگویید، اسلام این نیست». یعنی چنین حركتها و افرادی در آن زمان وجود داشته و حالا هم هست. شریعتی چنین دردی داشت و این درد كاملاً به جا بود. افرادی هستند كه اسلام راكد، ساكت و آرام را تبلیغ میكنند. شریعتی میگوید چنین اسلامی از زمان خود پیامبر(ص) بوده است.
...........................................................................
منبع: عبدالحسين خسروپناه- مرکز مطالعات حوزه
|