تنها توجیهكننده ایمان، اثبات حداكثری، یعنی برای همه عاقلان، در همه زمانها و مكانها است. در میان طرفداران عقلگرایی حداكثری، كسانی بودهاند كه گمان میكردهاند گزارههای دینی نمیتوانند این معیار را تأمین كنند. از نظر كلیفورد (1845 ـ 1879)، ریاضیدان انگلیسی، هیچ نظامی از اعتقادات دینی نمیتواند با این معیار سختگیرانه اثبات تطابق پیدا كند. در طرف مقابل نیز كسانی مانند جان لاك ( 1632 ـ 1704) فیلسوف تجربهگرای انگلیسی، توماس آكویناس (1224 ـ 1274)، قدیس و الهیدان بزرگ مسیحی، معتقد بودند كه مسیحیت میتواند با این معیار تطبیق كند و به نحو حداكثری به اثبات برسد، به شرط آنكه درست فهمیده شود.
مشكلات عقلگرایی حداكثری
1 . اولین مشكل عقلگرایی حداكثری آن است كه خودستیز(1) است. اگر معیار عقلگرایی حداكثری را بر خودش اطلاق كنیم. نباید آن را بپذیریم، یعنی با پذیرش آن به لزوم نپذیرفتن آن میرسیم؛ زیرا تنها میتوان قضیهای را عقلاً پذیرفت كه صدق آن برای جمیع عاقلان در جمیع زمانها و مكانها به اثبات رسد. حال باید پرسید، آیا صدق خود این قضیه كه تنها میتوان قضیهای را عقلاً پذیرفت كه... برای جمیع عاقلان در جمیع زمانها و مكانها به اثبات رسیده است؟ واضح است كه پاسخ منفی است؛ بنابراین نباید آن را پذیرفت، و از صدق آن معیار سختگیرانه، كذب خودش لازم است.
2 . مشكل دیگر این است كه هیچ قضیهای را نمیتوان یافت كه بتواند پاسخگو و برآورده كننده مقتضای معیار مذكور باشد. بدیهیات نیز از جانب كسانی مورد تردید قرار گرفته است. برخی حتی در حسیات و عقلیات نیز شك كردهاند. كسانی هم در بدیهیات اولیه شك كردهاند. گروهی گفتهاند: بدیهی بودن، تنها نشاندهنده روشنی و وضوح برای فاعل شناسایی است، اما دلیل بر این نیست كه واقعیت نیز آنچنان باشد كه برای شخص مینماید. به درستی یا نادرستی سخن آنان كاری نداریم. مهم این است كه گویندگان چنین سخنانی، از نظر عقلگرایان حداكثری، عاقل بودهاند. در مقام فهم نیز برآمدهاند، به اندازه كافی دقت به خرج دادهاند و هوش و استعداد لازم را نیز داشتهاند. با این حال در بداهت آن قضایا، یا دست كم در مطابقت آنها با واقع، تردید كردهاند. این مسأله، صرفنظر از حق یا باطل بودن آنها، به معنای آن است كه هیچ قضیهای یافت نمیشود كه صدق آن برای همه عاقلان در همه زمانها و مكانها به اثبات رسیده باشد، یا آنچنان بدیهی باشد كه بینیاز از اثبات باشد، این امر اختصاصی به هیچ رشته علمی یا فلسفی یا هیچ نظام اعتقادات دینی ندارد. در همه جا اختلافنظر وجود داشته و دارد. بنابراین معیار عقلگرایی حداكثری، هیچ مصداقی ندارد.
اگر این اختلافنظرها از سوی افراد ناآزموده و مبتدی صورت پذیرفته بود، عقلگرایان حداكثری میتوانستند در دفاع از دیدگاه خود بگویند كه ادله آنها معتبر است و باید برای همگان قانعكننده باشد، اما اگر عدهای قانع نشدهاند، حتماً مانعی وجود داشته است؛ شاید دقت كافی به خرج ندادهاند؛ شاید ادله را درست نفهمیدهاند و شاید استعداد لازم را برای فهم ادله پیچیده نداشته باشند و یا با پیشداوری به طرف مسأله آمده باشند، به نحوی كه مانع درك درست آن شده باشد. اما چنین ادعاهایی پذیرفته نیست؛ زیرا بسیاری از مخالفتها از سوی كسانی صورت پذیرفته است كه دارای استعدادهای سرشار، تخصص بالا در موضوع خود، اهل حقجویی و به دور از تعصبات بودهاند، بنابراین نمیتوان چنین دفاعی از عقلگرایی حداكثری سامان داد.
3 . مشكل دیگری كه موضع عقلگرایی حداكثری را با بنبست مواجه میكند، این است كه آنها باید تا پایان تاریخ در انتظار بمانند تا همه انسانها بیایند و درباره مسألهای اظهارنظر بكنند، آنگاه معلوم شود كه آیا آن مسأله برای همه انسانها در همه زمانها و مكانها قانع كننده بوده است یا خیر! زیرا شرط تأمین نمیشود مگر آنكه انسانهایی كه در آینده به دنیا میآیند، نسبت به ادله آن مسأله قانع شده باشند.(2)
3. عقلگرایی معتدل
با طرد عقلگرایی حداكثری و ایمانگرایی، به عقلگرایی معتدل(3) میرسیم. این دیدگاه بر مبنای عقلانیت متعارف یا عقل سلیم استوار است. مشابهتهایی میان آن و عقلگرایی انتقادی و معرفتشناسی اصلاح شده وجود دارد، اما با آنها یكی نیست. ویژگیها و نكات مهم عقلگرایی معتدل در چند بند بیان میشوند:
1 . در بررسی افكار و اندیشهها، به ویژه در موارد اختلاف باید محتاط بود. استدلال بها دارد و باید تابع دلیل بود. از نقد ادله نیز باید استقبال كرد و به ادله مخالف نیز توجه كرد. عقل سلیم حكم میكند كه وقتی درباره یك مسأله اختلافنظر وسیعی وجود دارد و طرفین ادعاهای نامعقولی ندارند، از هر دو طرف خواسته شود كه ادله خود را بیان كنند و در توجیه نظر خود بكوشند.(4)
2 . محدودیتهای عقل به رسمیت شناخته میشود و اثبات حداكثری در همه مسائل ناممكن دانسته میشود. یعنی نمیتوان صدق همه اعتقادات را به نحوی اثبات كرد كه همگان در همه زمانها و مكانها قانع شوند.
3 . میتوان صدق پارهای مدعیات را برای همه كسانی كه از عقل سلیم برخوردارند و به نحو متعارف میاندیشند و دچار وسوسههای فیلسوفان حداكثری نشدهاند، به اثبات رساند.
4 . صدق به معنای مطابقت با واقع است. نشانههای صدق متفاوت اند. هماهنگی میان مجموعه باورها شرط لازم صدق است. كارآمدی یك نظر و منشأ اثر بودن آن از نشانههای غیرقطعی صدق است. كارآمدی به معنای قدرت تبیین، مهار و پیشبینی پدیدههاست. وفاق عام بر یك نظر نیز از نشانههای غیرقطعی صدق است. بر مبنای عقل سلیم، دستگاه ادراكی بشر، قابل اعتماد است و میتواند واقعیت را به ما نشان بدهد.
اگر در مواردی عموم كسانی كه از عقل سلیم برخوردارند، نظری را تأیید كردند، میتوان به صدق آن اطمینان یافت. تمام این نشانهها شدت و ضعف میپذیرند و مقول به تشكیك اند. هماهنگی و كارآمدی و اجماع بیشتر بر یك مسأله، موجب اطمینان بیشتر به صدق آن میشود. البته هیچ كدام یقین ریاضیوار ایجاد نمیكنند. آنچنان یقینی معمولاً در قضایای تركیبی پسین(5) یافت نمیشود.
5 . نمیتوان مرز قاطعی میان عینی(6) و ذهنی (انفسی) (7)نهاد. عینیت و ذهنیت، دو وصف برای علوم و معارف ما و قضایا و روشها و بسیاری چیزهای دیگر هستند. تعریفهای متفاوتی برای ذهنی و عینی گفتهاند و نوعی آشفتگی در تعریف آنها وجود دارد، اما از زمان كانت به بعد معنای رایجتری پیدا كردهاند. میتوان گفت ذهنی یعنی ارزشمند برای شخص و عینی یعنی ارزشمند برای همه.(8) هم چنین میتوان گفت قضیهای ذهنی است كه دلیل همگانی بر مطابقت آن با واقع نداشته باشیم و قضیهای عینی است كه مطابق واقع باشد. اما این مطابقت همواره باید ادراك شود، و ادراك ما نسبت به مطابقت شدت و ضعف میپذیرد. بنابراین نمیتوان قاطعانه تعیین كرد كدام دسته از قضایا مطابق واقعند و كدام دسته نیستند. اما میتوان براساس فهم متعارف به مطابقت و صدق نزدیك شد. هر اندازه شواهد بیشتری بر یك ادعا وجود داشته باشند، آن را عینیتر میدانیم، یا به تعبیر دقیقتر به عینیت آن بیشتر اطمینان پیدا میكنیم.
آنچه در اینجا میتواند كار ساز باشد میزانی از شواهد است كه زمینه را برای شك معقول از میان ببرد.(9) برای دستیافتن به عینیت، باید به اندازهای شاهد بر مدعای خود جمع كرد كه زمینهای برای شك معقول وجود نداشته باشد. البته همواره میتوان در هر چیزی شك وسواس گونه روا داشت. اما باید برای عینی دانستن یك قضیه، نیازی به طرد شك وسواسگونه وجود ندارد. كافی است به نحو متعارف اندیشیده باشیم و به نحو متعارف شواهد را ارزیابی كرده باشیم. و ادله طرفین مسأله را مورد نقادی قرار داده باشیم. سپس به اندازهای كه دلایل ما اجازه میدهند، اطمینان حاصل كنیم.
6 . اعتقادات معقول دو دستهاند: الف. اعتقادات پایه؛ ب. اعتقادات مستنتج. اعتقادات پایه، آن دسته از باورهای ما هستند كه برای پذیرش آنها نیازی به استدلال نیست. اما اعتقادات مستنتج تنها پس از طی فرایند استدلال، پذیرفتنی میشوند. استدلال معتبر از دو مؤلفه تشكیل میشود: یكی مقدمات معتبر و دیگر روش استنتاجی معتبر.
7 . روشهای معتبری برای استنتاج وجود دارد: روش قیاسی اعتبار قطعی دارد، زیرا قواعد آن ضروریالصدق اند. روشهای استقرایی و نقلی نیز اعتبار دارند، اما نه اعتبار قطعی. اعتبار آنها به میزان شواهدی كه ارائه میدهند، تفاوت دارد. قوت نتیجه الزاماً برابر یا كمتر از قوت مقدمات نیست؛ زیرا میتوان نوعی استدلال تراكمی(10) را در نظر گرفت كه تكتك شواهد هر كدام قوت كمی دارند. اما مجموعه آنها نتیجهای قوی به بار آورند. البته اگر مجموع شواهد را با هم در نظر بگیریم، قوتی برابر یا بشتر از نتیجه دارند.
8 . اعتقادات پایه، از اعتقادات دیگر استنتاج نشدهاند و از طریق دیگری، غیر از استنتاج)، اعتبار یافتهاند. اعتبار آنها گاه ذهنی و شخصی است و گاه عینی. در جایی كه پذیرش آنها صرفاً بر پایه شهود شخصی باشد، و هیچ تأییدی از ناحیه دیگران، عقل سلیم نیابد، اعتبار شخصی دارند و در جایی كه از ناحیه دیگران نیز پذیرفته شود، به میزان عمومیت اجماعی كه پدید میآید، اعتبار عینی پیدا میكنند.
_________________________________________
پی نوشت ها:
1. Self _ Contradictory.
2. برای مطالعه درباره عقلگرایی حداكثری، رك: عقل و اعتقاد دینی، صص 72 ـ 78 ؛ نراقی، احمد، رساله دین شناخت، تهران، طرح نو، 1378، صص 17 ـ 23 و 91 ـ 96 و 116 ـ 124.
3. Moderate rationalism .
4.see Gutting, Gary, Religious Belief and Religious Skepticism, Notre Dame, IN: University of Notre Dame Press, 1982, p. 83.
5. قضیه پسین، قضیهای است كه صدق آن بدون مراجعه به عالم خارج از ذهن اثبات نمیشود و برای اثبات صدق آن باید به عالم خارج مراجعه كرد. در مقابل آن قضیه پیشین قرار دارد. قضیه پیشین، قضیهای است كه برای اثبات صدق آن، نیازی به مراجعه به عالم خارج نیست، بلكه با فهم معانی كلمات به كار رفته و در آن صدق آن به اثبات میرسد. قضیه تركیبی، قضیهای است كه مفهوم محمول آن از تحلیل مفهوم موضوع به دست نیاید و در مقابل آن قضیه تحلیلی قرار دارد كه مفهوم محمول از تحلیل مفهوم موضوع به دست میآید. قضایای تحلیلی اطلاع جدیدی درباره موضوع نمیدهند، اما قضایای تركیبی بر اطلاعات ما نسبت به موضوع میافزایند. قضایای تحلیلی به طور قطع پیشینند. قضایای پسین به طور قطع تركیبیاند. قضیه تحلیلی پسین وجود ندارد. اما در مورد اینكه قضیه تركیبی پیشین وجود دارد یا نه، اختلافنظر هست. كانت معتقد بود قضایای ریاضی، تركیبی پیشینند، پوزیتیویستهای منطقی با وی مخالف بودند و قضایای ریاضی را تحلیلی میدانستند.
6. Objective.
7. Subjective.
8. ر.ك: لالاند، آنداره، فرهنگ علمی و انتقادی فلسفه، غلامرضا وثیق، تهران: 1377،مؤسسه انتشاراتی فردوسی ایران.
9. برای مطالعه بیشتر در این باره ر.ك: فلسفه دین، ص 248.
10. Cumulative argument.
...............................................
منبع: هادي صادقي ـ درآمدي بر كلام جديد.
|