چهار سال بعد در سال 1316 یك گروه 53 نفره كه برخی تحصل كرده مركز نشر اندیشههای ماركسیستی در آلمان شرقی سابق بودند، با تأثیرپذیری از اندیشههای ارانی فعالیت كمونیستی خود را آغاز كردند، ولی طولی نكشید كه توسط دولت رضا خان جمعیت آنها متلاشی شد و عدهای دستگیر شده و به زندان محكوم شدند. پس از شكست دیكتاتوری رضاخان و تبعید او، حزب توده در مهرماه 1320 رسماً با حمایت روسها در ایران تأسیس شد. (حدود 62 سال پیش) شوروی به شدت از حزب توده حمایت میكرد اما در مجموع حزب توده نتوانست توفیقی را در آن زمان به دست آورد. دلیل عمدهاش این بود كه مردم تصویر مثبتی از شوروی نداشتند. و از طرف دیگر حزب توده با ملی شدن صنعت نفت و مصدق مقابله میكردند و با عقاید اسلامی مردم كه به دلیل فعالیت مذهبیها روز به روز تقویت میشد، مخالفت میكردند. این عدم اقبال عمومی و دیگر عوامل باعث شد كه حزب توده در آن زمان ضربه مهلكی بخورد.
جریان جبهه ملی
در این فاصله جریان جبهه ملی كار خود را شروع كرد. بقایای جریان مشروطیت در ایران به همراه جمعی از صاحبمنصبان دوران رضا خان جمع شدند و در 25 اسفند ماه 1328 جبهه ملی را تشكیل دادند. البته جبهه ملی همان طور كه از نامش پیداست یك حزب واحد نبود بلكه تشكلی بود كه از احزاب مختلف با اهداف واحد گرد هم آمده بودند. جبهه ملی چند حزب داشت از جمله: حزب ایران به رهبری الله یار صالح، سازمان نظارت بر آزادی انتخابات به رهبر بقایی (ناگفته نماند بقایی در دزفول طرفدارانی داشت و بعدها به همراه خلیل ملكی حزب زحمت كشان را راهاندازی كرد). حزب ملت ایران به رهبری داریوش فروهر، حزب خداپرستان سوسیالیست به رهبری محمد نخشب.
در اردیبهشت 1330، جبهه ملی فعالتر شد اما در جریان كودتای 28 مرداد 1332 جبهه ملی افول كرد و كنار رفت. بقایای این تشكل در 23 مهرماه 1339 جبهه ملی دوم را تشكیل دادند كه كاری از پیش نبردند و شكست خوردند. برای بار سوم در سال 1344 جبهه ملی سوم شكل گرفت ولی همان گونه كه حزب توده دچار آسیب جدی شده بود جبهه ملی نیز نتوانست توفیقی در میان مردم بدست آورد.
رویكرد به دین
شكست دو جریان كمونیستی یعنی حزب توده و جریان ملیگرایی یعنی جبهه ملی، درك جدیدی در عناصر سیاسی ایجاد كرد. فعالان سیاسی متوجه شدند كه چون توده مردم مذهبیاند و به اعتقادات دینی خود پایبند هستند، جدا كردن آنان از دین و مذهب تحت هر عنوانی غیرممكن و محال است. دقیقاً از سال 1340 به بعد تمام جریانهای سیاسی كشور متوجه شدند كه باید حركت سیاسی و اهداف سیاسی خود را با دین عجین سازند زیرا امكان تبلیغ سیاست منهای دیانت در میان مردم عملی نیست. لذا اولین حركت با روی كرد مذهبی تحت عنوان نهضت آزادی ایران با تلاش دكتر یدالله سحابی، مهندس مهدی بازرگان، منصور و رحیم عطایی (خواهر زادگان بازرگان)، آیت الله سید محمود طالقانی و آیت الله سید ابوالفضل موسوی زنجانی در تاریخ27اردیبهشت ماه 1340 شكل گرفت. نهضت آزادی با حفظ اصالت ملی و اهداف سیاسی خود تلاش كرد از دین استفاده كند ولی اكثر بانیان آن دارای تحصیلات دانشگاهی بودند و با اندیشهها و علوم جدید آشنایی داشتند.
دكتر سبحانی در زیستشناسی تخصص داشت و نظریه تبدل انواع داروین را میدانست. مهندس بازرگان در مكانیك و ترمودینامیك آشنایی داشت. آنان با استفاده از آموزههای علمی به تفسیر قرآن پرداخته و بدین ترتیب رویكرد جدیدی را در تفسیر فهم دین بوجود آوردند. به عنوان نمونه وقتی مشاهد كردند در آیات مربوط به خلقت آدم در قرآن تصریح شده است كه آدم از خاك آفریده شده است و از طرف دیگر نظریه تحول انواع داروین (ترانسفورمیسم) بر به وجود آمدن انسان از حیوان نئودنتال تأكید دارد، دكتر یدالله سحابی كتابی به نام خلقت انسان نوشت و از نظریه داروین در تفسیر آیات قرآن استفاده كرد.
مهندس بازرگان نیز در آثارش نظیر انسان در قرآن، باد و باران در قرآن همین روش و شیوه را در پیش گرفت، آیت الله طالقانی نیز همین گرایش را داشت. در تفسیر پرتوی از قرآن روی كرد ایشان روی كردی كاملاُ علمی است البته در من در مقام نقد نیستم در مقام توصیف هستم در هر صورت تمام گروهها و فعالان سیاسی متوجه شدند بدون رنگ و صبغه دین و بهرهگیری از آموزههای دینی نخواهند توانست فعالیت سیاسی انجام دهند. لذا لازم شد برای خود یك دینپژوهی داشته باشند. دینپژوهی نهضت آزادی استفاده از یافتههای جدید در فهم و تفسیر قرآن و دین بود این كار در آن دوران به شدت مورد استقبال قرار گرفت با همین ابزار و تد بود كه اطلاعیههای آنان را مینوشتند.
البته اعضای نهضت آزادی یك دسته نبودند، برخی دارای گرایش قوی دینی بودند مثلاً در سال 42 تمام اطلاعیهها و بیانیههای نهضت آزادی را جلالالدین فارسی مینوشت. او از عناصر فعال نهضت آزادی بود كه بعدها جدا شد. اعلامیههایی كه به قلم فارسی و به عنوان اعلامیههای نهضت آزادی صادر میشد، بسیار انقلابی و اسلامی بود كه در همان وقت مودر اعتراض برخی عناصر نهضت آزادی قرار میگرفت. دلیل اصطكاك و اختلاف بازرگان و فارسی در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی به همین اختلاف دیدگاهها در گذشتههای دور میرسید. گروهی دیگر از اعضای نهضت آزادی چندان گرایش دینی نداشتند. وجه اشتراك تمام اعضای نهضت آزادی حتی آیت الله طالقانی این بود كه همه آناان از دینپژوهی مرسوم در حوزه فاصله گرفته و به دنبال پیوند میان علوم جدید و دین بودند، عموماً فلسفه ستیز بودند، و این ویژگی در بازرگان بیشتر بود. بازرگان در كتاب راه طی شده این دیدگاه را مطرح میكند، كه بشر با علوم تجربی به جایی رسیده كه انبیاء خواستهاند بشر را برسانند. البته استاد مطهری در پاورقی های جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم و در كاب توحید و معاد این رویكرد را نقد كرده است.
سازمان مجاهدین خلق
برخی از شاگردان بازرگان كه از ابتدا در گروه نهضت آزادی حضور داشته و مقداری انقلابیتر بودند، از نهضت آزادی جدا شدند و در سال 1344 شمسی سازمان مجاهدین خلق را پایهریزی كردند. افرادی چون محمد حنیفنژاد، سعید محسن، نیك بین (معروف به عبدی) و عدهای دیگر مانند علی میهندوست و حسین روحانی كه بعداً ملحق شدند، در واقع شاخهی جوان نهضت آزادی بودند كه خارج از كشور فعالیت داشتند و در ادامه، فعالیتشان را داخل قویتر كردند. تمام اطلاعیهها، بیانیه، و همچنین نشریهای این سازمان در طی سالهای 50 تا 57 در خارج از كشور منتشر میشد. با ملاحظهی اكثر نشریات این گروه مشخص میشود كه مهمترین منابع فكری سازمان، آثار بزرگان به ویژه طی شده، خدا در اجتماع، بینهایت كوچكها و ذرهی بیانتها و همچنین آثار شریعتی و تفسیر پرتوی از قرآن آقای طالقانی بوده است.
حنیفنژاد كه از مؤسسان سازمان مجاهدین خلق بود، توسط رژیم شاه اعدام گردید. كتابی به نام راه انبیاء، راه بشر نوشت كه این كتاب دقیقاًُ برگرفته از كتاب راه طی شدهی بازرگان است. كتاب دیگری از سوی سازمان مجاهدین خلق به نام متدولوژی یا شناخت منتشر شد كه توسط جمعی، مطالعات اولیهاش صورت میگرفت و توسط حسین روحانی نوشته شد. حسین روحانی متولد 1320 و متولد در مشهد بود او بعدها مسؤول كمیته پیكار تهران شد، یكی دو بار دستگیر شد و توبه كرد و از عقایدش دست كشید. وی به دلیل شركت در جنایات حزب كومله در بهمن 60 دستگیر و در 14 بهمن همان سال اعدام گردید. او یكی از مهمترین مانیفیستهای سازمان مجاهدین خلق بود. مطالب كتابهای یعنی كتاب راه طی شده حنیفنژاد و «شناخت» حسین روحانی به شدت متأثر از تفكرات ماركسیستی بوده است. اما ماركسیسم آنها مانند حزب توده خالص نبوده بلكه آمیخته با اندیشههای دینی بوده است. شیوه آنها این گونه بوده است كه از آموزههای دینی برای توجیه و تبین آموزههای ماركسیستی بهره میگرفتند؛ یعنی برای آنها، اندیشههای ماركسیستی اصل و آیات قرآنی فرع بود. كتابهای بعدی سازمان مجاهدین خلق، كتاب تكامل، نوشته علی میهندوست و کتاب امام حسین(ع) به قلم احمد رضایی بود كه رگههای تفكر التقاط با ماركسیسم در آنها به وضوح دیده میشود.
سازمان مجاهدین خلق تفكر ماركسیستی را با اسلام در آمیخت. بعدها سازمان مجاهدین خلق در شهریور 1354، بیانیهای منتشر كرد و در آن بیانیه به طور علنی از كنار گذاشتن مبانی و آموزههای دینی و اسلامی و پذیرفتن كامل تفكر ماركسیستی دفاع كرد و در یك عقبگرد، به اندیشههای ماركسیستی حزب توده برگشتند. استدلال صادركنندگان بیانیه در توجیه این حركت، منطقی بود، آنها میگفتند ما نمیتوانیم مبانی ماتریالیستی را از آموزههای ماتریالیستی جدا كنیم و از یك طرف مبانی ماتریالیستی را بپذیریم و از طرف دیگر بخشهایی از اسلام را هم معتقد باشیم.
................................................................................
منبع: عبدالحسين خسروپناه- مرکز مطالعات حوزه
|