ایمان ابراهیم(ع) نیز ایمانی كاملاً عقلانی بود و داستان قربانی كردن فرزند نیز كاملاً عقلانی است؛ زیرا فرزند نیز مانند هر چیز دیگری مملوك خداست و اختیار او به دست خداست و اگر خدا بخواهد، قربانی كردن او و بازگرداندن امانت به مالك اصلیاش عملی اخلاقی و عقلانی است.
5 . ویژگی سوم ایمان را ارادی بودن آن دانستند. اما ارادی بودن مستلزم غیرعقلانی بودن نیست. این بستگی به تلقی ما از افعال ارادی دارد. براساس یك تلقی فلسفی (سقراطی) انسان همین كه چیزی را بداند، خواهی نخواهی به آن ملتزم میشود. معرفت انسان را وادار به التزام و عمل میكند، برای وادار كردن انسانها به عمل، كافی است معرفت آنها را به فایده آن چیز افزایش دهیم. اما بنابر یك تلقی فلسفی دیگر (ارسطویی) معرفت به خیر و شر كارها، برای وادار كردن انسانها به عمل كافی نیست.
گاهی انسانها ضعف اراده پیدا میكنند و علیرغم آگاهی ازخوبی یك كار، آن را انجام نمیدهند، در اینجا نیز میتوان گفت كه این گونه نیست كه اگر كسی دلایل قانعكنندهای برای ایمان به خداوند در اختیار داشته باشد، حتماً ایمان میآورد. ایمان آوردن، عملی ذهنی نیست كه با قاطعیت ادله، چارهناپذیر شود. ایمان آوردن، فعلی نفسانی است كه مسائل ذهنی مقدمهای ناكافی برای تحقق آن است. با وجود ادله قانعكننده، باز هم میتوان ایمان نیاورد. با وجود براهین آشكار، هنوز هم میتوان وجود خداوند را تصدیق نكرد. در یك اصطلاح، تصدیق كردن فعلی نفسانی است كه گاهی از آن به عقدالقلب تعبیر میكنند و با تصدیق ذهنی تفاوت دارد، هرچند تصدیق ذهنی میتواند مقدمه آن باشد. این مقدمه ذهنی، انسان را مجبور به پذیرش و التزام نمیكند. انسان میتواند پس از آنكه عقل چیزی را درك كرد، آن را نپذیرد و به آن التزام نیاورد؛ «وَ جَحَدوُا بِها واستیقنتها أَنفُسُهُم» (نمل،آیه14) نقش اراده و تصمیمگیری در اینجا ظاهر میشود. دو چیز را نباید با یكدیگر خلط كرد: یكی شناخت حق و دیگری التزام به آن. شناخت حق به خودی خود التزام به آن را به دنبال نمیآورد. پایبندی به حق مستلزم اراده انسان است و همین امر ایمان را امری اختیاری میكند و میتوان حتی در برابر محكمترین و روشنترین ادله ایستادگی كرد و آن را نپذیرفت.
این مسأله، اختصاصی به باورهای دینی ندارد، بلكه در همه باورها و التزامهای انسانی صادق است. در همه جا میتوان با حقّ شناختهشده، جحود ورزید و آن را نپذیرفت. در باورهای عادی زندگی نیز، آنجا كه پای سود و زیان به میان میآید، گاهی با حق جحود میورزیم. البته در اینجا باید به مسأله عمل توجه داشت؛ یعنی همانطور كه میان باورهای ذهنی و عقد قلبی و التزام باطنی رابطه وجود دارد، چنانكه گفته شد، میان آنها با عمل نیز رابطه وجود دارد. هم آنها در عمل تأثیر میگذارند و هم عمل در آنها. عمل به حق، قدرت شناخت انسان را بالا میبرد و امكان تمكین و التزام قلبی را فراهمتر میكند، گاهی مبارزه با حق و تكذیب آن بر اثر اعمال بد گذشته انسان است؛ «ثُمَّ كَانَ عَاقِبه الَّذینَ أَسَاءُوا السُّوءی أَن كَذَّبوا بِآیاتِ الله...» (روم،آیه10)
1-2. ایمانگرایی تعدیل شده
ایمانگرایی تعدیل شده محصول دوره دوم اندیشه ویتگنشتاین است. افكار دوره اول او الهامبخش پوزیتیویستهای منطقی بود كه گزارههای دینی را بیمعنا میدانستند.(1) در دوره دوم، او با مبانی پوزیتیویستی مخالفت كرد و طرح دیگری درانداخت. وی به این نتیجه رسید كه نباید تنها به معرفت حسی و تجربی پایبند بود. بلكه باید همه ساحتهای وجودی انسان را به رسمیت شناخت. انسان تنها دارای بعد علمی و تجربی نیست. ابعاد دیگر وجود او قوانین خاص خود را دارند. وی فعالیتهای مختلف انسانی را به بازی تشبیه میكرد و میگفت: همانگونه كه هر نوع بازی، قواعد ویژه خود را دارد و نمیتوان قوانین یك بازی مانند فوتبال را بر بازی دیگر مانند كشتی، تطبیق داد، ساحتهای وجودی انسان و مشغلههای متفاوت او نیز هر كدام قواعد ویژه خود را دارند. انسان درگیر بازی علمی میشود. درگیر بازی فلسفی میشود، درگیر بازی دینی میشود، ولی در هر كدام باید به قواعد و اصول موضوعه آن پایبند باشد و هنگامی كه كسی به محدوده دین وارد میشود، نباید انتظار داشته باشد كه قواعد بازی علم بر آن تطبیق كند، بلكه باید دستورالعملها و اصول حوزه دین را فرا گیرد و براساس آن به دینورزی بپردازد. نقد و بررسی اعمال و باورهای دینی نیز نمیتواند از پایگاه بازی علم یا فلسفه صورت پذیرد.
از همین رو دین و ایمان امری غیرعقلانیاند، نه ضد عقلانی. معیارهای عقلی مربوط به حوزه و قلمرو دین نمیشود و بر آن تطبیق نمییابد. حتی زبان دین نیز ویژه خود آن است با قواعد و كاركردهای ویژه خودش. بنابراین تنها نقدی كه میتوان بر عمل و نظر دینداران وارد كرد، نقد درونی است، نه بیرونی. اگر كسی میخواهد ایمان را بفهمد یا نقد كند، ابتدا باید قواعد بازی ایمان را فراگیرد و اصول موضوعه آن را بپذیرد و با مؤمنان همدلی و همراهی داشته باشد و دقیقاً خود را به جای آنها بگذارد، بلكه خود از مؤمنان گردد، پس آنگاه میتواند از درون دین به نقد و ارزیابی گزارههای دینی بنشیند. غیرعقلانی بودن دین و زبان آن به این معنا نیست كه با عقل ضدیت دارد، آنگونه كه در ایمانگرایی افراطی گفته شد، بلكه به این معناست كه حوزه مسائل دینی موضوعاً خارج از ارزیابی عقلانی است. قلمرو دین، قلمرو ایمان است، نه عقل و نه علم. حوزه دین فراتر از عقل و علم است، البته نه به معنای ارزشی، بلكه صرفاً به معنای تفكیك قلمرو آنها از یكدیگر. انسان در برابر دین اختیار دارد كه آن را بپذیرد یا نه، اما نمیتواند آن را موضوع ارزیابی علمی یا فلسفی قرار دهد. در برابر دین میتوان تصمیمگیری كرد. اما نمیتوان استدلال منطقی یا تجربی آورد. بنابراین هم باید جلوی دخالتهای بیجای دانشمندان و فیلسوفان را در آموزههای دینی گرفت، و هم عالمان دین را از تلاش برای توسل به دلایل عقلی یا تجربی بازداشت. نه دین باید در حوزههای علمی و فلسفی مداخله كند و نه علم و فلسفه در حوزه دین.
مشكلات ایمانگرایی تعدیل شده
1 . این نوع ایمانگرایی نیز مشكلاتی جدی و اساسی دارد. اولین اشكال آن همان است كه در بررسی افكار كركگور بیان شد. براساس این نوع ایمانگرایی نیز، هیچ مبنایی برای انتخاب دین وجود ندارد. كدام دین را انتخاب كنیم؟ چه ملاكی برای تصمیمگیری درباره دین وجود دارد؟ اگر در برابر دین، تنها باید تصمیم گرفت، این تصمیمگیری باید بر چه مبنایی باشد؟ این نظریه راهی ارائه نمیكند كه میان ادیان خوب و بد، و ادیان اصیل و جعلی و میان دین و خرافه تمایز بگذاریم و این نقیصه بزرگ و رفعناشدنی این نظریه است، كه به جزماندیشی و تعصب كور میانجامد.
2 . اشكال دوم این نظریه آن است كه به تمایز بنیادین زبان دین از زبان علم و فلسفه فتوا میدهد. بر این اساس هیچ فیلسوفی نباید سخن دینداران را فهم كند و برعكس. در حالی كه وجداناً مییابیم كه هم دیندار مخالف فلسفه، سخن فیلسوف را درك میكند و هم فیلسوف ملحد میتواند، دستكم بخشی از سخن دینداران را فهم كند.
3 . مشكل بعدی، اختلاف زبانهای ادیان است. آیا زبان هر دین از زبان دین دیگر استقلال دارد یا با آن مشترك است؟ اگر بگویند زبان هر دین از بقیه زبانها استقلال دارد، پیروان ادیان مختلف نباید سخن یكدیگر را فهم كنند، در حالی كه این چنین نیست. و اگر بگویند مشترك است، نزدیكی و اشتراك زبان برخی ادیان با پارهای فلسفهها به مراتب بیشتر است بعضی ادیان با بعضی دیگر؛ مثلاً اشتراك فلسفههای وحدت وجودی با ادیان هند به مراتب بیشتر است تا اشتراك یهودیت با آیین كنفوسیوس.
4 . مشكل بعدی به انتخاب بهترین تفسیر و دیدگاه در درون یك دین باز میگردد. مؤمن به یك دین، در مقام فهم و تفسیر متون مقدس، با چندین نگرش متفاوت روبهروست. در درون بیشتر ادیان یا همه آنها، مذاهب متفاوتی وجود دارد، و میتواند از این پس وجود پیدا كند. انتخاب یك دیدگاه و یك مذهب نیازمند داوری درباره مذاهب و دیدگاههای مختلف و سنجش مدعیات هر یك و ترجیح یكی بر بقیه است. این سنجش و ارزیابی، كاری عقلانی است و پای عقل را در اعتقادات دینی میگشاید.(2)
2. عقلگرایی حداكثری
در نظریه عقلگرایی حداكثری(3) یا افراطی، تنها میتوان قضیهای را عقلاً پذیرفت كه صدق آن برای جمیع عاقلان در جمیع زمانها و جمیع مكانها به اثبات رسد. مطابق این نظریه، هر قضیه مورد پذیرشی، یا آنچنان بداهتی دارد كه جمیع عاقلان آن را میپذیرند و یا به كمك مقدمات بدیهیالصدق و قواعد استنتاج كه آن هم بدیهیالصدق است. برای همه عاقلان به اثبات رسیده است. قضایایی كه این شرط را احراز نكردهاند، شایسته تصدیق نیستند و پذیرش آنها عاقلانه نیست. هنگامی كه عقلگرا حداكثری را در مورد نظام اعتقادات دینی به كار ببریم، انتظار داریم كه آن نظام به نحوی به اثبات برسد، كه جمیع عاقلان در جمیع زمانها صدق آن را تصدیق كنند. پذیرش نظام اعتقادات دینی صرفاً براساس این معیار، معقول است؛ نه تصمیم شخص مؤمن ایمان او را موجه میكند، نه احساسات و عواطف او و نه چیزی دیگر.
________________________________________
پی نوشت ها:
1. رك: فصل گزارههای دینی: بامعنا یا بیمعنا.
2. برای مطالعه بیشتر در باب ایمانگرایی در زبان فارسی به منابع زیر ر.ک: الف. عقل و اعتقاد دینی،فصل 3 ؛ ب. سبحانی، محمد تقی، آموزش پذیری آموزههای دینی، معارف/ نشریه مجمع گروههای معارف اسلامی، ش 23 ـ 26؛ ج. فلسفه دین، فصل 6.
3. Strong ratiohalism.
....................................................
منبع: هادي صادقي ـ درآمدي بر كلام جديد.
|