جریان فكری حسینیه ارشاد
از جمله جریاناتی كه بحثهای دینپژوهی داشتهاند جریان فكری حسینیه ارشاد است. این كه تمام افراد فعال در حسینیه ارشاد دینپژوه بودند یا خیر بحث دیگری است، اما به عنوان مركزی كه فعالیت دینپژوهی داشتهاند مورد بررسی قرار میگیرند.
حسینیه ارشاد در سال 1346 تأسیس شد، سه عنصر مهم كه در تأسیس این مركز نقش داشتهاند عبارتند از: 1. محمد همایون به عنوان منبع مالی 2. ناصر میانچی به عنوان مدیر 3. استاد مطهری به عنوان سخنران.
در بدو تأسیس حسینیه بیشترین سخنرانیها را استاد مطهری داشته است. انگیزه استاد، پاسخگوی به پرسشهای جدید جوانان با حفظ مبانی اسلام بود. استاد، اندیشههای دینی را در قالبهای جدید به مردم و مخاطبان خود به ویژه جوانان عرضه میكرد.
بعدها شخصیتهای دیگری نظیر، آقایان محمد تقی شریعتی (پدر دكتر شریعتی)، باهنر، هاشمی رفسنجانی، صدر بلاغی، فلسفی، مرتضی شبستری، مقام معظم رهبری در حسینیه ارشاد برنامه داشتند. پس از این كه مدتی از فعالیتهای حسینیه گذشت، دكتر علی شریعتی هم به جمع سخنرانان افزوده شد. در سال 1349، روابط آقای مطهری و میانچی كه مدیریت حسینیه را داشت تیره شد و میان آنها اصطكاك و اختلاف، شدت یافت. به گونهای كه استاد مطهری حسینیهی ارشاد را رها كرد و فعالیتهای خود را به مسجد «الجواد» منتقل كرد.
از سال 49 حسینیه ارشاد از نظر طرح مطالب و ایراد سخنرانیها در انحصار دكتر شریعتی بود. البته شخصیتهای دیگری هم بودند ولی عمده بحثها از طرف دكتر شریعتی ارائه میشد و شگفت این كه در سالهای 50 تا 51 یعنی سالهای اوج سختگیریهای ساواك (سازمان اطلاعات و امنیت رژیم شاه) كه تمام نیروهای مذهبی، تودهای و ملیگرا را سركوب میكرد. هیچگونه محدودیت و منعی برای فعالیتهای حسینیه ارشاد ایجاد نكرد و دقیقاً اوج فعالیتهای حسینیه ارشاد در همین سالهای 50 و 51 بود!. این حركت مشكوك رژیم باعث شد كه سازمان مجاهدین خلق كه به شدت از اندیشههای شریعتی متأثر بودند، در همین فاصله از شریعتی اعراض كنند و استدلالشان این بود كه وقتی رژیم شاه مانع هر گونه فعالیت ما میشود چرا كاری به شریعتی و حسینیه ارشاد ندارد.
برخی از نویسندگان همچون نویسندهی كتاب نهضت امام خمینی(ره) در جلد سوم این كتاب، از این قراین و برخی اسناد ساواك در مورد دكتر شریعتی و نوشتههای ایشان در ساواك استفاده كرده و چنین برداشت كردهاند كه دکتر علی شریعتی با ساواك همراهی داشته است. حال امکان دارد استدلالهای علیه دکتر شریعتی محكم نباشد؛ زیرا ساواك در سالهای 50 و 51 اجازه فعالیت به شریعتی داد به این جهت نبود كه حرفهای او به طور کامل مورد تأیید ساواك بود، بلكه چون این سالها اوج تقابل و مخالفت شریعتی با روحانیت بود. رژیم شاه این مخالفتها را به نفع خود میدید و كاری به او نداشت. در همین سالها بود كه شریعتی شخصیتهای بزرگی نظیر علامه مجلسی، شیخ بهایی و روحانیت معاصر را مورد انتقاد شدید خود قرار میداد. البته در مهر ماه 52 ساواك احساس كرد كه حرفهای شریعتی علیه رژیم شاه هم هست و به رژیم نیز آسیب وارد میكند. لذا حسینیه ارشاد را نیز تعطیل و دکترشریعتی را از مهر 52 تا فروردین 54 به مدت 18 ماه زندانی كرد. این حركت رژیم با ساواكی بودن دکترشریعتی قابل توجیه نیست بلكه روشنگر این نكته است كه میدان دادن رژیم به دکترشریعتی در آن سالها صرفاً به خاطر تقابل او با روحانیت بوده است. شریعتی در نوروز 54 از زندان آزاد میشود. وی مدتها بعد به خارج سفر میكند و تصمیم میگیرد در گوشهی خلوتی به اصلاح و ترمیم آثارش بپردازد و آنها را به چاپ برساند. اما در 29 خرداد 1356 بر اثرسكته قلبی در لندن وفات میكند.
با توجه به اینكه شبههی قتل ایشان مطرح بوده است، آزمایشهای متعددی انجام میشود كه در نهایت علت وفات را سكته قلبی نشان میدهد.
دینپژوهی دکترشریعتی
شریعتی در انجام فعالیتهای اجتماعی خود این نكته مهم جامعه شناختی را خوب درك كرده بود كه جامعهی ایران جامعهای دین دار است و حتماً باید از آموزههای دینی استفاده كرد. ولی بر خلاف بازرگان كه از علوم طبیعی در تفسیر آیات قرآن استفاده میكرد، وی از علوم اجتماعی و بعضی از مكاتب اجتماعی بهره میگرفت. مهمترین مكاتبی كه شریعتی در تبیین باورهای خود از آنها استفاده میكرد مكتب سوسیالیسم و اندیشههای ماركسیسم بود گرچه خود ماركسیست نبود ولی از اندیشههای مذكور به شدت متأثر بود. شریعتی هم چنین از مكتب اگزیستانسیالیسم و برخی جامعهشناسان نظیر دورك هیم و استادش گورویچ فراوان بهره برده است و از همهی این اندیشهها و مكاتب در تبیین و تفسیر آموزهای دینی استفاده كرده است. آثاری همچون «حسین وارث آدم» تز مذهب علیه مذهب، اسلامشناسی یا تحلیلی كه از مسألهی هابیل و قابیل دارد بیانگر این نكته است كه اسلامشناسی و شیعهشناسی شریعتی برآمده از مباحث و آموزههای جامعهشناختی و مكاتب اجتماعی است.
جریانهای نوگرایی دینپژوهی در دههی 50
در دههی 50 تا اوائل پیروزی انقلاب اسلامی جریانهای نوگرایی متعددی ظهور كردند، كه خاستگاه آنها هم حوزه و هم دانشگاه بود و عموماً از اندیشههای بازرگان و شریعتی و امثال آنها بهره میگرفتند. این جریانها تلاش كردند تا اندیشههای نوینی در عرصهی دین و دینشناس داشته باشند كه برخی از این جریانات با حوزه و روحانیت و حضرت امام(ره) ارتباط وسیعی داشتهاند و برخی جریانات نیز این ارتباطات را نداشتهاند. از جریان مرتبط با روحانیت میتوان به گروههای هفتگانهی: صف، منصورون، امت واحده، توحید، فلق، موحدین و ... اشاره كرد كه در اوایل پیروزی انقلاب با هم متحد شده و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را بهوجود آوردند. برخی از گروههای مذكور مانند منصورون كه در خوزستان فعال بودن، فعالیت اولیهشان در سازمان مجاهدین خلق بود؛ ولی وقتی به انحراف سازمان مجاهدین خلق پی بردند، راه خود را از آنها جدا كره و گروه مستقل منصورون را تشكیل دادند. البته همهی اعضای سازمان مجاهدین انقلاب جزء این هفت گروه نبودند، بلكه برخی از اعضای سازمان تا لحظهای آخر جزء مجاهدین خلق بودند. (برای مطالعه بیشتر، تاریخچهی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در دو جلد مطالعه شود.)
گروه فرقان
در میان جریانهای نوگرای دهه 50 هرگز اعتقادی به روحانیت و امام و نظام مرجعیت نداشتند و با تفكر حضرت امام(ره) مخالف بودند، جریانی به نام فرقان شكل گرفت كه رهبری آن را طلبه جوانی، به نام اكبر گودرزی بر عهده داشت. اكبر گودرزی متولد 1335 و اهل لرستان بود. او در 20 سالگی وارد حوزه شد چند سالی درس خواند در همان سن و سال كم در تهران جلسات تفسیر قرآن برای جوانان دائر میكرد و در تفسیر قرآن به شدت تحت تأثیر مبانی ماركسیسم و سوسیالیسم بود. گودرزی عمیقاً با روحانیت مخالف بود و معتقد به حذف فیزیكی آنان بود؛ لذا طرح ترور استاد مطهری، مفتح، آیت الله قاضی طباطبایی، هاشمی رفسنجانی، سپهبد قرنی، آیت الله ربانی شیرازی، حاج مهدی عراقی را در دستور كار گروه خود قرار داد كه هاشمی رفسنجانی و ربانی شیرازی نجات یافتند و بقیه به شهادت رسیدند. این گروه مجلهای به نام پیام قرآن منتشر كردند كه برخی دیدگاهها و تحلیلها و تفسیرهایشان را از قرآن كه كاملاً ماركسیستی بود در آن منعكس میكردند. اكبر گودرزی در سال 60 دستگیر و اعدام شد.
سازمان رزمندگان پیشگام مستضعفین ایران (آرمان مستضعفین)
این گروه كه به وسیله احسان شریعتی (فرزند دكتر شریعتی) و شخص فسادی به نام برزویی رهبری میشد. نشریهای به نام آرمان یا پیام مستضعفین منتشر میكردند كه گروه نیز به نام نشریه شهرت پیدا كرد. گروه آرمان مستعضعفین در دزفول به شدت فعال بودند و شاید بیشترین طرفدارانشان را از دزفول و از بعضی مساجد فعال دزفول جذب میكردند. در همین سالها بود كه جنبش مسلمانان مبارز توسط دكتر حبیبالله پیمان راهاندازی شد. شخصی روحانی نیز به نام حبیبالله عاشوری كتابی نوشت و مفاهیم توحید را براساس مبانی مادی تفسیر كرد. همانگونه كه پیش از آن بیان شد دههی 50 دههی ظهور گروههایی بود كه به دنبال نوگرایی دینی از طریق استفاده از آموزههای اسلام برای بیان عقاید سوسیالیستی بودند.
جریان نوگرایی در اندیشه شیعی در 70 سال اخیر
در 70 سال اخیر ما شاهد جریان نوگرایی در تفكر شیعی بودهایم كه دینپژوهی نداشتهاند بلكه شیعهپژوهی داشتهاند، بعضی بیشتر دنبال تفكر شیعی بودهاند تا اصل اسلام و سعی كردهاند برخی عقاید شیعی را نقد كرده و عقاید دیگری را مطرح سازند.
............................................................................
منبع: عبدالحسين خسروپناه- مرکز مطالعات حوزه
|